بازی چوب و چرخ: از دولت مثبت به دولت تنظیم گر
در حکمرانی جدید دولت مدرن همان حداقل نقش های خود را از دست خواهد داد و به تنظیم گری تبدیل خواهد شد که به طور مدام از قواعد بازار نگهبانی می کند. در بازی چوب و چرخ، کودک با چوبی که در دست دارد سعی می کند چرخ را حرکت دهد به طوری که چرخ اولا سرعت بگیرد و ثانیا نیفتد. دولت تنظیم گر دقیقا چنین نقشی دارد؛ تلاش برای جلوگیری از شکست بازار. این تقریر نشان می دهد حکمرانی تلاش می کند لیبرالیسم را به اوج خود برساند و دولت هیچ وظیفه در قبال انسان نداشته باشد جز نگهبانی از حدود بازار. با این تلقی:
کارکرد اصلی دولت تنظیم گر، اصلاح شکست های بازار در برابر پایداری اقتصاد کلان و
ابزار آن، قانون گذاری در برابر مالیات و هزینه است.
حال سوال پیش روی ما این است که حکمرانی اگر قرار است چنین نقشی را ایفا کند (یعنی حداکثرسازی لیبرالیسم) می تواند با ایده های دولت معناساز، دولت حامی ارزش های الهی و ... سازگار شود. با این تلقی اگر درس خارجی در قم برگزار شود با عنوان فقه تنظیم گری به معنای این است که فقه فقط حدود را روشن می کند. آیا فقه تنظیم گر وظیفه بنیادین معناسازی، فرهنگ سازی، تمدن سازی و ... را می تواند به عهده بگیرد؟!
برای مطالعه بیشتر می توانید مقاله :
From the Positive to the Regulatory State: Causes and Consequences of Changes in the Mode of Governance
نوشته:
Giandomenico Majone
را ببینید.
#تنظیمگری
#قانونگذاری
#حکمرانی
@RevolutionaryIdea
آیا حکمرانی در عصر پست مدرنیسم ممکن می شود؟
والدو در پیدایش ایده حکمرانی مشارکت چشمگیر دارد. در عصر مدرن public administration وظیفه تحقق ایده اداره را به عهده داشت. اما این ایده کم کم رو به افول نهاد تا جایی که والدو با انتقادهایش ایده اداره به مثابه امری مستقل از سیاست را به شدت تضعیف کرد. اگرچه والدو نتوانست ایده جایگزینی در مقابل این همه تاخت و تاز بر ایده اداره پیشنهاد کند اما دو سناریو را معرفی می کند؛ توتالیتریسم و آنارشیسم. البته او آنارشیسم را تریجح می دهد. اما والدو چرا به این نقطه رسید به دلیل اینکه والدو متوجه است که ایده جدایی دانش از ارزش شکست خورده و بالطبع اگر بورکراسی و دموکراسی از یکدیگر جدا شوند دچار تناقضهای شدید خواهند شد. بنابراین او سعی می کند بروکراسی و دموکراسی را جمع کند. ایده سومی به نظر والدو نمی رسد تا از این دو گانه خلاص شود پس ناچار است که به یکی از دو ایده بیندیشد. نهایت بروکراسی، توتالیتاریسم است و نهایت دموکراسی آنارشیسم. او از طرفی نمی تواند بپذیرد که بروکراسی به کلی از بین برود بنابراین سعی می کند که ساختارشکنی محدود را بپذیرد.
«کار ترکیب ساختارشکنی برخلاف تفسیرگرایی و نظریه انتقادی با مدیریت دولتی محدود است. بیشتر اینها به دلیل ماهیت ساختارشکنی است: ساختارشکنی منکر این است که هر واقعیتی قابل شناخت است. از این منظر، حتی طرح پرسشی در مورد چگونگی انجام پژوهش در مدیریت دولتی از دیدگاه ساختارشکنی بسیار دشوار است. با این حال، کاربردهای کمتر سفت و سختی از ساختارشکنی در مدیریت دولتی وجود دارد. در نتیجه، اداره دولتی باید ماهیت غیرممکن کار پیش روی خود را بپذیرد - زیرا به سؤالات سیاسی هرگز نمی توان پاسخ داد - و «تظاهر به یک ادعای عینی (اخلاقی یا علمی) غیر ایدئولوژیک در مورد واقعیت را کنار بگذارد.»
