eitaa logo
ساخت فرهنگ انقلابی
99 دنبال‌کننده
57 عکس
12 ویدیو
7 فایل
پیرامون گفتمان انقلاب اسلامی (ایده انقلاب اسلامی) ارتباط با ادمین: محمدرضا مالکی بروجنی (پژوهشگر علوم اجتماعی و سیاستگذاری فرهنگی) @wrezaw
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلسله نشست‌های" الهیات تاریخ و مهدویت" نخست:«نقش امام علی علیه‌السلام در الهیات تاریخی» استاد: محمد رضا عابدینی دبیر جلسه: دکتر محمد رضا مالکی زمان دوشنبه ۱۴۰۲/۴/۱۹_ساعت ۱۷:۳۰ مکان:دورشهر کوچه ۲۸ https://eitaa.com/etm313
موضوع دانش سیاست گذاری در کتاب متون کلاسیک سیاست عمومی نوشته شفریتز در بخش دوم 4 مقاله با عنوان متون کلاسیک در سیاست گذاری عمومی آمده است. مقاله اول از لیندبلوم است که با عنوان علم درهم و برهم کردن؛ مقاله دوم از اتزیونی است با عنوان پویش ترکیبی: رویکرد سوم در تصمیم گیری؛ مقاله سوم نوشته لیپسکی است با عنوان بروکرات های خیابانی به مثابه سیاست گذاران و مقاله چهارم از استون است با عنوان پاردوکس سیاست: هنر تصمیم گیری سیاسی. وجه اشتراک همه این مقالات که بنای علم سیاست گذاری را گذاشتند، سخن گفتن از چگونگی تصمیم گیری دولت درباره مسائل عمومی است. بنابراین همه این افراد اتفاق نظر دارند که می توان درباره تصمیم گیری دولت در مسائل به صورت مستقل سخن گفت. در همین دوره لاسول تلاش می کند با عمق نظری بیشتر، سیاست گذاری را به مثابه یک علم معرفی کند. بعد از لاسول بسیاری از دانشمندانی که به این علم پرداخته اند برای او جایگاه ویژه ای در این علم قائل شده اند. البته ناگفته نماند برخلاف لاسول، برخی مانند موران و دیگران معتقدند که سیاست گذاری اساساً علم نیست به این دلیل که از انسجام کافی برخوردار نیست. بااین حال دقت در تعریف لاسول راه را روشن می گرداند. لاسول علوم سیاست گذاری را چنین تعریف می کند: علوم سیاست گذاری به دانش «موجود در» و دانش «مربوط به» فرایندهای تصمیم گیری عمومی و مدنی مربوط است. @RevolutionaryIdea
دو سنخ سیاست گذاری در اندیشه کانت کانت در نقد دو (عقل عملی) از دو سنخ سیاست گذاری سخن می گوید. سنخ اول Bestimmung است و سنخ دوم Determination. در حالت مصدری اولی را به متعین شدن و دومی را به موجَب شدن ترجمه می کنند. اما تفاوت میان این دو سنخ سیاست گذاری چیست؟ در سنخ دوم، سیاست گذار تابع شرایطی است که به وی تحمیل شده است او در موجبیت هایی قرار می گیرد که ناچار است بی آنکه نسبت به شرایط درک درستی داشته باشد برای کنترل آن قانون وضع کند و اراده اجتماعی را شکل می دهد. به عنوان مثال وقتی عده زیادی از افراد جامعه تمایل به همجنس بازی نشان می دهند و دولت را با انواع تبلیغات تحت این القا قرار می دهند که تحت ظلم هستند و احساسات اجتماعی را به حمایت از خود جلب می کنند دولت را تحت فشار تصویب قانون به رسمیت شناختن همنجس بازی قرار می دهند. اما در سنخ اول، سیاست گذار با در نظر گرفتن آنچه که مصلحت است بدون تحت تاثیر احساسات اجتماعی واقع شدن و درک درست مسئله سعی در متعین سازی اراده اجتماعی به واسطه قانون گذاری می نماید. این سنخ اول از سیاست گذاری اگرچه مانند سنخ دوم اراده اجتماعی را شکل می دهد اما این شکل یافتگی مبتنی بر احساسات نیست بلکه به پشتوانه عقلانیتی پیشین است که فارغ از هر موجبیت عینی توانسته به یک قانون عام دست پیدا کند. @RevolutionaryIdea
