چند روز مونده به اعزام زنگ زدم به مادرم گفتم: سید میخاد بره...
مادرم گفت: ان شاءالله نمیبرنش؛
من چون میدونستم دعاهای مامانم پیش خدا مقبولِ گفتم: مامان این دعا رو نکنید؛ شاید قسمتش 🥀ـشهادت باشد.
اگر ما با دعاهامون مانع رفتن و 🌷ـشهید شدنش بشیم، اون دنیا چطور جواب گوی سید اصغر باشیم؟
من به خاطر ارادتی که به مادرمان حضرت زهرا(س) داشتم، زبانم نمی چرخید که بگم نره.
به خودم می گفتم: این همه همیشه دم از محبت به اهل بیت(ع) می زنیم؛ تو روضه ها گریه می کنیم که امام حسین(ع) تنها بود و کسی کمک حالش نبود؛ کاش اون موقع ما بودیم؛ ...
خب الان وقت عمل بود و باید به اون شعاری که همیشه می دادیم، عمل می کردیم.
از جدایی سید خیلی درد می کشیم؛
ولی توسل ما به حضرت زهراست و خوومونو آروم می کنیم؛
همه از وابستگی و علاقه بین یک زن و شوهر جوان خبر دارند؛
اما با توسل به حضرت آرام می گیریم..
زندگی مشترک ما بسیار کوتاه بود؛ اما بهترین لحظات عمرم را در این مدت کوتاه طی کردم؛ سید اصغر هم. تو #وصیت_نامه اش نوشته بود که بهترین لحاظات زندگی ام را در کنار همسرم بودم...
حیف که بیشتر از این قسمت نشد در کنارش باشم؛ ان شاءالله آن دنیا در کنار هم باشیم...
از زبان #همسرشهید
« #اصغر_فاطمی_تبار »
#عاشقانه #مذهبی #عاشقانه_مذهبی #عاشقانه_های_طلبه #عاشقانههای_طلبه_شهید #طلبه #همسرانه #مذهبیهاعاشقترند
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
-┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄-