ترجیع بند این ترانه «از آن بیشتر و بیشتر می خواهم" است. یکی از اصول و مبانی کلیسای شیطان(که توسط فردی به نام آنتوان زاندور لاوی در آمریکا تاسیس شد) این است که برای راضی کردن نفس یا «ایگو»، هر کاری انجام دهی، کم است و همیشه باید بیشتر بخواهی. این درست در نقطه مقابل تعالیم اخلاقی ادیان ابراهیمی مبنی بر کفّ نفس و کنترل شهوات و تمنیات نفسانی است. جالب اینجاست که وقتی اولین بار این جمله را در ترانه می شنویم، در موزیک ویدیو ضیافت شامی «آیینی» می بینیم که اعضای گروه در لباس سفید دور میزی نشستهاند(طعنه به شام آخر مسیح) و در بشقاب هر عضو گروه، یک «سیب سرخ» است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرفداران و منتقدان NCT U استدلال می کنند که استفاده از تصاویر مذهبی به عنوان "تزئینات"است .با اینکه مسلمانان شیعه که مرتباً در خشونت های فرقه ای در کشورهای مختلف اسلامی هدف قرار می گیرند ، اشتباه است.
"استفاده از چنین متنی در اجرا فراتر از بی احترامی است. لطفاً استفاده از دین ما را برای مفاهیم یا اهداف زیبایی شناسی خود متوقف کنید ، این اشکالی ندارد ، "یکی از کاربران توییتر نوشت.
"من یک سنی هستم و دیدن این درد من را آزار می دهد! اعتقاد هیچ کس نباید به عنوان زیبایی شناسی مورد استفاده قرار گیرد. "
#کیپاپ
❥︎❁Jồin♡↷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توهین گروه کره ای به اسلام و استفاده از نماد های مذهبی و خاورمیانه ای
در اجرای تک آهنگ Make A Wish ( Birthday song) در نمایش موسیقی کره ای اینکیگایو ، که از تصاویر حرم امام حسین (ع) و یک خط از متن نماز اسلامی در پس زمینه صحنه استفاده شد و موزیک ویدیو این آهنگ که شامل لباس و طراحی هایی با الهام از تصاویر خاورمیانه و هند بود ، مورد تهمت های فرهنگی و مذهبی قرار گرفت .
دیگر اجراهای زنده این ترانه نیز اعضا با عمامه های ورزشی و ساختن مودرا یا حرکات آیینی از ادیان دارمیک از جمله هندوئیسم و بودیسم مورد انتقاد قرار گرفته است.
#کیپاپ
❥︎❁Jồin♡↷
47.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نظر به استقبال گستردهی هموطنان عزیز، مسابقه عظیم قرآنی «نور علی نور» #تمدید_شد‼️
💎 با ۲۰ میلیون تومان جایزه نقدی شامل:
🎁 ۱۰ کارت هدیه یک میلیون تومانی
🎁 ۲۰ کارت هدیه پانصد هزار تومانی
📆 تاریخ برگزاری مسابقه: ۱۲ شهریور ماه
#فرایندی_کاملا_رایگان
✅ ثبتنام در مسابقه، دریافت نسخه PDF مقاله و عضویت در کانال اطلاعرسانی از طریق لینک زیر:
🆔 zil.ink/noor_test
کانال ما را به دوستان👨👩👧👦 و آشنایان خود معرفی کنید 🌹
https://eitaa.com/AzarHelen 🔮 🌸 💫 🌈
#تلنگࢪانـہ
بزرگے مےگفت❗️دخترها و خانم هایے ڪہ توے ایام عزادارے ماه محرم آرایش مےڪنن😔
میان روضہ یا میرن ڪنار خیابون تماشاے دسته هاے عزادارے منو یاد زن هاے شامے مےاندازن ڪہ وقتے بهشون خبر رسید ڪاروان اسراے ڪربلا و سرهاے بریده بہ شام رسیده😞
😔آرایش ڪردن و خلخال بہ پاهاشون بستن و هلهلہ ڪنان بہ تماشا رفتن، هیچ وقت این حرفش رو فراموش نمےڪنم😭...
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <🕊🖤>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥
🕊🖤||↣ #تلنگر
🕊🖤|↣ #یاامام_حسین
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
یہشیشماهہشہیددادیم؛یہسہسالہشہید
دادیم؛ یہسیزدسالہ شہیددادیم ..!
الانشیشماهہهامونفقدبلدنگریہکنن
پنجسالہهامونسرشونتوگوشیہ/:
چهاردهسالہهامونممیرندختربازی🚶🏿♂
.•
#عجبزمونهایشده!
#تلنگࢪانـہ
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
•••❀•••
مٌحَـمد...!
•زِندگۍڪُنبَـࢪاےِمھدی•
•دَࢪسبِخوانبراےِمَھدی•
•وࢪزشڪُنبَـراےِمَھدی...💚•
مٌحَمَّـد..!
|منتوࢪوازخٌـدا
بࢪاےِخـودَمنَخواستَم
توࢪوازخداخواستمبراۍِمھدی(عج)...💔|
پ.ن:
عکسمࢪبوطبہآقامحمدفࢪزندشهیداسداللهے
•••❀•••
مٌحَـمد...!
•زِندگۍڪُنبَـࢪاےِمھدی•
•دَࢪسبِخوانبراےِمَھدی•
•وࢪزشڪُنبَـراےِمَھدی...💚•
مٌحَمَّـد..!
|منتوࢪوازخٌـدا
بࢪاےِخـودَمنَخواستَم
توࢪوازخداخواستمبراۍِمھدی(عج)...💔|
پ.ن:
عکسمࢪبوطبہآقامحمدفࢪزندشهیداسداللهے
#شــهــیـــدانـه
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
#تباهیات🚶🏻♀️
‹🎻🍂›
-
-
فازتونچیہ¿!
چآدرمیپوشیدجلوشووبآزمیڪنیدکہ
مانتوتونمعلومشہ...
#نپوشۍسنگینترےهابہنظرم!
خوبگیرجلواونچآدرودیگہ..🖐🏻
-
-
•🍂• #حرمتهاروهمداریدمیشڪنید:/
#صرفا_جهت_اطلاع🧨
#تلنگࢪانـہ
#چادرانه
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
•#تباهیاتـ
خیلێعجیݕہ🤔
همچینواسہبےحجاباقیافہمیگیࢪھو
میگہخوݩشهداروپایماݪمےکنند
انگاࢪمࢪیممقدسہ
بعدصداےخندشباپسࢪخالہوپسࢪعموشڪہ ازقضاازبچگےبزࢪگشدنشون
بہهممحࢪمشونڪࢪدھ🙄 گوشفلكࢪوڪࢪڪࢪدھ:/
《بہڪجاچنینتابان؟|:》
#خوݩشهدازݩدهشدخواهر✋🏾
#تلنگࢪانـہ
#حیا
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
|نامِتورابردیم
درهیاهویِدنیا🌍
ماراصداکن
درهیاهویِقیامت...|🔥
#شهید_محسن_حججی 🌹
#سلام_بر_شهدا
#شــهــیـــدانـه
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
⚘﷽⚘
فرمانده یگان فاتحین تهران با بیان اینکه مجید در روز اعزام به سوریه به پهلوی شکسته حضرت فاطمه (س) قسمم داد تا او را اعزام کنم.
اظهار کرد: من را در آغوش گرفت و گفت «با من دعوا کن.
کتکم بزن ولی بیرونم نکن.
تو را به حضرت فاطمه (س) قسم میدهم تا من را اعزام کنی.»
گفتم آنجا جنگ است شوخی که نیست
اما باز هم با شوخی سعی کرد تا نظرم را جلب کند.
با تایید انجام شده و اصرارهایش راضی به اعزامش شدم.
این قسم مجید در لحظه شهادت حالم را بد کرد چون 4 تیر به پهلویش اصابت کرده بود.😭
#شهیدمجیدقربانخانے
#شــهــیـــدانـه
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
#برگی_از_خاطرات
ﭼَﻨﺪﻧﻔﺮ بےﻫﻮﺵ بودﻧﺪ
ﻭ منم ﺗَﺮڪِش ﺗﻮی ﭘﺎم ﺧﻮﺭﺩﻩ بود
و خونریزی داشت
حاجﺣُﺴﯿﻦ مےﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑِﺒﺮﺩ
داخلِ ماشین..🚐
هی ﺩَﺳﺖ مےﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﯾﺮ ﺑَﺪﻥِ بچهها
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ؛ مےﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ..
ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ مےﮔﺮﻓﺖ مےڪشید
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ نمےشد..🥀
با غصّہ ﺯُﻝ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ڪه
ﺯخمے ﺍﻓﺘﺎﻩ بوﺩﯾﻢ ﺭﻭی ﺯﻣﯿﻦ..🌍
ﺩﻭﻧﻔﺮ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺳﻮﺍﺭ ﺭﺩ مےﺷﺪﻧﺪ
ﺩﻭﯾﺪ ﻃﺮﻓﺸﺎﻥ..🚶🏻♂
ﮔﻔﺖ:ﺑﺎﺑﺎ..!
ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﺳﺖ بیشتر ﻧﺪﺍﺭﻡ
نمےﺗﻮﻧﻢ ﺍینها ﺭﻭ ﺟﺎ به ﺟﺎ ڪنم
ﺍﻻﻥ میمیرند
ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﯾﻦ..🍃
ﭘﺸﺖ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ
یڪی یڪی ﺳﺮﻫﺎیمان ﺭﺍ
ﺑﻠﻨﺪ میڪرد ﺩﺳﺖ میڪشید
ﺭﻭے ﺳﺮﻣﺎﻥ
و مےگفت: ﻧﮕﺎﻩ ڪن..
ﺻﺪﺍﻣﻮ میشنوی..!؟
ﻣﻨﻢ،ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯی..!
مےگفت و ﮔﺮیه میڪرد..🌸
#شهیدحسین_خرازے
#شــهــیـــدانـه
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
🔵 ویژگی امام زمان(عج) 🌿🌟🌈
🔴 سخنان امام حسن علیهالسلام دربارهٔ امام زمان عجلالله فرجه🌟🌈...
🔴 «او فرزندِ #نهمین برادرم حسین ، #پسر سرور کنیزان است.🌴🌱🌿 خداوند در #طول_غیبت، #عمر او را #طولانی گرداند، آنگاه با قدرت کامله خود به #صورت_جوانی که کمتر از چهل سال داشته باشد #ظاهر سازد، تا همه بدانند که خداوند بر همه چیز توانا است.»🔴⚠️
📗بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۳
#امام_زمان
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان
#لیلی_سر_به_هوا
#پارت_چهاردهم
💕💍💕💍💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕
💕💍💕💍
💕💍💕
💕💍
💕
هردو به احترام مادر عاطفه، کنار ایستادند. با فرو رفتن آرنج مبینا در
پهلویش، با درد آمیخته در خشم به او نگاهی انداخت و گفت: چته؟ پهلوم
سوراخ شد.
- زیادی نازک نارنجی شدیا؛ باید کم کم آب بندیت کنم.
- زرتو بزن دراز جان!
مبینا اخم ساختگی کرد و گفت: از موضوع اصلی دور شدیم؛ "میم" داره
نگاهت می کنه.
عاطفه با بهت و چشمانی که کم مانده بود از حدقه بیرون بزنند، به او نگاه
کرد و دندان هایش را روی هم سابید.
- مبینا! مبینــا! دعا کن باهم تنها نشیم. االن میگی؟ وقتی کال آبروم رفت
کف پام؟
- تقصیر خودته، حواسم رو پرت کردی.
این را گفت و با قهر رو برگرداند و جلو تر حرکت کرد. عاطفه که از
خجالت گرمش شده بود، سعی کرد متین وار به دنبال او برود که پایش به
سنگ قبر نزدیک آن جا گیر کرد و نزدیک بود بر زمین سقول کند که
تعادلش را حفظ کرد.
زیر لب گفت: عاطفه گند زدی؛ مبارکه!
چادرش را با حرص جمع کرد و از آن جا دور شد.
- االن چه موقع نگاه کردن بود آخه مسلمون؟ موقعی که خیلی خانومانه راه
میرم، واسه من با حیا میشی؛ سرتو می اندازی پایین، االن که نباید نگاه
کنی، حیا رو خوردی یه آبم روش؟
- قانون مورفی!
چی میگی تو آخه؟
مبینا ژست مغرورانه ای به خود گرفت و گفت: بابا این که موقعی نگاهت
می کنه که نباید، میشه قانون مورفی.
- بیشین بینیم باو.
- مامانت رفت باال ها بجنب دیگه.
به منطقش که رجوع می کرد، نمی فهمید چرا مهدی باید به او خیره شود؟!
همیشه او را در حالتی که سر به زمین افکنده بود، دیده بود و این حالت
برایش سنگین بود. وارد مسجد شدند و از ابت دا تا انتها با همه دست دادند و
احوال پرسی کردند. صدای پچ پچ خانم ها از این فاصله ی کم به گوش
می سید. متانت و وقار این دو دختر، زبان زد تمام اهالی بود.
یکی از خانوم ها به بغل دستی اش گفت: ماشاهلل به آقا محمد! عجب
دختری تربیت کرده؛ با فهم، مودب، معصوم. ماشاهلل از زیبایی هم چیزی
کم نداره. حیف که پسر ندارم، وگرنه االن عروسم بود.
عرق شرم روی پیشانی اش نشست. از جمله ی آخرش، خوشش نیامد ولی
خوشحال بود که در نگاه بقیه این گونه تلقی میشد. نگاه تحسین آمیز مادر
مهدی را در چشمانش خواند. لبخندی بر روی لب نشاند. به طرف او رفت
که زینب خانم به احترام او بلند و گرم تر از همیشه مشغول صحبت با او
شد.
عاطفه در کنار مادرش جای گرفت و مبینا هم کنار او نشست. زن عمویش
را دید که با عجله به سمت آن ها می آمد؛ حدس می زد موضوع چیزی
جز برادر کوچکش نیست. حتما باز هم آمده تا مثال به دیگران پز بدهد که
آره ابوالفضل تو بغل من آرومه، من رو خیلی دوست داره.
پوف آرامی کشید و بی خیال آن ها، مشغول گوش کردن به صدای قاری
شد. خودش حافظ 10 جزء قرآن بود. می خواست برای حفظ باقی جزء ها
کالس برود اما با دیدن اسم معلم دارالقرآن که زن عمویش بود، پشیمان شد
و ترجیح می داد این کار را در منزل انجام دهد.
به صدای پدر آقای میم که یکی از هیئت امنای مسجد بود، با دقت به
صحبت هایش گوش سپرد. از آقای میم خواسته بود که تا زمان آمدن
سخنران، حکایت تعریف کند.
چه چیزی بهتر از شنیدن صدای آرامش بخش او، برای دل بی قرار عاطفه
بهتر بود؟
با عالقه، گوش و جان سپرد به حکایتی که از زبان او گفته می شد. با
احساس درد در پهلویش، با چهره ای جمع شده به طرف مبینا برگشت و
گفت: ناکارم کردی مسلمون! چی از جون پهلوی من می خوای؟ تا آخر
محرم و صفر که سالم نمی مونه.
- خاب حاال نرو باال منبر.
چشمکی زد و ادامه داد خوش می گذره؟
عاطفه هم نه گذاشت و نه برداشت، آرنجش را در پهلوی مبینا فرو کرد و
گفت:
- اگه شما بذارین، بله خیلی خوش می گذره.
- با جنبه باش خو!
ادایش را در آورد و گفت: ساکت شو! می خوام گوش بدما.
- باشه بابا، عاشق دیوونه!
با دقت به روایت حکایت از زبان آقای میم، گوش می داد و واو به واو
کلمه ها را به خاطر می سپرد. سعی می کرد عکس العملی نشان ندهد که
از چشمان تیز بین خانم های محل در امان باشد. حکایت تمام شد اما
صدای دل نشین آقای میمش در ذهن او اکو می شد.
برای دیدن شرایط کپی به پیام سنجاق شده دقت
کنید
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio
💕
💕💍
💕💍💕
💕💍💕💍
💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕💍💕💍💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی 🥗🍱
🍕🍕🍕🍕🍕
پیتزا با نان لواش
خیلی ساده و آسون
﴿دخـــتــران انـــقـــلابـــی﴾
@Revolutio