سیاست گذاری فانکشنال یا رابطه ای
(این بخش را از بوردیو استفاده کرده ام)
از نظر بوردیو سیاست گذاری به معنای تغییر رابطه ها و نسبت هایی است که از پیش موجود شده است. از منظر او «دولت سهمی قطعی در تولید و باز تولید ابزارهای ساخت واقعیت اجتماعی دارد. دولت به عنوان ساختار اندام وار و قدرت سامان بخش اعمال و رفتار از طریق تمامی الزامات و انضباط های جسمی و فکری که به صورت یکسان بر عاملان اجتماعی تحمیل می کند یک رشته عملیات شکل دهنده به استعدادها و تمایلات را به صورت یکنواخت و دائم انجام می دهد».
بنابراین دولت هرچه حداقلی تر باشد میزان نفوذ آن در سامان دهی نظام تمایلات، عادت واره ها و در نهایت فضای فرهنگی کشور حداقل می گردد. به عنوان مثال اگر دولت نتواند فضای مجازی را سامان دهد آنگاه الزامات آن فضای از پیش موجود که توسط کنشگر فراسرزمینی دیگری سامان بخشی شده است بر فضای سرزمینی و جغرافیای ایران حاکم می گردد. در این صورت به عنوان مثال نظام تمایلات جسمی و جنسی توسط آن کنشگر فراسرزمینی در حال سامان دهی است.
#بوردیو
#سیاست_گذاری_رابطه ای
#ساخت_اجتماعی_واقعیت
ساخت فرهنگ انقلابی
اسماعیل احمدی را در سفری که به رشت برای یک جشنواره دانشجویی داشتم در هواپیما شناختم. شوخ و بانمک بود باصفا و صمیمی. فکر نمی کردم اینچنین ترکمان کند. روحش شاد.
یادداشت هایی در باب «حکمرانی»
یادداشت شماره 5
نئولیبرالیسم مقدمه حکمرانی جدید
چنانکه بیان شد بازار در نئولیبرالیسم به دنبال این است که خود را توسعه دهد. این بازار نیست که باعث ایجاد اخلال در تنظیم رفاه اجتماعی می گردد بلکه این تلاش دولت برای کنترل بازار سبب ایجاد مشکل می گردد. دولت حدومرزی دارد که بازار این حدومرز را روشن می کند نه برعکس. پس اکنون باید بازار مشخص کند که دولت کجا مداخله کند و کجا حق مداخله ندارد.
نولیبرالیسم بر دولت رفاه خرده گرفت که به جای آنکه مشکلات را بر عهده بازار قرار دهید و بازار را محدود کنید و شیپور را از سر گشادش بنوازید باید اجازه دهید بازار تعیین کند که دولت باید به چه حوزه¬ای ورود کند و در کجا ورود نکند؛ دلیلی بر اینکه بازار به خطا رود وجود ندارد. نئولیبرالیسم امریکایی نه تنها مدعی است که امر اقتصادی را متکفل است حتی خود را متکفل امر اجتماعی می داند؛ به تعبیر دیگر این تفکیک امر اجتماعی و اقتصادی از آن تفکر اروپایی است و برای نئولیبرالیسم امریکایی همه چیز توسط بازار کنترل می گردد و به امر اقتصادی تحویل می رود. در لیبرالیسیم اروپایی یک گزلشافت پولیتیک (سیاست جامعه) برای شکل¬گیری بازار لازم است. به تعبیر دیگر در اندیشه اروپایی نادیده گرفتن جامعه و عدم تفکیک آن از اقتصاد ممکن نیست. جامعه باید سازوکاری برای بازار ایجاد کند. این سازوکار به وسیله فناوری «شرکت» انجام می شود. شرکت ها از بافت اجتماعی بیرون می آیند و در ارتباط با یکدیگر زندگی افراد را رقم می زنند. انتخاب ها، تصمیم ها و زندگی افراد درون مجموعه ای از شرکت های مرتبط معنادار می گردد. دراین صورت دولت نیست که از گهواره تا گور انسان ها را مدیریت کند این کار ابتدا به شرکت های خدمات درمانی و در نهایت به شرکت کفن ودفن سپرده می¬گردد.
