رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✨زندگینامه به روایت مادر 💛 در بیمارستان حضرت زینب (س) به دنیا آمد لحظه تولدِ محمد، به خاطر سن کم
با وجود سن کم از خانوادههای بی بضاعت دستگیری میکرد
محبت شهید به دیگران 💛
منبع درآمد محمد کار داربست بود
در تابستان و زمستان با مشقت فراوان این کار را انجام میداد
هر وقت برای کار میرفت، من نگران بودم که از بالای داربست سقوط کند و او را از دست بدهم
او را به خدا میسپردم و آیت الکرسی میخواندم.
من جرأت نمیکردم از برخی مشکلها جلوی محمد صحبت کنم چون منقلب میشد و تمام پولش را برای رفع آن مشکل میداد
مثلا اگر برای او تعریف میکردم که فلان فامیل که زن بیوهای است را در فلان جا دیدهام، تمام درآمدش را میداد که این پول را به او برسانید. بعد از شهادتش معلوم شد با سن کمی که داشته و با درآمدی که به سختی به دست میآورد و اجارهنشین بود، از خانوادههای بیبضاعت دستگیری میکرده است
حاضر بود از لذتهای دنیایی بگذرد اما پولش را به یک نیازمند دهد؛ از این کار بیشتر لذت میبرد.
در ادامه همراه ما باشید
👇👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
با وجود سن کم از خانوادههای بی بضاعت دستگیری میکرد محبت شهید به دیگران 💛 منبع درآمد محمد کار دار
ویژگی اخلاقی
سرسخت و شجاع بود و بذلهگو
محمد رشته «هاپکیدو» و دفاع شخصی را آموزش دیده و در حد مربیگری مدرک گرفته بود
انسان توداری بود
خیلی در مورد کارها و فعالیتهایش توضیح نمیداد
بعد از شهادتش ما به مسئولیتها و کارهایش پی بردیم
مثلا فهمیدیم مسئول تجهیز سلاح بوده است
وقتی برای استخدام سپاه اقدام کرد، مدارکش را برای یکی از آشنایان آورد
آنجا من برخی مدارک محمد را دیدم که در چه رزمایشهایی شرکت کرده و چه فعالیتهایی را انجام داده است
بچهی سرسخت، شجاع و نترسی بود
همرزمانش میگفتند در سوریه هنگام پاکسازی خانهها، وقتی برخی نیروها میترسیدند که جلو بیایند، محمد جلو میرفته
میگفت: «اگر سرنوشت من اینگونه رقم خورده باشد، که اینجا بمیرم این اتفاق میافتد و اگر تقدیر من این نباشد، نمیمیرم
چرا بیهوده بترسم.»
محمد خیلی بذلهگو بود و میگفت و میخندید
وظایفی مثل نماز اول وقتش را سروقت انجام میداد اما موقع شوخی و مسخرهبازی هم نفر اول بود
مثلا اگر میگفتم حق نداری امروز با دوستهایت بیرون بروی، شروع میکرد به شوخی کردن
مثلا ادای بازیگری را در میآورد و آنقدر مسخرهبازی میکرد که من خندهام بگیرد و رضایت دهم.
در ادامه همراه ما باشید
👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
ویژگی اخلاقی سرسخت و شجاع بود و بذلهگو محمد رشته «هاپکیدو» و دفاع شخصی را آموزش دیده و در حد مربی
با فاطمیون اعزام شد؛ کسی نمیدانست ایرانی است
دانشجوی سال دوم رشته طراحی صنعتی و نقشهکشی بود اما به دلیل فعالیتهای بسیج مشروط شد. دانشگاه را به دلیل اینکه به نظام و جنگیدن علاقه داشت رها کرد. میگفت: «من نمیتوانم کار پشت میزنشینی را به عهده گیرم»
به دوستش گفته بود اگر نگذارند سوریه بروم، به عراق میروم و از آنجا برای رفتن به سوریه اقدام میکنم.
