eitaa logo
ساخت فرهنگ انقلابی
94 دنبال‌کننده
39 عکس
8 ویدیو
5 فایل
پیرامون گفتمان انقلاب اسلامی (ایده انقلاب اسلامی) ارتباط با ادمین: محمدرضا مالکی بروجنی (پژوهشگر علوم اجتماعی و سیاستگذاری فرهنگی) @wrezaw
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت¬هایی در باب مسئله «حکمرانی» یادداشت شماره 1 حکمرانی و تعویق (postpone) به بهانه بحثی که در گروهی از فارغ التحصیلان دانشگاهی در باب ایجاد رشته ای دانشگاهی به اسم حکمرانی درگرفت. فرصت را غنیمت شمردم که در این خصوص تأمل کنم و نتایج این تأملات را در قالب چند یادداشت برای دوستان بفرستم تا کمی بحث ها مضبوط تر گردد. یکی از نکاتی که به کمک مانهایم –در ایدئولوژی و اتوپیا- و اساتیدم در رساله دکتری پروردم مفهوم تعویق بود. تعویق مبتنی بر جهان های اجتماعی دکتر پارسانیا تعویق کنش برای شکل گیری معرفت یا آگاهی است. شکل گیری معرفت (آگاهی) در تعویق برای بررسی امکان هایی که هنوز خودآگاه نشده اند ضرورت دارد. جهان اول و جهان سوم نقطه ای است که در میان آن معلق هستیم. تعلیق میان جهان اول و جهان سوم ناشی از فرهنگ حق در جهان اول و ضرورت های تمدن غالب در جهان سوم است. در میان این جهان باید چه کرد؟ آیا باید مانند ابلهان واداده –مثل انتلکتوئل ها- ضرورت های جهان سوم که مدام در حال بازتولید شدن هستند پذیرفت یا مانند ابلهان متعصب –مثل سنت گرایان- به ظاهر تقید داشت و در سلب خانه کرد. راه سوم اما به تعویق انداختن مسئله بغرنج برای خروج و شناسایی امکان هایی است در شکل گیری آگاهی و معرفت بروز می کند. ضرورت ها ما را به پیش می کشند و جای تأمل برای ما نمی گذارند اما در مسائلی می توان کاملاً خودآگاهانه مسائل را به تعویق انداخت نه به تعویق انداختن منفعلانه بلکه تعویق انداختنی متأملانه (reflectional) که به زوایای مسئله و به شکل گیری مسئله پرداخت. حکمرانی (governance) نیز از جمله همان مسائل و مفاهیم است. مفهومی که می توان عجولانه آن را از سپهر معرفتی خود جدا کرد و نهایتاً با این بیان که این مفهوم همان مردم سالاری دینی است سروته قضیه را هم آورد -همان مردم سالاری دینی که تا دیروز اسلامی شده دموکراسی بود- و در نهایت گفت که تا حالا «آنچه خود داشتیم زِ بیگانه تمنا می کردیم». می توانید با یک جستجوی ساده به این بیان ها برسید و ببینید که چگونه حکمرانی را به مفهوم متعالی هم چسبانده اند و «حکمرانی متعالی» ساخته شده است. حالا حکمرانی متعالی چیست؟ خوب معلوم است مردم سالاری دینی.
یادداشت هایی در باب مسئله «حکمرانی» یادداشت شماره 2 «حکمرانی» و عقلانیت ( این بخش را از درس گفتارهای 1978-1979 فوکو در کولژدوفرانس کمک گرفته ام) حکمرانی یک معنای عام دارد و به معنای نوعی عقلانیت در کردارهای حکومتی است. با این تلقی می توان حکمرانی را در معنای عامی فهمید که مختص به یک دوره خاص تاریخی و یک عقلانیت خاص نیست؛ بلکه حکمرانی در این تلقی وضعیت ویژه ای است که سبب ایجاد نوعی نسبت میان حکومت، اشیاء و انسان ها می گردد. حال با این تلقی می توان به این سوال پاسخ داد که عقلانیت در کردارهای حکومتی را چه چیزی ایجاد می کند. به تعبیر دیگر شرایط به ظهور رسیدن سنخ خاصی از عقلانیت در کردارهای حکومتی چیست؟ در این نقطه ناچار باید در ایده ای توقف کرد که عقلانیت خاصی را حکمفرما می کند. مصلحت عمومی، سعادت و شقاوت یا سود و رفاه آن اموری است که حاکمیت کردارهای خود را با آن مشروعیت بخشی می کند و از مجرای آن می توان قائل به نوعی از عقلانیت حاکم بر کردارهای حاکمیتی شد. به عنوان مثال استعاره راع و رعیت، «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ اَلْأَمِيرُ اَلَّذِي عَلَى اَلنَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ اَلرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ ...» نشان از سنخ خاصی از عقلانیت است که نسبت حاکم و مردم را همچون پدر و فرزند توصیف می کند. این سنخ از عقلانیت سعی دارد حاکمیت را در جایگاه مرشد و هدایت گر مردم قرار دهد، حاکم و حکمرانی به دنبال سعادت مردمش هست. حکمرانی مبتنی بر «دولت» سنخ (یا فن) خاصی از عقلانیت است که ناشی از ایده ای است که کردارها و یا رویه هایی را در سطح عمومی جامعه توسعه می دهد (فن خاصی از حکمرانی است). فن دولت مبتنی بر عقلانیتی است که در آن حاکمیت باید مستقل، مستحکم و ثروتمند باشد و در مقابل خصم خارجی استوار باشد و شاید باید قلمرو داشته باشد، قانون داشته باشد (نه اصول). فن دولت از جایی دیگر تغییر می کند به فن لیبرال و نوعی جدیدی از حکمرانی را رقم می زند در این فن استعاره «بگذار سگان خوابیده باشند» حاکم است. این فن لیبرال حکمرانی عقلانیتی است که توصیه به عدم مداخله می کند سگان (سازوکارهای قدرت یا کردارهای حکمرانی) باید خوابیده باشند.