کانت و نحوه ایجاد قانون کانت در نقد دو در آموزه روش ایده بنیادی ای را بیان می کند: قانون اخلاق به طور سوبژکتیو نیروی رانشیِ انگیزشی خود را به کار می اندازد، منتها مشروط بر این که فضیلت به طرزی مناسب در قلب آدمی نشانده شود. عکس نقیض این گزاره به این معناست که اگر امری در قلب آدمی به عنوان فضیلت قرار نگرفته باشد، اخلاق نیروی رانشی انگیزشی خود را به کار نمی اندازد. لازمه این بیان آن است که سیاست گذار باید تا وقتی امری را به فضیلت اجتماعی مبدل نسازد نباید انتظار نیروی رانشی به سمت آن امر را داشته باشد. اما راه آن است که ابتدا انگیزشی بیرونی ایجاد کرد. انگیزش بیرونی دو پایه اساسی دارد؛ یکی خرسندی تجربی از آن امر و تحریم و قانون شدن آن امر. این انگیزش بیرونی تبدیل به انگیزش درونی می شود یعنی بعد از مدتی حس احترام به قانون شکل می گیرد. پس برای قانون کردن امری باید ابتدا تجربه خوشایند از امری از یک سو تحریم و مقابله از سوی دیگر توامان اعمال شود تا حس احترام نسبت به امری برانگیخته شود. @RevolutionaryIdea
متافیزیک رویدادی سیاسی مذهبی 🔸عاشورا راز یک ملت است که می تواند از ژرفای نسیان خارج شود و با قدرتی توصیف نشدنی و با تلاطمی الهی که امام خمینی می گفت عمل کند. 🔹در لحظات تب آلودی که پس از سقوط شاه پیش آمد جملاتی به این صورت بر در و دیوارها نقش بسته بود. «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». در واقع انقلاب به مثابه تکرار عاشورا تصور می شد، یعنی اجرای دوباره همان حادثه بنیان گذار تشیع. ارتش شاه به منزله ارتش یزید و مردم دوباره به مثابه یاران امام حسین ع در نظر گرفته می شدند. آیا مردم به همان اندازه به فکر شهادت بودند؟ آیا می خواستند به تکرار واقعه عاشورا بپردازند؟ اما عاشورا مانند یک الگوی تقلیدی مطرح نبود. آنچه باعث حرکت مردم می شداین بود که آیا امروز می توان عاشورا را بوجود آورد؟ آیا کربلا می تواند دوباره بوجود آید؟ آیا زیبایی شناسی امام حسین ع یک یادواره است یا نیروی همیشه عامل؟ آیا عاشورا و کربلا جاودانه و جهان شمول شده اند:«کل ارض و کل یوم». این مبارزه طلبی ای بود که مردم ایران آغاز کرده بود و مانند امام حسین ع قصد عقب نشینی نداشت. از این جا بود که راز یک ملت از ژرفای نسیان خارج می شود و با قدرتی توصیف نشدنی و با تلاطم الهی که امام خمینی ره می گفت عمل می کرد./ زمانی میان زمان ها/ لیلی عشقی/ ص124
سیاست "مطابقت با" یا "از روی" قانون حاکمیت باید روشن کند که برای او مطابقت "gemaB" با قانون یا از روی "um" قانون بودن یا هردو اما هر یک در سطوحی برای او اهمیت دارد. انتخاب هرکدام از نسبت ها با قانون سیاست ورزی جدایی می طلبد. اگر حاکمیت به دنبال مطابقت با قانون باشد، این مطابقت را می تواند با هر ترفندی ایجاد کند -این بستگی به ذائقه مردم و جامعه دارد. به عنوان مثال اگر شما بخواهید نرخ‌ زادوولد افزایش پیدا کند براساس ایده مطابقت نیاز نیست شما در افراد اعتقاد به ارزش یا فضیلت بودن تولیدِ مثل و بقای نسل را به وجود آورید. ازاین رو کافی است تنها آنها را متقاعد کنید که در تولید مثل منفعت بیشتری نهفته است زمین، خانه، خودرو و ... . اما در سیاست "از روی" حاکمیت خیر بودن خود امر را برای مردم و جامعه توضیح می دهد. در حقیقت خیر بودن امر خیر نیاز به توضیح ندارد بلکه به نوعی تنبه به خیر بودن است که سبب می شود که مردم و جامعه به