اما در نولیبرالیسم امریکایی فناوری بازار می تواند به راحتی تمام ساحات زندگی انسان ها را –نه فقط اقتصاد را- تنظیم کند. بنابراین نیازی به تفکیک امر اجتماعی از اقتصادی نیست. مثالی که برای این نوع از نگاه لیبرالیستی زده شود درباره خانواده است وقتی خانواده محلی برای تولید نیروی انسانی کارآمد برای بازار و شرکت می شود دراین صورت خانواده هم ذیل اقتصاد معنادار می گردد؛ بنابراین خانواده یعنی سرمایه گذاری برای تولید نیروی انسانی.
#حکمرانی
@RevolutionaryIdea
May 11
پنجره هایی که باز شده!
🔹برای برخی از سیاستهای حساس فرهنگی بهترین زمان وقتی است که پنجره های سیاستی باز شود. وقتی پنجره سیاستی باز شود نیاز چندانی به اقناع جامعه نیست؛ چراکه جامعه خود به این نتیجه رسیده است وگرنه پنجره سیاستی باز نمی شد. باز شدن پنجره سیاستی به یک عامل اساسی وابسته است و آن شرایط اجتماعی و سیاسی است که جامعه و نخبگان و بیشتر نیروهای اجتماعی را به این نتیجه می رساند که یک سیاست باید ایجاد، اعمال و اجرا شود.
🔹اتفاقات اخیر در کشور از یک جهت بسیار اهمیت داشت و آن روشن کردن ضعف های جمهوری اسلامی در حوزه های مختلف از جمله مسائل فرهنگی کشور بود اما این فرصت را فراهم کرد، رگولاتوری برخی از مسائل که هزینه زیادی در بر داشت کم هزینه کند؛ چراکه هزینه آن را در اتفاقات پرداخته کرده بود. از این پرداخت اجباری هزینه باید بیشترین منفعت را برد و آن رگولاتوری در حوزه هایی است که قبلا توان نزدیک شدن به آنها را نداشت (پیدا کردن مصدادیق متعدد با خواننده). به عنوان مثال رگولاتوری در حوزه سلبریتیسم و پروتکل های اطلاع رسانی از جمله این موارد است.
🔸با اینکه رگولاتوری کمترین و نازلترین شکل سیاستگذاری دینی است اما همین تنظیم گری حداقلی را ساختار هوشمندی مدیریت نمی کند. دو دستگاه متولی این کار مرکز پژوهش های مجلس و دولت است که هردو فعلا توانی از خود برای بهره مندی از این پنجره های گشوده شده نشان نمی دهند.
#ساخت_فرهنگ_انقلابی
#سیاست_گذاری
«مسعود دیانی» دار فانی را وداع گفت
🔹حجت الاسلام و المسلمین دیانی، دین پژوه معاصر، شاعر و از فرهیختگان جامعه علمی کشور و از بنیان گذاران برنامه تلویزیونی «سوره» بود که اجرای آن را نیز بر عهده داشت.
🔹برنامه سوره رویکردی نو اندیشانه بر جامعه شناسی تاریخی تشیع و اسلام بود که همواره با استقبال نخبگان و عموم جامعه همراه بود. روح پاک و مطهرش قرین رحمت الهی.
@TasnimNews
فقه و سیاستگذاری
🔹سوال کلیدی این است گه فقه به مثابه حد در سیاستگذاری باید لحاظ شود و یا به لحاظ امر معنابخش؟ استاد پارسانیا در دو جا دو تعبیر از این امر داشته اند در جایی فقه را حد امور معرفی کرده اند و درجایی دیگر فقه را نمونه آرمانی یا ایده آل تایپ معرفی کرده اند. در نظر داشتم که در این باره مطلبی بنویسم و این دو ایده را با یکدیگر جمع کنم. مطلب زیر نوشته دکتر سلطانی است که بسیار راه گشا و کلیدی است و مطلب را حل کرده است.
