سیاست "مطابقت با" یا "از روی" قانون
حاکمیت باید روشن کند که برای او مطابقت "gemaB" با قانون یا از روی "um" قانون بودن یا هردو اما هر یک در سطوحی برای او اهمیت دارد.
انتخاب هرکدام از نسبت ها با قانون سیاست ورزی جدایی می طلبد. اگر حاکمیت به دنبال مطابقت با قانون باشد، این مطابقت را می تواند با هر ترفندی ایجاد کند -این بستگی به ذائقه مردم و جامعه دارد.
به عنوان مثال اگر شما بخواهید نرخ زادوولد افزایش پیدا کند براساس ایده مطابقت نیاز نیست شما در افراد اعتقاد به ارزش یا فضیلت بودن تولیدِ مثل و بقای نسل را به وجود آورید. ازاین رو کافی است تنها آنها را متقاعد کنید که در تولید مثل منفعت بیشتری نهفته است زمین، خانه، خودرو و ... .
اما در سیاست "از روی" حاکمیت خیر بودن خود امر را برای مردم و جامعه توضیح می دهد. در حقیقت خیر بودن امر خیر نیاز به توضیح ندارد بلکه به نوعی تنبه به خیر بودن است که سبب می شود که مردم و جامعه به خیر که فرمان عقل است عمل کنند.
این امر زمانی است که در جامعه عقل حاکم و به تعبیر دیگر عقل اراده ها را متعین کند. اما معمولا تا ضرورتی سوبژکتیو نباشد غالب جامعه به خیر و مخصوصا خیر عمومی تن نمی دهند. بنابراین حاکمیت ناچار است به مشوق ها و تنبیه ها اراده مردم و جامعه را به لحاظ سوبژکتیو متعین کند.
تشویق و تنبیه ها متناسب با طبقات اجتماعی قابل تغییر است بنابراین یک تشویق و تنبیه نمی تواند سوژه های متنوع را منقاد کند. گاهی یک محرومیت اجتماعی برای یک فرد مشهور مهم تر است از جریمه مالی و توانایی بیشتری در منقاد کردن وی دارد.
#ساخت_فرهنگ_انقلابی #سیاست_ورزی
#سیاستگذاری
@RevolutionaryIdea
اعتبار ضرورت عقل عملی
یکی از مسائل مهم عقل عملی اعتبار ضرورت است. کانت اعتبار ضرورت را دو بخش می کند؛ ضرورت ابژکتیو و ضرورت سوبژکتیو.
ضرورت ابژکتیو ضرورت ناشی از امر بی قید شرط است. از خیر ذاتی که امری را بی واسطه فرمان می دهد. در مقابل ضرورت سوبژکتیو ضرورتی است که به خاطر غایتی بیرونی ایجاد می گردد که فرد به دنبال تحقق آن است.
تفکیک میان ضرورت ابژکتیو و ضرورت سوبژکتیو در اندیشه علامه طباطبایی نیز قابل بحث است. ضرورت سوبژکتیو در اندیشه علامه روشن است اما ضرورت ابژکتیو برای علامه به قاعده استخدام ارجاع می شود.
قاعده استخدام ناشی از وضع طبیعی نوع است نوعی که در حال تلاش برای حداکثرسازی سود خویشتن است.
با این تقریر ضرورت ابژکتیو در اندیشه کانت معطوف به خیر مطلق است اما در اندیشه علامه معطوف به سود بیشتر.
حال سوال این است که امر نامشروط در نسبت با عقل عملی در اندیشه علامه کجا دخالت می کند؟
بنابراین باید تقریر دیگری از اعتبار ضرورت توسط عقل عملی توسط علامه داشت؛ چراکه این تقریر کلا ساحت کنش انسانی را از امر نامشروط تهی می گرداند. تقریر جدید باید نسبت وجود اعتباری و وجود مطلق در اندیشه علامه روشن کند اگر غیر از این باشد در تفسیر اندیشه علامه راه صواب پیموده نشده است.
#عقل_عملی
#اعتبار_ضرورت
#کانت_علامه
@RevolutionaryIdea
قدرت از منظر فوکو
قدرت در اندیشه فوکو امری سلبی نیست که با سرکوب سبب کنترل و نظم اجتماعی گردد؛ فوکو روایتی دیگر از کارکرد قدرت بر کارکردهای گفتمانی دارد. قدرت امر ایجابی است که مستقیماً بر انسان ها تأثیر می گذارد و آنها را به فرد مبدل می کند. قدرت دارایی، ثروت یا امتیازی نیست که به تملک شخص خاصی درآید، قدرت یک استراتژی است؛ قدرت استراتژی پیچیده جاری در سرتاسر نظام اجتماعی است.
