eitaa logo
ساخت فرهنگ انقلابی
99 دنبال‌کننده
57 عکس
12 ویدیو
7 فایل
پیرامون گفتمان انقلاب اسلامی (ایده انقلاب اسلامی) ارتباط با ادمین: محمدرضا مالکی بروجنی (پژوهشگر علوم اجتماعی و سیاستگذاری فرهنگی) @wrezaw
مشاهده در ایتا
دانلود
به بهانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی بازنشر نگاهی انتقادی به کتاب «انقلاب تصور ناپذیر ایران» نوشته چارلز کورزمن با ترجمه محمد ملاعباسی. 🔹کتاب «انقلاب تصورناپذیر در ایران» با متن صمیمی و روان به سرعت، خواننده را با خود همراه می کند. نویسندۀ کتاب از انقلابی متفاوت سخن می گوید؛ متفاوت با تمام آنچه تا قبل از آن انقلاب اسلامی تجربه کرده بوده است. او معتقد است این انقلاب از بسیاری جهات با انقلاب های دیگر متفاوت است، هم در میزان مشارکت مردم در انقلاب و هم نوع مقابله سیاسی و ادراکات توده ای. از منظر مؤلف، مردم در شرایط انقلاب دچار چنان تشویشی بودند که نه تنها نمی توانستد اقدامات دیگران را پیش بینی کنند، اقدامات خود را هم نمی توانستند پیش بینی کنند. نویسنده به سردرگمی همه ایرانیان در انقلاب اسلامی اعتقاد دارد. از آن جایی که نگارندۀ کتاب وجه اسلامی و سنت اسلامی را به درستی درک نمی کند، از ادراک بسیاری از امور ناتوان است؛ مثل اعتقاد به سنن الهی، سنت تغییر، سنت نصر و دیگر عواملی که انقلابیون را نه تنها برای انقلاب مصمم می کند، بلکه یاری و پیروزی آن ها را قطعی می داند. نویسنده تلاش می کند با فکت های عینی، روایتی از انقلاب اسلامی عرضه و اثبات کند که تا حدود آبان ماه هیچ کس تصوری از آن نداشت و هیچ کس سناریوی مناسبی برای جایگزینی شاه نداشت، اما به یک باره در افواه مردم از سناریوی جدیدی سخن به میان می آید و مردم می توانند به امر جدیدی بیندیشند. نویسنده معتقد است که حتی کاخ سفید هم نمی توانست انقلاب را تصور کند و این امر را به نامه های رد و بدل شده میان رئیس جمهور و سفیر امریکا در ایران مستند می کند. به نظر می رسد عدم درک انقلاب توسط کاخ سفید و نگارنده، یکی باشد و آن عدم شناخت صحیح اسلام، مردم و تاریخ ایران است. نگارنده، این تصورناپذیری را حتی به بازرگان هم منتسب می کند و معتقد است بازرگان هم حتی در دیدارش با امام تلاش می کرد تنها از حکومت امتیاز بگیرد و اصلاً خواب انقلاب را هم نمی دید. اما بعد از دیدار با امام بود که امام به کمتر از سرنگونی رژیم راضی نبود و او نیز به دنبال انقلاب حرکت کرد و پیشنهاد نخست وزیری را هم نپذیرفت. در این تحلیل به دلیل عدم شناخت درست تفکر دینی، توانی برای تحلیل اندیشۀ انقلابیون اصیل و اعتماد به سنن الهی و رهبری امام وجود ندارد، به همین دلیل از این منظر، متن دچار ضعف است. مؤلف این کتاب معتقد است علم وقتی از تحلیل باز می ماند سعی می کند جهان را دوباره معنا کند. کار علوم اجتماعی تحلیل و تأویل امور غیرمنتظره است، و هرچه امور غیرمنتظره تر باشند، تلاش بیشتری برای معنا کردن آن امور نیاز است. نویسنده معتقد است که انقلاب ایران به دلیل پیچیدگی زیادش با انواع تحلیل ها رو به رو می شود، اما هر تحلیلی صورت می گیرد ناگزیر است بخشی از فکت ها و شواهد را کنار بگذارد. نویسنده می گوید اگر از من انتظار دارید که شواهدی را که می بینم به نفع شواهد دیگری کنار بگذارم، من چنین کاری نمی کنم. به نظر می رسد نویسنده نمی تواند میان فکت های واقعیت نما و فکت ها و شواهد فیک و جعلی تمییز دهد، لذا بهترین راه را انتخاب می کند و همه را راضی نگه می دارد. البته یادآوری این نکته ضروری است که هر علمی به هر حال از میزانی تقلیل ناگریز است. نویسنده می گوید من به دنبال تبیین انقلاب ایران نیستم، بلکه به دنبال «ضد تبیین» هستم. او ضد تبیین را کوششی برای فهم انقلاب با همه آشفتگی هایش می داند، مقایسه تجربه زیسته انقلابی و تبیین های عمده ای که مطالعات انقلاب ارائه داده اند. او پنج تبیین از انقلاب ارائه می دهد که قابل فروکاست به دیگری نیست: تبیین سیاسی، تبیین نهادی، تبیین فرهنگی، تبیین اقتصادی و تبیین نظامی. متأسفانه مؤلف نگاه دینی غالب بر انقلاب را نهایتاً به امر فرهنگی فرو می کاهد و تمام فهم دینی و اعتقادی مردم را به امور سنتی تقلیل می دهد. بیشتر بخوانید: https://b2n.ir/a00722
یادداشت هایی در باب «حکمرانی» یادداشت شماره 4 «حکمرانی» و نئولیبرالیسم عقلانیت لیبرال با مشکلاتی چون «عدم امکان شکل گیری بازار کامل»، «عدم توانایی در تولید و عرضه کالاهای عمومی*»، «عدم توزیع عادلانه درآمد» مواجه شد. به همین دلیل لیبرالیست های غیرارتدکسی مثل کینز و کینزی ها در صدد برآمدند با اعلام ناکارآمدی دیدگاه ارتدکس به عقلانیت بازار حضور دولت را لازم بدانند. شکست بازار فرصت را برای فن دیگری به نام دولت رفاه ذیل عقلانیت لیبرال با انتقاد به فن بازار سعی کرد سود را به عنوان امر عام خود تنظیم گیر خارج کند و تلفیقی از فن دولت و بازار ارائه کند تا اینکه تا حدودی بر مصائب بازار فائق آید. بعد از جنگ دوم دولت ها به سمت فن دیگری به نام نئولیبرالیسم حرکت کردند. البته هاروی این که چرا نئولیبرالیسم جایگزین دولت رفاه شد را ناشی از امری سیاسی می داند؛ برای بازسازی سرمایه داری بین المللی و احیای انباشت ثروت و قدرت نخبگان. هایک، فریدمن، میزس و پوپر از جمله افرادی بودند که انجمن مونت پلرین را تأسیس کردند تا نئولیبرالیسم را تئوریزه کنند. نئولیبرالیسم آنگلوساکسونی تلاش کرد تا همبستگی اجتماعی را برای افزایش رقابت در جامعه کاهش دهد؛ تعهدات دولت را در قبال مسائل اجتماعی کم کند؛ اتحادیه های کارگری را تضعیف کند؛ با برنامه ریزی دولتی به شدت مخالفت کند. شکل اروپایی نئولیبرالیسم کمی متفاوت است این شکل از نئولیبرالیسم که بر بازار اجتماعی استوار است بر بنیادهای اخلاقی تأکید دارد و امر اجتماعی را بر فردی ترجیح می دهد. دولت باید بر هدف های اجتماعی تمرکز کند بی آنکه بازار را ناکارامد کند. هاروی از پس تفاوت بنیادین نئولیبرالیسم و لیبرالیسم برنیامده است تا دانسته شود در عقلانیت لیبرال جدید چه تفاوت بنیادینی در اشکال سنتی رخ داده است. فوکو به نکته ای ظریف اشاره می کند که احیانا کمی به از دشواری مسئله کم کند. او معتقد است که نباید چنین پنداشته شود که لیبرالیسم جدید با لیبرالیسم سنتی تفاوت ندارد، اما تفاوت در چیست فن جدید چه ویژگی خاصی دارد؟ لیبرالیسم سنتی وقتی دچار اشکالاتی شد دولت موظف شد که اشکالاتش را برطرف کند. اما دولت که خودش شر مطلق ضروری است از عهده چنین کاری برنمی آید. دولت که فرصتی به چنگ آورد به واسطه همین فراهم شدن فرصت استبدادش را مستولی می کند. از طرف دیگر این اشکالات اساساً اثبات اشکالات ذاتی بازار نیست. از این نکات اثبات می گردد که راه را عوضی آمده ایم به جای آنکه دولت که شر ضروری است بازار را کنترل کند این بازار است باید دولت را کنترل کند. پس بیایید از بازار بیشتر بخواهیم بازار جایی بزرگتر می خواهد جای بازار را تنگ نکنید.
