eitaa logo
📝 گاه‌نوشته‌های من
71 دنبال‌کننده
25 عکس
23 ویدیو
3 فایل
📚 کانال شیخ رضا احمدی کارشناس کلام اسلامی کارشناس ارشد مدرسی علوم عقلی کارشناس مشاوره و پاسخگویی به شبهات دینی مشاور مذهبی، مدرس، نویسنده و پژوهشگر ✅ ارتباط با ادمین کانال: 📬 @RezaAhmadi_PM
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 💠 مهرماه سال 1391 ه.ش، شب میلاد امام رضا علیه‌السلام، مدرسه شریفه اباصالح عج آن شب، حال عجیبی داشتم. از چند روز قبل که تصمیم گرفتم معمّم شوم گویی پل صراط را در همین دنیا در مقابل چشمان خود می‌دیدم. ترس بر وجودم مستولی شده بود. قرار بود تن به مسئولیت خطیری دهم. بیم آن که در انجام وظیفه ناتوان باشم افکارم را مشوش کرده بود. تا آن شب، معنویت واقعی، اتصال به حضرت حق و کسب رضایت امام زمان را در عُرَفا و سیر و سلوک آنها دنبال می‌کردم و آن را برای خود امری دست نیافتنی می‌پنداشتم. اما آن شب ... بسم الله الرحمن الرحیم . بإذن الله و اذن رسوله و اذن خلفائه المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین. قبا را بر تن کردم. عبا را بر دوش گرفتم. عمامه را تحویل دادم. منتظر در گوشه‌ای از سالن بیرونی نشستم. ناآرام بودم و غرق در فکر. گاهی صلوات می‌فرستادم. گاهی استغفار می‌کردم. گاهی نجوا می‌کردم: خدایا خودت عاقبت ما را ختم به خیر بگردان. گاهی به امام زمان متوسل می‌شدم. گاهی برمی‌خاستم. چند قدمی راه می‌رفتم ، باز می‌نشستم و انتظار می‌کشیدم. تا اینکه... حس کردم به یک‌باره فضا منقلب شد. اتفاقی افتاده بود. ناخواسته از جا کنده شدم. به سمت پله‌ها رفتم. از میان پله‌ها چهره‌ای نورانی نمایان شد که عصا به دست از پله ها پایین می‌آمد. هیبت معنوی‌اش مرا مات و مبهوت کرده بود. از پله‌ها که پایین آمد، نگاهم کرد. سلام کردم. با لبخند سلامم را پاسخ گفت و سری تکان داد. ومن آرام شدم. آرامِ آرام. اولین بار بود که حضرت را از نزدیک می‌دیدم. عظمت معنوی‌ای را که سالها در عُرَفا می کاویدم، آن لحظات در وجود ایشان یافتم. ایشان که به آن معنا عارف نبود! پس چطور ... !؟؟؟ وقتی نامم را برای عمامه گذاری خواندند، سریع از جا برخاستم. چند قدم برداشتم و در مقابل ایشان زانو زدم. نگاهم را به ایشان دوختم. برایم دعا کردند و فرمودند: جَعَلَکَ الله مِنَ العُلماءِ العامِلین و مِن أنصارِ الدین. لبخند زدند. بسم الله الرحمن الرحیم گفتند و عمامه را بر سرم نهادند. و من آرام بودم. آرامِ آرام. دعای ایشان پاسخی بود برای پرسشی که در ذهنم ایجاد شده بود . از همان موقع دعای خیر ایشان را که در چهار نکته خلاصه می‌شد: توجه و وابستگی به لطف الهی، علم، عمل و نصرت دین خدا، نصب‌العین خود قرار دادم. دیگر نترسیدم. مردد نشدم و در تمام مدتی که از آن شب می‌گذرد آرام هستم. آرامِ آرام. ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir