eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
7.7هزار ویدیو
299 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو تا حالا! اسم ابراهیم هادی رو شنیدی ؟! پیشنهاد دانلود و نشر حداکثری 💛🍂💛 اینان فرزندان مادر مهربان (س) هستن 🥺 در دامن مادری بزرگ تربیت شده اند قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
سلام اهالی ✋ خیلی خوش اومدید به سنگر خودتون😊 ممنون که رفیق شهیدم رو مهمون نگاه هاتون کردید 😃 لحظه هاتون شهدایی🌷
Quran-page-210.mp3
2.16M
📢 هر روز بخوانیم به نیابت از شهدا شهید امروز شهید محمد سخن‌دان ویژه ایام 🔹 صفحه دویست و ده قرآن کریم، سوره مبارکه يونس با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠 جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم به نیابت از شهدا شهید امروز شهید محمد سخن‌دان ویژه ایام #فاطمیه 🔹
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه دویست و ده قرآن کریم سوره مبارکه يونس را هدیه می‌کنیم به شهید محمد سخن‌دان در منطقه به بچه‌ها گفته بود: «می‌شود شبیه حضرت زهرا مادر مهربان (س) و مثل خوابی که دیده‌ام، به سبب جراحت در ناحیه پهلو به شهادت برسم؟». تاریخ تولد : 1371/01/25 محل تولد : مشهد تاریخ شهادت : 1394/08/28 به روایتی هم ۱۶/۰۸/۱۳۹۴ محل شهادت : حلب – سوریه وضعیت تاهل : متاهل محل مزار شهید : مشهد – بهشت رضا (ع) در ادامه همراه باشید با زندگی نامه و نحوه شهادت 👇👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه دویست و ده قرآن کریم سوره مبارکه يونس را هدیه می‌کنیم ب
زندگینامه به روایت مادر 💛 در بیمارستان حضرت زینب (س) به دنیا آمد لحظه‌ تولدِ محمد، به خاطر سن کم من، مسئله‌ مرگ و زندگی‌ام مطرح شد اسم محمد را چیز دیگری انتخاب کرده بودیم 🥲اما من خواب دیدم که خانمی پوشیه زده، کنار ضریح بزرگی قرار داشت؛ بچه‌ای را به من داد و گفت: «این بچه پسر است اسمش را محمد بگذار ما این بچه را برای مدتی به تو می‌دهیم و دوباره از تو می‌گیریم🥺 این ین بچه مال ماست»💛 در آن زمان فکر کردم که بالاخره هر انسانی روزی دنیا می‌آید و روزی می‌میرد بعد از شهادتش متوجه شدم که قبل از تولد، سرنوشتش رقم خورده بود. محمد وقتی کوچک بود، هنگام خواندن قرآن، زیر تمام کلمات مرتبط به شهید و شهادت خط کشیده است؛ آیه را جدا می‌نوشت و با معنی آن را حفظ می‌کرد از بچگی به شهدا علاقه داشت اما اصلا فکر نمی‌کردم که به این زودی به این قافله بپیوندد من حتی بعد از شهادتش هم راضی نبودم و بی‌تابی می‌کردم تا اینکه خوابش را دیدم نکاتی را به من گفت و من مجبور شدم که راضی شوم الحمدلله الان راضی‌ام زندگینامه شهدا را که خواندم و برنامه‌های «از آسمان» را دیدم، به این نتیجه رسیدم که کار و مسیرشان اشتباه نبوده و به کارش راضی شدم. هنگام شهادت، یک سال بود از زندگی مشترک با همسرش می‌گذشت به شهیدان خیلی ارادت داشت و خانه‌اش پر از عکس شهیدان است. دو برادر خوانده و یک برادر من (شهید غلامعلی رادفر) شهید شده‌اند. همیشه می‌گفت: «مامان! خوش بحالت، تو در آن دنیا شفیع داری و جایگاه خوبی خواهی داشت». می‌گفت: «می‌شود دایی مجتبی ما را هم شفاعت کند؟». در ادامه همراه باشید در حرم آنقدر گریه کرد