تاملی در باب مهمترین وظیفه دولت
بوردیو: کار دولت آن است که نقطه نظر خاص را به نقطه نظر عام تبدیل کند (نظریه کنش).
این بیان بوردیو روشن می کند نیاز نیست به طور پیشینی همه افراد به یک امری معتقد باشند و این دولت است که مقدم بر افراد سعی می کند ارزش هایی را عام کند که لزوماً ارزش همه افراد نیست. دولت اگر دولت باشد باید بتواند ارزش ها خاص را به عام تبدیل کند.
دولت چگونه می تواند ارزش های خاص را به عام تبدیل کند؟ مهمترین نهادی که ارزش های خاص را به عام تبدیل می کند مدرسه است. مدرسه چون امری که همه افراد ناگزیر باید از آن عبور کنند و به جامعه برسند وظیفه عام کردن ارزش ها را به عهده دارد.
جامعه پذیری و یا جامعه گریز کردن و شکل دادن به نظام ترجیحات افراد جامعه به عهده مدرسه و نهاد تعلیم و تربیت و سپس نهاد علم و آکادمی است. سیاست خصوصی سازی مدارس تیشه بر ریشه این عام سازی نظام ترجیحات زد و اگر این سیاست تعدیل نشود در آینده باید افراد جامعه ستیز و ضدارزش بیشتری را در جامعه شاهد باشیم. این اتفاق در نهاد آکادمی و علم کشور نیز با توسعه علوم انسانی مبتنی بر ارزش های جهان غرب در حال انجام است.
بنابراین دو ریشه از مشکلات عمده فرهنگی کشور ناشی از دو مانع در عام سازی ارزش های دینی است؛ این دو ریشه عبارتند از مدرسه و علوم انسانی.
@RevolutionaryIdea
تأملی در مفهوم «همّت» و سیاست «همّت»
یکی از مفاهیمی که هم در سنت دینی و هم سنت ایرانی داریم و به آن دقت نکرده ایم، مفهوم همت است. در سوره یوسف آیه کریمه 24 داریم «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ»؛ در این آیه مراد از همت قصد و اراده کردن است یوسف قصد زلیخا را می کرد اگربرهان ربش را نمی دید ... . سوال این است که چرا از ریشه های اراده و یا قصد در آیه استفاده نشده است و از ریشه «همّ»استفاده شده است.
با رجوع به لغت عرب (رجوع به مفردات راغب، لسان العرب و الفروق اللغویه) روشن می شود که «همّ»چندین معنا دارد که بنابر قرابت های معنایی ریشه واحد، می توان به معانی نزدیک شد. اول اینکه «همّ» به معنای حزن است، حزنی که انسان را ذوب می کند در اینجا شاید به این معنا باشد که یک دغدغه مندی همیشگی انسان را همراهی می کند دغدغه مندی که انسان را رها نمی دهد و او را نسبت به امری ملتفت می کند. نکته بعدی اینکه این «همّ» امری است که طبع به آن میل دارد و ضرورت آن به خاطر یک ضرورت طبعی درونی است. دیگر اینکه «همّ» یک اراده و قصد قریب است یعنی قصد امری در آینده بعید نیست بلکه معطوف به آینده متصل به اکنون است.
سعدی علیه الرحمه از این واژه به کرات در اشعارش استفاده کرده است. یکی از این اشعار شعر زیر است همت و دولت را در دو مصرع در تناظر قرار داده است:
چو همت است چه حاجت به گرز مغفرکوب
چو دولت است چه حاجت به تیر جوشن خای؟
در ابیاتی دیگر دارد:
به همت برآر از ستیهنده شور
که بازوی همت به از دست زور
*
غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان که نظر می کنند پنهانت
*
چشم همت نه به دنیا که به عقبی نبود
عارف عاشق شوریده سرگردان را
به نقل از دهخدا در اصطلاح عرفا همت به معنای توجه قلب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق، برای حصول کمال در خود یا دیگری، به نحوی که به غیر مقصود حقیقی ملتفت نشود.
مطالعه واژه همت در ابیات مختلف در ادبیات معنای آن را در سنت ایرانی روشن می کند: این مفهوم یک مفهوم اضافی است یعنی همیشه همت، همت به امری است.