ماهیت دانش سیاست گذاری (از منظر لاسول) لاسول می گوید: «علوم سیاست گذاری به دانش «موجود در» و دانش «مربوط به» فرایندهای تصمیم گیری عمومی و مدنی مربوط است (Lasswell, 1971: 1).» علم سیاست گذاری به مجموع دانش هایی اطلاق می شود که «موجود در» و «مربوط به» فرآیندهای تصمیم گیری است. چند صفحه بعد لاسول می گوید علوم سیاست گذاری بر تناسب «موجود در» و «مربوط به» تصمیم گیری متمرکز است. بنابراین علم سیاست گذاری علمی است که دانش هایی که به نحوی در تصمیم گیری دخالت دارد چه به فرآیند تصمیم گیری و چه به محتوای تصمیم گیری مربوط باشد در نسبت با یکدیگر مطالعه می کند و اینها را جدا از هم نمی بیند. این نقطه امکان معنای متافیزیکی سیاست گذاری را فراهم کرده است؛ جایی که امور در نسبت با یکدیگر قرار داده می شوند. این در نسبت بودگی دانش هاست که علمی بر می سازد به نام علم سیاست گذاری. علم سیاست گذاری از این منظر یک علم میان-رشته است چراکه میان چند دانش نسبت برقرار کرده است.
سیاست گذاری فانکشنال یا رابطه ای (این بخش را از بوردیو استفاده کرده ام) از نظر بوردیو سیاست گذاری به معنای تغییر رابطه ها و نسبت هایی است که از پیش موجود شده است. از منظر او «دولت سهمی قطعی در تولید و باز تولید ابزارهای ساخت واقعیت اجتماعی دارد. دولت به عنوان ساختار اندام وار و قدرت سامان بخش اعمال و رفتار از طریق تمامی الزامات و انضباط های جسمی و فکری که به صورت یکسان بر عاملان اجتماعی تحمیل می کند یک رشته عملیات شکل دهنده به استعدادها و تمایلات را به صورت یکنواخت و دائم انجام می دهد». بنابراین دولت هرچه حداقلی تر باشد میزان نفوذ آن در سامان دهی نظام تمایلات، عادت واره ها و در نهایت فضای فرهنگی کشور حداقل می گردد. به عنوان مثال اگر دولت نتواند فضای مجازی را سامان دهد آنگاه الزامات آن فضای از پیش موجود که توسط کنشگر فراسرزمینی دیگری سامان بخشی شده است بر فضای سرزمینی و جغرافیای ایران حاکم می گردد. در این صورت به عنوان مثال نظام تمایلات جسمی و جنسی توسط آن کنشگر فراسرزمینی در حال سامان دهی است. ای
ساخت فرهنگ انقلابی
اسماعیل احمدی را در سفری که به رشت برای یک جشنواره دانشجویی داشتم در هواپیما شناختم. شوخ و بانمک بود باصفا و صمیمی. فکر نمی کردم اینچنین ترکمان کند. روحش شاد.