یادداشت هایی در باب «حکمرانی» یادداشت شماره 3 «حکمرانی» و لیبرالیسم فن دولت چنانکه بیان شد ناظر به عقلانیتی بود که چون یک «لویاتان» دست های درازی داشت که در همه امور دخالت می کرد اما فن جدید لیبرال به دنبال افزایش بی حد قدرت و ثروت دولت نبود بلکه تلاش داشت که این دست های زیاد و بلند را کم و کوتاه کند. فن لیبرال به دنبال دولت مقتصد (frugal) است؛ دولتی که تا حد امکان خود را و سازوکارهای خود را توسعه ندهد. اگر حکومت شرّ لازم است پس هرچه بتوان این شر را تقلیل داد به خیر عمومی کمک می شود. اما پرسش این است که چگونه می¬توان این شر ضروری را به حداقل رساند؟ دولت مقتصد چگونه شکل می گیرد؟ دولت مقتصد نیاز به سازوکاری دارد که رابطه میان فرد و دولت را تنظیم کند. دولت مقتصد بازار را به عنوان سازوکار خودتنظیم گری که شرّ دولت را به حداقل می رساند این امر را به عهده می گیرد. سازوکاری که به قول فوکو رژیم حقیقت است. بازار روشن می کند که حقیقت چیست؟ دولت اجازه دخالت در سازوکار بازار را برای روشن شدن حقیقت ندارد. در این میان وظیفه دولت در نسبت به این رژیم حقیقت چیست؟ دولت موظف است که از این سازوکار محافظت کند و اجازه ندهد که امری از بیرون در خودسامانی این سازوکار دخالت کند. اگر امر بیرونی در این نظم خودسامان دخالت کند به ازهمگسیختگی آن نظم و فروپاشی از منجر خواهد شد. این نظام خودسامان معیار خوب و بد را نیز تغییر می دهد؛ اکنون دیگر حکومت خوب حکومتی نیست که عدالت را رعایت کند بلکه حکومتی است که به صدای بازار گوش دهد. اینجا محلی است که نیاز به شکل گیری دانشی دارد که نسبت بازار و دولت را تعیین کند؛ اقتصادسیاسی متکفل این وضعیت رخ داده شد. از سوی دیگر حقوق عمومی نیز همین¬جا شکل می گیرد تا نظامی از قوانین را برای تعیین مرز دولت روشن کند. فن جدید حکمرانی بر خلاف حکمرانی دولت به دنبال بیشینه کردن ثروت، جمعیت و زمین نیست؛ بلکه به دنبال بیشینه کردن سود فردی و جمعی است. عقلانیت جدید اکنون بر زمین و منابع و شرکت ها مسلط نیست بلکه نقطه کانونی عقلانیت جدید پول است.
به بهانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی بازنشر نگاهی انتقادی به کتاب «انقلاب تصور ناپذیر ایران» نوشته چارلز کورزمن با ترجمه محمد ملاعباسی. 🔹کتاب «انقلاب تصورناپذیر در ایران» با متن صمیمی و روان به سرعت، خواننده را با خود همراه می کند. نویسندۀ کتاب از انقلابی متفاوت سخن می گوید؛ متفاوت با تمام آنچه تا قبل از آن انقلاب اسلامی تجربه کرده بوده است. او معتقد است این انقلاب از بسیاری جهات با انقلاب های دیگر متفاوت است، هم در میزان مشارکت مردم در انقلاب و هم نوع مقابله سیاسی و ادراکات توده ای. از منظر مؤلف، مردم در شرایط انقلاب دچار چنان تشویشی بودند که نه تنها نمی توانستد اقدامات دیگران را پیش بینی کنند، اقدامات خود را هم نمی توانستند پیش بینی کنند. نویسنده به سردرگمی همه ایرانیان در انقلاب اسلامی اعتقاد دارد. از آن جایی که نگارندۀ کتاب وجه اسلامی و سنت اسلامی را به درستی درک نمی کند، از ادراک بسیاری از امور ناتوان است؛ مثل اعتقاد به سنن الهی، سنت تغییر، سنت نصر و دیگر عواملی که انقلابیون را نه تنها برای انقلاب مصمم می کند، بلکه یاری و پیروزی آن ها را قطعی می داند. نویسنده تلاش می کند با فکت های عینی، روایتی از انقلاب اسلامی عرضه و اثبات کند که تا حدود آبان ماه هیچ کس تصوری از آن نداشت و هیچ کس سناریوی مناسبی برای جایگزینی شاه نداشت، اما به یک باره در افواه مردم از سناریوی جدیدی سخن به میان می آید و مردم می توانند به امر جدیدی بیندیشند. نویسنده معتقد است که حتی کاخ سفید هم نمی توانست انقلاب را تصور کند و این امر را به نامه های رد و بدل شده میان رئیس جمهور و سفیر امریکا در ایران مستند می کند. به نظر می رسد عدم درک انقلاب توسط کاخ سفید و نگارنده، یکی باشد و آن عدم شناخت صحیح اسلام، مردم و تاریخ ایران است. نگارنده، این تصورناپذیری را حتی به بازرگان هم منتسب می کند و معتقد است بازرگان هم حتی در دیدارش با امام تلاش می کرد تنها از حکومت امتیاز بگیرد و اصلاً خواب انقلاب را هم نمی دید. اما بعد از دیدار با امام بود که امام به کمتر از سرنگونی رژیم راضی نبود و او نیز به دنبال انقلاب حرکت کرد و پیشنهاد نخست وزیری را هم نپذیرفت. در این تحلیل به دلیل عدم شناخت درست تفکر