همت تنها اراده نیست بلکه قصدی است که از درون بجوشد همراه با میل درونی و شور است. «همّ»به معنای نوعی دغدغه مندی است دغدغه ای که از درون بجوشد و بالا آید شاید به همین دلیل در ادبیات عامه با «غم» همراه می شود زیرا همّی که از درون بجوشد و همراه شور و حرکت باشد، دغدغه ای در پس پشت آن و ترسی از شکست نهفته است و شکست در بازی ای که بسیار اهمیت یافته است او را نگران می کند.
سیاست دولت باید سیاست «همت زایی» باشد. دولت اگر همت را در مردم و جامعه بیدار کند به قول سعدی علیه الرحمه نیاز به گرز مغفرکوب ندارد. همت اگر در مردم ایجاد شود دولت از اقتدار و سیاست کنترل و سرکوب به فرهنگ حرکت کرده است.
@RevolutionaryIdea
ساخت فرهنگ انقلابی
یادداشت هایی در باب «حکمرانی» یادداشت شماره 5 نئولیبرالیسم مقدمه حکمرانی جدید چنانکه بیان شد بازار د
این یادداشت نشان می دهد علیزاده قرائت درستی از نئولیبرالیسم ندارد.
کتاب “تجربهنگاری جهاد”، به قلم محمدرضا مالکی بروجنی از سوی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی منتشر شده است و هماکنون در بازار نشر در دسترس علاقمندان است.
انقلاب اسلامی در حرکت خود مفاهیم دینی را در سیاق جدیدی به خدمت گرفت؛ مفاهیمی که شاید تا دیروز و در همان بستر و فرهنگ معنای مشخص و روشنی داشتند؛ اما با آغاز انقلاب اسلامی خود را در بستر جدیدی یافتند و با بازخوانی امام خمینی با حفظ جوهره خود متناسب با انقلاب اسلامی متکامل گشتند؛ جهاد از جمله این مفاهیم است. مفاهیمی چون جهاد برای عبور از ساحت دین و اندیشه به ساحت فرهنگ نیاز به حلقۀ واسطی دارند. با وقوع انقلاب انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی این حلقه واسط سیاستهایی است که مفاهیم را با رویکردهای متفاوت به فرهنگ و جامعه پیوند میزند. برای رسیدن از جهاد به مثابه یک مفهوم موجود در متون دینی تا جهاد به مثابه یک نهاد و یا سازمان اثرگذار اجتماعی و یا جهاد به مثابه فرهنگ عمومی باید مسیری طولانی طی شود.
سیاست «خودت باش»؛ تأملی در باب سخنرانی یک سایکولوژیست
از منظر اخلاقی «خودت باش» یعنی میان باورهایت و تظاهرهایت فاصله چندانی نباشد؛ اگر دوست نیستی ابراز دوستی مکن. راستیِ در رفتار می تواند به عنوان یک فضیلت اخلاقی معرفی شود و از آن دفاع کرد و در مقابل نفاق نیز می تواند به عنوان یک رذیلت معرفی و نکوهش شود.
اما آنچه اینجا اهمیت دارد «خودت باش» به عنوان یک امر اجتماعی است. «خود بودن» چیست و چگونه می توان «خود بود»؟ نسبت این «خود» با دیگری و جامعه چیست؟
در برهه ای از تاریخ، انسانیت انسان به خرد او بود یعنی انسان از آن جهت که تعقل می کرد و می اندیشید و فکر می کرد انسان بود. این انسان وجه مشترکی با دیگر انسان ها داشت به طوری که هیچ کدام از آن ها خود را کمتر از دیگر در آن نمی دانست و آن وجه خردمندی او بود. بنابراین «می اندیشم پس هستم» به معنای تقدیم «اندیشیدن» بر «بودن انسانی» است.
بعد از نیچه «انسان بودن» تابع خرد انسانی نیست؛ بلکه این تابع مقلوب می شود و خرد انسان تابع انسانیت انسان می شود؛ بنابراین «می اندیشم پس هستم» به «هستم پس می اندیشم» تغییر می کند. در این صورت، فرد انسان چیزی نیست جز سائق های که خاص اوست و فرد به دلیل تمایل به تعمیم، آنها را در قالب مفاهیم ریخته و تعمیم می بخشد.
