🌷از شما عزیزان می خواهم با عمل به قران راه سعادت را در پیش بگیرند.
🌷به والدین تان نیکی کنید تا فرزندان تان به شما نیکی کنند.
🌷در نماز جمعه که میعاگاه مومنان است پیش قدم باشید.
🌷با خواندن نماز اول وقت شیطان را ناامید کنید و خود را از گرفتاری ها و بلاها ایمن کنید.
🌷امر به معروف و نهی از منکر کنید که مومنان را قدرتمند می سازد و امنیت را در جامعه برقرار می کند.
🌷از ولایت فقیه تبعیت کنید تا دچار گمراهی نشوید.
#شهید_محمود_عسگری_پور
#آشنایی_با_شهدا
#مزدورپرستان_اجنبی
#مطالبه_مردمی
#برخورد_با_مزدورپرستان
┅❅🏴#ایران_تسلیت🇮🇷❅┅
#اسقاطیل_خونخوار
#کرمان_تسلیت
#زائر_حاج_قاسم
#ایرانی_جانفدا
#ما_ملت_شهادتیم
#انتقام_از_دشمن_قطعی_است
#سردار_دلها_شهید_حاج_قاسم
#سردار_دلها_شهید_سید_رضی
┄┅┅═❅❅ 🇮🇷 ❅❅═┅┅┄
🇮🇷#امنیت_اتفاقی_نیست
🌷#مدافعان_امنیت_تشکر
❤️#پیروز_باد_مقاومت
☫#مرگ_بر_اسرائیل_و_امریکا ☫🇮🇷
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای 🇮🇷
♻️#انتشارش_با_شما 👇🏻
❤️ #جانم_فدای_سید_علی
🌤 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌤
کانال رسمی#حسن_جوانشیر👇
╔═🍃🌺🍃══════╗
🆔https://eitaa.com/Resanehassanjavanshir313
╚══════🍃🌺🍃═╝
📷 ##عکس_زیرخاکی / شهید اسماعیل دقایقی/ اوایل #دفاع_مقدس
#خاطره
سال ۶۳ بود. من به دعوت شهید دقایقی به لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب علیه السلام رفته بودم. مقرلشکر در دارخوین بود و در طرح و عملیات لشکر مشغول خدمت بودم. آن روز شهید به من گفتند میخواهم به امیدیه بروم و به مادرم سر بزنم. اگر شما هم می آیید با هم برویم. من هم که برای دیدار مادرم دنبال فرصتی بودم با او همراه شدم. با هم از دارخوین به سه راه شادگان رفتیم شهرتقریبا خالی بود و همه مردم اسکان نداشتند. آنجا نزدیک خط مقدم بود و امنیت کامل نداشت.مردم در آبادان زندگی نمی کردند. بالاخره وانتی پیدا کردیم که گاو هم پشتش بود. تا شادگان عقب وانت کنار گاو نشستیم . و با ماشین دیگری تا ماهشهر رفتیم. در ماهشهر ازدحامی از مردم در ترمینال ماهشهر بود و دکه هایی بودند که ساندویچ می فروختند . شهید به داخل دکه ها می رفت، نگاه میکرد و بیرون می آمد. من که با دقت ایشان را نگاه می کردم پرسیدم اسماعیل می خواهی دکه بخری یا ساندویچ؟؟ در دکه ها چه میبینی که از خرید منصرف می شوی؟ ایشان گفتند: دنبال عکس امام می گردم. می خواهم از دکه ای ساندویچ بخرم که عکس امام داشته باشد. و همانطور هم شد. از دکه ای خرید کرد که عکس امام دیوارش را مزین کرده بود.
(راوی: سردار رحیم پور)
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#آشنایی_با_شهدا
🌷 توجه به صله ارحام داشتند، به طوری که ایشان بسیار با فامیل و خانواده در ارتباط بودند و به افرادی از فامیل که نیازمند بودند سر میزدند و به حل مشکلات آنان میپرداختند.
🌷کمک رسانی و دست گیری از دیگر ویژگیهای بارز پدر بود، هر جا که احساس میکردند حضورشان لازم است حاضر میشدند.
✍راوی پسر شهید
#شهید_محمد_رضا_حسینی_مقدم
#مدافع_حرم
#آشنایی_با_شهدا
🌷هیچ وقت او را عبوس و ترش رو ندیدم، همیشه لبخند دلنشین بر لبانش بود و با هیچ کسی دشمنی نداشت با بستگان بسیار مهربان و صمیمی بود و در نهایت کوشش خواسته های بستگان را پاسخ می داد. هر گاه از خدمت به خانه می آمدیم برای بچه ها هدیه می خرید و محبت زیادی به آن ها می کرد.
