انتشار گزارش کامل نشست *مابعدالطبیعه و امر سیاسی* در روزنامه فرهیختگان:
🔸 *فلسفه در افق وجود پیامبر سیاست دارد*
مساله نسبت فلسفه و سیاست، معمولا تحت عناوینی چون فلسفۀ سیاست یا فلسفۀ سیاسی، به رابطه یکسویه فلسفه با سیاست منتهی میشود که در آن، فلسفه بهمثابه مکاتب و نظامهای متافیزیکی، عهدهدار تبیین مبانی و غایات سیاست میشود.
حال آنکه طرح «فلسفه و سیاست» نهتنها مدعایی پیرامون سیاست است، بلکه میتواند ادعایی درباره فلسفه نیز به میان آورد.
به همین جهت است که دکتر داوریاردکانی نیز که در رجوع به فلسفه فارابی، درپی طرح *پرسش فلسفی امروز ما* بوده، در طرح ایده *تاسیس فلسفه اسلامی در فارابی* ، توجه فارابی به سیاست را در مرکز تاملات خود قرار میدهد.
چهبسا که معاصرت فلسفه اسلامی در طرح مسأله نسبت میان فلسفه و سیاست، امکانپذیر شود.
متن حاضر گزارش نشست *مابعدالطبیعه و امر سیاسی* است که به مناسبت انتشار اولین شماره *نقدنامه علوم انسانی* برگزار شده است.
شماره اول «نقدنامه علوم انسانی»، کتاب *فارابی، موسس فلسفه اسلامی* اثر *دکتر رضا داوریاردکانی* را مورد بازخوانی و نقد و بررسی قرار داده است.
در این نشست که آبان سال گذشته توسط شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی در دانشگاه تهران برگزار شده است، سه نفر از اساتید برجسته فلسفه، *دکتر سیدحمید طالبزاده* ، *دکتر سیدمحمدرضا بهشتی* و *دکتر محمدتقی طباطبایی* به نقد و بررسی مقالهای از دکتر طالبزاده در این شماره از نقدنامه پرداختهاند.
🌐 https://farhikhtegandaily.com/page/254211
@RevolutionaryIdea
انسان غربی آنچه شد و آنچه هست برآمده از جمع ایمان انجیلی و اندیشه یونانی است. برای فهم خویش و نورانداختن به راه نایافته آینده ما ناچاریم اورشلیم و آتن را بفهمیم (اشتروس، فلسفه سیاسی: 4).
مسئله از منظر باشلار :
اول اینکه تفکر رابطه¬ای میان سوژه و ابژه نیست. این طور نیست که سوژه بتواند به ابژه فکر کند و به حقیقت دست یابد. جهان خارج منتظر نیست که سوژه او را کشف کند. تفکرْ حل مسائل مشخص و تکین است. مسائل نیز تحقیق درباره ذات اشیاء نیستند؛ بلکه تنها کاری که مسئله می¬کند آن است که «شناخت موضوعش را مهم می¬کند». پس نقطه مهم در شناخت، مسئله است و تنها مسئله تکین است که اهمیت دارد و هم سوژه و هم ابژه توسط مسئله متعین می¬گردند.
دوم اینکه باشلار نمی¬خواهد جایگاه مسئله را در حد سوژه در سنت عقل¬گرایی بالا ببرد بلکه مسئله خود نوعی سرگردانی و کنجکاوی است شاید بتوان گفت که یک وضعیت اگزیستنسیال است. بنابراین تفکر نوعی مسئله¬مند کردن و به پرسش کشیدن خود پرسش¬هاست؛ کاری که آلتوسر در مواجهه مارکس و اسمیت نشان می دهد.
باشلار معتقد است که مسئله¬مندی عملی است بر همان جوهر زندگی متعارف که بهترین مفهوم برای آن ساختارمندسازی است. بنابراین مسئله¬مندی سعی می¬کند مفاهیم جدید را در نسبت با مفاهیم قبل همبسته کند یعنی یک رابطه تکاملی و منفی شبیه آنچه دیوئی می¬گفت برای مفاهیم قائل است.
علم نه به این جهت مهم است که مفاهیم، ابژه¬ها و سوژه را در یک همبستگی تام منظم می¬کند؛ بلکه اهمیت علم بدان جهت است که پرسش¬ها را جابه¬جا می¬کند.
