eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
بیماران اعصاب و روان دوران جنگ مظلوم‌ترین و گمنام‌ترین قشر رزمندگان جنگ که امروز نان و آبی برای هیچ رسانه‌ای ندارند ، کسی هم سراغ‌شان نمی‌رود!!! شما شرف ایرانین🌹 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
"هذا يَومُ الجُمُـعةِ! وَهُوَ يَومُكَ المُتَوَقعُ فيهِ‌ ظُـهورُڪ" تا عشـق نیاید جمعہ ‌حالـش نگران است..🍃💓 جمعہ‌هاےانتظار... ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
👌 🔔 چرا منتظر؟ ✅ از امام باقرعلیه السلام سؤال شد چرا او را منتظر گویند؟ فرمود: 🔹 زیرا برایِ او غیبتی طولانی است که روزهایش بسیار است؛ 🔹 افرادِ مخلص و پاک در انتظارِ او به سر می‌برند 🔹 ولی افرادِ شکّاک و مردّد او را انکار می‌کنند 🔹 و منکران، نامش را به مسخره می‌گیرند. 🔹 تعیین کنندگان وقت (ظهور) بسیارند 🔹 و عجله کنندگان در (ظهور) او به هلاکت می‌رسند 🔹 و مسلمانان به وسیله او نجات می‌یابند ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدای متولدین دی ماه سالروز تولدشان بهانه ای شد تا به دل بسپاریم یادشان را و به دیده گذاریم حرف دلشان را. با هم عهد ببندیم که امروز قاصدک های صلواتمان را به پرواز درآوریم تا هدیه ای باشد برای شادی روحشان. شادی روح شهیدان و امام شهیدان صلوات+وعجل فرجهم ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 استوری | ۸ روز مانده... محبوب رضاست هر که دل‌ریشتر است ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
21.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه عابر داره اینجا راه میره خیابون ولی عصر تنهاست یه حالی دارم این روزا که شاید توی حس غروب جمعه پیداست.... درختای ولی عصر یه عمره تو رو دیدن چیزی نگفتن... ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
یڪ‌روایت‌عاشقانہ💍 در زدند ، پیك بود نامہ آورده بود قلبم ریخت فکر کردم شهید شده وصیت نامہ اش را
خاطره شهید من و اقا محمد رفتیم بازار واسه خرید من دوتا شال خریدم یڪیش شال سبز بود یه روز محمد به من گفت: اون شال سبزت رو میشه بدی بمن؟ گفتم: آره ڪه میشه تو هر ماموریتی ڪه میرفت یا به سرش می بست یا دور گردنش مینداخت تو ماموریت آخرش همون شال دور گردنش بود ڪه بعد شهادت برام آوردن ... به روایت همسر
نمےدانم اینجا چه اتفاقے افتاده... میدان مین بوده؟ یانبرد تن با تانک؟ نمےدانم........... همینقدر مےدانم که اگریک نفرشان روز قیامت بپرسد خون من چه شد؟ توان جواب داریم.....؟ چشمان_شهدا_به_همه_ماست شهدا_شرمنده_ایم
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور 📝اثبات امام زمان (عج) 🔺شباهت حضرت مهدی و مسیح شناخت_امام_زمان
قسمت هفتاد و یکم داستان دنباله دار : غریب آشنا بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت … حنانه دختر مریم، قد کشیده بود … کلاس دوم ابتدایی … اما وقار و شخصیتش عین مریم بود … از همه بیشتر … دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود… توی فرودگاه … همه شون اومده بودن … همین که چشمم بهشون افتاد … اشک، تمام تصویر رو محو کرد … خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم … شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت … با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن … هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت … حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود … باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید… محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم …خونه بوی غربت می داد … حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم … اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن … اما من … فقط گاهی … اگر وقت و فرصتی بود … اگر از شدت خستگی روی مبل … ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد … از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم … غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود … فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم … کمی آروم می شدم … چشمم همه جا دنبالش می چرخید … شب … همه رفتن … و منم از شدت خستگی بی هوش … برای نماز صبح که بلند شدم … پای سجاده … داشت قرآن می خوند … رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش … یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم … با اولین حرکت نوازش دستش … بی اختیار … اشک از چشمم فرو ریخت … – مامان … شاید باورت نشه … اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود … و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد … قسمت هفتاد و دوم داستان دنباله دار : شبیه پدر دستش بین موهام حرکت می کرد … و من بی اختیار، اشک می ریختم … غم غربت و تنهایی … فشار و سختی کار … و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم … – خیلی سخت بود؟ … – چی؟ … – زندگی توی غربت … سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … قدرت حرف زدن نداشتم …و چشم هام رو بستم … حتی با چشم های بسته … نگاه مادرم رو حس می کردم … – خیلی شبیه علی شدی … اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت … بقیه شریک شادی هاش بودن … حتی وقتی ناراحت بود می خندید … که مبادا بقیه ناراحت نشن … اون موقع ها … جوون بودم … اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته … حس دختر کوچولوم رو ببینم … ناخودآگاه … با اون چشم های خیس … خنده ام گرفت …دختر کوچولو … چشم هام رو که باز کردم … دایسون اومد جلوی نظرم … با ناراحتی، دوباره بستم شون … – کاش واقعا شبیه بابا بودم … اون خیلی آروم و مهربون بود… چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد …ولی من اینطوری نیستم … اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم …نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم … من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم … خیلی … سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم …اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت … دلم برای پدرم تنگ شده بود … و داشتم … کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم … علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم … و جواب استخاره رو درک نمی کردم … بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄ @Refighe_Shahidam313
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خـ♡ـدایـا در این شب زیبا و نورانی عید میلاد نبی مهربانی حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام برای همه بندگانت
| دلنوشته🍂 | در زمستان سـرد مردم به دنبال سر پناهی هستند برای آشیانه های یخ زده شان، برای محبت های ندیده شان و برای اندکی ارامش.. و شما ای مظهر آرامش و محبت! مسیح نیز به دنبال احیا از آن دستان گرم بهاری است در این هوای زمستانی... •میلادحضرت‌عیسی‌علیه‌السلام🌺 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