🔸لاسول برای فرآیند سیاستگذاری از واژه ای جالب استفاده کرده است که توضیحاتی تقدیم می کنم.
لاسول از عبارت (constitutive policy process)، برای فرایند سیاستگذاری اسفاده کرده است که در اینجا باید به مفهوم constitutive توجه بیشتری بکنیم. این اصطلاح به تقویم و قوام بخشی ترجمه می شود. در بحثهای فلسفی این مفهوم مقابل مفهوم دیگری است؛ یعنی اصطلاح regulative. که به معنای انتظام بخشی است. این اصطلاح دوم یعنی انتظام بخشی جزء اصطلاحات دستگاه کانتی است. و برای عقل استفاده کرده است. و کانت برای عقل نسبت به امور مختلف، نقش انتظام بخش قائل است، انتظام بخش، قوام بخش نیست و صرفا تحدید حدود می کند. اگر برای فرایند سیاستی از اصطلاح انتظام بخش استفاده شود، دستگاه عاقله(حاکمیت) نسبت به قوای مختلف اجتماعی نقش انتظام بخشی و صرفا تحدید حدود خواهد داشت. برای مثال در بحث مدیریت دانش فقه نسبت به امور پزشکی، حاکیمت و فقه حاکمیتی صرفا نقش تحدید حدود را ایفا می کند و صرفا دستور می دهد که حدود پزشکی و تحقیقات پزشکی تا کجا باشد و فقه منفعلی شکل می گیرد که صرفا حدود آن را مشخص می کند و برای هسته ای شدن، حدود آن را مشخص می کند و یا در شبیه سازی، فقه اجازه آن را می دهد. و این آن فقهی که حضرت امام می فرمودند که باید فقه نبض امور را به دست گیرد، نیست.
در مفهوم قوام بخشی صرفا به تحدید حدود اکتفا نمی شود، بلکه قوام امور به دست قوه عاقله است. این مفهوم قوام بخشی در کارهای امثال پدیدارشناسی هوسرل برجسته شد و عقل، قوام بخش امور شده است. در اینجا نیز فرایند سیاستی، قوام بخش است و در سیاستگذاری فرهنگی، قوام بخش فرهنگ یعنی معنای مشترک می شود. لذا قوه عاقله یعنی دستگاه حاکمیتی باید در تقویم و قوام معنای مشترک نفوذ کند.
در نظریه جهان های اجتماعی استاد پارسانیا نیز عقل نقش قوام بخش دارد و فرهنگ که معنای مشترک است، در قوام بخشی آن تأثیر مهمی دارد. لذا اینجاست که در نظریه جهانهای اجتماعی، امکان سیاستگذاری ممکن می شود. و نکته مهم و بی بدیل این کتاب است و نکته ی مهم دیگر این نظریه این است که معنا به واسطه شرایط و فرایندی قوام و تکوین می یابد.
نکته ای که می خوام اضافه کنم، این است که اساسا حکمرانی بدون توجه به انسان و نحوه ای که در حال تکوین است، ممکن نیست. لذا در کشور بدون توجه به امر انسانی و نحوهای که در حال تکوین است، حکمرانی ممکن نیست. سیاستورزی بدون این توجه، سیاستورزی نیست. ملاصدرا در شواهد الربوبیه، سیاست را ذیل شریعت طرح می کنند، و آنچه که امور را به سیاست و شریعت مرتبط میکند، امر انسانی است.
@philosophyofsocialscience
@RevolutionaryIdea
#بازنشر
به مناسبت سالروز شهادت شهید اهل تفکر و قلم آوینی
📙 شهید آوینی، روزگار ما را روزگار غفلت میداند؛ کسی در این روزگار به راز باور ندارد؛ فکر میکنند عالم مسخر است و تسخیر کنندگان آن بشریت. زمینگیر شده است. گوش غیب نوش او کر شده است. آوینی ناراحت است که چرا حکیمان جای خود را به دانشمندان داده اند. حکیمان انسانهایی هستند که سر به ملکوت و پا بر زمین دارند و دانشمندان کسانی هستند که زمینگیر عقل خودبنیاد شدهاند.