دینی، توانی برای تحلیل اندیشۀ انقلابیون اصیل و اعتماد به سنن الهی و رهبری امام وجود ندارد، به همین دلیل از این منظر، متن دچار ضعف است. مؤلف این کتاب معتقد است علم وقتی از تحلیل باز می ماند سعی می کند جهان را دوباره معنا کند. کار علوم اجتماعی تحلیل و تأویل امور غیرمنتظره است، و هرچه امور غیرمنتظره تر باشند، تلاش بیشتری برای معنا کردن آن امور نیاز است. نویسنده معتقد است که انقلاب ایران به دلیل پیچیدگی زیادش با انواع تحلیل ها رو به رو می شود، اما هر تحلیلی صورت می گیرد ناگزیر است بخشی از فکت ها و شواهد را کنار بگذارد. نویسنده می گوید اگر از من انتظار دارید که شواهدی را که می بینم به نفع شواهد دیگری کنار بگذارم، من چنین کاری نمی کنم. به نظر می رسد نویسنده نمی تواند میان فکت های واقعیت نما و فکت ها و شواهد فیک و جعلی تمییز دهد، لذا بهترین راه را انتخاب می کند و همه را راضی نگه می دارد. البته یادآوری این نکته ضروری است که هر علمی به هر حال از میزانی تقلیل ناگریز است. نویسنده می گوید من به دنبال تبیین انقلاب ایران نیستم، بلکه به دنبال «ضد تبیین» هستم. او ضد تبیین را کوششی برای فهم انقلاب با همه آشفتگی هایش می داند، مقایسه تجربه زیسته انقلابی و تبیین های عمده ای که مطالعات انقلاب ارائه داده اند. او پنج تبیین از انقلاب ارائه می دهد که قابل فروکاست به دیگری نیست: تبیین سیاسی، تبیین نهادی، تبیین فرهنگی، تبیین اقتصادی و تبیین نظامی. متأسفانه مؤلف نگاه دینی غالب بر انقلاب را نهایتاً به امر فرهنگی فرو می کاهد و تمام فهم دینی و اعتقادی مردم را به امور سنتی تقلیل می دهد. بیشتر بخوانید: https://b2n.ir/a00722
یادداشت هایی در باب «حکمرانی» یادداشت شماره 4 «حکمرانی» و نئولیبرالیسم عقلانیت لیبرال با مشکلاتی چون «عدم امکان شکل گیری بازار کامل»، «عدم توانایی در تولید و عرضه کالاهای عمومی*»، «عدم توزیع عادلانه درآمد» مواجه شد. به همین دلیل لیبرالیست های غیرارتدکسی مثل کینز و کینزی ها در صدد برآمدند با اعلام ناکارآمدی دیدگاه ارتدکس به عقلانیت بازار حضور دولت را لازم بدانند. شکست بازار فرصت را برای فن دیگری به نام دولت رفاه ذیل عقلانیت لیبرال با انتقاد به فن بازار سعی کرد سود را به عنوان امر عام خود تنظیم گیر خارج کند و تلفیقی از فن دولت و بازار ارائه کند تا اینکه تا حدودی بر مصائب بازار فائق آید. بعد از جنگ دوم دولت ها به سمت فن دیگری به نام نئولیبرالیسم حرکت کردند. البته هاروی این که چرا نئولیبرالیسم جایگزین دولت رفاه شد را ناشی از امری سیاسی می داند؛ برای بازسازی سرمایه داری بین المللی و احیای انباشت ثروت و قدرت نخبگان. هایک، فریدمن، میزس و پوپر از جمله افرادی بودند که انجمن مونت پلرین را تأسیس کردند تا نئولیبرالیسم را تئوریزه کنند. نئولیبرالیسم آنگلوساکسونی تلاش کرد تا همبستگی اجتماعی را برای افزایش رقابت در جامعه کاهش دهد؛ تعهدات دولت را در قبال مسائل اجتماعی کم کند؛ اتحادیه های کارگری را تضعیف کند؛ با برنامه ریزی دولتی به شدت مخالفت کند. شکل اروپایی نئولیبرالیسم کمی متفاوت است این شکل از نئولیبرالیسم که بر بازار اجتماعی استوار است بر بنیادهای اخلاقی تأکید دارد و امر اجتماعی را بر فردی ترجیح می دهد. دولت باید بر هدف های اجتماعی تمرکز کند بی آنکه بازار را ناکارامد کند. هاروی از پس تفاوت بنیادین نئولیبرالیسم و لیبرالیسم برنیامده است تا دانسته شود در عقلانیت لیبرال جدید چه تفاوت بنیادینی در اشکال سنتی رخ داده است. فوکو به نکته ای ظریف اشاره می کند که احیانا کمی به از دشواری مسئله کم کند. او معتقد است که نباید چنین پنداشته شود که لیبرالیسم جدید با لیبرالیسم سنتی تفاوت ندارد، اما تفاوت در چیست فن جدید چه ویژگی خاصی دارد؟ لیبرالیسم سنتی وقتی دچار اشکالاتی شد دولت موظف شد که اشکالاتش را برطرف کند. اما دولت که خودش شر مطلق ضروری است از عهده چنین کاری برنمی آید. دولت که فرصتی به چنگ آورد به واسطه همین فراهم شدن فرصت استبدادش را مستولی می کند. از طرف دیگر این اشکالات اساساً اثبات اشکالات ذاتی بازار نیست. از این نکات اثبات می گردد که راه را عوضی آمده ایم به جای آنکه دولت که شر ضروری است بازار را کنترل کند این بازار است باید دولت را کنترل کند. پس بیایید از بازار بیشتر بخواهیم بازار جایی بزرگتر می خواهد جای بازار را تنگ نکنید.