پس هر فرد انسانی برای انسان بودن باید خودش باشد یعنی همان سائق هایی که مدام مثل رودی خروشان در او جریان دارد و او را به این سو و آن سو می برد. استانداردسازی یعنی سرکوب انسان؛ قالب زنی انسان در قواره هایی که دیگرانی ایجاد کرده اند و تلاش می کنند دیگری را در آن جا دهند. اگر «من» در قالب دیگری که ساخته شده است قرار بگیرم دیگر «من» نیستم بلکه یک «من سرکوب شده» هستم؛ «من، دیگری هستم». این منِ دیگری شده و من های دیگری شده، یک جامعه هم ریخت و بدون تکثر می سازد که نوع همبستگی آنها همبستگی مکانیکی به دلیل مشابهت در ارزش هاست. اما «من» اگر قرار باشد انسان باشد باید خودش باشد همان سائق هایی که خاص اوست و باید آنها را به رسمیت بشناسد؛ دیونیسوسی بودن یعنی پویایی، سرزندگی و بازی کردن با قواعد خود نه دیگری. همبستگی ای که در این وضع در جامعه می تواند شکل بگیرد نوع دیگری از همبستگی است که ناشی از تفاوت است؛ همبستگی ای که به دلیل نیاز به آنچه دیگری دارد فردیت ها را تابعی از یکدیگر می کند؛ آنچه دورکیم به آن همبستگی ارگانیکی می گفت.
اما مشکل زمانی به وجود می آید که دیونیسوس حاکم شود و اگر این اتفاق بیفتد زندگی به ضد خود تبدیل می شود و خود را نفی می کند چرا که شور و بی قراری در نفی قرار و مانایی است و نفی قرار و مانایی در نهایت نفی ثبات در زندگی است به معنای رویه هایی تکرار شونده زندگی که آن را برای انسان ها تا حدودی دسترس پذیر و قابل پیش بینی می کند.
سیاست «خودت باش» به معنای نفی دیگری است نفی قرار و ثبات و نفی وجود رویه های باثبات زندگی است؛ اما راه چاره چیست؟ راه چاره یافتن وجه جمع میان شور و سرزنده بودن و در عین حال داشتن قرار و ثبات است جمع هراکلیتوس و پارمنیدس، جمع میان دیونیسوس و آپولون؛ کاری که اندیشمندان ما همچون فارابی آن را انجام داده اند و در سنت فلسفی و عرفانی ما وجود دارد و باید آن را بازخوانی کرد.
#خدایاری
#خودت_باش
#سیاستگذاری
@RevolutionaryIdea
بنیانهای فلسفی اقتصاد فرهنگی.docx
35.7K
مقاله: بنیان های فلسفی اقتصاد فرهنگی
نویسنده: محمد علی مرادی
@RevolutionaryIdea
برشی کوتاه از مقدمه ابن خلدون در باب سیاست مدینه
در اینکه در اجتماعی بشری ناچار باید سیاستی به کار رود که بدان نظم و ترتیب امور اجتماعی برقرار شود.
در چند جای دیگر گذشت که اجتماع بشری امری ضروری است و آن به معنی عمرانی است که ما درباره آن سخن می گوییم و هم یادآور شدیم که در هر اجتماعی ناچار باید رادع یا وازع و حاکمی باشد که مردم به وی رجوع کنند و فرمان آن حاکم در میان مردم گاهی متکی بر شرعی است که از جانب خدا نازل شده است و ایمان مردم به ثواب و عقابی که مبلغ آن دین آورده است ایجاب می کند که از آن حاکم فرمانبری کنند و طوق انقیاد او را بر گردن نهند.
و گاهی فرمان حاکم متکی بر سیاستی عقلی پی آشنا شدن وی به مصالح جماعت است به سبب خواهش ها و توقعاتی که از اجر و پاداش آن حاکم دارند فرمانبری از وی را بر خویش واجب می شمارند.
بنابراین سودگونه نخستین هم در این جهان و هم در سرای دیگر عاید انسان می شود زیرا شارع از مصالح عاقبت انسان آگاه است و رستگاری بندگان خدا را در آن جهان نیز در نظر می گیرد.
ولی سودگونه دوم تنها در این جهان حاصل می گردد و آنچه از سیاست مدنی می شنویم مربوط به این موضوع نیست؛ بلکه معنای آن در نزد حکما آن چیزی است که سیرتی که باید هر فرد از مردم آن جامعه از لحاظ روان و خوی بر آن باشد تا از فرمانروایان و حاکمان به رأسه بی نیاز شود.
