eitaa logo
روایت عشق🖤
982 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
159 فایل
﷽ 🔸تبادلツ👇🏻 تبادل باهر تعداد عضوی انجام میشه مهم محتواست😊 ❤️ @Azii0_0zii شما مهمان شهدا هستید😍😊 🌺کپی به شرط صلوات برای ظهور اقا و دعا برای شهادت خادمین کانال😊🌹 🌺لفت به شرط صلوات برای سلامتی آقا eitaa.com @Revayateeshg
مشاهده در ایتا
دانلود
شمایی ڪه می‌گویید، جنگیدن در ڪشور دیگر ڪارِ اشتباهی است؛ امـام حــــسین علیه‌السلام در مدینه زندگی می‌کرد ولی؛ در ڪربلای عراق شهیــــــد شد.❤️🌱 @Revayateeshg
شهید محمدباقر آقایی از جبهه که بر می گشت آرام نمی نشست شروع می کرد به پاکسازی محل و اراذل و اوباش و معتادین را از محل جمع می کرد تا باقر اینجا بود هیچ خلافکاری جرات نداشت در خیابان برغان خودنمایی کند، یک بار هم با آنها درگیر شد و بدجوری او را زده بودند باقر مجروح جبهه بود آنها هم بدجوری او را زده بودن، وقتی از مجروح بودنش مطلع شدند فهمیده بودند خیلی پشیمان شده بودند و چند بار آمدند و رفتند که ما رضایت دادیم. یادم می آید هر وقت از جبهه می آمد من چند نوع غذا درست می کردم دو تا قاشق می خورد و کنار می رفت می پرسیدم: چرا نمی خوی؟! گفت: شما چند نوع غذا سر سفره دارید، در حالی که رزمنده ها در جبهه شاید نون خشک هم نداشته باشند اینجا که بود فکر و ذکر پیش جبهه و همرزمانش بود. آن اواخر خیلی دلتنگش شده بودم عید هم نیامده بود. ماه مبارک رمضان بود… هر شب بر سر سفره افطار، دعا می کردم که زودتر بیاید تا بالاخره اواسط ماه رمضان بود که آمد و چند روز ماند اما نیامده بود که بماند. آمده بود که برود! آخرین باری بود که پیش ما بود… مثل قبل نبود شوق رفتن را می شد در چهره اش دید با آنکه پوستش زیر آفتاب سوخته بود، اما نور خاصی داشت. او به زمین، تعلق نداشت، از آسمان بود… وقتی می خواست برود، با هر کسی که حساب و کتابی داشت، پاک کرد و رفت. [شهید محمدباقر آقایی (معروف به باقر آقایی) از رزمندگان محبوب و بنام گردان علی اکبر از لشکر ۱۰ سیدالشهدا بود. وی ۲۴ سال داشت و در کسوت جانشینی گردان، در سردشت به شهادت رسید.] @Revayateeshg
محمدصادق و دوستانش جلسه های کاری زیادی داشتند با هم قرار گذاشته بودند هر فردی که در جلسه به تماس های تلفن همراهش پاسخ بدهد باید جریمه شود و محمدصادق بارها جریمه شده بود، می گفت: «فدای سر مادرم این جریمه ها، نمی توانم مادرم را پشت خط نگه دارم. 💕 مصاحبه با همسر شهید✍️ @Revayateeshg
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا گمنام بمانند مدیونیم❤️‍🩹 @Revayateeshg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
202030_2026973628.mp3
2.75M
☀️🌈 ❤️🌷 🦋 🤲🏻🍃 🌼بسم الله الرحمن الرحيم🌼 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ. @Revayateeshg
📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری. سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. @Revayateeshg
قسمتی از وصیت‌نامه تکان دهنده "اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم..." [ شهید امیر حاج‌ امینی صاحب این تصویر بی‌نظیر و بیسیمچی گردان انصار لشکر ۲۷ محمد رسول الله ] @Revayateeshg
بهش گفتم: پسرم حالا می‌موندی بعد از تمام‌‌ شدن دانشگاهت می‌رفتی محمدرضا گفت: مادر،صدایِ "هل من ناصر ینصرنی" امام‌حسین(ع) رو الان دارم می‌شنوم بعد شما میگین دوسال دیگه برم..؟! شاید اون‌ موقع دیگه محمد‌رضایِ الان نبودم..! آخرین باری که تماس گرفت گفت: مادر دعا کن شهید بشم.. مادر جواب داد: برایِ شهید شدن باید اخلاص داشته‌ باشی گفت: این‌ دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی ندارم..!❤️ @Revayateeshg
شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 @Revayateeshg
🌱ناراحت شدم. گفتم: این چه کاریه شما می کنی؟ چرا میرید اون ور خط، وسط عراقی ها؟ کجای دنیا، فرمانده نیروی زمینی میره وسط دشمن؟ خیلی آرام گفت: من باید خودم به یقین برسم، بعد نیروهام رو بفرستم اون ور. بیش تر لجم گرفت. گفتم: اصلا بیا بریم پیش این حاج آقایی که توی قرارگاهه، تکلیف شما رو روشن کنه. ببینم شما شرعا حق داری بری توی مهلکه یا نه؟ گفت: حالا بشین، بعد من باید خط خودی رو رد کنم باید برم. که اگه پای بی سیم گفتم این کار باید بشه، بدونم شدنیه یا نه تو هم حرص نخور نیروی زمینی ارتش، بدون فرمانده نمی مونه من برم یکی دیگه. 💔 @Revayateeshg
همیشه در کار خیر پیش قدم بود. دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد. دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن‌ می نوشت. روزی که خیلی برای خدا کار انجام می داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود. یادم هست یکبار به من گفت: امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد گره از کار چندین بنده خدا وا کنم. به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمی کرد. هیچ چیز او را راضی نمی کرد، مگر اینکه دل یک انسان را بخاطر خدا خوش کند. لباس نو نمی پوشید. می گفت: هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم می پوشم.🌸🌱 @Revayateeshg