ماهیت دانش سیاست گذاری (از منظر لاسول) لاسول می گوید: «علوم سیاست گذاری به دانش «موجود در» و دانش «مربوط به» فرایندهای تصمیم گیری عمومی و مدنی مربوط است (Lasswell, 1971: 1).» علم سیاست گذاری به مجموع دانش هایی اطلاق می شود که «موجود در» و «مربوط به» فرآیندهای تصمیم گیری است. چند صفحه بعد لاسول می گوید علوم سیاست گذاری بر تناسب «موجود در» و «مربوط به» تصمیم گیری متمرکز است. بنابراین علم سیاست گذاری علمی است که دانش هایی که به نحوی در تصمیم گیری دخالت دارد چه به فرآیند تصمیم گیری و چه به محتوای تصمیم گیری مربوط باشد در نسبت با یکدیگر مطالعه می کند و اینها را جدا از هم نمی بیند. این نقطه امکان معنای متافیزیکی سیاست گذاری را فراهم کرده است؛ جایی که امور در نسبت با یکدیگر قرار داده می شوند. این در نسبت بودگی دانش هاست که علمی بر می سازد به نام علم سیاست گذاری. علم سیاست گذاری از این منظر یک علم میان-رشته است چراکه میان چند دانش نسبت برقرار کرده است.
سیاست گذاری فانکشنال یا رابطه ای (این بخش را از بوردیو استفاده کرده ام) از نظر بوردیو سیاست گذاری به معنای تغییر رابطه ها و نسبت هایی است که از پیش موجود شده است. از منظر او «دولت سهمی قطعی در تولید و باز تولید ابزارهای ساخت واقعیت اجتماعی دارد. دولت به عنوان ساختار اندام وار و قدرت سامان بخش اعمال و رفتار از طریق تمامی الزامات و انضباط های جسمی و فکری که به صورت یکسان بر عاملان اجتماعی تحمیل می کند یک رشته عملیات شکل دهنده به استعدادها و تمایلات را به صورت یکنواخت و دائم انجام می دهد». بنابراین دولت هرچه حداقلی تر باشد میزان نفوذ آن در سامان دهی نظام تمایلات، عادت واره ها و در نهایت فضای فرهنگی کشور حداقل می گردد. به عنوان مثال اگر دولت نتواند فضای مجازی را سامان دهد آنگاه الزامات آن فضای از پیش موجود که توسط کنشگر فراسرزمینی دیگری سامان بخشی شده است بر فضای سرزمینی و جغرافیای ایران حاکم می گردد. در این صورت به عنوان مثال نظام تمایلات جسمی و جنسی توسط آن کنشگر فراسرزمینی در حال سامان دهی است. ای
اسماعیل احمدی را در سفری که به رشت برای یک جشنواره دانشجویی داشتم در هواپیما شناختم. شوخ و بانمک بود باصفا و صمیمی. فکر نمی کردم اینچنین ترکمان کند. روحش شاد.