خیر که فرمان عقل است عمل کنند. این امر زمانی است که در جامعه عقل حاکم و به تعبیر دیگر عقل اراده ها را متعین کند. اما معمولا تا ضرورتی سوبژکتیو نباشد غالب جامعه به خیر و مخصوصا خیر عمومی تن نمی دهند. بنابراین حاکمیت ناچار است به مشوق ها و تنبیه ها اراده مردم و جامعه را به لحاظ سوبژکتیو متعین کند. تشویق و تنبیه ها متناسب با طبقات اجتماعی قابل تغییر است بنابراین یک تشویق و تنبیه نمی تواند سوژه های متنوع را منقاد کند. گاهی یک محرومیت اجتماعی برای یک فرد مشهور مهم تر است از جریمه مالی و توانایی بیشتری در منقاد کردن وی دارد. @RevolutionaryIdea
اعتبار ضرورت عقل عملی یکی از مسائل مهم عقل عملی اعتبار ضرورت است. کانت اعتبار ضرورت را دو بخش می کند؛ ضرورت ابژکتیو و ضرورت سوبژکتیو. ضرورت ابژکتیو ضرورت ناشی از امر بی قید شرط است. از خیر ذاتی که امری را بی واسطه فرمان می دهد. در مقابل ضرورت سوبژکتیو ضرورتی است که به خاطر غایتی بیرونی ایجاد می گردد که فرد به دنبال تحقق آن است. تفکیک میان ضرورت ابژکتیو و ضرورت سوبژکتیو در اندیشه علامه طباطبایی نیز قابل بحث است. ضرورت سوبژکتیو در اندیشه علامه روشن است اما ضرورت ابژکتیو برای علامه به قاعده استخدام ارجاع می شود. قاعده استخدام ناشی از وضع طبیعی نوع است نوعی که در حال تلاش برای حداکثرسازی سود خویشتن است. با این تقریر ضرورت ابژکتیو در اندیشه کانت معطوف به خیر مطلق است اما در اندیشه علامه معطوف به سود بیشتر. حال سوال این است که امر نامشروط در نسبت با عقل عملی در اندیشه علامه کجا دخالت می کند؟ بنابراین باید تقریر دیگری از اعتبار ضرورت توسط عقل عملی توسط علامه داشت؛ چراکه این تقریر کلا ساحت کنش انسانی را از امر نامشروط تهی می گرداند. تقریر جدید باید نسبت وجود اعتباری و وجود مطلق در اندیشه علامه روشن کند اگر غیر از این باشد در تفسیر اندیشه علامه راه صواب پیموده نشده است. @RevolutionaryIdea
قدرت از منظر فوکو قدرت در اندیشه فوکو امری سلبی نیست که با سرکوب سبب کنترل و نظم اجتماعی گردد؛ فوکو روایتی دیگر از کارکرد قدرت بر کارکردهای گفتمانی دارد. قدرت امر ایجابی است که مستقیماً بر انسان ها تأثیر می گذارد و آنها را به فرد مبدل می کند. قدرت دارایی، ثروت یا امتیازی نیست که به تملک شخص خاصی درآید، قدرت یک استراتژی است؛ قدرت استراتژی پیچیده جاری در سرتاسر نظام اجتماعی است. @RevolutionaryIdea
سنگ‌ها ژیل دلوز اروپا بدهی‌ِ بی حدّ و حصری در قبالِ یهودیان داشت، با این همه، به‌جای این‌که بدهی‌اش را پرداخت کند، مردم بیگناهی را مجبور کرد تا این بدهی را بپردازند: ملّتِ فلسطین. صهیونیست‌ها با تکیّه بر گذشته‌ی نزدیک و دردناک‌شان، و با وحشتی که از اروپا می‌آمد، دولت اسرائیل را تشکیل دادند. دولتِ اسرائیل تنها بر روی درد و رنج آن‌ها شکل نگرفت، درد و رنجِ ملتِ دیگری هم در میان بود، سنگ‌های ملتِ دیگری هم در کار بود. سازمان نظامی ملی در سرزمین اسرائیل (هَ‌اِرگون) تروریست خوانده شد، تنها دلیل‌اش این نبود که دفتر مرکزی انگلیس‌ها را منفجر می‌کردند، به این خاطر بود که روستاها را ویران می‌کردند، مردم را می‌کشتند. آمریکایی‌ها با هزینه‌های هنگفت فیلم عظیمِ هالیوودی ساختند. در سرزمینی که از سالیانِ دراز خالی و در انتظار بود، دولتِ اسرائیل می‌بایست قومِ باستانی‌ی یهود را ساکن کند، چند عرب هم قرار است نقش اشباح را