eitaa logo
◦•●◉✿ ـבختران انقلابے ✿◉●•◦
152 دنبال‌کننده
2هزار عکس
923 ویدیو
75 فایل
همه چی از۱۴٠٠/۴/۴شروع شد🌸 انقلابی ام منتظرفرمان سیدعلی✌ +خدآ‌‌چه‌دلبرونه‌میگه ولآتحزناِن‌َّالله‌معنـٰا:) -غمگین نشومن کنارتم❤ تبلیغات👇 @Revolutior کانال دیگه مون❣ @Revolutiod02 اللهم عجل لولیک الفرج♥ #آرزویم_رسیدن_توبه_رویایت🌿✨ ³⁰⁰......🛫.....⁴⁰⁰
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه دارد... مهشید:هه...ما کارے به حوصله شما نداریم،ما کاره خودمونو انجام میدیم رعنا:واای خدا منو از دسته این دوتا نجات بده،من هنوز آرزو دارم منو مهشید زدیم زیر خنده که رعنا گفت:هرهر!کجاش خنده داره؟ میخواستم چیزی بگم که پارسا به سمتمون اومد و کلیدی رو به مهشید داد و گفت:این مالہ اتاقه شماست،برید استراحت کنید که عصر میخوایم بریم حرمـ! مهشید با خوشحالی از روی صندلی بلند شد که منو رعناهم از روی صندلی بلند شدیم. مهشید:باشه داداشی،تا عصر خدانگہـدار و زود به سمت آسانسور قدم برداشت! منو رعناهم آروم خداحافظی کردیم و به سمت آسانسور رفتیم. منتظر موندیم تا آسانسور از طبقـہ13پایین بیاد. مهشید:خب دخترا!نظرتون چیه عصر سه تایی باهم بریم حرم؟ +خب همینجوریه دیگه! مهشید:نخیر.منظور پارسا از "میخوایم بریم"خودشو دوستاش بودن! +نه! مهشید:آره آسانسور اومد پایین و دین دینی کرد،مهشید در آسانسورو باز کرد و سه تایی داخله اسانسور رفتیم،آسانسور خیلے بزرگ بود و بیست نفری داخلش جا میشدن. هنوز در آسانسور کامل بسته نشده بود که دوباره باز شد و پارسا و دوتا از دوستاش که اسمشون مهدے و رضا بود داخله آسانسور شدند... مهدی دکمه آسانسور که مربوط به طبقہ16میشد رو زد که مهشید نگاهی به کلید داخله دستش کرد و لبخندی زد...فهمیدم اتاقه ماهم طبقہ16ست. میخواستم به پارسا نگاه کنم،ولے میدونستم اگه نگاهش کنم چشمام روی صورتش قفل میشه و این یعنی اطرافیان هم متوجه میشن و زایع بازی بدی میشه. ادامه دارد... @Revolutio