حکمرانی اسلامی و معنویت.mp3
20.35M
🔰مجمع پژوهشگاه های علوم انسانی - اسلامی با همکاری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه برگزار می کند
❇️ هم اندیشی علمی چهارمین همایش علوم انسانی- اسلامی پزوهش و فناوری
🌀حکمرانی اسلامی و معنویت
حکومت¬مندی
فوکو در بحث حکومت¬مندی به این نکته می¬پردازد که در غرب از زمانی–از سده شانزدهم- به بعد هنر حکومت کردن –نحوه اداره شدن خود، اداره کردن دیگران و ... - به یک مسئله اساسی تبدیل می¬گردد. آنچه که اهمیت دارد آن است که کسانی که به هنر اداره کردن پرداخته¬اند به سه سطح از این امر توجه داشته اند که احتمالاً آنها را طولی در نظر گرفته اند؛ اداره کردن خود، اداره کردن خانواده و اداره کردن دولت. ابتدا فرد باید ابتدا بتواند خود را سپس خانواده خود را اداره کند تا در نهایت بتواند دولت را اداره کند. یا اینکه اداره دولت که به خوبی صورت گیرد تا اداره خانواده و درنهایت اداره خود نیز به تبع آن به خوبی انجام می-پذیرد؛ این سنخ اداره است که «پلیس» نامیده شده است. در اندیشه جدید درباره حکومت دو امر اهمیت می¬یابد یکی اقتصاد سیاسی یا حکومت اقتصادی که از اقتصاد در خانواده به حکومت سرایت کرده است و دیگری حکومت بر چیزها و نه فقط قلمروها. با این تلقی حکومت از اداره کردن قلمروها و انسان¬ها به حکومت بر هرآنچه با آنها ارتباط دارد توسعه یافته است. از منظر فوکو به مرور حکومت با تلقی اداره چیزها یکسان انگاشته می¬شود. بنابراین حکومت «چیدمان چیزها برای هدایت به سمت هدفی مناسب» است ایجاست که حکومت با حاکمیت متفاوت می¬گردد. فوکو در اینجا به یک گسست مهم اشاره می¬کند. این گسست چرخش از حاکمیت قانون به حکومت تاکتیک-های متنوع برای دستیابی به اهداف گوناگون را مدنظر دارد؛ البته این به آن معناست که این تاکتیک¬ها به جای اینکه تنها بر قانون متکی باشد بر طیف متنوعی از تاکتیک¬ها مبتنی است.
#حکومت_مندی
@RevolutionaryIdea
نقد محمدعلی مرادی بر کتاب فلسفه فرهنگ نوشته علی اصغر مصلح
1-وقتی چنین اثری از سوی رئیس دانشگاه مهمی چون دانشگاه علامه طباطبایی تولید میشود، تعجب انسان برانگیخته میشود. چراکه کار آکادمیک با کار تفننی متفاوت است. در آکادمی میتوان از طریق توجه به بنیانهای علوم، بنیان جدیدی برنهاد یا بنیانهای گذشته را بهنقد کشید و از این منظر تحولی اساسی در علوم صورت داد. اگر استادان بهجای این نگاه توریستی به مباحث تئوریک، بهطور عمیق به مسئله بپردازند و مباحث را در مبانی، تحلیل و تشریح کنند، شاید بتوان امیدوار بود که علوم انسانی ما در مسیر صحیحی افتاده و انباشتی در علوم در بستر آکادمی ایران صورت گیرد. با این انگیزه است که این کتاب از سوی من موردنقد و بررسی واقع میشود تا نشان دهم تا رسیدن به مطلوب چقدر فاصلهداریم.
2-یک عضو هیئتعلمی باید نخست بهدرستی تقریر محل نزاع کند و آنگاه متناسب با افکار خود به موضوع بپردازد. نویسنده، فلسفهی فرهنگ را از سنخ فلسفهی مضاف یا آنچنانکه خود بیان میکند از نوع فلسفهی خاص میداند. اینکه فلسفهی فرهنگ، فلسفهی مضاف است یا به تعبیر نویسنده فلسفهی خاص (مانند فلسفهی سیاست، فلسفهی اخلاق، فلسفهی علم، فلسفهی دین که در مقابل فلسفهی عمومی هستند) (ص 35) خود میتواند محل نزاع باشد. لااقل فلسفهی فرهنگ در سنت آلمانی، خود را از نوع فلسفهی خاص نمیداند بلکه مدعی است که اساساً فلسفه تنها در بستر فرهنگ شکل میگیرد. فرهنگ بهطور اساسی در رقابت با تئولوژی و فلسفه بهمثابه متافیزیک قرار دارد.