که از هوش رفت از بچگی دوست داشت که من کنارش بنشینم و برایش از حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع)، امام علی (ع) و بقیه ائمه بگویم با بقیه بچه‌ها متفاوت بود بعد از شهادتش به این نتیجه رسیدم که محمد برای این دنیا خلق نشده بود ائمه را خیلی دوست داشت حرم زیاد می‌رفت از امام رضا (ع) می‌خواست که بتواند به سوریه برود می‌گفت: «خوش بحال کسانی که سربازان امام زمان (عج) شوند؛ من تلاش می‌کنم که انگشت کوچیکه‌ اینها شوم.» به مطالعه‌ زندگی ائمه (ع) خیلی علاقه داشت کتاب‌های متعددی از جمله در مورد ظهور امام زمان (عج) مطالعه می‌کرد وقتی من بنابر احساس مادری‌ام، با رفتنش مخالفت می‌کردم، در مورد حوادث منطقه از جمله یمن و ارتباط آن‌ها با ظهور امام زمان (عج) برای من صحبت می‌کرد. در لباس مشکی می‌پوشید و صبح از خانه بیرون می‌رفت؛ نمی‌دانم کجا می‌رفت خودش هم چیزی تعریف نمی‌کرد؛ شب می‌آمد، نماز و قرآن و دعایش را می‌خواند و می‌خوابید دوستانش تعریف می‌کردند که وقتی روضه حضرت رقیه (س) و حضرت زهرا (س) خوانده می‌شد، محمد خیلی گریه می‌کرد حتی وقتی در حرم حضرت زینب (س) این روضه خوانده شده، از هوش رفته است. در ادامه همراه ما باشید 👇👇👇👇 👇👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✨زندگینامه به روایت مادر 💛 در بیمارستان حضرت زینب (س) به دنیا آمد لحظه‌ تولدِ محمد، به خاطر سن کم
با وجود سن کم‌ از خانواده‌های بی بضاعت دستگیری می‌کرد محبت شهید به دیگران 💛 منبع درآمد محمد کار داربست بود در تابستان و زمستان با مشقت فراوان این کار را انجام می‌داد هر وقت برای کار می‌رفت، من نگران بودم که از بالای داربست سقوط کند و او را از دست بدهم او را به خدا می‌سپردم و آیت الکرسی می‌خواندم. من جرأت نمی‌کردم از برخی مشکل‌ها جلوی محمد صحبت کنم چون منقلب می‌شد و تمام پولش را برای رفع آن مشکل می‌داد مثلا اگر برای او تعریف می‌کردم که فلان فامیل که زن بیوه‌ای است را در فلان جا دیده‌ام، تمام درآمدش را می‌داد که این پول را به او برسانید. بعد از شهادتش معلوم شد با سن کمی که داشته و با درآمدی که به سختی به دست می‌آورد و اجاره‌نشین بود، از خانواده‌های بی‌بضاعت دستگیری می‌کرده است حاضر بود از لذت‌های دنیایی بگذرد اما پولش را به یک نیازمند دهد؛ از این کار بیشتر لذت می‌برد. در ادامه همراه ما باشید 👇👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
با وجود سن کم‌ از خانواده‌های بی بضاعت دستگیری می‌کرد محبت شهید به دیگران 💛 منبع درآمد محمد کار دار
ویژگی اخلاقی سرسخت و شجاع بود و بذله‌گو محمد رشته «هاپکیدو» و دفاع شخصی را آموزش دیده و در حد مربیگری مدرک گرفته بود انسان توداری بود خیلی در مورد کارها و فعالیت‌هایش توضیح نمی‌داد بعد از شهادتش ما به مسئولیت‌ها و کارهایش پی بردیم مثلا فهمیدیم مسئول تجهیز سلاح بوده است وقتی برای استخدام سپاه اقدام کرد، مدارکش را برای یکی از آشنایان آورد آنجا من برخی مدارک محمد را دیدم که در چه رزمایش‌هایی شرکت کرده و چه فعالیت‌هایی را انجام داده است بچه‌ی سرسخت، شجاع و نترسی بود همرزمانش می‌گفتند در سوریه هنگام پاکسازی خانه‌ها، وقتی برخی نیروها می‌ترسیدند که جلو بیایند، محمد جلو می‌رفته