#خاطره𓋜 📒
همرزم_شهید : ࿐
...باٰ رفقاٰ تو؎ حرم حضرت
#رقیه "س" بودیم
زیاٰرت ڪردیم و نماٰز و دعا
رو باٰ حس و حاٰلے خوندیم ڪه اٰز
وصفش عاٰجزم .
از اٰیراٰטּ با خودم دوربین عڪاسے آورده بودم
بعد اٰز زیاٰرت مشغول شدم📷
به گرفتن عڪس اٰز دوستاٰטּ ، بعضےاٰز
بچه هاٰیے ڪه باٰ ما آمده بودند
و من نمیشناختمشاٰטּ اٰزم درخواست
#عڪس میڪردند ٰو من هم🕸
ڪناٰر پنجره هاٰ؎ زریح یاٰ جاهاٰ؎ دیگر حرم ازشاٰטּ عڪس میگرفتم ،🕌
گرم عڪاسے بودم ڪه صداٰ؎ ڪسے ڪه
لحنش صمیمے و رفاٰقتے بود به گوشم خورد :
" #میشه_اٰزمن_هم_عڪس_بگیر؎ ؟؟"
برگشتم دیدم یه جواٰטּ🦋
خوش قیاٰفه باٰ دو تاٰ ابرو؎ ڪماٰنے پرپشتٰ
و باٰ سیماٰیے به غایت
زیباٰ و باٰ یه باٰفت سیاٰه سفید ڪه
صمیمی و #مهربوטּ نشونش میداٰد اٰومد
ماٰ بین دوتا اٰز بچه هاٰ؎ دیگه اٰیستاد
من چندتاٰ عڪس ازش گرفتم ،🌱
تشڪر کرد و رفت آטּ لحظه اصلاٰ فکر نڪردم
ڪه عکس رو چطور؎🌌
باٰید به دستش برسونم ، از اٰین ماٰجراٰ
حدود ۰۴ روزے گذشت تاٰ اٰینڪه خبر
شهاٰدت دو نفر اٰز بچه هاٰ؎ گیلاٰטּ رسید
آره یڪیش ٰ#باٰبڪ نور؎ ،🕊
هموטּ جواٰטּ باٰ جماٰل و مهربوטּ و
دوست داشتنے و نفر وسط تو؎ تصویر و
من موندم و یه عڪس…⚜
راو؎ : آقا؎_قاٰسم_مصفّاٰ
▪️
#شهیدانہ