📙 «دانشمندان بر مسند حکما نشسته اند و همگان می انگارند که مرتبت انسان به میزان دانسته های اوست؛ حال آنکه اهل حکمت میدانند که اینچنین نیست؛ حکمت بر پرسشها میافزاید؛ تاآنجاکه حکیم، عالَم را سراسر رازی نامکشوف ببیند و دریابد که حقیقت، مقصدِ وصول است، نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود، که با پای حصول نمیتوان بر آسمان بَر شد» 📚(فردایی دیگر، ص130).
📙 آوینی، بی رازی عالم را نتیجه نگاه نیهیلیستی و تنزل عالم به فن اندازه گیری، اوتوماتیسم و فهم مکانیکی میداند؛ و تنها راه چاره را در ایمان میداند؛ زیرا در ایمان است که عشق و مرگ آگاهی جمع است و این دو میتوانند در مقابل خودبنیادی متکبرانه انسان و بشریت بایستند.
📙 «هم عشق و هم نترسیدن از مرگ، انسان را از خودبنیادی و لوازم آن که عجب و کبر است، میرهاند. در نترسیدن از مرگ، انسان، «خود» را انکار میکند و در عشق، پیله «خود» را میدرد و روی به عالم بیرون از «موضوعیت نفسانی و خودبنیادی» میآورد و این هردو در «ایمان» جمع میآیند» 📚(فردایی دیگر، ص21).
@RevolutionaryIdea
جمشید بهنام
یکی از موثرترین افراد در تاریخ سیاستگذاری فرهنگ ایران دکتر جمشید بهنام است. وی اولین کسی است که سند رسمی سیاست فرهنگی را پیش از انقلاب تدوین و شورای عالی فرهنگ و هنر را پایه ریزی کرد. او همچنین به سفارش یونسکو کتاب سیاست فرهنگی در ایران را تألیف کرد.
بهنام معتقد به هماهنگی میان توسعه اقتصادی و توسعه فرهنگی و به دنبال همگانی شدن فرهنگ و پرداختن به هنر در اوقات فراغت بود. او می نویسد «با بهبود سطح آموزش و ظهور طبقه متوسط فرهنگ مانند گذشته دیگر امتیازی ویژه برای برگزیدگان و نخبگان نیست». او معتقد به حفظ سنت هایی بود که تجدد آن ها را به زوال می کشاند. مطالبات در فرهنگ ایران از سوی روشنفکرانی چون بهنام سبب انتشار اولین سند رسمی سیاست فرهنگی ایران در سال 47 توسط شورای عالی فرهنگ و هنر شد. فصول این سند عبارتند از:
فصل اول: هدف، اصول و مبانی سیاست فرهنگی
فصل دوم: نگهداری و زنده کردن میراث فرهنگی
فصل سوم: ایجاد تسهیلات برای ابداع هنری و پژوهش های فرهنگی
فصل چهارم: آموزش
فصل پنجم: گسترش فرهنگ
فصل شش: فرهنگ ایرانیدر رابطه با فرهنگ های دیگر
فصل هفتم : هماهنگی
متن کتاب جهت مطالعه علاقه مندان بارگذاری شده است.
@RevolutionaryIdea
#تاریخ_سیاست_فرهنگی
نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد. حضرت علی (ع) سخنانی از این دست که مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارند.
مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است. و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی علیه السلام در عالم ،عین مر گ آگاهی است. مرگ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.
مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند و بنابراین شنیدن این سخنان برایشان دشوار است. اما حقیقت آن است که زندگ انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز.
اگر مولا علی علیه السلام می فرماید: « والله ابن ابی طالب با مرگ انسی آن چنان دارد که طفلی به پستان مادرش.» این انس که مولای ما از آن سخن میگوید چیزی فراتر از مرگ آگاهی است؛ طلب مرگ است. طلب مرگ نه همچون پایانی بر زندگی. مرگ پایان زندگی نیست.
مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم.حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند. شهید آوینی