یادداشت هایی در باب «حکمرانی» یادداشت شماره 5 نئولیبرالیسم مقدمه حکمرانی جدید چنانکه بیان شد بازار در نئولیبرالیسم به دنبال این است که خود را توسعه دهد. این بازار نیست که باعث ایجاد اخلال در تنظیم رفاه اجتماعی می گردد بلکه این تلاش دولت برای کنترل بازار سبب ایجاد مشکل می گردد. دولت حدومرزی دارد که بازار این حدومرز را روشن می کند نه برعکس. پس اکنون باید بازار مشخص کند که دولت کجا مداخله کند و کجا حق مداخله ندارد. نولیبرالیسم بر دولت رفاه خرده گرفت که به جای آنکه مشکلات را بر عهده بازار قرار دهید و بازار را محدود کنید و شیپور را از سر گشادش بنوازید باید اجازه دهید بازار تعیین کند که دولت باید به چه حوزه¬ای ورود کند و در کجا ورود نکند؛ دلیلی بر اینکه بازار به خطا رود وجود ندارد. نئولیبرالیسم امریکایی نه تنها مدعی است که امر اقتصادی را متکفل است حتی خود را متکفل امر اجتماعی می داند؛ به تعبیر دیگر این تفکیک امر اجتماعی و اقتصادی از آن تفکر اروپایی است و برای نئولیبرالیسم امریکایی همه چیز توسط بازار کنترل می گردد و به امر اقتصادی تحویل می رود. در لیبرالیسیم اروپایی یک گزلشافت پولیتیک (سیاست جامعه) برای شکل¬گیری بازار لازم است. به تعبیر دیگر در اندیشه اروپایی نادیده گرفتن جامعه و عدم تفکیک آن از اقتصاد ممکن نیست. جامعه باید سازوکاری برای بازار ایجاد کند. این سازوکار به وسیله فناوری «شرکت» انجام می شود. شرکت ها از بافت اجتماعی بیرون می آیند و در ارتباط با یکدیگر زندگی افراد را رقم می زنند. انتخاب ها، تصمیم ها و زندگی افراد درون مجموعه ای از شرکت های مرتبط معنادار می گردد. دراین صورت دولت نیست که از گهواره تا گور انسان ها را مدیریت کند این کار ابتدا به شرکت های خدمات درمانی و در نهایت به شرکت کفن ودفن سپرده می¬گردد. اما در نولیبرالیسم امریکایی فناوری بازار می تواند به راحتی تمام ساحات زندگی انسان ها را –نه فقط اقتصاد را- تنظیم کند. بنابراین نیازی به تفکیک امر اجتماعی از اقتصادی نیست. مثالی که برای این نوع از نگاه لیبرالیستی زده شود درباره خانواده است وقتی خانواده محلی برای تولید نیروی انسانی کارآمد برای بازار و شرکت می شود دراین صورت خانواده هم ذیل اقتصاد معنادار می گردد؛ بنابراین خانواده یعنی سرمایه گذاری برای تولید نیروی انسانی. @RevolutionaryIdea
پنجره هایی که باز شده! 🔹برای برخی از سیاستهای حساس فرهنگی بهترین زمان وقتی است که پنجره های سیاستی باز شود. وقتی پنجره سیاستی باز شود نیاز چندانی به اقناع جامعه نیست؛ چراکه جامعه خود به این نتیجه رسیده است وگرنه پنجره سیاستی باز نمی شد. باز شدن پنجره سیاستی به یک عامل اساسی وابسته است و آن شرایط اجتماعی و سیاسی است که جامعه و نخبگان و بیشتر نیروهای اجتماعی را به این نتیجه می رساند که یک سیاست باید ایجاد، اعمال و اجرا شود. 🔹اتفاقات اخیر در کشور از یک جهت بسیار اهمیت داشت و آن روشن کردن ضعف های جمهوری اسلامی در حوزه های مختلف از جمله مسائل فرهنگی کشور بود اما این فرصت را فراهم کرد، رگولاتوری برخی از مسائل که هزینه زیادی در بر داشت کم هزینه کند؛ چراکه هزینه آن را در اتفاقات پرداخته کرده بود. از این پرداخت اجباری هزینه باید بیشترین منفعت را برد و آن رگولاتوری در حوزه هایی است که قبلا توان نزدیک شدن به آنها را نداشت (پیدا کردن مصدادیق متعدد با خواننده). به عنوان مثال رگولاتوری در حوزه سلبریتیسم و پروتکل های اطلاع رسانی از جمله این موارد است. 🔸با اینکه رگولاتوری کمترین و نازلترین شکل سیاستگذاری دینی است اما همین تنظیم گری حداقلی را ساختار هوشمندی مدیریت نمی کند. دو دستگاه متولی این کار مرکز پژوهش های مجلس و دولت است که هردو فعلا توانی از خود برای بهره مندی از این پنجره های گشوده شده نشان نمی دهند.
