💠 باید تا چهل روز از خدیجه کناره گیری کنی و تمام آن را به عبادت مشغول باشی ، تا برای #تحفه_الاهی ، لایق شوی. جبرییل این را گفت و رفت ، بی آنکه بداند چه غوغایی در دل محمد به پا کرده است.
شور شیرین وصالِ هدیه خداوند از یک سو و تلخی هجران خدیجه از دیگر سو.
سر شب ، عمار را فرستاد : سلام مرا به خدیجه برسان و بگو خدیجه این دوری مرا به پای خویشتن نگذار ، من به امر پروردگار و برای هدیهاش ، تن به این عزلت دادهام.
تمام چهل شبِ پیامبر ، جز لَختی استراحت ، به عبادت گذشت و تمام چهل شبِ خدیجه ، به اشک در غم دوری محمد...
چهل روز گذشت...اینک افضل آفریدههای خدا ، آمادهتر از پیش و لایقتر از قبل ، انتظار هدیه بزرگ الاهی را می کشد.
جبرییل بر پیامبر وارد شد.یا محمد ! امشب عبادت بر تو حرام است.امشب نباید کسی را بر سر سفرهات بنشانی ، که این سفره ، مخصوص توست و بر غیر تو حرام! دست هایت را جلو بیاور. جبرییل آب ریخت و میکاییل به #آب_کوثر ، دستانش را شستند.
جبرییل سیبی را که به دشواری از بهشت آورده بود در حالی که عرق جبرییل هنوز بر آن بود ، پیش روی پیامبر گذاشت...یارسول الله سیب را بخور وبه سوی خدیجه شتاب کن... به سوی خانه شتافت، خانه #امید ، خانه خدیجه.
حلقه در را کوفت.صدای خدیجه بلند شد : چه کسی حلقه دری را می گوید که جز محمد نباید بر آن بکوبد. صدای بغض گرفته پیامبر بلند شد : منم محمد.
پشت در لبخند بر لب خدیجه نشست اما در که باز شد این دو یار دلداده ، ساعتی به تماشای هم ، #اشک_شوق ریختند.فراق پایان یافت ، تو اینک لایق مادریِ #کوثر شده ای...
#وانحر