*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••*
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید"
🔹صفحه۲۱۴_۲۱۲
#قسمت_نود_و_چهارم🦋
((بیمارستان اصفهان))
#محمّد_حسین از آبادان به اهواز و سپس به به اصفهان اعزام شد.
زمانی که در بیمارستان اصفهان بستری بود، تعدادی از بچّه ها به ملاقاتش رفتند.
او بی تاب بود واظهار می کرد دلش
می خواهد به کرمان برود.
بچّه ها این خبر را به ما رساندند.
ما هم هماهنگ کردیم به همراه #حاج_اکبر_بختیاری و اخوی محمّد حسین به اصفهان رفتیم.
و با ماشینی که حاج اکبر گرفته بود، او را به کرمان آوردیم.
به احتمال زیاد، او اصفهان را برای اجرایی شدن نقشهٔ ذهنی اش مناسب نمی دید؛ وگرنه دلیل دیگری برای آمدن به کرمان وجود نداشت.
((هدیهٔ ملاقات))
من وقتی باخبر شدم ایشان در بیمارستانی در کرمان بستری است، چون می دانستم به کتاب بسیار علاقه دارد، یک جلد کتاب "مناجات" #شیخ_حسین_انصاریان را به عنوان هدیه خریدم و به ملاقاتش رفتم.
توی بیمارستان هر چه از محمّد حسین سؤال کردم: «کجا #مجروح شدی؟!»
جواب درستی نداد. فقط می گفت: «قرار است نگویم.»
در همین موقع یکی از برادران که تازه به ملاقات او آمده بود، به شوخی گفت: « #خدا خیلی رحم کرد، خوب شد که آب تو را با خودش نبرد.» 😄
من از این صحبتش فهمیدم #منطقه باید جایی باشد که آب جریان دارد، نه جایی مثل #هور که آبش راکد است.
با این حال وقتی از محمّد حسین سؤال کردم، اشاره ای به نام و موقعیّت منطقه نکرد.
من هم دیگر اصرار نکردم.
((آسانسور))
محمّد حسین از ناحیهٔ پا مجروح شده بود و در بیمارستان کرمان درمان بستری بود.
مادر صبح زود مرا از خواب بیدار کرد و گفت: «هادی جان کمی گل گاوزبان جوشاندم، ببر برای محمّد حسین صبح اول وقت بخورد.»
من، نمازم خواندم، لباسی پوشیدم، جوشانده را برداشتم و هنوز آفتاب نزده بود به طرف بیمارستان راه افتادم.
فاصلهٔ خانه تا بیمارستان زیاد نبود، فقط یک کوچه فاصله داشت.
وقتی رسیدم، چون صبح زود بود، نگهبان ها نمی گذاشتند داخل شوم.
با اصرار زیاد و خواهش و تمنّا قبول کردند فقط بروم، جوشانده را بدهم و سریع برگردم.
محمّد حسین در طبقهٔ چهارم بستری بود.
من از آسانسور استفاده نکردم و از پلّه ها رفتم بالا.
وقتی رسیدم داخل اتاق......
*•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*
•🌱
#سلام_امام_زمانم
یا ایهاالعزیز دلم مبتلایتان
دارد دوباره این دل تنگم هوایتان
از حال ما اگر که بپرسی ملال نیست
جز دوری شما و فراق صدایتان😔
@Ravie_1370🌷
••
فهمیده ام
گاهی
فاصله یِ
خواستن
تا
داشتن
یڪ "آه"
است ...
پس ،
دل شڪستہ میخواهمتــ°
#خطشهدآ
شهدا در همه حال نظاره گر رفتار و حالات ما هستند گاه شاید با دلتنگی که هر بار سراغ مان می آید بد نیست یادی از شهدا هم بکنیم ، در اسلام شهید به کسی گفته میشود که جان خود را در راه خدای مسلمانان فدا کند. شهید از اسامی خداوند است؛ یعنی آنکه شاهد و گواه بر همه چیز است، و چیزی از او پنهان نمیماند.
🌻🌻🌻🌻🌻
همزاد کویرم تب باران دارم
در سینه دلی شکسته پنهان دارم
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هر چه که دارم از شهیدان دارم
@Ravie_1370🌷
خـــداونـــدا...!
#باکری نیستم برایت #گمنام بمانم !
#چمران نیستم برایت #عارفانه باشم !
#آوینی نیستم برایت #عاشقانه قلم بزنم !
#همت نیستم که برایت #زیبا بمیرم !
مرا ببخش😔 با همه نقص هایم ...!
با تمام #گناهانم...!
لیاقت ندارم ولی ...
دل که دارم ...!!!
دلــــم #شهــادت میخواهد ...
#شهیدانه
@Ravie_1370🌷
343.4K
اینساعت و این ثانیه دور ارباب مهمانیه...
سردارمون هم امشب در کربلاست💔
💥 شهداگفتند:
هرگاه شب جمعہ
شهداےماݩ رایادڪنیم
نزد ارباب،یادماݩ مےڪنند..
این #شب_جمعه هم بہ #رسم_عاشقی
ازدشت شقایق ها یادڪنیم
ای شهدا ماهم امشب یادتون کردیم و زیارتنامه براتون خوندیم شماهم امشب دربین الحرمین کنار ارباب مون حسین یادمون کنید😭💔
امشب حاج قاسم سلیمانی ورفقاشون هم در بین الحرمین کنارسیدالشهدا هستند و باروضه حضرت زهرا عزاداری میکنند😔
حاج قاسم امشب ماروهم یادکن😭
#یاد_شهدا_با_ذکرصلوات🌷
#شبجمعه🌱
...💚💫
💚💫.......
🌱﷽🌱
تا تو هستی شب جمعه شب رحمت باقی است
در دل خسته ی من شوق زیارت باقی ست❤️
🦋صل الله علیک یااباعبدلله🦋
✨#شب_جمعه
@Ravie_1370🌷
❣ #سلام_امام_زمانم
شكر خدا كه ما عاشقِ رنگ شماييم
سياهی لشكـــــری از هنــگ شماييم
پر از رنگورياييم،عاشقی بیسروپاييم
اما بخدا! سخت، دلتنگ شماييم ...💔
@Ravie_1370🌷