#والدو
#حکمرانی
#پست_مدرنیسم
@RevolutionaryIdea
حکمرانی و اقتدار
حکمرانی جدید شکل جدیدی از اقتدار را می¬آفریند این اقتدار دیگر یک اقتدار سلسله¬مراتبی نیست بلکه به لحاظ ماهیت با اقتدار سنتی فرق دارد. یکی از ویژگی¬های شکل جدید حکمرانی واگذاری اقتدار و اختیار حکومتی است. حکمرانی ظرفیت انجام کارهایی را شناسایی می¬کند که به قدرت حکومت برای فرمان دادن یا استفاده از اقتدارش وابسته نیست. ایده «حکمرانی بدون حکومت» در راستای این امر توسط محققان بریتانیایی و هلندی طرح شد، مبنی بر اینکه چالشهای جدید بینالمللی، ملی و محلی در حال تغییر ماهیت سیاست، ابزار کنش جمعی و عمل اداره هستند. در این وضعیت ذی¬نفعان قدرتمند و شهروندان عادی خواهان نقش¬های مهم¬تری در اعمال قدرت عمومی هستند. زبان حکمرانی به متخصصان و نظریهپردازان کمک میکند تا بازتابهای فکری پنهان را فراموش کنند و از الگوهای تفکر ضمنی خارج شوند تا در مورد حکمرانی تجدید نظر کنند.
بررسی اقتدار در حکمرانی بیش از پیش ایده حکومت را به عنوان یک اقتدار ذاتی به چالش می¬کشد. بنابراین حکمرانی تلاش می¬کند که این اقتدار تا حد امکان کاهش دهد. کاهش ایده اقتدار در حکمرانی با ایده حکمرانی بدون حکومت طرح شد. افرادی مثل رادز ، روزناو ، پیترز و پیر به این موضوع پرداخته¬اند. رودز و سورنسن و تورفینگ را می¬توان به عنوان نماینده ایده حکمرانی بدون حکومت در نظر گرفت. آنها بر شناسایی چالش¬های قالب های تثبیت¬شده حکمرانی کردن متمرکز شده¬اند. برای رادز حکمرانی بدون حکومت به صراحت برای اشاره به تغییر در فرآیندها و شیوههای حکمرانی استفاده میشود. این رویکرد نشان میدهد که حکمرانی متکی بر بازیگرانی از درون، بلکه فراتر از حکومت است و پیچیدگیهای روابط بین سازمانی است که منجر به «سبک مدیریتی متمایز مبتنی بر تسهیل، تطبیق و چانهزنی » میشود. سورنسن و تورفینگ ظهور شبکههایی را بررسی میکنند که به نظر آنها توسط تعامل پایدار و مذاکرهشده بین بازیگران نسبتاً مستقل تشکیل شدهاند. همه این نویسندگان، ضمن تأکید بر نقش شبکههای نسبتاً مستقل بازیگران مبتنی بر جامعه در تصمیمگیری جمعی، همچنان به نقش دولتی در هدایت یا ارائه چارچوبهای فراحکومتی توسط نمایندگان سیاسی و مقامات دولتی اعتبار میدهند. از بسیاری جهات، ایده حکمرانی بدون حکومت برای مقاصد بلاغی توسط این نویسندگان به منظور تأکید بر شرایط تغییر یافته حکومت استفاده می¬شود.
