بیماران اعصاب و روان دوران جنگ
مظلومترین و گمنامترین قشر رزمندگان جنگ که امروز نان و آبی برای هیچ رسانهای ندارند ، کسی هم سراغشان نمیرود!!!
شما شرف ایرانین🌹
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#رفیق_شهیدم
#اعصاب_و_روان
#جانباز
"هذا يَومُ الجُمُـعةِ!
وَهُوَ يَومُكَ المُتَوَقعُ فيهِ ظُـهورُڪ"
تا عشـق نیاید
جمعہ حالـش نگران است..🍃💓
جمعہهاےانتظار...
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#جمعه
#مهدویت
#رفیق_شهیدم
👌 #حدیث_مهدوی
🔔 چرا منتظر؟
✅ از امام باقرعلیه السلام سؤال شد چرا او را منتظر گویند؟ فرمود:
🔹 زیرا برایِ او غیبتی طولانی است که روزهایش بسیار است؛
🔹 افرادِ مخلص و پاک در انتظارِ او به سر میبرند
🔹 ولی افرادِ شکّاک و مردّد او را انکار میکنند
🔹 و منکران، نامش را به مسخره میگیرند.
🔹 تعیین کنندگان وقت (ظهور) بسیارند
🔹 و عجله کنندگان در (ظهور) او به هلاکت میرسند
🔹 و مسلمانان به وسیله او نجات مییابند
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#حدیث
#رفیق_شهیدم
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدای متولدین دی ماه
سالروز تولدشان
بهانه ای شد تا به دل بسپاریم یادشان را و به دیده گذاریم حرف دلشان را.
با هم عهد ببندیم که امروز قاصدک های صلواتمان را به پرواز درآوریم تا هدیه ای باشد برای شادی روحشان. شادی روح شهیدان و امام شهیدان صلوات+وعجل فرجهم
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#رفیق_شهیدم
#معرفی_شهید
#جمعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 استوری | ۸ روز مانده...
محبوب رضاست هر که دلریشتر است
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#جمعه
21.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه عابر داره اینجا راه میره
خیابون ولی عصر تنهاست
یه حالی دارم این روزا که شاید
توی حس غروب جمعه پیداست....
درختای ولی عصر
یه عمره تو رو دیدن چیزی نگفتن...
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#مهدویت
#جمکران
#جمعه
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
یڪروایتعاشقانہ💍 در زدند ، پیك بود نامہ آورده بود قلبم ریخت فکر کردم شهید شده وصیت نامہ اش را
خاطره شهید
من و اقا محمد رفتیم بازار واسه
خرید من دوتا شال خریدم یڪیش
شال سبز بود یه روز محمد به من
گفت: اون شال سبزت رو میشه
بدی بمن؟
گفتم: آره ڪه میشه تو هر ماموریتی ڪه میرفت یا به سرش می بست یا
دور گردنش مینداخت تو ماموریت آخرش همون شال دور گردنش بود
ڪه بعد شهادت برام آوردن ...
به روایت همسر
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#یک_روایت_عاشقانه
#مذهبیها_عاشقترند
#تلنگر
نمےدانم
اینجا چه اتفاقے افتاده...
میدان مین بوده؟
یانبرد تن با تانک؟
نمےدانم...........
همینقدر مےدانم
که اگریک نفرشان روز قیامت
بپرسد
خون من چه شد؟
توان جواب داریم.....؟
چشمان_شهدا_به_همه_ماست
شهدا_شرمنده_ایم
#رفیق_شهیدم
#شهیدانه
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝اثبات امام زمان (عج)
🔺شباهت حضرت مهدی و مسیح
شناخت_امام_زمان
#جمعه
#میلادمسیح
#رفیق_شهیدم
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_بدون_تو_هرگز #بدون_تو_هرگز #رمان زندگينامه شهيد سيد علی حسينی طلبه شهید به قلمـ✍ #شهید_سید_طا
#رمان_بدون_تو_هرگز
#بدون_تو_هرگز
#رمان
زندگينامه شهيد سيد علی حسينی
طلبه شهید
به قلمـ✍
#شهید_سید_طاها_حسینی
#قسمت_71
#قسمت_72
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍂🍃🌺🍂🍃✨ـ
🌺🍂🍃ـ
🍂ـ
@Refighe_Shahidam313
✨
🍂
🌺🍂🍃
🍂🍃🌺🍂🍃✨
قسمت هفتاد و یکم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : غریب آشنا
بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت … حنانه دختر مریم، قد کشیده بود … کلاس دوم ابتدایی … اما وقار و شخصیتش عین مریم بود …
از همه بیشتر … دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود…
توی فرودگاه … همه شون اومده بودن … همین که چشمم بهشون افتاد … اشک، تمام تصویر رو محو کرد … خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم … شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت …
با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن … هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت … حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود … باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید… محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم …خونه بوی غربت می داد … حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم … اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن … اما من … فقط گاهی … اگر وقت و فرصتی بود … اگر از شدت خستگی روی مبل … ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد … از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم … غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود …
فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم … کمی آروم می شدم … چشمم همه جا دنبالش می چرخید …
شب … همه رفتن … و منم از شدت خستگی بی هوش …
برای نماز صبح که بلند شدم … پای سجاده … داشت قرآن می خوند … رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش … یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم … با اولین حرکت نوازش دستش … بی اختیار … اشک از چشمم فرو ریخت …
– مامان … شاید باورت نشه … اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود …
و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد …
قسمت هفتاد و دوم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : شبیه پدر
دستش بین موهام حرکت می کرد … و من بی اختیار، اشک می ریختم … غم غربت و تنهایی … فشار و سختی کار … و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم …
– خیلی سخت بود؟ …
– چی؟ …
– زندگی توی غربت …
سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … قدرت حرف زدن نداشتم …و چشم هام رو بستم … حتی با چشم های بسته … نگاه مادرم رو حس می کردم …
– خیلی شبیه علی شدی … اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت … بقیه شریک شادی هاش بودن … حتی وقتی ناراحت بود می خندید … که مبادا بقیه ناراحت نشن …
اون موقع ها … جوون بودم … اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته … حس دختر کوچولوم رو ببینم …
ناخودآگاه … با اون چشم های خیس … خنده ام گرفت …دختر کوچولو …
چشم هام رو که باز کردم … دایسون اومد جلوی نظرم … با ناراحتی، دوباره بستم شون …
– کاش واقعا شبیه بابا بودم … اون خیلی آروم و مهربون بود… چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد …ولی من اینطوری نیستم … اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم …نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم … من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم … خیلی …
سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم …اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت … دلم برای پدرم تنگ شده بود … و داشتم … کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم … علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم … و جواب استخاره رو درک نمی کردم …
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄
@Refighe_Shahidam313
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خـ♡ـدایـا در این شب زیبا و نورانی عید میلاد نبی مهربانی حضرت عیسی مسیح علیهالسلام برای همه بندگانت
| دلنوشته🍂 |
در زمستان سـرد
مردم به دنبال سر پناهی هستند
برای آشیانه های یخ زده شان،
برای محبت های ندیده شان
و برای اندکی ارامش..
و شما ای مظهر آرامش و محبت!
مسیح نیز به دنبال احیا از آن دستان
گرم بهاری است در این هوای زمستانی...
•میلادحضرتعیسیعلیهالسلام🌺
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حضرت_مسیح
#جمعه