eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
513 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
30 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های ز درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرّحمن الرّحیم ♦️ در رابطه با مصوبه حماقت بار اتحادیه اروپا مبنی بر تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اینکه چطور می توان نیروی نظامی رسمی یک کشور را تروریستی اعلام کرد سخن بسیار شده اما این بار اینجا میخواهیم کمی متفاوت به قضیه نگاه کنیم. ♦️ به خاطر دفاع از حرم و دفاع فراسرزمینی از وطنمان ♦️ به خاطر موشک باران کردن پایگاه آمریکایی ها در عراق ♦️ به خاطر موشک باران کردن پایگاه های تجزیه طلبان در عراق ♦️ به خاطر نابود کردن داعش ♦️ به خاطر فعالیت های جهادی اش در سیل و زلزله ♦️ به خاطر کشف و انهدام گروهک های جاسوسی و خرابکار ♦️ به خاطر حفظ امنیت پروازها ♦️ به خاطر حفظ تمامیت ارضی کشور در برابر تجزیه طلب ها ♦️ به خاطر تبدیل ایران به یکی از قدرت های نظامی جهان ♦️ به خاطر حفظ امنیت آب های نیلگون خلیج فارس ♦️ به خاطر ارتقاء قدرت فضایی و پرتاب ماهواره ها ♦️ به خاطر تمام طرح های محرومیت زدایی ♦️ پیشنهاد می کنیم در حمایت از سپاه در مقابل اقدام مذبوحانه اتحادیه اروپا از این هشتگ در گروه ها و کانال ها استفاده فرمایید. خدا یار تو باشد در دو عالم @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 یورش صهیونیست‌ها به مقبره حضرت یوسف(ع) و درگیری با فلسطینیان 🔻 ده‌ها شهرک‌نشین صهیونیست به مقبره حضرت یوسف(ع) و منطقه اطراف آن در نابلس یورش برده و درگیری شدیدی بین آن‌ها و مبارزان فلسطینی رخ داد. 🔻 نظامیان صهیونیست به سمت فلسطینیان بمب صوتی و گاز اشک‌آور شلیک کردند. در این درگیری تعدادی از فلسطینیان زخمی و چند نفر بازداشت شدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 به یاد قهرمانان سوخته شهر 🔸حادثه پلاسکو داغی است که جای زخمش تا همیشه بر جان شهر باقی خواهد ماند، زخمی که تا سالها آدم‌ها وقتی از کنار آن عبور کنند به این فکر می‌افتند که روزی این بنا چه قدر آتش به جان شهرمان انداخت. @rastegarane313
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ جریان زمان است ، حتما از که با قوّت از آن گذشتید . زمان سخت است ، می‏شد از زمان گذشت و به رسید ، به ‏هایتان که رنگ بود ، به که به الماس بود و ناب . می‏شد به شما رسید . خیابان‏های را به کرده‏اند ، ولی من می‏گویم که جهان را باید به نام کرد و وسعت و را . است جز به نام نمی‏چرخد . ما شده‏ایم در پس زمان . بر روی ما ، پرده‏ای از خاک کشیده‏اند ، وگرنه شما را نیست ، ما غربت . ما را ، پلاک را بر گم‏شدگانِ داغ بیندازید، شاید شویم ، شاید بوی به ریخته شما ، ما را به سوی بکشاند، شاید ، نامی شود که رازهای را به ما . ما را کنید ، با گلوی و خشکیده‏تان . ما را به دوکوهه بخوانید تا ، را ، را و را . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 @rastegarane313
آه از فِـراق و... فـکر و خـیال شَـبانه‌اش 😭💔 است را یاد کنیم با ذکر صلوات🌷 @rastegarane313
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمریکای ابر قدرت، مُرد! این تازه اول کار است @rastegarane313
‍ ❄️ هرشب یک داستان آموزنده ❄️ 📝 عارف نامداری در نیشابور زندگی می‌کرد. 🌱 جوانی در همسایگی او بود که کبوتران بسیاری داشت و همیشه کبوتربازی می‌کرد. 🕯روزی عارف در ایوان خانه خود نشسته بود و قرآن تلاوت می‌کرد که ناگاه پسر همسایه سنگی به کبوتری زد و سنگ به پیشانی عارف خورد، و خون بسیار جاری شد. 🏮عارف غلام خود را صدا کرد و چوب بزرگی به دست او داد و گفت: به آن جوان بده تا کبوترانِ خود با این چوب براند. 🔥آری! گروهی هستند که کسی را آزار می‌دهند که به او آزار نرسانده است. این گروه مستحق عذاب هستند. 💥گروهی هستند که اگر از کسی آزار ببینند او را آزار دهند، این گروه اهل حساب هستند. (اگر بیشتر تلافی کرده باشند و خشم زیاد از حد گیرند، باید حساب پس بدهند.) 💌 گروهی دیگر هستند که اگر از کسی آزار ببینند، او را آزار ندهند. این گروه اهل ثواب هستند. 💚 اما گروهی هستند که اگر از کسی آزار ببینند او را آرام کنند. (مانند آن عارف) 💟 این گروه اهل قرب به خداوند هستند. مانند: اولیاء الله و مقربین به درگاه خدا! @rastegarane313
🍃🌸داستان شب🌸🍃 سلام و تحیت؛ شبتون آرام و برقرار... بودن در کنار عزیزانتون منتهی به خیر و خوشی... الهی دست بخاک میزنید طلا بشه... الهی آمین ................................... داستان امشب راتقدیمتان میکنم ۱۴۰۱/۱۰/۲۹ "برکت در رزق حلال " راویان کلام و ناقلان سخن آورده اند: در عهد ماضی و در بلاد دوردست ؛ مردی ساده و باخدا ؛ چوپان شخصی ثروتمند بود...؛ او هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از ارباب خود دریافت میکرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت گشت و گذار تا دوردست ها بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و البته میخواهم مزدت را نیز بپردازم. صاحب گوسفندان ؛ پول زیادی به چوپان داد؛ اما چوپان ساده دل آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. از قضا در آن روستا که چوپان زندگی می کرد ؛ مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که موعد سفرش فرا رسید ؛ مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ؛ چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی ؛ تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ؛ ما یحتاج آنان را خریداری کرد . هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود ؛ بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش برگشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند. هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا ؛ گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی ؛ حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند ؛ مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد ؛ با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر ؛ داستان را برای چوپان تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. .................................... بله دوستان خوبم ؛ این معنی روزی حلال است. یعنی مقدارش مهم نیست و خدا برکت بهش میدهد. حتما" شما هم در بین بستگان و همسایگان و دوستان خود کسانی را دیده اید که درآمد ناچیزی دارند ولی راحت زندگی میکنند و بالعکس کسانی با درآمد بالا اما بی برکت و بی اثر... این نتیجه رزق حلال و روزی ناشی از زحمت است که خدا به ان برکت و وسعت میدهد. شبتون آرام و برقرار.. 🍃🌸🌻🌺🍀🌺🌻🌸🍃