#حکمرانی
#اقتدار
#حکومت
@RevolutionaryIdea
حکمرانی اسلامی و معنویت.mp3
20.35M
🔰مجمع پژوهشگاه های علوم انسانی - اسلامی با همکاری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه برگزار می کند
❇️ هم اندیشی علمی چهارمین همایش علوم انسانی- اسلامی پزوهش و فناوری
🌀حکمرانی اسلامی و معنویت
حکومت¬مندی
فوکو در بحث حکومت¬مندی به این نکته می¬پردازد که در غرب از زمانی–از سده شانزدهم- به بعد هنر حکومت کردن –نحوه اداره شدن خود، اداره کردن دیگران و ... - به یک مسئله اساسی تبدیل می¬گردد. آنچه که اهمیت دارد آن است که کسانی که به هنر اداره کردن پرداخته¬اند به سه سطح از این امر توجه داشته اند که احتمالاً آنها را طولی در نظر گرفته اند؛ اداره کردن خود، اداره کردن خانواده و اداره کردن دولت. ابتدا فرد باید ابتدا بتواند خود را سپس خانواده خود را اداره کند تا در نهایت بتواند دولت را اداره کند. یا اینکه اداره دولت که به خوبی صورت گیرد تا اداره خانواده و درنهایت اداره خود نیز به تبع آن به خوبی انجام می-پذیرد؛ این سنخ اداره است که «پلیس» نامیده شده است. در اندیشه جدید درباره حکومت دو امر اهمیت می¬یابد یکی اقتصاد سیاسی یا حکومت اقتصادی که از اقتصاد در خانواده به حکومت سرایت کرده است و دیگری حکومت بر چیزها و نه فقط قلمروها. با این تلقی حکومت از اداره کردن قلمروها و انسان¬ها به حکومت بر هرآنچه با آنها ارتباط دارد توسعه یافته است. از منظر فوکو به مرور حکومت با تلقی اداره چیزها یکسان انگاشته می¬شود. بنابراین حکومت «چیدمان چیزها برای هدایت به سمت هدفی مناسب» است ایجاست که حکومت با حاکمیت متفاوت می¬گردد. فوکو در اینجا به یک گسست مهم اشاره می¬کند. این گسست چرخش از حاکمیت قانون به حکومت تاکتیک-های متنوع برای دستیابی به اهداف گوناگون را مدنظر دارد؛ البته این به آن معناست که این تاکتیک¬ها به جای اینکه تنها بر قانون متکی باشد بر طیف متنوعی از تاکتیک¬ها مبتنی است.
#حکومت_مندی
@RevolutionaryIdea
نقد محمدعلی مرادی بر کتاب فلسفه فرهنگ نوشته علی اصغر مصلح
1-وقتی چنین اثری از سوی رئیس دانشگاه مهمی چون دانشگاه علامه طباطبایی تولید میشود، تعجب انسان برانگیخته میشود. چراکه کار آکادمیک با کار تفننی متفاوت است. در آکادمی میتوان از طریق توجه به بنیانهای علوم، بنیان جدیدی برنهاد یا بنیانهای گذشته را بهنقد کشید و از این منظر تحولی اساسی در علوم صورت داد. اگر استادان بهجای این نگاه توریستی به مباحث تئوریک، بهطور عمیق به مسئله بپردازند و مباحث را در مبانی، تحلیل و تشریح کنند، شاید بتوان امیدوار بود که علوم انسانی ما در مسیر صحیحی افتاده و انباشتی در علوم در بستر آکادمی ایران صورت گیرد. با این انگیزه است که این کتاب از سوی من موردنقد و بررسی واقع میشود تا نشان دهم تا رسیدن به مطلوب چقدر فاصلهداریم.
2-یک عضو هیئتعلمی باید نخست بهدرستی تقریر محل نزاع کند و آنگاه متناسب با افکار خود به موضوع بپردازد. نویسنده، فلسفهی فرهنگ را از سنخ فلسفهی مضاف یا آنچنانکه خود بیان میکند از نوع فلسفهی خاص میداند. اینکه فلسفهی فرهنگ، فلسفهی مضاف است یا به تعبیر نویسنده فلسفهی خاص (مانند فلسفهی سیاست، فلسفهی اخلاق، فلسفهی علم، فلسفهی دین که در مقابل فلسفهی عمومی هستند) (ص 35) خود میتواند محل نزاع باشد. لااقل فلسفهی فرهنگ در سنت آلمانی، خود را از نوع فلسفهی خاص نمیداند بلکه مدعی است که اساساً فلسفه تنها در بستر فرهنگ شکل میگیرد. فرهنگ بهطور اساسی در رقابت با تئولوژی و فلسفه بهمثابه متافیزیک قرار دارد.
3-هنگامیکه در مکتب بازل، نیچه و بوکهارت و دیلتای به چالش جدی با فلسفه بهمثابه متافیزیک برخاستند، وارد چالش جدی با بنیادهای متافیزیکی و تئولوژیکی مسیحی شدند. متافیزیکی که مدعی بود که دانش اروپایی که از بطن مسیحیت بیرون میآید، خصلت جهانی (Universal) دارد. آنها به پایهی فلسفه بهمثابه متافیزیک یورش بردند، چراکه این متافیزیک یا فلسفهی اولی میکوشید بهعنوان یک اصل بر سوژه متکی باشد. این اصل همواره مدعی بوده که باید شفاف و روشن باشد اما فرهنگ مدعی است که از اصلی شفاف و روشن نمیتوان صحبت کرد؛ فرهنگ بیشتر بر محیط و اطرافواکناف -Milieu- که غیر شفاف و تاریک و نا روشن است متکی است.