3-هنگامیکه در مکتب بازل، نیچه و بوکهارت و دیلتای به چالش جدی با فلسفه بهمثابه متافیزیک برخاستند، وارد چالش جدی با بنیادهای متافیزیکی و تئولوژیکی مسیحی شدند. متافیزیکی که مدعی بود که دانش اروپایی که از بطن مسیحیت بیرون میآید، خصلت جهانی (Universal) دارد. آنها به پایهی فلسفه بهمثابه متافیزیک یورش بردند، چراکه این متافیزیک یا فلسفهی اولی میکوشید بهعنوان یک اصل بر سوژه متکی باشد. این اصل همواره مدعی بوده که باید شفاف و روشن باشد اما فرهنگ مدعی است که از اصلی شفاف و روشن نمیتوان صحبت کرد؛ فرهنگ بیشتر بر محیط و اطرافواکناف -Milieu- که غیر شفاف و تاریک و نا روشن است متکی است.
4- کی دیگر از ادعاهای علم فرهنگ، نقد اندیشهی پیشرفت است. فلسفهی تاریخ بر بنیان اندیشهی پیشرفت شکلگرفته است، حالآنکه علم فرهنگ بهنقد جدی اندیشهی پیشرفت میپردازد و مدعی است که این اندیشه، ابعاد تئولوژیکی دارد که از بطن تمدن مسیحی تکوین پیداکرده است و باید بهطورجدی موردنقد واقع شود.
5-کی دیگر از چالشهای علم فرهنگ با فلسفه، عرصهی تفکر مفهومی است. علم فرهنگ بیش از هر چیز بر استعاره (metaphor) تأکید میکند اما فلسفه بهمثابه متافیزیک به تأسی از کانت و هگل میخواهد سیستمی مفهومی بسازد. فرهنگ بر امری دورگهای (hybrid) استوار است. اگر متافیزیک بهویژه در دوران جدید متکی بر فهم است، علم فرهنگ متکی به منطق تخیل است. تلاشهای کاسیرر و پیرس در این زمینه میتواند در بسط این منطق بسیار مؤثر باشد.
6-تئولوژی تاریخ یا متافیزیک تاریخ که میتوان آن را متافیزیک ترسیم (darstellen) نامید (که بنیانهای فلسفی آن را هگل در پدیدارشناسی روح فراهم آورد) شکل گرفت؛ اما با حملات نیچه، بوکهارت و دیلتای به پایههای علوم، محور علوم به استاتیک و ادبیات و شعر منتقل شد. در این بستر، فرهنگ بهمثابه علمِ زمینه بروز یافت. در این شرایط بود که نو کانتیهای بادن و ماربورگ شکل گرفتند. در این میان باید به ریکرت و کتاب او «مرزهای مفهومسازی علوم طبیعی» و مسئلهی فلسفهی تاریخ و علم فرهنگ اشاره کرد. همچنین باید به مباحث جدی ویندلباند و دورسن توجه کرد که از جنبهی فلسفی میخواستند علومی بر پایهی سنجش خرد ناب بازسازی کرده و این پایه را به سنجش نیروی داوری منتقل کنند؛ بر این بنیانها بود که کاسیرر کوشید در مهمترین کتابش «فلسفهی فرمهای سمبلیک» منطق اسطوره را بشناسد.
@RevolutionaryIdea
ساخت فرهنگ انقلابی
نقد محمدعلی مرادی بر کتاب فلسفه فرهنگ نوشته علی اصغر مصلح 1-وقتی چنین اثری از سوی رئیس دانشگاه مهمی
ادامه ...
7-آنچه مدعای علم فرهنگ است این نکته است که چگونه میتوان از منظر فرهنگ بهتمامی عرصههای زندگی پرداخت و تمامی علم، فلسفه، اقتصاد، جامعهشناسی و معماری را دگرگون کرد. اگر چنانچه به تلاشهای جدیای که اکنون در عرصهی علم فرهنگ صورت میگیرد توجه کنیم -میتوان به کتابهای جدی برادران بومه (Bohme) توجه کرد- درمییابیم که چگونه به آلترناتیو علوم Altrnativen der Wissenscft یا به صورتبندی خرد دیگر Das Andere der Vernunft میپردازند و یا بومهها در کتابی به نام «آتش، آب، زمین، باد: تاریخ فرهنگی عناصر» میکوشند تا تاریخ علم را با رویکرد فرهنگی بنویسد. در این صورتبندی از علوم است که تغییر رویکرد به «طبیعت» مهمترین کارزار علوم فرهنگی خواهد شد. ازاینروست که پرسش علم فرهنگ این است چگونه میتوان به «طبیعت» بیرون از درک گالیله و نیوتن توجه کرد. اینجاست که آب و زمین و خاک و باد بهمثابه علم فرهنگی میتواند هویت پیدا کند.
8-وقتی فلسفه در بنیاد گونهای متافیزیک است یعنی اولاً متکی به یک اصل است و در ثانی متکی به دستگاه مفهومی است، چگونه میتوان از فلسفهی فرهنگ نام برد؟ شاید بتوان از «مبانی فلسفی علم فرهنگ» نام برد اما چگونه میتوان از فلسفهی فرهنگ سخن گفت؟ این همان نکتهای که نویسندهی محترم باید تقریر محل نزاع کند و نشان دهد چگونه فلسفهی فرهنگ ممکن است؛ نکتهای که نویسنده به آن نپرداخته است و تنها به گزارشی دهی اکتفا کرده است. میتوان گفت کتاب آقای مصلح فاقد روش و حتی رویکرد مشخصی است.
9-آقای مصلح میتوانست از منظر خود دوره بندی خاصی در تکوین این دانش بشری ارائه دهد. بهطور مثال چهار مرحله برای تکوین این دانش قائل شود:
1- مرحلهی اول: از ویکو تا هگل؛ پدر علم فرهنگ ویکو است و درگیری جدی او با دکارت در علم جدید مهم است.
2- مرحلهی دوم: ظهور علم فرهنگ تجربی که با رمان تاریخی شکل میگیرد.
3- مرحلهی سوم: از نیچه تا هایدگر؛ از فلسفهی فرهنگ نیچه که در آن تاریخ نسبیگرایی رادیکال شکل میگیرد آغازشده و تا پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر ادامه مییابد.
4- مرحلهی چهارم: تلاشهایی که بعد از جنگ جهانی دوم در فرم ساختارگرایان و فرمهای مطالعات فرهنگی شکلگرفته است.
10-قای مصلح اگر میخواهد کتابی بنویسد، نخست باید طرحی بر پایهی یک پرسش مرکزی طراحی کند، مسائل و موضوعاتی که در شکلگیری یک علم دخیل هستند را طرح کرده و آنها را تشریح کند؛ نه اینکه انبانی از اطلاعات را گرد هم جمعآوری نماید. این مسئله در مورد کتاب «هگل» ایشان هم صادق است که امیدوارم از جنبهی روشی و رویکردی بتوانم به آن بپردازم.
#فلسفه_فرهنگ
#علی_اصغر_مصلح
#نقد
#محمدعلی_مرادی
@RevolutionaryIdea
چکیده مقاله قدرت پیوند نوشته برونو لاتور
این مقاله با یک تناقض شروع می شود: زمانی که یک کنشگر به وضوح قدرت دارد اتفاقی نمی افتد و وی ضعیف است.، زمانی که، از سوی دیگر، یک کنشگر قدرت را اعمال می کند این دیگران هستند که کنش را انجام می دهند. این نشان می دهد که قدرت چیزی نیست که کسی بتواند آن را به تملک خود درآورد- در حقیقت باید با آن به عنوان یک برآیند رفتار شود نه به عنوان سبب کنش. به منظور بررسی این تناقض، مدل انتشار قدرت که در آن یک فرمان موفق تحت یک انگیزه که به آن از یک منبع مرکزی داده شده حرکت می کند، با مدل ترجمه که در آن چنین فرمانی، در صورتی که موفقیت آمیز باشد، از کنش های یک زنجیره از کنشگران که هر کدامشان کنش را بر طبق پروژه خودش ترجمه می کند مقایسه می شود. در این صورت، در مدل ترجمه، قدرت اینجا و اکنون بوسیله عضویت تعداد زیادی از کنشگران در طرح سیاسی و اجتماعیِ داده شده ترکیب شده است، و چیزی نیست که بتوان بوسیله جامعه از پیش موجود ، ذخیره سازی و به یک فرد قدرتمند داده شود، این [مدل ترجمه] بحث هایی درباره ریشه های جامعه، طبیعت سازه های آن ، و ارتباطات آنها که داده های بسیار مهمی برای جامعه شناس می باشد را به دنبال خود می آورد. [مدل ترجمه] همچنین این که طبیعت جامعه قابل مذاکره ، یک امر عملی و قابل تجدیدنظر (عملیاتی)، و چیزی نیست که بتوان آن را یک بار برای همیشه شناخت -بوسیله جامعه شناسانی که تلاش می کنند خارج از آن بایستند (سطحی)- را به دنبال خود می آورد. جامعه شناسان باید، بر طبق آن، طالب تحلیل راهی که در آن مردم به یکدیگر پیوند خورده اند باشند، و باید، به ویژه، به منابع مادی و فرابدنی ای (شامل نوشته های خطی ) که راه های پیوند دادن مردم را که ممکن است طولانی تر از هر بر هم کنش داده شده باشد، پیشنهاد می کنند توجه داشته باشند. بنابراین در مدل ترجمه مطالعه جامعه از مطالعه اجتماع به عنوان آنچه عموماً به ذهن خطور می کند به مطالعه شیوه های پیوند تغییر می کند.
#لاتور
#قدرت_پیوند
@RevolutionaryIdea
ساخت فرهنگ انقلابی
✍🏻 عینصاد
❞ انقلاب با درک ارزش شروع مىشود و با دگرگون شدن ارزشها و نقشها، روابط دگرگون مىشود. و ديگر انتقال سرمايهها نيست كه كارگشاست؛ كه انتقال آدمها از جايگاههاى خويش و از زنجيرهاى خويش مىتواند راهگشا باشد.
بررسی | ص ۷۳
dysfunction در مقابل malfunction؟
دو مفهوم dysfunction و malfunction دومفهومی هستند که ممکن است در ترجمه آنها دچار اشتباه شویم و آنها را هم معنا بپنداریم. ترجمه گوگل نیز ترجمه های نادرستی از این دو مفهوم ارائه می دهد اما تفاوت این دو مفهوم چیست؟
اگر بخواهم به طور ساده بیان کنم باید بگویم که dysfunction برای توصیف وضعیتی استفاده می شود که در آن چیزی به دلیل یک مشکل ساختاری یا توسعه ای به درستی کار نمی کند اما در مقابل malfunction برای توصیف وضعیتی استفاده می شود که در آن چیزی به دلیل یک مشکل خاص و قابل شناسایی به درستی کار نمی کند.
هنگام بحث در مورد بدن انسان، dysfunction اغلب برای توصیف موقعیت هایی استفاده می شود که یک اندام یا سیستم خاص به دلیل یک مشکل ساختاری یا اختلال در رشد به درستی کار نمی کند. از سوی دیگر، malfunction اغلب برای توصیف موقعیت هایی استفاده می شود که یک اندام یا سیستم خاص به دلیل بیماری، آسیب یا سایر مشکلات قابل شناسایی به درستی کار نمی کند.
پبشنهاد می گردد به جای کلمه dysfunction از کلمه عدم کارکرد و برای کلمه malfunction از کلمه سوءکارکرد یا بدکارکرد یا کژکارکرد استفاده شود. در حالت اول چون سیستم به غایت مورد انتظار نمی رسد از این کلمه استفاده شده است و در حالت دوم چون بعضی از اجزا به درستی کار نمی کنند.
@RevolutionaryIdea
به یاد همه رفقایی که دغدغه انقلاب داشتن اما ۲۲ بهمن امسال را ندیدند ...
#محمد_خادمی
#مصطفی_مدرس_مصلی
#حسین_جعفری
#محمد_طهماسبی