می‌گفت: «اگر سرنوشت من اینگونه رقم خورده باشد، که اینجا بمیرم این اتفاق می‌افتد و اگر تقدیر من این نباشد، نمی‌میرم چرا بیهوده بترسم.» محمد خیلی بذله‌گو بود و می‌گفت و می‌خندید وظایفی مثل نماز اول وقتش را سروقت انجام می‌داد اما موقع شوخی و مسخره‌بازی هم نفر اول بود مثلا اگر می‌گفتم حق نداری امروز با دوست‌هایت بیرون بروی، شروع می‌کرد به شوخی کردن مثلا ادای بازیگری را در می‌آورد و آنقدر مسخره‌بازی می‌کرد که من خنده‌ام بگیرد و رضایت دهم. در ادامه همراه ما باشید 👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
ویژگی اخلاقی سرسخت و شجاع بود و بذله‌گو محمد رشته «هاپکیدو» و دفاع شخصی را آموزش دیده و در حد مربی
با فاطمیون اعزام شد؛ کسی نمی‌دانست ایرانی است دانشجوی سال دوم رشته طراحی صنعتی و نقشه‌کشی بود اما به دلیل فعالیت‌های بسیج مشروط شد. دانشگاه را به دلیل اینکه به نظام و جنگیدن علاقه داشت رها کرد. می‌گفت: «من نمی‌توانم کار پشت میزنشینی را به عهده گیرم» به دوستش گفته بود اگر نگذارند سوریه بروم، به عراق می‌روم و از آنجا برای رفتن به سوریه اقدام می‌کنم. با فاطمیون اعزام شده بود طبق صحبت‌های همرزمانش قبل از شهادت، در سوریه خیلی کار و فعالیت می‌کرده؛ مثلا ظرف‌ها را می‌شسته است همرزمانش می‌گفتند «تو عملیات رفته‌ای و روز سختی را پشت سرگذاشته‌ای؛ نمی‌خواهد کار کنی؛ بیا و استراحت کن» اما شهید قبول نمی‌کرده و می‌گفته: «ما همه سرباز حضرت زینب (س) هستیم و اجرمان را از بی بی حضرت زینب (س) می‌گیریم». دوست داشت بیشتر زمانش را با رزمندگان فاطمیون بگذراند می‌گفت: «فاطمیون خیلی مظلوم هستند» در منطقه به بچه‌ها گفته بود: «می‌شود شبیه حضرت زهرا (س) و مثل خوابی که دیده‌ام، به سبب جراحت در ناحیه پهلو به شهادت برسم؟» محمد با اسم «سیدذاکر حسینی» به سوریه رفته بود و تا بعد از شهادتش، کسی نمی‌دانست که ایرانی است در سوریه هم می‌گفتند گوشه‌ای را برای خودش اختصاص داده بوده و نماز شب می‌خوانده تا جایی که بچه‌های فاطمیون گفته بودند ما شک داریم که شیعه باشد چون معمولا اهل تسنن این همه نماز می‌خوانند. در ادامه همراه ما باشید 👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
با فاطمیون اعزام شد؛ کسی نمی‌دانست ایرانی است دانشجوی سال دوم رشته طراحی صنعتی و نقشه‌کشی بود اما ب
تصویر گرفته شده از دقایقی قبل از شهادت محمد رجزخوانی را خیلی دوست داشت و قبل از ورود به منطقه سعی می‌کند از بچه‌های سپاه و دیگران رجزخوانی را یاد بگیرد تا در موقع عملیات‌ها رجز خوانی کند داخل مزرعه ذرت که بوده شروع می‌کند به یا زهرا گفتن شهید سنجرانی به او تذکر می‌دهد که ساکت باش، دشمن نزدیک و کارت خطرناک است اما محمد ساکت نمی‌شود و به یا زهرا گفتنش ادامه می‌دهد ضمن اینکه به مرور صدایش دردناک می‌شود. شهید سنجرانی و شهید عطایی به حالت سینه خیز و به سختی خود را به محمد می‌رسانند. متوجه می‌شوند که مچ‌های دست محمد تیر خورده و به شدت خونریزی می‌کند بنابر فیلمی که شهید عطایی گرفته کوله‌پشتی و جلیقه محمد را در می‌آورد. زخم دست‌هایش را می‌بندند قبل از اینکه دشمن آن‌ها را احاطه کند حرکتش می‌دهند که او را به عقب برگردانند اما متوجه می‌شوند که محمد از ناحیه پهلو تیر خورده و دلیل یا زهرا گفتن‌های او هم همین تیری است که به پهلوی‌اش اصابت کرده است محمد در ظهر روز جمعه 15 آبان در حالی که ذکر یازهرا را تکرار می‌کرده، به شهادت می‌رسد. ولی در بعضی تاریخ ۲۸ آبان روایت شده... در ادامه همراه ما باشید 👇👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