4- کی دیگر از ادعاهای علم فرهنگ، نقد اندیشهی پیشرفت است. فلسفهی تاریخ بر بنیان اندیشهی پیشرفت شکلگرفته است، حالآنکه علم فرهنگ بهنقد جدی اندیشهی پیشرفت میپردازد و مدعی است که این اندیشه، ابعاد تئولوژیکی دارد که از بطن تمدن مسیحی تکوین پیداکرده است و باید بهطورجدی موردنقد واقع شود.
5-کی دیگر از چالشهای علم فرهنگ با فلسفه، عرصهی تفکر مفهومی است. علم فرهنگ بیش از هر چیز بر استعاره (metaphor) تأکید میکند اما فلسفه بهمثابه متافیزیک به تأسی از کانت و هگل میخواهد سیستمی مفهومی بسازد. فرهنگ بر امری دورگهای (hybrid) استوار است. اگر متافیزیک بهویژه در دوران جدید متکی بر فهم است، علم فرهنگ متکی به منطق تخیل است. تلاشهای کاسیرر و پیرس در این زمینه میتواند در بسط این منطق بسیار مؤثر باشد.
6-تئولوژی تاریخ یا متافیزیک تاریخ که میتوان آن را متافیزیک ترسیم (darstellen) نامید (که بنیانهای فلسفی آن را هگل در پدیدارشناسی روح فراهم آورد) شکل گرفت؛ اما با حملات نیچه، بوکهارت و دیلتای به پایههای علوم، محور علوم به استاتیک و ادبیات و شعر منتقل شد. در این بستر، فرهنگ بهمثابه علمِ زمینه بروز یافت. در این شرایط بود که نو کانتیهای بادن و ماربورگ شکل گرفتند. در این میان باید به ریکرت و کتاب او «مرزهای مفهومسازی علوم طبیعی» و مسئلهی فلسفهی تاریخ و علم فرهنگ اشاره کرد. همچنین باید به مباحث جدی ویندلباند و دورسن توجه کرد که از جنبهی فلسفی میخواستند علومی بر پایهی سنجش خرد ناب بازسازی کرده و این پایه را به سنجش نیروی داوری منتقل کنند؛ بر این بنیانها بود که کاسیرر کوشید در مهمترین کتابش «فلسفهی فرمهای سمبلیک» منطق اسطوره را بشناسد.
@RevolutionaryIdea
ساخت فرهنگ انقلابی
نقد محمدعلی مرادی بر کتاب فلسفه فرهنگ نوشته علی اصغر مصلح 1-وقتی چنین اثری از سوی رئیس دانشگاه مهمی
ادامه ...
7-آنچه مدعای علم فرهنگ است این نکته است که چگونه میتوان از منظر فرهنگ بهتمامی عرصههای زندگی پرداخت و تمامی علم، فلسفه، اقتصاد، جامعهشناسی و معماری را دگرگون کرد. اگر چنانچه به تلاشهای جدیای که اکنون در عرصهی علم فرهنگ صورت میگیرد توجه کنیم -میتوان به کتابهای جدی برادران بومه (Bohme) توجه کرد- درمییابیم که چگونه به آلترناتیو علوم Altrnativen der Wissenscft یا به صورتبندی خرد دیگر Das Andere der Vernunft میپردازند و یا بومهها در کتابی به نام «آتش، آب، زمین، باد: تاریخ فرهنگی عناصر» میکوشند تا تاریخ علم را با رویکرد فرهنگی بنویسد. در این صورتبندی از علوم است که تغییر رویکرد به «طبیعت» مهمترین کارزار علوم فرهنگی خواهد شد. ازاینروست که پرسش علم فرهنگ این است چگونه میتوان به «طبیعت» بیرون از درک گالیله و نیوتن توجه کرد. اینجاست که آب و زمین و خاک و باد بهمثابه علم فرهنگی میتواند هویت پیدا کند.
8-وقتی فلسفه در بنیاد گونهای متافیزیک است یعنی اولاً متکی به یک اصل است و در ثانی متکی به دستگاه مفهومی است، چگونه میتوان از فلسفهی فرهنگ نام برد؟ شاید بتوان از «مبانی فلسفی علم فرهنگ» نام برد اما چگونه میتوان از فلسفهی فرهنگ سخن گفت؟ این همان نکتهای که نویسندهی محترم باید تقریر محل نزاع کند و نشان دهد چگونه فلسفهی فرهنگ ممکن است؛ نکتهای که نویسنده به آن نپرداخته است و تنها به گزارشی دهی اکتفا کرده است. میتوان گفت کتاب آقای مصلح فاقد روش و حتی رویکرد مشخصی است.