#باشلار
#علم
#مسئله
@RevolutionaryIdea
هوسرل و فرگه
دکتر ضیا موحد
در نسبت ميان "حيث التفاتي" (intentionality) و " زبان معنايي" (intensional language) براي خود من مسئله مهمي بوده است . واژه intensional ( معنا) را اولين بار ويليام هميلتون در قرن نوزدهم در مقابل extentional ( مصداق) وضع كرد.
دكتر موحد در توضيح اين واژه افزود : گوتلوب فرگه ( 1925-1848) معتقد بود ما دو نوع زبان داريم : ( الف) زبان مصداقي *( extensional language) ، و ( ب) زبان معنايي (intensional language) **. صدق وكذب زبان هاي مصداقي وابسته به مصداق آنهاست ، در حالي كه در زبان معنايي چنين نيست .
وي در ادامه ، مشخصات " معنا" (sense) از نظر فرگه را (1) عيني بودن، (2) از " معنا" به " مصداق " يك راه وجود دارد ، اما از " مصداق" به " معنا" بي نهايت راه وجود دارد ، و (3) " معنا" امري مجرد است ، برشمرد و گفت : تعريف " معنا " بسيار دشوار است . فرگه معتقد است : " معنا ، نحوه ارائه موصوف است " . "معنا" ، بيشتر به معناي تابع ( function) - به معناي رياضي - است و ذاتا خاصيت اسنادي دارد .
دكتر موحد درباره زمينه تاريخي نسبت ميان "حيث التفاتي" (intentionality) و " زبان معنايي" (intensional language) گفت : بحث "حيث التفاتي" در پديدارشناسي (phenomenology) #هوسرل (1938-1859) و بحث " زبان معنايي" در سنت فلسفه تحليلي( analytic philosophy) - كه به يك اعتبار از #فرگه آغاز مي شود - مطرح شده است . سالها اعتقاد بر اين بود كه ميان #فلسفه تحليلي و فلسفه هاي بر اروپا ( continental) ارتباط و پيوندي وجود ندارد ، اما پژوهشهاي اخير نشانگر آن است كه ميان اين دو سنت فلسفي - به ويژه #پديدارشناسي و فلسفه تحليلي- پيوندهايي ( link) وجود دارد . " دگفين فولسدال" ، يكي از فيلسوفان تحليلي كه آشنايي خوبي هم با " پديدارشناسي" دارد تفسيرهايي از انديشه هوسرل ارائه كرده كه رفته رفته به عنوان تفسير رايج و مقبول در ميان پژوهشگران پذيرفته شده است .
وي در توضيح "حيث التفاتي" از ديدگاه هوسرل گفت : هوسرل اين بحث را از استاد خود " برنتانو" ( 1917-1838) اخذ كرده است . به نظر برنتانو عمل و فعل آگاهي همواره به سوي شيء ( به معناي وسيع آن كه شامل : رويدادها، معاني، و ... مي شود) توجه دارد ، يعني رويدادهاي ذهني هميشه متعلقي دارند ، در حالي كه رويدادهاي فيزيكي اين گونه نيستند . بر اين ديدگاه ايراداتي وارده شده است كه از جمله مي توان به اين مورد كه : اگر آگاهي هميشه متوجه چيزي است ، در مورد چيزهايي كه مصداق ندارند ، مانند اسب بالدار چه بايد گفت ؟ برنتانو براي اين انتقاد پاسخي ندارد ، اما شاگرد او " ماينونگ" ( 1920-1853)در پاسخ به اين انتقاد مي گويد : اشياء بر دو گونه اند برخي وجود دارند و برخي وجود ندارند و اسب بالدار از جمله اشيايي است كه وجود و مصداق ندارد . در پاسخ به اين انتقاد، بعدها فيلسوفان تحليلي به ويژه راسل در مقاله اي به نام " وصفهاي خاص " به اين مسئله پرداخته و مباحثي را مطرح كرد كه توسط ديگر فيلسوفان تحليلي پي گرفته شده و از مباحث زنده امروز در سنت فلسفه تحليلي است.
