eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
509 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
30 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های ز درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴💐🍀🌺🍀💐🌴 (ره) مي‌فرمايد : مرد شريف و صالحي را مي‌شناسم به نام . او چهل بار با پاي پياده به حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طي‌الارض دارد . او يك سال به اصفهان آمد ، من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم . او گفت : يك سال با كارواني به طرف مكه به راه افتادم . حدود هفت يا نُه منزل بيشتر به مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده ، از قافله عقب افتادم . وقتي به خود آمدم ، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي‌شد . راه را گم كردم ، حيران و سرگردان وامانده بودم . از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نا اميد شده و آماده‌ي مرگ بودم . ناگهان به ياد بشريّت افتادم و فرياد زدم : ! ! راه را به من نشان بده ! خدا تو را رحمت كند ! در همين حال ، از دور شبحي به نظرم رسيد ، به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني را در يك چشم به هم زدن و در كنارم ايستاد . بود و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر مي‌آمد از اشراف باشد . بر شتري سوار بود و مَشك آبي با خود داشت . سلام كردم . او نيز پاسخ مرا به نيكي ادا نمود . فرمود : تشنه‌اي؟ گفتم: آري ، اگر امكان دارد كمي آب از آن مَشك مرحمت بفرماييد ! او مَشك آب را به من داد و من آب نوشيدم . آنگاه فرمود : مي‌خواهي به قافله برسي؟ گفتم : آري . او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكه به راه افتاد . من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قرائت كنم . مشغول قرائت دعا شدم . در حين دعا گاهي به طرف من برمي‌گشت و مي‌فرمود : اين طور بخوان چيزي نگذشت كه به من فرمود : اين‌جا را مي‌شناسي؟ نگاه كردم، ديدم در حومه‌ي شهر مكه هستم . گفتم : آري مي‌شناسم . فرمود : پس پياده شو ! من پياده شدم، برگشتم او را ببينم ، ناگاه از نظرم ناپديد شد . متوجّه شدم كه او است . از گذشته‌ي خود پشيمان شدم و از اين كه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار متأسف و ناراحت بودم. پس از هفت روز كاروان ما به مكه رسيد ، وقتي مرا ديدند ، تعجّب نمودند ، زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد . به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طيّ‌الارض دارم . منبع : كتاب داستان‌هايي از امام زمان (ع) بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 خواهر عزیزم هرگاه خواستی از خارج شوی و لباس اجنبی را بپوشی به یاد آور که . . اشک را جاری می‌کنی، به پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگی‌اش یاری می‌کنی فساد را منتشر می‌کنی و توجه که صبح و شب سعی کرده را حفظ کند جلب می‌کنی، به یاد آور که بر تو شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر می‌دهی، تو هم شامل آبرویی، بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت را از خودت بردار... شادی روح و بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 یادمان باشد گناه که کردیم آن را به حساب نگذاریم، می شود جوانی کرد به عشق (عج) و به رسید فدای (عج) بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹رستگاران 🌹
🌹🌴💐🥀💐🌴🌹 #همسرانه #عاشقانه_های_شهدا متن وصیت نامه #شهید_عباس_بابائی #خطاب_به_همسرش #قسمت_اول
🌹🌴💐🥀💐🌴🌹 در این دنیا فقط پاکی، صداقت ، ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن و عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . ، را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا می تونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر . به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم ، باید همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه ، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد . باید مجددا قول بدهی که همیشه با باشی . همیشه با ایمان باشی . همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در پاک بودن شیوه است و راه خداست . اگه می خواهی همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . هرچقدر می تونی درس بخون ، درس بخون ، درس بخون خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . همیشه خاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار : کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . هروقت نماز می خونی برام دعا کن . بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 گذشتے از روزهـاے خوش ! دعــا ڪن برایــم ... تا این مرا بہ بازے نگیرد 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
💐🌼🌺💐🌺🌼💐 خداوند که خويش را در راه اطاعت خداي تعالي بگذراند ، دوست دارد . 🌺 🌺 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ... بر آنانـے ڪه نڪردند تا ما ڪنیم ، مبارڪ باد . آرامشمان مدیون شماست براے دعا ڪنید زمان ما ... شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴💐🍀🌺🍀💐🌴 (ره) مي‌فرمايد : مرد شريف و صالحي را مي‌شناسم به نام . او چهل بار با پاي پياده به حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طي‌الارض دارد . او يك سال به اصفهان آمد ، من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم . او گفت : يك سال با كارواني به طرف مكه به راه افتادم . حدود هفت يا نُه منزل بيشتر به مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده ، از قافله عقب افتادم . وقتي به خود آمدم ، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي‌شد . راه را گم كردم ، حيران و سرگردان وامانده بودم . از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نا اميد شده و آماده‌ي مرگ بودم . ناگهان به ياد بشريّت افتادم و فرياد زدم : ! ! راه را به من نشان بده ! خدا تو را رحمت كند ! در همين حال ، از دور شبحي به نظرم رسيد ، به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني را در يك چشم به هم زدن و در كنارم ايستاد . بود و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر مي‌آمد از اشراف باشد . بر شتري سوار بود و مَشك آبي با خود داشت . سلام كردم . او نيز پاسخ مرا به نيكي ادا نمود . فرمود : تشنه‌اي؟ گفتم: آري ، اگر امكان دارد كمي آب از آن مَشك مرحمت بفرماييد ! او مَشك آب را به من داد و من آب نوشيدم . آنگاه فرمود : مي‌خواهي به قافله برسي؟ گفتم : آري . او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكه به راه افتاد . من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قرائت كنم . مشغول قرائت دعا شدم . در حين دعا گاهي به طرف من برمي‌گشت و مي‌فرمود : اين طور بخوان چيزي نگذشت كه به من فرمود : اين‌جا را مي‌شناسي؟ نگاه كردم، ديدم در حومه‌ي شهر مكه هستم . گفتم : آري مي‌شناسم . فرمود : پس پياده شو ! من پياده شدم، برگشتم او را ببينم ، ناگاه از نظرم ناپديد شد . متوجّه شدم كه او است . از گذشته‌ي خود پشيمان شدم و از اين كه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار متأسف و ناراحت بودم. پس از هفت روز كاروان ما به مكه رسيد ، وقتي مرا ديدند ، تعجّب نمودند ، زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد . به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طيّ‌الارض دارم . منبع : كتاب داستان‌هايي از امام زمان (ع) 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 یادمان باشد گناه که کردیم آن را به حساب نگذاریم، می شود جوانی کرد به عشق (عج) و به رسید فدای (عج) 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313