9-آقای مصلح میتوانست از منظر خود دوره بندی خاصی در تکوین این دانش بشری ارائه دهد. بهطور مثال چهار مرحله برای تکوین این دانش قائل شود:
1- مرحلهی اول: از ویکو تا هگل؛ پدر علم فرهنگ ویکو است و درگیری جدی او با دکارت در علم جدید مهم است.
2- مرحلهی دوم: ظهور علم فرهنگ تجربی که با رمان تاریخی شکل میگیرد.
3- مرحلهی سوم: از نیچه تا هایدگر؛ از فلسفهی فرهنگ نیچه که در آن تاریخ نسبیگرایی رادیکال شکل میگیرد آغازشده و تا پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر ادامه مییابد.
4- مرحلهی چهارم: تلاشهایی که بعد از جنگ جهانی دوم در فرم ساختارگرایان و فرمهای مطالعات فرهنگی شکلگرفته است.
10-قای مصلح اگر میخواهد کتابی بنویسد، نخست باید طرحی بر پایهی یک پرسش مرکزی طراحی کند، مسائل و موضوعاتی که در شکلگیری یک علم دخیل هستند را طرح کرده و آنها را تشریح کند؛ نه اینکه انبانی از اطلاعات را گرد هم جمعآوری نماید. این مسئله در مورد کتاب «هگل» ایشان هم صادق است که امیدوارم از جنبهی روشی و رویکردی بتوانم به آن بپردازم.
#فلسفه_فرهنگ
#علی_اصغر_مصلح
#نقد
#محمدعلی_مرادی
@RevolutionaryIdea
چکیده مقاله قدرت پیوند نوشته برونو لاتور
این مقاله با یک تناقض شروع می شود: زمانی که یک کنشگر به وضوح قدرت دارد اتفاقی نمی افتد و وی ضعیف است.، زمانی که، از سوی دیگر، یک کنشگر قدرت را اعمال می کند این دیگران هستند که کنش را انجام می دهند. این نشان می دهد که قدرت چیزی نیست که کسی بتواند آن را به تملک خود درآورد- در حقیقت باید با آن به عنوان یک برآیند رفتار شود نه به عنوان سبب کنش. به منظور بررسی این تناقض، مدل انتشار قدرت که در آن یک فرمان موفق تحت یک انگیزه که به آن از یک منبع مرکزی داده شده حرکت می کند، با مدل ترجمه که در آن چنین فرمانی، در صورتی که موفقیت آمیز باشد، از کنش های یک زنجیره از کنشگران که هر کدامشان کنش را بر طبق پروژه خودش ترجمه می کند مقایسه می شود. در این صورت، در مدل ترجمه، قدرت اینجا و اکنون بوسیله عضویت تعداد زیادی از کنشگران در طرح سیاسی و اجتماعیِ داده شده ترکیب شده است، و چیزی نیست که بتوان بوسیله جامعه از پیش موجود ، ذخیره سازی و به یک فرد قدرتمند داده شود، این [مدل ترجمه] بحث هایی درباره ریشه های جامعه، طبیعت سازه های آن ، و ارتباطات آنها که داده های بسیار مهمی برای جامعه شناس می باشد را به دنبال خود می آورد. [مدل ترجمه] همچنین این که طبیعت جامعه قابل مذاکره ، یک امر عملی و قابل تجدیدنظر (عملیاتی)، و چیزی نیست که بتوان آن را یک بار برای همیشه شناخت -بوسیله جامعه شناسانی که تلاش می کنند خارج از آن بایستند (سطحی)- را به دنبال خود می آورد. جامعه شناسان باید، بر طبق آن، طالب تحلیل راهی که در آن مردم به یکدیگر پیوند خورده اند باشند، و باید، به ویژه، به منابع مادی و فرابدنی ای (شامل نوشته های خطی ) که راه های پیوند دادن مردم را که ممکن است طولانی تر از هر بر هم کنش داده شده باشد، پیشنهاد می کنند توجه داشته باشند. بنابراین در مدل ترجمه مطالعه جامعه از مطالعه اجتماع به عنوان آنچه عموماً به ذهن خطور می کند به مطالعه شیوه های پیوند تغییر می کند.
#لاتور
#قدرت_پیوند
@RevolutionaryIdea