تصویر گرفته شده از دقایقی قبل از شهادت محمد رجزخوانی را خیلی دوست داشت و قبل از ورود به منطقه سعی م
ماجرای یازهرا گفتن‌های «محمد» پیش از شهادت و تصویر ثبت شده پس از شهادت و حمل پیکر مطهر توسط همرزمان در مورد نحوه‌ی شهادتش، گفته می‌شود در حالی که تازه از عملیات آمده بوده و قصد استراحت داشته، متوجه می‌شود که شهید مرتضی عطایی و شهید رضا سنجرانی قصد دارند با تعداد کمی از افراد، به عملیاتی مهم و محرمانه بروند؛ فورا از جای خود برخواسته و اصرار می‌کند که در عملیات شرکت کند. فرمانده قبول نمی‌کند و استدلال می‌آورد که شما نیروی جوان و کم سن و سال هستی، ضمن اینکه تازه از عملیات آمده‌ای و خسته‌ای. اما محمد خیلی اصرار می‌کند. در نهایت فرمانده او را به مرجع بالاتر ارجاع می‌دهد که در صورت صدور اجازه از سمت ایشان، او را نیز با خود به عملیات خواهند برد. محمد فرمانده بالاتر را راضی می‌کند و رضایت کتبی او را برای فرمانده خود می‌آورد. طبق فیلمی که شهید عطایی گرفته پنج یا هشت نفر بوده‌اند که خوشحال و خندان در حالی که شعری برای امام زمان (عج) می‌خوانند به عملیات می‌روند. گمان می‌کنم مقدار زیادی از راه را پیاده می‌روند و تشنه هم بوده‌اند. قبل از رسیدن به منطقه، دشمن تیراندازی می‌کند. چند نفر از نیروها مجروح می‌شوند و به عقب برمی‌گردند. تنها محمد، شهید عطایی و شهید سنجرانی باقی می‌مانند. در همان منطقه دشمن به سمت آن‌ها رگبار می‌گیرد. این سه نفر هم خود را داخل مزرعه ذرتی که در آن نزدیکی قرار داشته، می‌اندازند که دیده نشوند شادی روح پاکشون فاتحه و صلوات با وعجل فرجهم 📿💛📿 ان شاءالله مادر مهربان.س. برای ما هم مادری کنن و شهید هم دستگیر ما این دنیا و شفیعون در آخرت باشن 🥺🤲🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👳🏼‍♂رهبرانه حضرت عشق 🤍 و من تو را هر چه می‌گذرد بیشتر دوست میدارم ...سرباز خدا 🍂 💛✌️💛 اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✅#معجزه قسمت👈🏻 ((هفتاد و چهار)) 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین ✅پیش گ
قسمت👈🏻 ((هفتاد وپنج)) 💫سیر دادن سلمان فارسی توسط مولا امیرالمومنین علیه السلام (())👇 🌸بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین ✅سلمان و تقاضای معجزه ✍سلمان گفت : ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام  بودیم که به آن حضرت عرض کردم : ای سرور من ، دوست دارم چیزی از معجزات شما را ببینم . 💚فرمود : چه می خواهی ؟ 💠سلمان گفت : می خواهم ناقه ثمود و معجزات دیگری را به من نشان دهید . 💜فرمود : چنین خواهم کرد . 🌀سپس به سرعت برخاسته ، داخل منزل شد و در حالی که بر اسب سیاهی سوار و بر دوشش قبایی سفید و بر سرش کلاه سفیدی بود و به جانب من بیرون آمد 🔆و بانگ زد : ای قنبر ، آن اسب را برای من بیاور . ♻️قنبر اسب سیاه دیگری را بیرون آورد . 