یادداشت هایی در باب «حکمرانی» یادداشت شماره 5 نئولیبرالیسم مقدمه حکمرانی جدید چنانکه بیان شد بازار در نئولیبرالیسم به دنبال این است که خود را توسعه دهد. این بازار نیست که باعث ایجاد اخلال در تنظیم رفاه اجتماعی می گردد بلکه این تلاش دولت برای کنترل بازار سبب ایجاد مشکل می گردد. دولت حدومرزی دارد که بازار این حدومرز را روشن می کند نه برعکس. پس اکنون باید بازار مشخص کند که دولت کجا مداخله کند و کجا حق مداخله ندارد. نولیبرالیسم بر دولت رفاه خرده گرفت که به جای آنکه مشکلات را بر عهده بازار قرار دهید و بازار را محدود کنید و شیپور را از سر گشادش بنوازید باید اجازه دهید بازار تعیین کند که دولت باید به چه حوزه¬ای ورود کند و در کجا ورود نکند؛ دلیلی بر اینکه بازار به خطا رود وجود ندارد. نئولیبرالیسم امریکایی نه تنها مدعی است که امر اقتصادی را متکفل است حتی خود را متکفل امر اجتماعی می داند؛ به تعبیر دیگر این تفکیک امر اجتماعی و اقتصادی از آن تفکر اروپایی است و برای نئولیبرالیسم امریکایی همه چیز توسط بازار کنترل می گردد و به امر اقتصادی تحویل می رود. در لیبرالیسیم اروپایی یک گزلشافت پولیتیک (سیاست جامعه) برای شکل¬گیری بازار لازم است. به تعبیر دیگر در اندیشه اروپایی نادیده گرفتن جامعه و عدم تفکیک آن از اقتصاد ممکن نیست. جامعه باید سازوکاری برای بازار ایجاد کند. این سازوکار به وسیله فناوری «شرکت» انجام می شود. شرکت ها از بافت اجتماعی بیرون می آیند و در ارتباط با یکدیگر زندگی افراد را رقم می زنند. انتخاب ها، تصمیم ها و زندگی افراد درون مجموعه ای از شرکت های مرتبط معنادار می گردد. دراین صورت دولت نیست که از گهواره تا گور انسان ها را مدیریت کند این کار ابتدا به شرکت های خدمات درمانی و در نهایت به شرکت کفن ودفن سپرده می¬گردد. اما در نولیبرالیسم امریکایی فناوری بازار می تواند به راحتی تمام ساحات زندگی انسان ها را –نه فقط اقتصاد را- تنظیم کند. بنابراین نیازی به تفکیک امر اجتماعی از اقتصادی نیست. مثالی که برای این نوع از نگاه لیبرالیستی زده شود درباره خانواده است وقتی خانواده محلی برای تولید نیروی انسانی کارآمد برای بازار و شرکت می شود دراین صورت خانواده هم ذیل اقتصاد معنادار می گردد؛ بنابراین خانواده یعنی سرمایه گذاری برای تولید نیروی انسانی. @RevolutionaryIdea
پنجره هایی که باز شده! 🔹برای برخی از سیاستهای حساس فرهنگی بهترین زمان وقتی است که پنجره های سیاستی باز شود. وقتی پنجره سیاستی باز شود نیاز چندانی به اقناع جامعه نیست؛ چراکه جامعه خود به این نتیجه رسیده است وگرنه پنجره سیاستی باز نمی شد. باز شدن پنجره سیاستی به یک عامل اساسی وابسته است و آن شرایط اجتماعی و سیاسی است که جامعه و نخبگان و بیشتر نیروهای اجتماعی را به این نتیجه می رساند که یک سیاست باید ایجاد، اعمال و اجرا شود. 🔹اتفاقات اخیر در کشور از یک جهت بسیار اهمیت داشت و آن روشن کردن ضعف های جمهوری اسلامی در حوزه های مختلف از جمله مسائل فرهنگی کشور بود اما این فرصت را فراهم کرد، رگولاتوری برخی از مسائل که هزینه زیادی در بر داشت کم هزینه کند؛ چراکه هزینه آن را در اتفاقات پرداخته کرده بود. از این پرداخت اجباری هزینه باید بیشترین منفعت را برد و آن رگولاتوری در حوزه هایی است که قبلا توان نزدیک شدن به آنها را نداشت (پیدا کردن مصدادیق متعدد با خواننده). به عنوان مثال رگولاتوری در حوزه سلبریتیسم و پروتکل های اطلاع رسانی از جمله این موارد است. 🔸با اینکه رگولاتوری کمترین و نازلترین شکل سیاستگذاری دینی است اما همین تنظیم گری حداقلی را ساختار هوشمندی مدیریت نمی کند. دو دستگاه متولی این کار مرکز پژوهش های مجلس و دولت است که هردو فعلا توانی از خود برای بهره مندی از این پنجره های گشوده شده نشان نمی دهند.
«مسعود دیانی» دار فانی را وداع گفت 🔹حجت الاسلام و المسلمین دیانی، دین پژوه معاصر، شاعر و از فرهیختگان جامعه علمی کشور و از بنیان گذاران برنامه تلویزیونی «سوره» بود که اجرای آن را نیز بر عهده داشت. 🔹برنامه سوره رویکردی نو اندیشانه بر جامعه شناسی تاریخی تشیع و اسلام بود که همواره با استقبال نخبگان و عموم جامعه همراه بود. روح پاک و‌ مطهرش قرین رحمت الهی. @TasnimNews