و جامعه ای را که در آن آنچه سزاوار است از این سیرت حاصل آید مدینه فاضله می نامند و قوانین مراعات شده در آن جامعه را سیاست مدنی می گویند و منظور حکیمان سیاستی نیست که اهل اجتماع را به عنوان مصالح عمومی دم وامی دارند چه این سیاست به جز آن سیاست مدنی است. و این مدنیه فاضله در نزد آنان نادر و نایاب است یا وقوع آن دور است و حکما تنها از لحاظ فرضیه و به طور نظری درباره آن گفتگو می کنند.
سپس باید دانست که سیاست عقلی که آن را یادآور شدیم بردوگونه است: یکی آنکه در آن مصالح مردم به طور عموم و مصالح پادشاه در استقامت نگاه داشتن ملک او به خصوص مراعات شود و این سیاست به ایرانیان اختصاص دارد و متکی بر روش حکمت بود.
البته خدا متعال ما را از آن در مذهب اسلام و در دوران خلافت بی نیاز کرده است زیرا احکام شریعت در مصالح عمومی و خصوصی و آداب زندگانی ما را از آن بی نیاز می کند و قوانین و احکام پادشاهی و کشودرداری نیز در آنمندرج است.
#ابن_خلدون
#سیاست_مدنی
#سیاستگذاری
@RevolutionaryIdea
.
سلسله نشستهای" الهیات تاریخ و مهدویت"
#نشست نخست:«نقش امام علی علیهالسلام در الهیات تاریخی»
استاد: محمد رضا عابدینی
دبیر جلسه: دکتر محمد رضا مالکی
زمان دوشنبه ۱۴۰۲/۴/۱۹_ساعت ۱۷:۳۰
مکان:دورشهر کوچه ۲۸
#موسسه_پژوهش_و_نشر_مسجد_جمکران
https://eitaa.com/etm313
موضوع دانش سیاست گذاری
در کتاب متون کلاسیک سیاست عمومی نوشته شفریتز در بخش دوم 4 مقاله با عنوان متون کلاسیک در سیاست گذاری عمومی آمده است. مقاله اول از لیندبلوم است که با عنوان علم درهم و برهم کردن؛ مقاله دوم از اتزیونی است با عنوان پویش ترکیبی: رویکرد سوم در تصمیم گیری؛ مقاله سوم نوشته لیپسکی است با عنوان بروکرات های خیابانی به مثابه سیاست گذاران و مقاله چهارم از استون است با عنوان پاردوکس سیاست: هنر تصمیم گیری سیاسی. وجه اشتراک همه این مقالات که بنای علم سیاست گذاری را گذاشتند، سخن گفتن از چگونگی تصمیم گیری دولت درباره مسائل عمومی است. بنابراین همه این افراد اتفاق نظر دارند که می توان درباره تصمیم گیری دولت در مسائل به صورت مستقل سخن گفت.
در همین دوره لاسول تلاش می کند با عمق نظری بیشتر، سیاست گذاری را به مثابه یک علم معرفی کند. بعد از لاسول بسیاری از دانشمندانی که به این علم پرداخته اند برای او جایگاه ویژه ای در این علم قائل شده اند. البته ناگفته نماند برخلاف لاسول، برخی مانند موران و دیگران معتقدند که سیاست گذاری اساساً علم نیست به این دلیل که از انسجام کافی برخوردار نیست. بااین حال دقت در تعریف لاسول راه را روشن می گرداند. لاسول علوم سیاست گذاری را چنین تعریف می کند:
علوم سیاست گذاری به دانش «موجود در» و دانش «مربوط به» فرایندهای تصمیم گیری عمومی و مدنی مربوط است.
#موضوع_دانش_سیاست_گذاری
#سیاست_گذاری
@RevolutionaryIdea
دو سنخ سیاست گذاری در اندیشه کانت
کانت در نقد دو (عقل عملی) از دو سنخ سیاست گذاری سخن می گوید. سنخ اول Bestimmung است و سنخ دوم Determination.
در حالت مصدری اولی را به متعین شدن و دومی را به موجَب شدن ترجمه می کنند. اما تفاوت میان این دو سنخ سیاست گذاری چیست؟
در سنخ دوم، سیاست گذار تابع شرایطی است که به وی تحمیل شده است او در موجبیت هایی قرار می گیرد که ناچار است بی آنکه نسبت به شرایط درک درستی داشته باشد برای کنترل آن قانون وضع کند و اراده اجتماعی را شکل می دهد. به عنوان مثال وقتی عده زیادی از افراد جامعه تمایل به همجنس بازی نشان می دهند و دولت را با انواع تبلیغات تحت این القا قرار می دهند که تحت ظلم هستند و احساسات اجتماعی را به حمایت از خود جلب می کنند دولت را تحت فشار تصویب قانون به رسمیت شناختن همنجس بازی قرار می دهند.
اما در سنخ اول، سیاست گذار با در نظر گرفتن آنچه که مصلحت است بدون تحت تاثیر احساسات اجتماعی واقع شدن و درک درست مسئله سعی در متعین سازی اراده اجتماعی به واسطه قانون گذاری می نماید. این سنخ اول از سیاست گذاری اگرچه مانند سنخ دوم اراده اجتماعی را شکل می دهد اما این شکل یافتگی مبتنی بر احساسات نیست بلکه به پشتوانه عقلانیتی پیشین است که فارغ از هر موجبیت عینی توانسته به یک قانون عام دست پیدا کند.
#سیاست_گذاری
#کانت
@RevolutionaryIdea
کانت و نحوه ایجاد قانون
کانت در نقد دو در آموزه روش ایده بنیادی ای را بیان می کند: قانون اخلاق به طور سوبژکتیو نیروی رانشیِ انگیزشی خود را به کار می اندازد، منتها مشروط بر این که فضیلت به طرزی مناسب در قلب آدمی نشانده شود.
عکس نقیض این گزاره به این معناست که اگر امری در قلب آدمی به عنوان فضیلت قرار نگرفته باشد، اخلاق نیروی رانشی انگیزشی خود را به کار نمی اندازد.
لازمه این بیان آن است که سیاست گذار باید تا وقتی امری را به فضیلت اجتماعی مبدل نسازد نباید انتظار نیروی رانشی به سمت آن امر را داشته باشد.
اما راه آن است که ابتدا انگیزشی بیرونی ایجاد کرد. انگیزش بیرونی دو پایه اساسی دارد؛ یکی خرسندی تجربی از آن امر و تحریم و قانون شدن آن امر. این انگیزش بیرونی تبدیل به انگیزش درونی می شود یعنی بعد از مدتی حس احترام به قانون شکل می گیرد.
پس برای قانون کردن امری باید ابتدا تجربه خوشایند از امری از یک سو تحریم و مقابله از سوی دیگر توامان اعمال شود تا حس احترام نسبت به امری برانگیخته شود.
#سیاستگذاری
#کانت
@RevolutionaryIdea
#بازنشر
متافیزیک رویدادی سیاسی مذهبی
🔸عاشورا راز یک ملت است که می تواند از ژرفای نسیان خارج شود و با قدرتی توصیف نشدنی و با تلاطمی الهی که امام خمینی می گفت عمل کند.
🔹در لحظات تب آلودی که پس از سقوط شاه پیش آمد جملاتی به این صورت بر در و دیوارها نقش بسته بود. «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». در واقع انقلاب به مثابه تکرار عاشورا تصور می شد، یعنی اجرای دوباره همان حادثه بنیان گذار تشیع. ارتش شاه به منزله ارتش یزید و مردم دوباره به مثابه یاران امام حسین ع در نظر گرفته می شدند. آیا مردم به همان اندازه به فکر شهادت بودند؟ آیا می خواستند به تکرار واقعه عاشورا بپردازند؟ اما عاشورا مانند یک الگوی تقلیدی مطرح نبود. آنچه باعث حرکت مردم می شداین بود که آیا امروز می توان عاشورا را بوجود آورد؟ آیا کربلا می تواند دوباره بوجود آید؟ آیا زیبایی شناسی امام حسین ع یک یادواره است یا نیروی همیشه عامل؟ آیا عاشورا و کربلا جاودانه و جهان شمول شده اند:«کل ارض و کل یوم». این مبارزه طلبی ای بود که مردم ایران آغاز کرده بود و مانند امام حسین ع قصد عقب نشینی نداشت. از این جا بود که راز یک ملت از ژرفای نسیان خارج می شود و با قدرتی توصیف نشدنی و با تلاطم الهی که امام خمینی ره می گفت عمل می کرد./ زمانی میان زمان ها/ لیلی عشقی/ ص124
#متافیزیک_امر_سیاسی_مذهبی
#ساخت_فرهنگ_انقلابی