با فاطمیون اعزام شده بود
طبق صحبتهای همرزمانش قبل از شهادت، در سوریه خیلی کار و فعالیت میکرده؛ مثلا ظرفها را میشسته است
همرزمانش میگفتند «تو عملیات رفتهای و روز سختی را پشت سرگذاشتهای؛ نمیخواهد کار کنی؛ بیا و استراحت کن»
اما شهید قبول نمیکرده و میگفته: «ما همه سرباز حضرت زینب (س) هستیم و اجرمان را از بی بی حضرت زینب (س) میگیریم».
دوست داشت بیشتر زمانش را با رزمندگان فاطمیون بگذراند
میگفت: «فاطمیون خیلی مظلوم هستند»
در منطقه به بچهها گفته بود: «میشود شبیه حضرت زهرا (س) و مثل خوابی که دیدهام، به سبب جراحت در ناحیه پهلو به شهادت برسم؟»
محمد با اسم «سیدذاکر حسینی» به سوریه رفته بود و تا بعد از شهادتش، کسی نمیدانست که ایرانی است
در سوریه هم میگفتند گوشهای را برای خودش اختصاص داده بوده و نماز شب میخوانده تا جایی که بچههای فاطمیون گفته بودند ما شک داریم که شیعه باشد
چون معمولا اهل تسنن این همه نماز میخوانند.
در ادامه همراه ما باشید
👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
با فاطمیون اعزام شد؛ کسی نمیدانست ایرانی است دانشجوی سال دوم رشته طراحی صنعتی و نقشهکشی بود اما ب
تصویر گرفته شده از دقایقی قبل از شهادت
محمد رجزخوانی را خیلی دوست داشت و قبل از ورود به منطقه سعی میکند از بچههای سپاه و دیگران رجزخوانی را یاد بگیرد تا در موقع عملیاتها رجز خوانی کند
داخل مزرعه ذرت که بوده شروع میکند به یا زهرا گفتن
شهید سنجرانی به او تذکر میدهد که ساکت باش، دشمن نزدیک و کارت خطرناک است
اما محمد ساکت نمیشود و به یا زهرا گفتنش ادامه میدهد
ضمن اینکه به مرور صدایش دردناک میشود. شهید سنجرانی و شهید عطایی به حالت سینه خیز و به سختی خود را به محمد میرسانند. متوجه میشوند که مچهای دست محمد تیر خورده و به شدت خونریزی میکند
بنابر فیلمی که شهید عطایی گرفته کولهپشتی و جلیقه محمد را در میآورد. زخم دستهایش را میبندند
قبل از اینکه دشمن آنها را احاطه کند حرکتش میدهند که او را به عقب برگردانند اما متوجه میشوند که محمد از ناحیه پهلو تیر خورده و دلیل یا زهرا گفتنهای او هم همین تیری است که به پهلویاش اصابت کرده است
محمد در ظهر روز جمعه 15 آبان در حالی که ذکر یازهرا را تکرار میکرده، به شهادت میرسد.
ولی در بعضی تاریخ ۲۸ آبان روایت شده...
#یافاطمهالزهراء
در ادامه همراه ما باشید
👇👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
تصویر گرفته شده از دقایقی قبل از شهادت محمد رجزخوانی را خیلی دوست داشت و قبل از ورود به منطقه سعی م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
تصویر گرفته شده از دقایقی قبل از شهادت محمد رجزخوانی را خیلی دوست داشت و قبل از ورود به منطقه سعی م
ماجرای یازهرا گفتنهای «محمد» پیش از شهادت
و تصویر ثبت شده پس از شهادت و حمل پیکر مطهر توسط همرزمان
در مورد نحوهی شهادتش، گفته میشود در حالی که تازه از عملیات آمده بوده و قصد استراحت داشته، متوجه میشود که شهید مرتضی عطایی و شهید رضا سنجرانی قصد دارند با تعداد کمی از افراد، به عملیاتی مهم و محرمانه بروند؛ فورا از جای خود برخواسته و اصرار میکند که در عملیات شرکت کند. فرمانده قبول نمیکند و استدلال میآورد که شما نیروی جوان و کم سن و سال هستی، ضمن اینکه تازه از عملیات آمدهای و خستهای. اما محمد خیلی اصرار میکند. در نهایت فرمانده او را به مرجع بالاتر ارجاع میدهد که در صورت صدور اجازه از سمت ایشان، او را نیز با خود به عملیات خواهند برد.