فقه و سیاستگذاری 🔹سوال کلیدی این است گه فقه به مثابه حد در سیاستگذاری باید لحاظ شود و یا به لحاظ امر معنابخش؟ استاد پارسانیا در دو جا دو تعبیر از این امر داشته اند در جایی فقه را حد امور معرفی کرده اند و درجایی دیگر فقه را نمونه آرمانی یا ایده آل تایپ معرفی کرده اند. در نظر داشتم که در این باره مطلبی بنویسم و این دو ایده را با یکدیگر جمع کنم. مطلب زیر نوشته دکتر سلطانی است که بسیار راه گشا و کلیدی است و مطلب را حل کرده است. 🔸لاسول برای فرآیند سیاستگذاری از واژه ای جالب استفاده کرده است که توضیحاتی تقدیم می کنم. لاسول از عبارت (constitutive policy process)، برای فرایند سیاستگذاری اسفاده کرده است که در اینجا باید به مفهوم constitutive توجه بیشتری بکنیم. این اصطلاح به تقویم و قوام بخشی ترجمه می شود. در بحثهای فلسفی این مفهوم مقابل مفهوم دیگری است؛ یعنی اصطلاح regulative. که به معنای انتظام بخشی است. این اصطلاح دوم یعنی انتظام بخشی جزء اصطلاحات دستگاه کانتی است. و برای عقل استفاده کرده است. و کانت برای عقل نسبت به امور مختلف، نقش انتظام بخش قائل است، انتظام بخش، قوام بخش نیست و صرفا تحدید حدود می کند. اگر برای فرایند سیاستی از اصطلاح انتظام بخش استفاده شود، دستگاه عاقله(حاکمیت) نسبت به قوای مختلف اجتماعی نقش انتظام بخشی و صرفا تحدید حدود خواهد داشت. برای مثال در بحث مدیریت دانش فقه نسبت به امور پزشکی، حاکیمت و فقه حاکمیتی صرفا نقش تحدید حدود را ایفا می کند و صرفا دستور می دهد که حدود پزشکی و تحقیقات پزشکی تا کجا باشد و فقه منفعلی شکل می گیرد که صرفا حدود آن را مشخص می کند و برای هسته ای شدن، حدود آن را مشخص می کند و یا در شبیه سازی، فقه اجازه آن را می دهد. و این آن فقهی که حضرت امام می فرمودند که باید فقه نبض امور را به دست گیرد، نیست. در مفهوم قوام بخشی صرفا به تحدید حدود اکتفا نمی شود، بلکه قوام امور به دست قوه عاقله است. این مفهوم قوام بخشی در کارهای امثال پدیدارشناسی هوسرل برجسته شد و عقل، قوام بخش امور شده است. در اینجا نیز فرایند سیاستی، قوام بخش است و در سیاستگذاری فرهنگی، قوام بخش فرهنگ یعنی معنای مشترک می شود. لذا قوه عاقله یعنی دستگاه حاکمیتی باید در تقویم و قوام معنای مشترک نفوذ کند. در نظریه جهان های اجتماعی استاد پارسانیا نیز عقل نقش قوام بخش دارد و فرهنگ که معنای مشترک است، در قوام بخشی آن تأثیر مهمی دارد. لذا اینجاست که در نظریه جهانهای اجتماعی، امکان سیاستگذاری ممکن می شود. و نکته مهم و بی بدیل این کتاب است و نکته ی مهم دیگر این نظریه این است که معنا به واسطه شرایط و فرایندی قوام و تکوین می یابد. نکته ای که می خوام اضافه کنم، این است که اساسا حکمرانی بدون توجه به انسان و نحوه ای که در حال تکوین است، ممکن نیست. لذا در کشور بدون توجه به امر انسانی و نحوه‌ای که در حال تکوین است، حکمرانی ممکن نیست. سیاست‌ورزی بدون این توجه، سیاست‌ورزی نیست. ملاصدرا در شواهد الربوبیه، سیاست را ذیل شریعت طرح می کنند، و آنچه که امور را به سیاست و شریعت مرتبط می‌کند، امر انسانی است. @philosophyofsocialscience @RevolutionaryIdea
به مناسبت سالروز شهادت شهید اهل تفکر و قلم آوینی 📙 شهید آوینی، روزگار ما را روزگار غفلت می‌داند؛ کسی در این روزگار به راز باور ندارد؛ فکر می‌کنند عالم مسخر است و تسخیر کنندگان آن بشریت. زمین‌گیر شده است. گوش غیب نوش او کر شده است. آوینی ناراحت است که چرا حکیمان جای خود را به دانشمندان داده اند. حکیمان انسان‌هایی هستند که سر به ملکوت و پا بر زمین دارند و دانشمندان کسانی هستند که زمین‌گیر عقل خودبنیاد شده‌اند. 📙 «دانشمندان بر مسند حکما نشسته اند و همگان می انگارند که مرتبت انسان به میزان دانسته های اوست؛ حال آنکه اهل حکمت می‌دانند که این‌چنین نیست؛ حکمت بر پرسش‌ها می‌افزاید؛ تاآنجاکه حکیم، عالَم را سراسر رازی نامکشوف ببیند و دریابد که حقیقت، مقصدِ وصول است، نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود، که با پای حصول نمی‌توان بر آسمان بَر شد» 📚(فردایی دیگر، ص130). 📙 آوینی، بی رازی عالم را نتیجه نگاه نیهیلیستی و تنزل عالم به فن اندازه گیری، اوتوماتیسم و فهم مکانیکی می‌داند؛ و تنها راه چاره را در ایمان می‌داند؛ زیرا در ایمان است که عشق و مرگ آگاهی جمع است و این دو می‌توانند در مقابل خودبنیادی متکبرانه انسان و بشریت بایستند. 📙 «هم عشق و هم نترسیدن از مرگ، انسان را از خودبنیادی و لوازم آن که عجب و کبر است، می‌رهاند. در نترسیدن از مرگ، انسان، «خود» را انکار می‌کند و در عشق، پیله «خود» را می‌درد و روی به عالم بیرون از «موضوعیت نفسانی و خودبنیادی» می‌آورد و این هردو در «ایمان» جمع می‌آیند» 📚(فردایی دیگر، ص21). @RevolutionaryIdea