هوسرل با توجه به انتقادات وارده بر قول برنتانو صورتبندي جديدي از "حيث التفاتي " ارائه كرد و گفت : " آگاهي چيزي است كه ، تو گويي آگاهي ، آگاهي از چيزي است " . در انديشه هوسرل به ساختاري كه ذهن ما به تجربه مي دهد noema گفته مي شود كه بحث بسيار دقيق ، پيچيده و دشوار فهم است . noema ساختار مجردي دارد . از هر noema به يك شيء خارجي - مانند از " معنا" به " مصداق" - فقط يك راه وجود دارد ، در حالي كه از يك شيء به noema - مانند از " مصداق " به " معنا" - بي نهايت راه وجود دارد . همراه ساختار ذهني ، اعمال و افعال ذهني اي وجود دارند كه به آنها noesis گفته مي شود . به نظر فولسدال noema در انديشه هوسرل همان " معنا " است و تمامي خواص معنا را در بر دارد intension وجه زباني است و از زبان شروع مي كند و intention از ذهن آغاز مي كند .
دكتر موحد در پايان سخنان خود گفت : با توجه به سخنان فولسدال مي توان گفت كه نظر فرگه بيشتر وجه زباني دارد و فلسفه هوسرل فلسفه " معنا " ست . در ميان فيلسوفان متاخر، جان سرل و ديويدسون به ارتباط ميان اين دو مبحث توجه نشان داده اند .
دکتر ضیا موحد
@RevolutionaryIdea
پارسیا و حقیقت گویی در یونان
در یونان باستان حقیقت¬گویی با واژه #پارِسیا عجین بود. این واژه به معنای بیان کردن همه¬چیز است؛ همه-چیزی که باور شخص است. اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که این #حقیقت_گویی ریتوریکال نیست؛ یعنی از فنون خطابه در آن بهره برده نشده است. بنابراین در حقیقت¬گویی اگر میان عامل گفتن حقیقت و میان فاعل معتقد به حقیقت تمییز بگذاریم، این دو در پارسیا یکی است. بنابراین کُنائی سخنی در پارسیا به این صورت است که «من فردی هستم که به آنچه می¬گویم معتقد هستم». نکته دیگر آن است که در پارسیا تعهد به یک نهاد اجتماعی وجود دارد و پارسیا از عقیده¬ای سخن می¬گوید که ممکن است برای او خطرآفرین باشد. البته در پارسیا باید میان بیان ورّاجی¬گونه و حقیقت¬گونه تمییز قائل شد. پارسیا به دنبال همه¬چیز حقیقت¬گونه است. حقیقت¬گوی یونانی باور قلبی و اعتقاد درونی خود را نسبت به امری که حقیقت است بیان می¬کند. او حقیقت را بیان می¬کند بدون آنکه تردیدی در حقیقت بودن آن داشته باشد. یقین فرد حقیقت¬گو یقین روان¬شناختی نیست بلکه این یقین ناشی از ظهور حقیقت برای اوست. او حقیقت را می¬یابد.
پارسیا در یونان با مفهومی دیگر عجین است؛ خطر. مثلاً اگر فردی از آفتابی بودن آسمان به مردم اطلاع دهد آیا او پارسیاستس (حقیقت¬گو) است؟ روشن است که خیر. «تنها زمانی می¬توان گفت که فرد از پارسیا استفاده می¬کند . . . که خطر یا مخاطره¬ای او را به سبب گفتن حقیقت تهدید کند». در سنت یونانی میان حقیقت¬گویی و راست¬گویی فرق وجود دارد. کسی که راست می¬گوید لزوماً حقیقت¬گو نیست. راست¬گفتنی حقیقت¬گویی است که خطری متوجه فرد شود که البته این خطر الزاماً خطر جانی نیست؛ این خطر می¬تواند حتی موقعیت شغلی و یا رفاقت شما را تهدید کند.
@RevolutionaryIdea
ساخت فرهنگ انقلابی
درهمتنیدگی علم و استعمار در جهان معاصر
محمد محمدی نیا
ما نیامده ایم که بود و نبودنمان هیچ تأثیری بر جامعه، بر تاریخ بر زندگی و بر آینده نداشته باشد.
ما آمدهاییم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیمشان و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم و همپای آدمهای عاشق به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
ما آمده ایم که با حضورمان جهان را دگرگون کنیم نیامده ییم تا پس از مرگ مان بگویند :از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلوم تر.
ما بايد وجودمان و نفس کشیدنمان و راه رفتنمان و نگاه کردن مان و لبخند زدن مان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود.
#نادر_ابراهیمی
@RevolutionaryIdea
RCDIR_Volume 4_Issue 7_Pages 54-75 (1).pdf
1.03M
RCDIR_Volume 4_Issue 7_Pages 54-75 (1).pdf