«مسعود دیانی» دار فانی را وداع گفت 🔹حجت الاسلام و المسلمین دیانی، دین پژوه معاصر، شاعر و از فرهیختگان جامعه علمی کشور و از بنیان گذاران برنامه تلویزیونی «سوره» بود که اجرای آن را نیز بر عهده داشت. 🔹برنامه سوره رویکردی نو اندیشانه بر جامعه شناسی تاریخی تشیع و اسلام بود که همواره با استقبال نخبگان و عموم جامعه همراه بود. روح پاک و‌ مطهرش قرین رحمت الهی. @TasnimNews
فقه و سیاستگذاری 🔹سوال کلیدی این است گه فقه به مثابه حد در سیاستگذاری باید لحاظ شود و یا به لحاظ امر معنابخش؟ استاد پارسانیا در دو جا دو تعبیر از این امر داشته اند در جایی فقه را حد امور معرفی کرده اند و درجایی دیگر فقه را نمونه آرمانی یا ایده آل تایپ معرفی کرده اند. در نظر داشتم که در این باره مطلبی بنویسم و این دو ایده را با یکدیگر جمع کنم. مطلب زیر نوشته دکتر سلطانی است که بسیار راه گشا و کلیدی است و مطلب را حل کرده است. 🔸لاسول برای فرآیند سیاستگذاری از واژه ای جالب استفاده کرده است که توضیحاتی تقدیم می کنم. لاسول از عبارت (constitutive policy process)، برای فرایند سیاستگذاری اسفاده کرده است که در اینجا باید به مفهوم constitutive توجه بیشتری بکنیم. این اصطلاح به تقویم و قوام بخشی ترجمه می شود. در بحثهای فلسفی این مفهوم مقابل مفهوم دیگری است؛ یعنی اصطلاح regulative. که به معنای انتظام بخشی است. این اصطلاح دوم یعنی انتظام بخشی جزء اصطلاحات دستگاه کانتی است. و برای عقل استفاده کرده است. و کانت برای عقل نسبت به امور مختلف، نقش انتظام بخش قائل است، انتظام بخش، قوام بخش نیست و صرفا تحدید حدود می کند. اگر برای فرایند سیاستی از اصطلاح انتظام بخش استفاده شود، دستگاه عاقله(حاکمیت) نسبت به قوای مختلف اجتماعی نقش انتظام بخشی و صرفا تحدید حدود خواهد داشت. برای مثال در بحث مدیریت دانش فقه نسبت به امور پزشکی، حاکیمت و فقه حاکمیتی صرفا نقش تحدید حدود را ایفا می کند و صرفا دستور می دهد که حدود پزشکی و تحقیقات پزشکی تا کجا باشد و فقه منفعلی شکل می گیرد که صرفا حدود آن را مشخص می کند و برای هسته ای شدن، حدود آن را مشخص می کند و یا در شبیه سازی، فقه اجازه آن را می دهد. و این آن فقهی که حضرت امام می فرمودند که باید فقه نبض امور را به دست گیرد، نیست. در مفهوم قوام بخشی صرفا به تحدید حدود اکتفا نمی شود، بلکه قوام امور به دست قوه عاقله است. این مفهوم قوام بخشی در کارهای امثال پدیدارشناسی هوسرل برجسته شد و عقل، قوام بخش امور شده است. در اینجا نیز فرایند سیاستی، قوام بخش است و در سیاستگذاری فرهنگی، قوام بخش فرهنگ یعنی