✍راوی دوست شهید
#شهید_یحیی_اكبری
#آشنایی_با_شهدا
🌷هیچ وقت او را عبوس و ترش رو ندیدم، همیشه لبخند دلنشین بر لبانش بود و با هیچ کسی دشمنی نداشت با بستگان بسیار مهربان و صمیمی بود و در نهایت کوشش خواسته های بستگان را پاسخ می داد. هر گاه از خدمت به خانه می آمدیم برای بچه ها هدیه می خرید و محبت زیادی به آن ها می کرد.
✍راوی دوست شهید
#شهید_یحیی_اكبری
#آشنایی_با_شهدا
🌷شجاعت و ابتکار در میدان نبرد🌷
در سوریه هرگز ساکت نمینشست و همواره در حال فعالیت بود.
یک بار به مقر داعشیها رفت و وسایل آنها، از جمله اسلحه را به دست آورد و گفت:
“حیف است که آنها با اسلحهی ما به درک واصل شوند. بگذارید با اسلحه خودشان آنها را بکشیم.”
وقتی به او گفتند که کار خطرناکی کرده، پاسخ داد:
“تازه برایشان نوشتهام سید خوفی.”
🎙راوی: همرزم شهید
#شهید_محمد_جواد_حسن_زاده
#مدافع_حرم
#آشنایی_با_شهدا
#شهید_علی_رضا_کریمی
علی رضا از نماز خواندن خیلی لذت می برد و برای آن وقت می گذاشت.
ظهر یکی از روزها که علی رضا می خواست نمازش را در خانه بخواند، مهمان داشتیم و خانه خیلی شلوغ بود. علی رضا به یکی از اتاق ها رفت و در خلوت مشغول نماز شد.
طوری نماز می خواند که انگار خدا را می بیند و با او مشغول صحبت است. نماز ظهر و عصرش نیم ساعت طول کشید.
بعدها وقتی صحبت نماز پیش می آمد، می گفت:
«اشکال ما این است که برای همه وقت می گذاریم به جز خدا. می خواهیم با سریع خواندن نماز زرنگی کنیم؛ اما نمی دانیم آن کسی که به وقت ما برکت می دهد خداست».
ازکتاب: مسافر کربلا
#آشنایی_با_شهدا
یک بار رفتم کنار احمد آقا نشستم، دیدم لبانش به آرامی تکان میخورد، گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است، احمدآقا همیشه بعد از نماز صبح از حفظ دعای عهد را میخواند، او به ساحت نورانی امام زمان (عج) ارادت ویژه ای داشت کار هایی را که باعث تقرب انسان به امام عصر (عج) میشود را هیچگاه ترک نمیکرد.
منبع :کتاب عارفانه
🌷شهیداحمدعلی نیری🌷
#آشنایی_با_شهدا
#طرح_مهدوی
🌷نورعلی عجله داشت و باید خودش را میرساند. یادگان شهید برونسی. فرجالله حاضر شد و پدر را رساند. نورعلی گفت: «از ماشین پیاده نشو تا برگردم.» چند دقیقه نگذشته بود که سربازی امد کنار ماشین احترام نظامی گذاشت و رفت داخل ماشین. و گفت: «مشکلی دارم. اگر به سردار بگویید، ممنون میشوم. فرجالله مشکل و شماره تلفنش را نوشت بدهد به پدر. سرباز پیاده شد. فرجالله تا آمد بگوید احترام نگذار ، سرباز دوباره پایش را به هم کوبید و احترام نظامی گذاشت!
🌷سردار تازه از ساختمان خارج شده بود و احترام سرباز را دیده بود. داخل ماشین که شد رو کرد به فرجالله و گفت: مگر تو کی هستی؟! نطامی که نیستی برایت احترام بگذارند.
_ من کاری نکردم حتی آمدم بگویم احترام نگذار ... .
- نخیر تو حتما چیزی گفتهای بهش وگرنه دلیلی نداشت برایت پا بکوبد!
تا جند روز فرجالله جواب پس میداد! نورعلی دوست نداشت ذرهای از جایگاهش استفاده شود حتی اگر پسرش باشد.
✍روایت: شصت
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی
"سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا
🔹شهید محمد باقریان از شهدای ارتش در سال ۱۳۳۸ در روستای علی آباد انقلاب رفسنجان متولد شدند و در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۲۸ در جبهه های گیلان غرب و در تپه های مسلم ابن عقیل در حال گفتن اذان در اثر اصابت ترکش به شهادت رسیدند.
🔸لازم به ذکر می باشد از شهید محمد باقریان ۳ فرزند پسر به یادگار مانده است.
.
#شهید_محمد_باقریان
#آشنایی_با_شهدا