🤍پس فرمود : ای اباعبدالله سوار شو . ❇️سلمان گفت : بر آن سوار شدم ؛ دو بال به پهلویش چسبیده بود . 💙پس امام علیه السلام   بر آن فریاد زد و در هوا اوج گرفت . 🕊به خدا سوگند ، من صدای بال های ملایک و تسبیح شان را از زیر عرش می شنیدم . 🌊سپس از ساحل دریایی خروشان و مواج عبور کردیم . 🌹امام علیه السلام   با گوشه چشم ، نگاه غضب آلودی به آن کرد و دریا آرام شد . 🍃گفتم : ای سرور من ، دریا با نظر شما از غلیان افتاد . 💐فرمود : ای سلمان ترسید که در مورد آن فرمانی صادر نمایم . 💫سپس دست مرا گرفت و بر روی آب حرکت کرد 🐎 و هر دو اسب به دنبال ما می آمدند ، بدون آنکه کسی زمام آنها را گرفته باشد . 💦 به خدا قسم قدم های ما و سم اسب ها تر نشد . 🌫پس ، از آن دریا گذشتیم و به جزیره ای رسیدیم 🌴که دارای درخت ها و میوه ها و پرندگان و رودخانه های فراوانی بود . 🌳در آن جا درخت بزرگی را دیدم که میوه و گل و شکوفه نداشت . 🌼حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام  آن را با چوبی که در دست داشت لرزاند . 🐫درخت شکافته شد و از آن ناقه ای بیرون آمد که طولش هشتاد ذراع بود و به دنبالش بچه شتری بود . 🥀به من فرمود : به آن نزدیک شو و از شیر آن بنوش . 🌾سلمان گفت : نزدیک رفتم و از شیرش نوشیدم به اندازه ای که سیراب شدم . شیرین تر از شهد و نرم تر از کره بود و من  به همان مقدار کفایت کردم . ☘فرمود : این خوب است ؟ گفتم : ای سرور من خوب است . 🌿فرمود : از این بهتر را می خواهی به تو نشان دهم؟ گفتم : بلی ای سرور ✌️.......ادامه دارد..... 👇👇 اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 شهید گمنام خوش نام تویی، گمنام منم ...💔 ✍ نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت “سلام الله علیها” یادم هست یکبار در ایام در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت سلام الله علیها نمود ابراهیم همینطور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد. 😭✨😭 دوستت دارم قهرمان من 💛✨💛 قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠 جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
❌ استعفای اعتراضی مهندس ایرانی از گوگل علیرضا ذاکری مدال طلای المپیاد کامپیوتر، فار‌االتحصیل دانشگاه شریف و بریتیش کلمبیا کانادا به‌خاطر همکاری با رژیم در پروژه نیمبوس از این شرکت استعفا کرد. 🔴 او در بخشی از اعلام استعفای خود نوشته است من خوشحالم که اعلام کنم از گوگل خارج شدم! پس از آگاهی از مشارکت گوگل در پروژه نیمبوس، نگرانی‌های خود را به مدت چندین ماه بیان کردم. متأسفانه، با وجود تلاش‌های بسیاری از کارکنان، مدیریت تصمیم به حفظ موضع خود و نادیده گرفتن نگرانی‌های جمعی ما گرفت. زندگی کردن به‌گونه‌ای که با ارزش‌های اصلی‌تان در تضاد باشد، بسیار چالش‌برانگیز است. انتخاب برای کنار رفتن آسان نبود، اما لازم بود. برای هرکسی که با چنین موقعیت‌هایی مواجه است، امیدوارم جرأت اولویت‌بندی اصول خود را پیدا کنید. چه فایده‌ای دارد که انسان تمام دنیا را به دست آورد، اما روح خود را از دست بدهد⁉️/صداوسیما