جمشید بهنام یکی از موثرترین افراد در تاریخ سیاستگذاری فرهنگ ایران دکتر جمشید بهنام است. وی اولین کسی است که سند رسمی سیاست فرهنگی را پیش از انقلاب تدوین و شورای عالی فرهنگ و هنر را پایه ریزی کرد. او همچنین به سفارش یونسکو کتاب سیاست فرهنگی در ایران را تألیف کرد. بهنام معتقد به هماهنگی میان توسعه اقتصادی و توسعه فرهنگی و به دنبال همگانی شدن فرهنگ و پرداختن به هنر در اوقات فراغت بود. او می نویسد «با بهبود سطح آموزش و ظهور طبقه متوسط فرهنگ مانند گذشته دیگر امتیازی ویژه برای برگزیدگان و نخبگان نیست». او معتقد به حفظ سنت هایی بود که تجدد آن ها را به زوال می کشاند. مطالبات در فرهنگ ایران از سوی روشنفکرانی چون بهنام سبب انتشار اولین سند رسمی سیاست فرهنگی ایران در سال 47 توسط شورای عالی فرهنگ و هنر شد. فصول این سند عبارتند از: فصل اول: هدف، اصول و مبانی سیاست فرهنگی فصل دوم: نگهداری و زنده کردن میراث فرهنگی فصل سوم: ایجاد تسهیلات برای ابداع هنری و پژوهش های فرهنگی فصل چهارم: آموزش فصل پنجم: گسترش فرهنگ فصل شش: فرهنگ ایرانیدر رابطه با فرهنگ های دیگر فصل هفتم : هماهنگی متن کتاب جهت مطالعه علاقه مندان بارگذاری شده است. @RevolutionaryIdea
نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد. حضرت علی (ع) سخنانی از این دست که مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارند. مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است. و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی علیه السلام در عالم ،عین مر گ آگاهی است. مرگ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد. مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند و بنابراین شنیدن این سخنان برایشان دشوار است. اما حقیقت آن است که زندگ انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز. اگر مولا علی علیه السلام می فرماید: « والله ابن ابی طالب با مرگ انسی آن چنان دارد که طفلی به پستان مادرش.» این انس که مولای ما از آن سخن میگوید چیزی فراتر از مرگ آگاهی است؛ طلب مرگ است. طلب مرگ نه همچون پایانی بر زندگی. مرگ پایان زندگی نیست. مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم.حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند. شهید آوینی
انا لله و انا الیه راجعون دکتر ، متفکر گرانقدر سحرگاه شب قدر بیست و سوم به رحمت خدا رفت. پیامبر اکرم ص فرمود: مرگ عالِم مصیبتی جبران ناپذیر و رخنه ای بسته ناشدنی است. او ستاره ای است که غروب می کند. مرگ یک قبیله آسانتر از مرگ یک عالم است.
نخبگان، مردم و رفراندوم(۱) جمع بندی نظریه های نخبگان نشان می دهد که نظریه نخبگان را می توان در سه دسته جمع بندی کرد؛ کلاسیک، کارکردگرا و انتقادی. در دیدگاه کلاسیک نخبه در مقابل توده قرار دارد و عامل اصلی تغییر در جامعه و امری مثبت در مقابل توده به عنوان عاملی منفی تلقی می گردد. نظریه های کارکردگرا به ضروری بودن حضور نخبگان در جامعه تأکید دارند. دراین صورت نخبگان برای جامعه ضرورت کارکردی دارند و در صورت نبودن نخبه جامعه دچار مشکل خواهد شد از طرف دیگر باید حد معینی از نخبه در جامعه حضور داشته باشد. در نظریه های انتقادی برخلاف نظریه های کارکردگرا که نخبگان را برای وفاق اجتماعی ضروری می دانند، نخبگان را زائیده طبقه و یا ساختاری می دانند که زمینه پیدایش آنها را فراهم کرده است. نخبگان خط مشی، کسانی هستند که قابلیت تأثیر اجتماعی دارند. این افراد به سبب دسترسی به منابع مختلف و توانایی به کارگیری آنها طیفی از افراد اجتماعی را تابع خود می کنند. این امکان برای نخبگان فراهم است که خط مشی و بدیل های آن را به یک مطالبه عمومی و مردمی تبدیل کنند. این طیف از جامعه می توانند کارکرد مثبت و یا کارکرد منفی داشته باشند. درصورتی که نخبگان به حقیقت وفادار باشند و با آن عهد بسته باشند می توانند در برجسته سازی بهترین خط مشی به مردم کمک کنند؛ اما درصورتی که نخبگان به منافع شخصی و گروهی متعهد شوند نزاع میان طیف های مختلف نخبگان جهت تصاحب امتیاز و منفعت بیشتر با برجسته کردن خط مشی متناسب با منافع خود، بالا می گیرد و نهایتاً خط مشی نه تعهدی به حقیقت و جهان اول خواهد داشت و نه منفعت عمومی را تأمین می کند بلکه محلی برای نزاع بر سر کسب منفعت شخصی بیشتر است. نخبگان می توانند در بازتولید معنا در جهان سوم مشارکت کنند. این معنا به حمل حقیقت و رقیقت با جهان اول انطباق دارد اما نخبگان می توانند به جهان سوم در جهت شدت یافتن انطباق معانی با جهان اول یاری رسانند یا اینکه برعکس از شدت انطباق با جهان اول او را دور سازند. نخبگان معانی مشروع را به زبان مردم عادی و مطابق با ذوق آنها ترجمه می کنند و به همین دلیل مردم از آنها پیروی می کنند. @RevolutionaryIdea