@RevolutionaryIdea
سنگها
ژیل دلوز
اروپا بدهیِ بی حدّ و حصری در قبالِ یهودیان داشت، با این همه، بهجای اینکه بدهیاش را پرداخت کند، مردم بیگناهی را مجبور کرد تا این بدهی را بپردازند: ملّتِ فلسطین.
صهیونیستها با تکیّه بر گذشتهی نزدیک و دردناکشان، و با وحشتی که از اروپا میآمد، دولت اسرائیل را تشکیل دادند. دولتِ اسرائیل تنها بر روی درد و رنج آنها شکل نگرفت، درد و رنجِ ملتِ دیگری هم در میان بود، سنگهای ملتِ دیگری هم در کار بود. سازمان نظامی ملی در سرزمین اسرائیل (هَاِرگون) تروریست خوانده شد، تنها دلیلاش این نبود که دفتر مرکزی انگلیسها را منفجر میکردند، به این خاطر بود که روستاها را ویران میکردند، مردم را میکشتند.
آمریکاییها با هزینههای هنگفت فیلم عظیمِ هالیوودی ساختند. در سرزمینی که از سالیانِ دراز خالی و در انتظار بود، دولتِ اسرائیل میبایست قومِ باستانیی یهود را ساکن کند، چند عرب هم قرار است نقش اشباح را بازی کنند، اشباحی که از جاهای دیگر به اینجا آمدهاند و از سنگهای به خواب رفته محافظت میکنند. فلسطینیها باید به فراموشی سپرده شوند. باید دولتِ اسرائیل را به رسمیت بشناسند، اما اسرائیلیها بیوقفه این واقعیتِ عینی را نفی میکنند: ملّتِ فلسطین.
ملّت فلسطین از همان ابتدا به تنهایی جنگید، جنگی که عاقبت نتوانست سرزمینهایش، سنگهایش، و زندهگیاش را حفظ کند: از این جنگِ نخستین کسی حرفی نمیزند، میخواهند اینطور وانمود کنند که فلسطینیها اعرابی هستند که از سرزمینهای دیگر به اینجا آمدهاند و میتوانند به همان سرزمینها برگردند. چه کسی گره اردنیها را باز خواهد کرد؟ چه کسی به حرف میآید و خواهد گفت: بینِ یک فلسطینی و یک عرب، پیوندی هست و قویست، درست مثل دو کشور اروپایی. نه بیشتر و نه کمتر.کدام فلسطینی میتواند هرآنچه ازجانب کشورهای عرب – همپای اسرائیل – متحمل شده را فراموش کند؟ وقتی فلسطینیها از زمینهایشان بیرون شدند، در جاهایی ساکن شدند که بتوانند دستِ کم سرزمینشان را ببینند، در نگاهشان سرزمینشان را نگه دارند، و از این طریق تماس با هستیی به هذیان افتادهشان را حفظ کنند. هیچگاه اسرائیلیها نمیتوانند فلسطینیها را به دور برانند، نمیتوانند در شب، در فراموشی فرویشان کنند.
ویران سازیی روستاها، دینامیت گذاشتن در خانهها، بیرون کردن و به قتل رساندنِ آدمها. بر پشتِِ بیگناهان، تاریخ وحشت از نو آغاز میشود. گفته میشود که سرویس مخفی اسرائیل در دنیا تحسین میشود. اما این چه جور دموکراسیست که سیاستاش با سرویس مخفیاش اشتباه گرفته میشود؟ پس از قتل ابوجهاد، یک مقامِ اسرائیلی اعلام کرد: نامِ همهی اینها «ابو» ست. آیا او صدای منفور آنهایی را به یاد میآورد که میگفتند: نامِ همهی اینها لِوی ست…؟
اسرائیل چه خواهد کرد؟ با سرزمینهای الصاقی، و سرزمینهای اشغالی، و شهرکسازیها و شهرکهای یهودینشیناش، و خاخامهای دیوانهاش؟ اشغال، اشغالِ بیپایان: سنگهایی که پرتاب میشود از داخل، از درون میآید، از جانبِ ملّتِ فلسطین میآید، میآید یادآوری میکند که جایی در این جهان، مسالهی بدهی و بازپرداختاش باژگون شده است. آنچه فلسطینیها پرتاب میکنند، سنگهای خودشان است، سنگهای زندهی سرزمینشان. هیچکس نمیتواند با آدمکشی هیچ قرضی را پس بدهد، و یکی را بکشد، دو تا، سه تا، ده نفر را هر روز بکشد، و برای پس دادنِ این قرض نمیتواند با شخصِ ثالث به توافق برسد. شخصِ ثالث شانه خالی میکند، هر مرده، زندهگان را فرا میخواند. فلسطینیها واردِ روحِ اسرائیل شدهاند، مثلِ چیزی که روح را هر روزه میکاود، به مثابه چیزی که هر روز روح را سوراخ میکند، فلسطینیها روی این روح کار میکنند.
حاشیهها:
این متن در ژوئن ۱۹۸۸ نوشته شده است. نخستین بار به زبان عربی و زیر عنوان «از آنجا که میتوانند هنوز سرزمینشان را ببینند» در شمارهی ۲۹ مجلهی «الکرمل» منتشر شده است. کمی پس از آغازِ انتفاضهی نخست، دست اندرکارانِ مجله از دلوز میخواهند تا چیزی بنویسد. او این متن را در اختیارشان قرار میدهد.
ابوجهاد از نزدیکانِ عرفات و از بنیانگذارانِ سازمانِ فتح بود. از رهبرانِ مقاومتِ فلسطین، نقشِ مهمی در انتفاضه ایفا کرد. در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۸۸ توسط یک کماندوی اسرائیلی در تونس به قتل رسید.
@RevolutionaryIdea
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#دلوز
بازی چوب و چرخ: از دولت مثبت به دولت تنظیم گر
در حکمرانی جدید دولت مدرن همان حداقل نقش های خود را از دست خواهد داد و به تنظیم گری تبدیل خواهد شد که به طور مدام از قواعد بازار نگهبانی می کند. در بازی چوب و چرخ، کودک با چوبی که در دست دارد سعی می کند چرخ را حرکت دهد به طوری که چرخ اولا سرعت بگیرد و ثانیا نیفتد. دولت تنظیم گر دقیقا چنین نقشی دارد؛ تلاش برای جلوگیری از شکست بازار. این تقریر نشان می دهد حکمرانی تلاش می کند لیبرالیسم را به اوج خود برساند و دولت هیچ وظیفه در قبال انسان نداشته باشد جز نگهبانی از حدود بازار. با این تلقی:
کارکرد اصلی دولت تنظیم گر، اصلاح شکست های بازار در برابر پایداری اقتصاد کلان و
ابزار آن، قانون گذاری در برابر مالیات و هزینه است.
حال سوال پیش روی ما این است که حکمرانی اگر قرار است چنین نقشی را ایفا کند (یعنی حداکثرسازی لیبرالیسم) می تواند با ایده های دولت معناساز، دولت حامی ارزش های الهی و ... سازگار شود. با این تلقی اگر درس خارجی در قم برگزار شود با عنوان فقه تنظیم گری به معنای این است که فقه فقط حدود را روشن می کند. آیا فقه تنظیم گر وظیفه بنیادین معناسازی، فرهنگ سازی، تمدن سازی و ... را می تواند به عهده بگیرد؟!
برای مطالعه بیشتر می توانید مقاله :
From the Positive to the Regulatory State: Causes and Consequences of Changes in the Mode of Governance
نوشته:
Giandomenico Majone
را ببینید.
#تنظیمگری
#قانونگذاری
#حکمرانی
@RevolutionaryIdea
آیا حکمرانی در عصر پست مدرنیسم ممکن می شود؟
والدو در پیدایش ایده حکمرانی مشارکت چشمگیر دارد. در عصر مدرن public administration وظیفه تحقق ایده اداره را به عهده داشت. اما این ایده کم کم رو به افول نهاد تا جایی که والدو با انتقادهایش ایده اداره به مثابه امری مستقل از سیاست را به شدت تضعیف کرد. اگرچه والدو نتوانست ایده جایگزینی در مقابل این همه تاخت و تاز بر ایده اداره پیشنهاد کند اما دو سناریو را معرفی می کند؛ توتالیتریسم و آنارشیسم. البته او آنارشیسم را تریجح می دهد. اما والدو چرا به این نقطه رسید به دلیل اینکه والدو متوجه است که ایده جدایی دانش از ارزش شکست خورده و بالطبع اگر بورکراسی و دموکراسی از یکدیگر جدا شوند دچار تناقضهای شدید خواهند شد. بنابراین او سعی می کند بروکراسی و دموکراسی را جمع کند. ایده سومی به نظر والدو نمی رسد تا از این دو گانه خلاص شود پس ناچار است که به یکی از دو ایده بیندیشد. نهایت بروکراسی، توتالیتاریسم است و نهایت دموکراسی آنارشیسم. او از طرفی نمی تواند بپذیرد که بروکراسی به کلی از بین برود بنابراین سعی می کند که ساختارشکنی محدود را بپذیرد.