محمد فرمانده بالاتر را راضی میکند و رضایت کتبی او را برای فرمانده خود میآورد. طبق فیلمی که شهید عطایی گرفته پنج یا هشت نفر بودهاند که خوشحال و خندان در حالی که شعری برای امام زمان (عج) میخوانند به عملیات میروند. گمان میکنم مقدار زیادی از راه را پیاده میروند و تشنه هم بودهاند. قبل از رسیدن به منطقه، دشمن تیراندازی میکند. چند نفر از نیروها مجروح میشوند و به عقب برمیگردند. تنها محمد، شهید عطایی و شهید سنجرانی باقی میمانند. در همان منطقه دشمن به سمت آنها رگبار میگیرد. این سه نفر هم خود را داخل مزرعه ذرتی که در آن نزدیکی قرار داشته، میاندازند که دیده نشوند
شادی روح پاکشون فاتحه و صلوات با وعجل فرجهم 📿💛📿
ان شاءالله مادر مهربان.س. #حضرت_زهرا برای ما هم مادری کنن و شهید هم دستگیر ما این دنیا و شفیعون در آخرت باشن
🥺🤲🥺
#شهید_محمد_سخندان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👳🏼♂رهبرانه
حضرت عشق 🤍
و من تو را
هر چه میگذرد
بیشتر دوست میدارم ...
✍ سرباز خدا 🍂
💛✌️💛
#رهبرانه
#عشق
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✅#معجزه قسمت👈🏻 ((هفتاد و چهار)) 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین ✅پیش گ
✅#معجزه قسمت👈🏻 ((هفتاد وپنج))
💫سیر دادن سلمان فارسی
توسط مولا امیرالمومنین علیه السلام
((#قسمت_اول))👇
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین
✅سلمان و تقاضای معجزه
✍سلمان گفت : ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم که به آن حضرت عرض کردم : ای سرور من ، دوست دارم چیزی از معجزات شما را ببینم .
💚فرمود : چه می خواهی ؟
💠سلمان گفت : می خواهم ناقه ثمود و معجزات دیگری را به من نشان دهید .
💜فرمود : چنین خواهم کرد .
🌀سپس به سرعت برخاسته ، داخل منزل شد و در حالی که بر اسب سیاهی سوار و بر دوشش قبایی سفید و بر سرش کلاه سفیدی بود و به جانب من بیرون آمد
🔆و بانگ زد : ای قنبر ، آن اسب را برای من بیاور .
♻️قنبر اسب سیاه دیگری را بیرون آورد .
🤍پس فرمود : ای اباعبدالله سوار شو .
❇️سلمان گفت : بر آن سوار شدم ؛ دو بال به پهلویش چسبیده بود .
💙پس امام علیه السلام بر آن فریاد زد و در هوا اوج گرفت .
🕊به خدا سوگند ، من صدای بال های ملایک و تسبیح شان را از زیر عرش می شنیدم .
🌊سپس از ساحل دریایی خروشان و مواج عبور کردیم .
🌹امام علیه السلام با گوشه چشم ، نگاه غضب آلودی به آن کرد و دریا آرام شد .
🍃گفتم : ای سرور من ، دریا با نظر شما از غلیان افتاد .
💐فرمود : ای سلمان ترسید که در مورد آن فرمانی صادر نمایم .
💫سپس دست مرا گرفت و بر روی آب حرکت کرد
🐎 و هر دو اسب به دنبال ما می آمدند ، بدون آنکه کسی زمام آنها را گرفته باشد .