هویت سیاستگذاری مبتنی بر نظریه جهان های اجتماعی-صدرا.pdf
2.99M
یادداشت-هویت سیاستگذاری مبتنی بر نظریه جهان های اجتماعی
هدایت شده از ساخت فرهنگ انقلابی
ایده ویلسون افزایش قدرت و نفوذ امریکا چه از نظر داخلی و چه خارجی جامعه ای دیگری برای امریکا رقم زده است؛ به تعبیر دیگر جمعیت و نیروها کیفیت نوینی از نسبت ها را ایجاد کرده است. به همین دلیل شاید زمانی تنها نیاز بود دولت به دادگاه یا پادشاه پاسخگو باشد اما اکنون ملت نیز دیدگاهی دارد که دولت نمی تواند آن را نادیده بگیرد. پس نحوه سامان امور از امری ساده به امری پیچیده تبدیل می گردد. دغدغه ویلسون این است که دولت امریکا قانون گذاری انجام می شود و بر سر قوانین بسیار مباحثات و درگیری ها صورت می گیرد اما نحوه انجام امور توسط دولت اندیشیده نمی شود. ویلسون معتقد است عرصه بسیار مهمی وجود دارد که در امریکا از آن غفلت شده است و آن نحوه انجام امور و یا اداره کردن است. بنابراین ویلسون موضوع جدید را متقوم می سازد و امکان یک علم جدید به نام علم اداره را شکل می دهد. با این کار ویلسون سعی می کند میدان منازعات را از کارآمدی قانون (constitution) به کارآمدی اداره معطوف کند. در این صورت علم اداره محل نزاع برای نحوه سامان به امور است به شکلی که به بهینه ترین شکل ممکن -یعنی هم کاراترین (efficiency) و هم کم هزینه ترین شکل ممکن- امور اداری انجام شود.این به نحوه ارتباط سازمان، کارکنان و روش ها (methods) بستگی دارد. بنابراین ویلسون در مقاله مهم خود درباره علم مطالعه اداره می گوید: The idea of the state is the conscience of administration. Seeing every day new things which the state ought to do, the next thing is to see clearly how it ought to do them. ویلسون معتقد است که در امریکا ایده دولت تغییر کرده است دولت دیگر بر پاشنه قبلی نمی چرخد. دولت دیگر نباید وقت خود را تنها مصروف قانون گذار و قانون کند بلکه ایده دولت و در نتیجه آرمان و وظیفه آن در حال تغییر قابل توجهی است و «ایده دولت، وجدان اداره است». به تعبیر دیگر دولت در عمل اهمیت دارد. دولت چگونه به امور سامان می بخشد و آنها را در نسبت با هم قرار می دهد. سوال جدید ویلسون این است که «چگونه قانون باید با روشنگری، برابری، با سرعت و بدون اصطکاک اجرا شود، به عنوان جزئیات عملی». بنابراین دیگر نمی توان به کلیات اکتفا کرد بلکه جزئیات هم است؛ چگونگی راست و ریس کردن امور اهمیت دارد. ما دیگر به یک قانون کلی نیاز نداریم ما نیاز نداریم که مثلاً بدانیم حجاب باید به عنوان یک قانون لازم الاجرا در قانون باشد. سوال اکنون این است که: چگونه این قانون با جزئیات و تنظیم نسبت امور اعم از سازمان، افراد و روش ها می تواند عملی شود. @RevolutionaryIdea
مقاله حجت الاسلام دکتر سلطانی.pdf
2.77M
مقاله: مناسبات روش‌شناسی بنیادین و نظریه اجتماعی در اندیشه‌های استاد پارسانیا https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
تاملی در باب مهمترین وظیفه دولت بوردیو: کار دولت آن است که نقطه نظر خاص را به نقطه نظر عام تبدیل کند (نظریه کنش). این بیان بوردیو روشن می کند نیاز نیست به طور پیشینی همه افراد به یک امری معتقد باشند و این دولت است که مقدم بر افراد سعی می کند ارزش هایی را عام کند که لزوماً ارزش همه افراد نیست. دولت اگر دولت باشد باید بتواند ارزش ها خاص را به عام تبدیل کند. دولت چگونه می تواند ارزش های خاص را به عام تبدیل کند؟ مهمترین نهادی که ارزش های خاص را به عام تبدیل می کند مدرسه است. مدرسه چون امری که همه افراد ناگزیر باید از آن عبور کنند و به جامعه برسند وظیفه عام کردن ارزش ها را به عهده دارد. جامعه پذیری و یا جامعه گریز کردن و شکل دادن به نظام ترجیحات افراد جامعه به عهده مدرسه و نهاد تعلیم و تربیت و سپس نهاد علم و آکادمی است. سیاست خصوصی سازی مدارس تیشه بر ریشه این عام سازی نظام ترجیحات زد و اگر این سیاست تعدیل نشود در آینده باید افراد جامعه ستیز و ضدارزش بیشتری را در جامعه شاهد باشیم. این اتفاق در نهاد آکادمی و علم کشور نیز با توسعه علوم انسانی مبتنی بر ارزش های جهان غرب در حال انجام است. بنابراین دو ریشه از مشکلات عمده فرهنگی کشور ناشی از دو مانع در عام سازی ارزش های دینی است؛ این دو ریشه عبارتند از مدرسه و علوم انسانی. @RevolutionaryIdea