«کار ترکیب ساختارشکنی برخلاف تفسیرگرایی و نظریه انتقادی با مدیریت دولتی محدود است. بیشتر اینها به دلیل ماهیت ساختارشکنی است: ساختارشکنی منکر این است که هر واقعیتی قابل شناخت است. از این منظر، حتی طرح پرسشی در مورد چگونگی انجام پژوهش در مدیریت دولتی از دیدگاه ساختارشکنی بسیار دشوار است. با این حال، کاربردهای کمتر سفت و سختی از ساختارشکنی در مدیریت دولتی وجود دارد. در نتیجه، اداره دولتی باید ماهیت غیرممکن کار پیش روی خود را بپذیرد - زیرا به سؤالات سیاسی هرگز نمی توان پاسخ داد - و «تظاهر به یک ادعای عینی (اخلاقی یا علمی) غیر ایدئولوژیک در مورد واقعیت را کنار بگذارد.»
#والدو
#حکمرانی
#پست_مدرنیسم
@RevolutionaryIdea
حکمرانی و اقتدار
حکمرانی جدید شکل جدیدی از اقتدار را می¬آفریند این اقتدار دیگر یک اقتدار سلسله¬مراتبی نیست بلکه به لحاظ ماهیت با اقتدار سنتی فرق دارد. یکی از ویژگی¬های شکل جدید حکمرانی واگذاری اقتدار و اختیار حکومتی است. حکمرانی ظرفیت انجام کارهایی را شناسایی می¬کند که به قدرت حکومت برای فرمان دادن یا استفاده از اقتدارش وابسته نیست. ایده «حکمرانی بدون حکومت» در راستای این امر توسط محققان بریتانیایی و هلندی طرح شد، مبنی بر اینکه چالشهای جدید بینالمللی، ملی و محلی در حال تغییر ماهیت سیاست، ابزار کنش جمعی و عمل اداره هستند. در این وضعیت ذی¬نفعان قدرتمند و شهروندان عادی خواهان نقش¬های مهم¬تری در اعمال قدرت عمومی هستند. زبان حکمرانی به متخصصان و نظریهپردازان کمک میکند تا بازتابهای فکری پنهان را فراموش کنند و از الگوهای تفکر ضمنی خارج شوند تا در مورد حکمرانی تجدید نظر کنند.
بررسی اقتدار در حکمرانی بیش از پیش ایده حکومت را به عنوان یک اقتدار ذاتی به چالش می¬کشد. بنابراین حکمرانی تلاش می¬کند که این اقتدار تا حد امکان کاهش دهد. کاهش ایده اقتدار در حکمرانی با ایده حکمرانی بدون حکومت طرح شد. افرادی مثل رادز ، روزناو ، پیترز و پیر به این موضوع پرداخته¬اند. رودز و سورنسن و تورفینگ را می¬توان به عنوان نماینده ایده حکمرانی بدون حکومت در نظر گرفت. آنها بر شناسایی چالش¬های قالب های تثبیت¬شده حکمرانی کردن متمرکز شده¬اند. برای رادز حکمرانی بدون حکومت به صراحت برای اشاره به تغییر در فرآیندها و شیوههای حکمرانی استفاده میشود. این رویکرد نشان میدهد که حکمرانی متکی بر بازیگرانی از درون، بلکه فراتر از حکومت است و پیچیدگیهای روابط بین سازمانی است که منجر به «سبک مدیریتی متمایز مبتنی بر تسهیل، تطبیق و چانهزنی » میشود. سورنسن و تورفینگ ظهور شبکههایی را بررسی میکنند که به نظر آنها توسط تعامل پایدار و مذاکرهشده بین بازیگران نسبتاً مستقل تشکیل شدهاند. همه این نویسندگان، ضمن تأکید بر نقش شبکههای نسبتاً مستقل بازیگران مبتنی بر جامعه در تصمیمگیری جمعی، همچنان به نقش دولتی در هدایت یا ارائه چارچوبهای فراحکومتی توسط نمایندگان سیاسی و مقامات دولتی اعتبار میدهند. از بسیاری جهات، ایده حکمرانی بدون حکومت برای مقاصد بلاغی توسط این نویسندگان به منظور تأکید بر شرایط تغییر یافته حکومت استفاده می¬شود.
#حکمرانی
#اقتدار
#حکومت
@RevolutionaryIdea