معنای مشترک می شود. لذا قوه عاقله یعنی دستگاه حاکمیتی باید در تقویم و قوام معنای مشترک نفوذ کند. در نظریه جهان های اجتماعی استاد پارسانیا نیز عقل نقش قوام بخش دارد و فرهنگ که معنای مشترک است، در قوام بخشی آن تأثیر مهمی دارد. لذا اینجاست که در نظریه جهانهای اجتماعی، امکان سیاستگذاری ممکن می شود. و نکته مهم و بی بدیل این کتاب است و نکته ی مهم دیگر این نظریه این است که معنا به واسطه شرایط و فرایندی قوام و تکوین می یابد. نکته ای که می خوام اضافه کنم، این است که اساسا حکمرانی بدون توجه به انسان و نحوه ای که در حال تکوین است، ممکن نیست. لذا در کشور بدون توجه به امر انسانی و نحوه‌ای که در حال تکوین است، حکمرانی ممکن نیست. سیاست‌ورزی بدون این توجه، سیاست‌ورزی نیست. ملاصدرا در شواهد الربوبیه، سیاست را ذیل شریعت طرح می کنند، و آنچه که امور را به سیاست و شریعت مرتبط می‌کند، امر انسانی است. @philosophyofsocialscience @RevolutionaryIdea
به مناسبت سالروز شهادت شهید اهل تفکر و قلم آوینی 📙 شهید آوینی، روزگار ما را روزگار غفلت می‌داند؛ کسی در این روزگار به راز باور ندارد؛ فکر می‌کنند عالم مسخر است و تسخیر کنندگان آن بشریت. زمین‌گیر شده است. گوش غیب نوش او کر شده است. آوینی ناراحت است که چرا حکیمان جای خود را به دانشمندان داده اند. حکیمان انسان‌هایی هستند که سر به ملکوت و پا بر زمین دارند و دانشمندان کسانی هستند که زمین‌گیر عقل خودبنیاد شده‌اند. 📙 «دانشمندان بر مسند حکما نشسته اند و همگان می انگارند که مرتبت انسان به میزان دانسته های اوست؛ حال آنکه اهل حکمت می‌دانند که این‌چنین نیست؛ حکمت بر پرسش‌ها می‌افزاید؛ تاآنجاکه حکیم، عالَم را سراسر رازی نامکشوف ببیند و دریابد که حقیقت، مقصدِ وصول است، نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود، که با پای حصول نمی‌توان بر آسمان بَر شد» 📚(فردایی دیگر، ص130). 📙 آوینی، بی رازی عالم را نتیجه نگاه نیهیلیستی و تنزل عالم به فن اندازه گیری، اوتوماتیسم و فهم مکانیکی می‌داند؛ و تنها راه چاره را در ایمان می‌داند؛ زیرا در ایمان است که عشق و مرگ آگاهی جمع است و این دو می‌توانند در مقابل خودبنیادی متکبرانه انسان و بشریت بایستند. 📙 «هم عشق و هم نترسیدن از مرگ، انسان را از خودبنیادی و لوازم آن که عجب و کبر است، می‌رهاند. در نترسیدن از مرگ، انسان، «خود» را انکار می‌کند و در عشق، پیله «خود» را می‌درد و روی به عالم بیرون از «موضوعیت نفسانی و خودبنیادی» می‌آورد و این هردو در «ایمان» جمع می‌آیند» 📚(فردایی دیگر، ص21). @RevolutionaryIdea