💦 به خدا قسم قدم های ما و سم اسب ها تر نشد .
🌫پس ، از آن دریا گذشتیم و به جزیره ای رسیدیم
🌴که دارای درخت ها و میوه ها و پرندگان و رودخانه های فراوانی بود .
🌳در آن جا درخت بزرگی را دیدم که میوه و گل و شکوفه نداشت .
🌼حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را با چوبی که در دست داشت لرزاند .
🐫درخت شکافته شد و از آن ناقه ای بیرون آمد که طولش هشتاد ذراع بود و به دنبالش بچه شتری بود .
🥀به من فرمود : به آن نزدیک شو و از شیر آن بنوش .
🌾سلمان گفت : نزدیک رفتم و از شیرش نوشیدم به اندازه ای که سیراب شدم . شیرین تر از شهد و نرم تر از کره بود و من به همان مقدار کفایت کردم .
☘فرمود : این خوب است ؟
گفتم : ای سرور من خوب است .
🌿فرمود : از این بهتر را می خواهی به تو نشان دهم؟
گفتم : بلی ای سرور
✌️.......ادامه دارد.....
👇👇
#معجزه
#امیرالمومنین
#سلمان
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 شهید گمنام
خوش نام تویی، گمنام منم ...💔
✍ نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت “سلام الله علیها”
یادم هست یکبار در ایام #فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت #حضرت_زهرا سلام الله علیها نمود
ابراهیم همینطور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد.
😭✨😭
دوستت دارم قهرمان من
💛✨💛
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
❌ استعفای اعتراضی مهندس ایرانی از گوگل
علیرضا ذاکری مدال طلای المپیاد کامپیوتر، فاراالتحصیل دانشگاه شریف و بریتیش کلمبیا کانادا بهخاطر همکاری #گوگل با رژیم #اسرائیل در پروژه نیمبوس از این شرکت استعفا کرد.
🔴 او در بخشی از اعلام استعفای خود نوشته است من خوشحالم که اعلام کنم از گوگل خارج شدم! پس از آگاهی از مشارکت گوگل در پروژه نیمبوس، نگرانیهای خود را به مدت چندین ماه بیان کردم. متأسفانه، با وجود تلاشهای بسیاری از کارکنان، مدیریت تصمیم به حفظ موضع خود و نادیده گرفتن نگرانیهای جمعی ما گرفت.
زندگی کردن بهگونهای که با ارزشهای اصلیتان در تضاد باشد، بسیار چالشبرانگیز است. انتخاب برای کنار رفتن آسان نبود، اما لازم بود. برای هرکسی که با چنین موقعیتهایی مواجه است، امیدوارم جرأت اولویتبندی اصول خود را پیدا کنید.
چه فایدهای دارد که انسان تمام دنیا را به دست آورد، اما روح خود را از دست بدهد⁉️/صداوسیما
بگذارید مشتی نوکیسه حقیر و عیاش، هرچه دوست دارند در این مدت کوتاه عمرشان با پولهای حرام سورچرانی کنند و همچون کرمها در هم بلولند!
❤️ اما با داشتن چنین بانوانی که وجودشان پر از خیر و برکت است، دنیا آرامآرام متحول خواهد شد.
این مادر ایثارگر، کل مهریهاش ۱۴ سکه بوده که شوهرش دوسال پیش ۲ سکه را به او میدهد و او هم تنها داراییاش که همین ۲سکه است را تقدیم مردم غزه و لبنان میکند.
پدر و برادر این شیرزن در تصادف فوت کرده بودند و دختر خردسال او نیز به کما رفته بود. نیت داشت که دو سکهاش را تقدیم کند و در ایّام #فاطمیه آنرا بهنیت شفای دخترش تقدیم کرد.
با آرزوی سلامتی این مادر ارزشمند و دختر خردسالش که انشاءالله برکت بزرگی برای کشور و مادرش باشد.
💬 Hamed Sarrafpour
#وعده_صادق
#ایران_همدل