بازی کنند، اشباحی که از جاهای دیگر به این‌جا آمده‌اند و از سنگ‌های به خواب رفته محافظت می‌کنند. فلسطینی‌ها باید به فراموشی سپرده شوند. باید دولتِ اسرائیل را به رسمیت بشناسند، اما اسرائیلی‌ها بی‌وقفه این واقعیتِ عینی را نفی می‌کنند: ملّتِ فلسطین. ملّت فلسطین از همان ابتدا به تنهایی جنگید، جنگی که عاقبت نتوانست سرزمین‌هایش، سنگ‌هایش، و زنده‌گی‌اش را حفظ کند: از این جنگِ نخستین کسی حرفی نمی‌زند، می‌خواهند این‌طور وانمود کنند که فلسطینی‌ها اعرابی هستند که از سرزمین‌های دیگر به این‌جا آمده‌اند و می‌توانند به همان سرزمین‌ها برگردند. چه کسی گره اردنی‌ها را باز خواهد کرد؟ چه کسی به حرف می‌آید و خواهد گفت: بینِ یک فلسطینی و یک عرب، پیوندی هست و قوی‌ست، درست مثل دو کشور اروپایی. نه بیش‌تر و نه کم‌تر.کدام فلسطینی می‌تواند هرآن‌چه ازجانب کشورهای عرب – هم‌پای اسرائیل – متحمل شده را فراموش کند؟ وقتی فلسطینی‌ها از زمین‌هایشان بیرون شدند، در جاهایی ساکن شدند که بتوانند دستِ کم سرزمین‌شان را ببینند، در نگاه‌شان سرزمین‌شان را نگه دارند، و از این طریق تماس با هستی‌ی به هذیان افتاده‌شان را حفظ کنند. هیچ‌گاه اسرائیلی‌ها نمی‌توانند فلسطینی‌ها را به دور برانند، نمی‌توانند در شب، در فراموشی فرویشان کنند. ویران سازی‌ی روستاها، دینامیت گذاشتن در خانه‌ها، بیرون کردن و به قتل رساندنِ آدم‌ها. بر پشتِِ بیگناهان، تاریخ وحشت از نو آغاز می‌شود. گفته می‌شود که سرویس مخفی اسرائیل در دنیا تحسین می‌شود. اما این چه جور دموکراسی‌ست که سیاست‌اش با سرویس مخفی‌اش اشتباه گرفته می‌شود؟ پس از قتل ابوجهاد، یک مقامِ اسرائیلی اعلام کرد: نامِ همه‌ی این‌ها «ابو» ست. آیا او صدای منفور آن‌هایی را به یاد می‌آورد که می‌گفتند: نامِ همه‌ی این‌ها لِوی ست…؟ اسرائیل چه خواهد کرد؟ با سرزمین‌های الصاقی، و سرزمین‌های اشغالی، و شهرک‌سازی‌ها و شهرک‌های یهودی‌نشین‌اش، و خاخام‌های دیوانه‌اش؟ اشغال، اشغالِ بی‌پایان: سنگ‌هایی که پرتاب می‌شود از داخل، از درون می‌آید، از جانبِ ملّتِ فلسطین می‌آید، می‌آید یادآوری می‌کند که جایی در این جهان، مساله‌ی بدهی و بازپرداخت‌اش باژگون شده است. آن‌چه فلسطینی‌ها پرتاب می‌کنند، سنگ‌های خودشان است، سنگ‌های زنده‌ی سرزمین‌شان. هیچ‌کس نمی‌تواند با آدم‌کشی هیچ قرضی را پس بدهد، و یکی را بکشد، دو تا، سه ‌تا، ده نفر را هر روز بکشد، و برای پس دادنِ این قرض نمی‌تواند با شخصِ ثالث به توافق برسد. شخصِ ثالث شانه خالی می‌کند، هر مرده، زنده‌گان را فرا می‌خواند. فلسطینی‌ها واردِ روحِ اسرائیل شده‌اند، مثلِ چیزی که روح را هر روزه می‌کاود، به مثابه چیزی که هر روز روح را سوراخ می‌کند، فلسطینی‌ها روی این روح کار می‌کنند. حاشیه‌ها: این متن در ژوئن ۱۹۸۸ نوشته شده است. نخستین بار به زبان عربی و زیر عنوان «از آن‌جا که می‌توانند هنوز سرزمین‌شان را ببینند» در شماره‌ی ۲۹ مجله‌ی «الکرمل» منتشر شده است. کمی پس از آغازِ انتفاضه‌ی نخست، دست اندرکارانِ مجله از دلوز می‌خواهند تا چیزی بنویسد. او این متن را در اختیارشان قرار می‌دهد. ابوجهاد از نزدیکانِ عرفات و از بنیان‌گذارانِ سازمانِ فتح بود. از رهبرانِ مقاومتِ فلسطین، نقشِ مهمی در انتفاضه ایفا کرد. در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۸۸ توسط یک کماندوی اسرائیلی در تونس به قتل رسید. @RevolutionaryIdea