بگذارید مشتی نوکیسه حقیر و عیاش، هرچه دوست دارند در این مدت کوتاه عمرشان با پول‌های حرام سورچرانی کنند و هم‌چون کرم‌ها در هم بلولند! ❤️ اما با داشتن چنین بانوانی که وجودشان پر از خیر و برکت است، دنیا آرام‌آرام متحول خواهد شد. این مادر ایثارگر، کل مهریه‌اش ۱۴ سکه بوده که شوهرش دوسال پیش ۲ سکه را به او می‌دهد و او هم تنها دارایی‌اش که همین ۲سکه است را تقدیم مردم غزه و لبنان می‌کند. پدر و برادر این شیرزن در تصادف فوت کرده بودند و دختر خردسال او نیز به کما رفته بود. نیت داشت که دو سکه‌اش را تقدیم کند و در ایّام آن‌را به‌نیت شفای دخترش تقدیم کرد. با آرزوی سلامتی این مادر ارزشمند و دختر خردسالش که ان‌شاءالله برکت بزرگی برای کشور و مادرش باشد. 💬 Hamed Sarrafpour
رقاصه برهنه!! بر فراز نماد کعبه!! در قلب عربستان، سرزمین حرمین شریفین!! ❌❌ مراقب کشورمون باشیم 🇮🇷 مراقب دین و ایمون واقعی‌ باشیم 🤍
‌ ‌🦋🤍 راننده تاکسی خوب اونیه که هم بدون تأخیر به مقصد می‌رسه و هم بدون تأخیر به رازو‌نیازش با خدا می‌رسه :) ✍️ محمد جوادم 🇮🇷 ‌
هدایت شده از ایران همدل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 میثم مطیعی از پیام رهبر انقلاب به آوارگان لبنانی خبر داد 🔴 میثم مطیعی مداح اهل‌بیت علیهم‌السلام که در امتداد پویش ایران همدل و برای پوشش رسانه‌ای توزیع کمک‌های مردم ایران به بیروت سفر کرده، گفت: ▫️قرار است در این سفر، پیام حضرت آقا به آوارگان (نازحین) لبنانی را -که محبت کردند و توشه‌ی سفر ما کردند- به مردم قهرمان لبنان برسانیم. 🔸مطیعی از تحویل هدایای مردم مقاوم لبنان به رهبر انقلاب نیز خبر داد و افزود: مردم لبنان بدانند تمام سلام‌هایشان در سفر اول به رهبر انقلاب رسیده و تمام هدایایی که خانواده شهدا دادند شامل وسایل شهدا، سربند شهید، تسبیح شهید و... نیز به ایشان رسیده است. 🔹برای مشارکت در پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین و لبنان از اینجا وارد شوید. 📢 ارسال روایت همدلی @iranehamdel_contact
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 آخرین نشست خبری و اظهار دلتنگی خطاب به سیدحسن نصرالله: شرم دارم که در زیر منبر و پرچم شما بایستم و دیگر صدای شما را نشنوم؛ عذری طولانی دارم که شهادتم به تعویق افتاده اگرچه دل‌هایمان در سینه‌ها تنگ است؛ سلام بر تو و رفیقت سیدهاشم و شهدا💔💚 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 ﷽ 🌷❁✧═┅┄┈• معرفی شهید شهید یعقوب آجرلو شهید 15 ساله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 تاریخ تولد: 2 / 1 / 1346 تاریخ شهادت: 9 / 7 / 1361 محل شهادت: سومار عملیات: مسلم بن عقیل شهید یعقوب آجرلو دوم فروردين 1346 در شهرستان کرج استان البرز متولد شد. پدرش براتعلی فروشنده بود و مادرش محترم نام داشت. تا کلاس دوم دبیرستان در رشته علوم تجربی درس خواند و همزمان کار نیز میکرد. از طرف بسيج به جبهه رفت و در لشکر محمدرسول‌الله مشغول به فعالیت شد. یعقوب نهم مهر 1361 طی عملیات مسلم بن عقیل در سومار شهرستان قصرشیرین استان کرمانشاه به شهادت رسيد. پيكرش در گلزار شهدای امامزاده محمد شهرستان كرج به خاک سپرده شد کتاب «یه هدیه بهاری» شعرگونه‌ای کودکانه درباره شهید زندگینامه شهید یعقوب آجرلو، سروده خانم سیده‌صدیقه عظیمی‌نیا میباشد •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•