eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
51.7هزار عکس
32.4هزار ویدیو
607 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/16669409652024 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
...(:💔
‹💙🦋› و ما در هیاهوے روزگار اگر آرامـیم دلماں ، بہ خدا گرم است🌿 . 🚎⃟💭...
🛑📷 حضور فرزندان رهبر انقلاب در مراسم راهپیمایی روز جهانی قدس ۱۴۰۱
! امروزهمه‌استوریامیشه‌روزقدس،اونقدر که‌اگه‌اینستاروبازکنی‌ممکنه‌سنگ‌یکی‌از مجاهدین‌فلسطینی‌بخوره‌توسرت😐😂
تا فتح راهی نمانده ! ـ ♥️💣🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ‌📚🔦‌ꜛꜜ یکےاز انواع جهاد با نفس این‌است کہ شما شب تا صبح را روۍ یڪ پروژه‌ۍ تحقیـ📝ـقاتے صرف کنید و گذر ساعـ⏰ـت را متوجه نشوید...
••📮📕•• چرا نماز نمیخونے ؟ -برام ‌دعـا‌ کن‌ هدایټ‌شم +سر ڪار نرو ! -چرا؟؟؟ +براټ دعاے روزۍ میڪنم :))) -🎧😐-
••🥀🇮🇷•• آن‌روز‌نزدیڪ‌است‌... ڪہ‌بگوییم‌ قاسم‌نبودے‌ببینےقدس‌آزادگشتہ... :)✌️🏻 .
••🌼🌿•• حال‌وخیمۍداره‌دنیامون آقاخودت‌درمون‌این‌دردۍ هـرجمعه‌میگیم‌جمعه‌بعدۍ... قـرن‌هم‌عوض‌شد:)...‌ برنمیگردۍ؟!💔 .
تمام‌بـ‌ود‌و‌نبـ‌ودم‌بیـا‌کہ‌وجـود‌م بہ‌بـ‌ود‌و‌نبـود‌"طُ"‌بستہ‌اسـت♥️!
حتی‌برای‌رفع‌دلتنگے‌هم چشم‌دوختن‌به‌گنبدت‌کافیست امابدان‌کہ‌دیدن‌روۍ‌ماهت عالم‌دیگری‌میخواهد🌿'!
نام تو زندگی من شهاب با عصبانیت حیاط رو دور زد و از خونه خارج شد. از ع بانیت می لرزیدم. متنفر بودم از این شووخ ووی که آقا جون برای من انتخاب کرده بود. روزخندی زدم. مرد با خدایی هست! نگاهی به آسمون کردم. - خدایا این شخ ی بود که آقا جون ازش حرک می زد؟ با یاد آوری نقشووه های شووهاب اخمی کردم. مردک ع*و*ض*ی! نگاهمو به سواختمون دوختم که عزیزرو چایی به دسوت کنار رنجره خیره به خودم دیدم. نگاهش حرفای زیادی دا شت ولی هیچ حرفی نمی زد. آهی ک شیدمو نگاهمو به آب اسوتخر دوختم. چه رازی توی نگاه همه بود و کسووی حرفی از اون نمی زد؟! **** کالفه از این طرک به اون طرک سالن می رفتم. روزی که منتظرش بودم رسیده بود. صووبح زود از خواب بیدار شووده بودم و منتظر جواب کنکور بودم. خدا، خدا می کردم قبول شده با شم. چقدر ذکر صلواپ فر ستاده بودم. دو هفته ای از رفتن شهاب می گذ شت. هیچ دلم براش تنگ ن شده بود. برعکس اح ساس امنیت می کردم. انگار به آرامش ابدی رسوویده باشووم. با صوودای عزیزاز فکر بیرون اومدم و نگاهش کردم. - سرم رفت! بیا بشین! سرگیجهگرفتم! چرا این قدر بال بال می زنی؟ چشمکی به عزیززدم و با استرسی که توی صدام بود گفتم:- عزیزامید من به همین دانشگاه و جواب کنکوره! - می دونم عزیز. با بال بال زدن تو که چیزی درست نمی شه! - وای عزیزدارم سکته می کنم. ...