eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
31 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @reyhane_al_hosseyn «2k... 🛩 ...3k
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁 🍁☘🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁☘🍁 🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁 🍁☘🍁 ☘🍁 🍁 ...بسم الله الرحمن الرحیم.... نوای نوحه زیبای نوحه حاج محمود کریمی در اطراف ایستگاه صلواتی پیچیده بود شال سبزش را دور گردنش انداخت سینی چایی را برداشت و روی میز گذاشت با خالی شدن سینی لبخندی زد و گفت:محسن،سینی بعدی! محسن شیر سماور را باز کرد و گفت:سید جان از کارتن بسته ی قند رو میاری کارتن را باز کرد و بسته ی قند را ک نسبتا سنگین بود روی میز گذاشت  در حالی که قندان هارا پر میکرد روبه او گفت:کمیل جان..چه خبری از پسرخالت ؟ -فعلا که سربه راه تر شده -خداروشکر،اخرین سینیه سینی را از دست محسن گرفت و گفت:امشب خودم جارو میزنم اینجارو                             *** موتور را مقابل ساختمان یک طبقه ای متوقف کرد و پیاده شد با دیدن در حیاط ک باز بود از فرصت استفاده کرد و موتورش را داخل برد در حیاط را بست ک مادرش روی دالان ایستاد و گفت:ماشینت کو؟ -منصور ازم قرض گرفت و جاش موتورشو داد بهم مادرش با حرص از پله ها پایین امد:بیین کمیل درست دستمون به دهنمون میرسه ولی منصور ک رانندگیش افتضاحه...من نمیدونم این پسرخالت چی داره ک اینقدر هواشو داری..نه به اون ک صبح تا شب تو خیابونا وله نه به تو کمیل تکانی به لباس هایش داد وگفت:پشت سرش بد نگو میخواست نامزدشو ببره بیرون من دارم سعی میکنم سر به راهش کنم اگه ماشینمو بهش نمیدادم از دستم دلخور میشد و ب حرفام گوش نمیداد -اخه اون دوتا ک بهم محرم نیستن هنوز! -گفت مادر دختره هم هست -از کجا میدونی راست گفته -اگه بخوام تغییرش بدم باید بهش اعتماد داشته باشم سعی داره عوض بشه...بعد محرم ک عقد کنه خیلی بهتر از حالا میشه..زن ک بگیره ایمانش قوی میشه -تو ک لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره..خودت چرا زن نمیگیری کمیل با خنده گفت:هرکی یه راهی داره دیگه در همین حین گوشی اش زنگ خورد با دیدن اسم منصور نگاهی به مادرش انداخت نمیخواست حساسیت اورا زیادتر کند رو به مادرش گفت:تو برو داخل سرده منم میام مادرش ک حدس زده بود کمیل قصد دارد بدون حضور او با تلفنش حرف بزند گفت:زود بیا شام یخ کرد با رفتنش کمیل تلفن را جواب داد و گفت:سلام صدای سراسیمه  مردی داخل گوشی پیچید:اقا کمیل؟ مشکوکانه گفت:بله خودم هستم؟ -حال پسرخالتون بد شده -الان کجاست؟چیشده؟ -ادرسو واست میفرستم بیا ببرش خودش گفت به کمیل زنگ بزنین کمیل زیر لب گفت:یا حضرت عباس...باز چه گندی زدی منصور مقابل ساختمان بلند و شیکی توقف کرد زنگ در را فشرد ک زن جوانی گفت:کیه؟ -دنبال منصور اومدم گفتن حالش بد شده -بیا بالا... ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn