eitaa logo
📝 گاه‌نوشته‌های من
71 دنبال‌کننده
25 عکس
23 ویدیو
3 فایل
📚 کانال شیخ رضا احمدی کارشناس کلام اسلامی کارشناس ارشد مدرسی علوم عقلی کارشناس مشاوره و پاسخگویی به شبهات دینی مشاور مذهبی، مدرس، نویسنده و پژوهشگر ✅ ارتباط با ادمین کانال: 📬 @RezaAhmadi_PM
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 💠 نصیحت درست و بموقع یادم میاد خیلی سال پیش، زمان کودکی، یه سال عید غدیر به رسم هر ساله با رفقا رفتیم عید دیدنی سادات محله یکی از خونه ها که رفتیم و نشستیم ، مدتی نگذشته بود که یدفعه پدرم _حفظه الله_ از در وارد شدن و کسانی که ایشون رو میشناختند به احترامشون از جا بلند شدند و براشون جایی باز کردند که بنشینن ولی من، کودکانه محکم سر جای خودم نشسته بودم و انگار نمیدونستم در اون لحظه باید چکار کنم 🤦🏻‍♂️ در همین حین آقای م.ن که کنار من بود یَقَمو گرفت و بلندم کرد و کشیدم کنار و به پدرم تعارف کرد که سرجای من بنشینه، بعد چهرشو در هم کشید و تو گوشم آهسته گفت : خجالت نمی کشی پدرت اومده و از جات تکون نمیخوری؟ تو قبل از همه باید بلند می شدی و جاتو به او می دادی. یه لحظه جا خوردم انتظارشو نداشتم در عالم کودکی، هم خجالت زده بودم از نادونی خودم و هم عصبانی از تذکری که اون بنده خدا بهم داده بود. بهم برخورده بود. با خودم می گفتم حالا من یه بچگی ای کردم ، دیگه چرا به روی من میاری؟ تا مدتها ذهنم درگیر اون اتفاق بود خوب که فکر کردم دیدم عجب کار سنجیده ای کرد، اگه اون روز این کارو نکرده بود، خدا میدونه کِی من می فهمیدم که چطور در مقابل پدرم باید رفتار کنم من ندونسته کوتاهی کردم و تذکری که اون بنده خدا بهم داد باعث شد برا همیشه ادب به مقام پدر رو فراموش نکنم و از این بابت همیشه ممنونشم 🙏 با اینکه آقای م.ن گاهی در ظاهر بداخلاق به نظر میاد ولی اون روز درس اخلاق بزرگی به من داد و همیشه به این خاطر دعاش میکنم 🤲🏻 پ.ن: از تذکر و موعظه ی آدمای دلسوز ناراحت نشیم و خرده نگیریم شاید خوب که فکر کنیم متوجه بشیم حق با اونهاست و باید ممنونشون هم باشیم 🌱 یا حق 🌱 ✍️ _____________ گاه نوشته های من 📝 @RezaAhmadi_ir
📌 🚫 جَو گیر نشیم خیلی سال پیش در دوران نوجوونی با دوستان، زمینی رو برای مسابقه فوتبال هماهنگ کردیم و مسابقه رو شروع کردیم. اواسط بازی انقدر هیجان زده و گرم بازی شده بودم که دیگه نه چشمام درست میدید و نه گوشام درست میشنید. مصمم بودم که هر جوری شده گل بزنم. لحظه ای بدون اینکه به زمین یا بازیکنا دقت کنم پا به توپ شدم و با سرعت هرچه تمام تر هرکس نزدیکم میومد دریبل میزدم و به سمت دروازه می دویدم. نزدیک دروازه که رسیدم خواستم توپ رو به سمت دروازه شلیک کنم که یک آن به خودم اومدم و متوجه شدم هم تیمیام دارند همگی فریاد میزنند: داداش داری چه می کنی؟ اون دروازه ی خودمونه. خشکم زد. سرم رو بالا گرفتم دیدم به جای زمین حریف در زمین خودمون هستم و کسانی رو که دریبل زدم یارهای خودم بودن و الآن آماده ی زدن یه گل بخودی تاریخیم. پ.ن: وقتی گرم بازی شدی، مواظب باش به کدوم سمت حمله میکنی و کیا رو پشت سر میذاری و به کی گل میزنی. مبادا بزنی رفیق. ✍️ _____________ گاه نوشته های من 📝 @RezaAhmadi_ir
📌 ✍️ گویند روزی همسایه ی ملّانصرالدین نزد وی رفت و طنابی به عاریت خواست. ملا گفت: روی طنابم ارزن پهن کرده ام . همسایه با تعجب گفت: روی طناب که ارزن نمی توان پهن کرد! ملا جواب داد: برای بهانه همین هم کافیست. 😁 غرض این که درسته که به شخصی که مبتلا به ویروس شده واکسن نمی زنن و واکسن برای شخص سالمه و توی درمان بیمار تأثیری نداره درسته که اگه واقعا واکسن مفیدی در کشورهای دیگه ساخته شده بود، خودشون استفاده می کردن که دائم آمار مبتلاهاشون بالا نره درسته که واکسن هایی که برخی کشورها ساختن بجای ایمنی بخشی باعث مرگ آدمها شده درسته که اگه واکسنی هم باشه محدوده و اول به سالمندان و افراد دارای بیماری زمینه ای می زنن نه به همه اما برای تخریب نظام و رهبری و سیاه نمایی ، بهانه احمقانه چون واکسن نخریدین علی انصاریان و ... از دنیا رفتن هم کافیست . 😳 😡 😒 😏 —————— گاه نوشته های من 📝 @RezaAhmadi_ir
✍️ حالا که داریم به انتخابات ریاست جمهوری نزدیک میشیم کم و بیش میبینم بحث های انتخاباتی داره رونق می گیره خیلی هم خوب ولی سوالی که هست اینه که وقتی هنوز افراد برای انتخابات ثبت نام نکردند و اصلا معلوم نیست چه کسانی ثبت نام می کنند و چه کسانی تأیید صلاحیت می شوند و ... ، زدن کمپین و تبلیغات برای حمایت از فلانی یا فلانی و یا تخریب نامزدهای احتمالی رقیب چه معنی میده ؟ اصلا شاید تا اون موقع شخص مورد نظر، دار فانی رو وداع گفت، مرگه دیگه، خبر نمیکنه. یا شاید خودش از شخص دیگه ای حمایت کرد که شما قبولش ندارید و کلی شاید دیگه. این همه عجله آخه برای چی ؟ برادران مؤمن انقلابی، اعتبارتون رو بموقع و درست خرج کنید. مبادا بازیچه سیاست بازی عده ای سیاسی کار بشید، که چیزی جز پشیمونی به دنبال نداره، که البته مسبوق به سابقه هم هست. به نظرم در حال حاضر لازمه فقط کسانی رو که در تصمیمشون برای نامزدی انتخابات جدی هستند به مردم به طور صحیح معرفی کنیم، همین. 🚫 تخریب یا حمایت زودهنگام ، مفید که نیست مضر هم هست. از ما گفتن، دیگه خود دانید. 🍃یاحق🍃 —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
💠 گویند مردی مبتلا به چشم درد شد. برای درمان نزد دامپزشک رفت و درخواست دارو کرد . دامپزشک از آنچه که در چشم خَرها میریخت در چشم او ریخت و درنتیجه ، آن شخص کور شد . مرد شکایت به نزد قاضی برد و گفت : این بیطار (دامپزشک) مرا خر فرض کرده و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر او هیچ تاوان نیست، اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی . 🍃ندهد هوشمندِ روشن رای به فرومایه ، کارهای خطیر بوریاباف(حصیرباف)اگر چه بافنده است نبرندش به کارگاه حریر🍃 🔺گلستان سعدی ✍️ پ.ن: آینده ی هر یک از ما در گرو انتخاب ها و عملکرد درست و غلط خود ماست، پس با انتخاب عقلانی و به دور از شتابزدگی یا بی تفاوتی آینده ای روشن برای خود رقم بزنیم. —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 یه شب که توی صحن مسجد مقدس مشغول پاسخگویی به مراجعین بودم، جوونی اومد سراغم و گفت حاج آقا یه چیزی میخوام بگم ولی روم نمیشه. گفتم مشاوره میخوای؟ گفت یه جورایی آره. گفتم پس چند لحظه صبر کن من پاسخ این خانم ها رو بدم بعد دربست درخدمتم. چند لحظه شد چند دقیقه. چون خانم ها پشت هم سوال می پرسیدن کمی طول کشید. بعد که رفتند، اون جوون اومد جلو و گفت: - حاج آقا من بچه تهرانم. حقیقتش خیلی حالم بده. - چرا ؟ چی شده؟ - راستش من گناهی نیست که نکرده باشم یعنی شرایط گناه همه جوره برام مهیاست و روزی نیست که بدترین گناها ازم سر نزنه، ولی هنوز ته دلم بابت انجامشون ناراحت میشم و بعدش عذاب وجدان میگیرم. بارها هم توبه کردم ولی به ساعت نرسیده باز گناه می کنم. دست خودم نیست در مقابل گناه مقاومتی ندارم. با تمام این حرفا قرار ثابتمه که حداقل ماهی یکی دو بارو بیام جمکران. - چطور؟ - نمی دونم ، این جا که میام حال دلم عوض میشه. حال و هواشو دوست دارم. ولی میدونم همین الآن که از اینجا برم در اولین فرصت عرقی میخورم و با یکی ... - بسه عزیزم ادامه نده، فهمیدم. خب حالا از من چی میخوای؟ - میخوام بگی چیکار کنم از این وضع خلاص شم. من اهلبیتو دوست دارم، امام زمانو دوست دارم، خیلیم ازش خواستم کمکم کنه ولی انگار دوستم نداره، جوابمو نمیده. یه نگاهی کرد به مسجد و گفت آقا تو هم با ما کاری نداری، محلمون نمیذاری شایدم ازم بدت میاد و إلّا بعد این همه خواستن جوابمو میدادی. تا اومدم صحبتمو شروع کنم یه خانمی از دور صدا زد حاج آقا ببخشید! نگاه کردم دیدم یه خانم محترمه ای چمدون به دست داره میاد سمتمون. گفتم بفرمایید. اومد نزدیک، چمدون رو گذاشت رو میز و باز کرد. گفتم این چیه؟ گفت راستش این ، از کربلا آوردم. داشتم از مسجد میرفتم نگاهم افتاد به شما به دلم افتاد بیارم شما هم متبرک بشید. نگاه کردم به اون جوون گفتم: بسم الله، اول شما. دیدم بُهت زده داره به پرچم نگاه میکنه. گفتم دستی بکش به پرچم متبرک شو. دستاشو برد پشتش و گفت نه، دیدم اشک تو چشمش حلقه زد. اصرار نکردم . خودم دستی به پرچم کشیدم بوسه ای زدم و از اون خانم تشکر کردم. چمدون رو بست و رفت . چند قدمی رفته بود که اون جوون آروم با صدای لرزون گفت حاج آقا میشه بگی برگرده . گفتم حتما. اون خانم رو صدا زدم، برگشت و چمدون رو باز کرد. جوون همونطور که دستش پشتش بود کامل خم شد و پرچم رو بوسید، ولی چند لحظه این حالتش طول کشید، انگار یه چیزی زمزمه کرد و بعد ایستاد، دیدم به پهنای صورت داره اشک میریزه. عجیب حالش منقلب شده بود. گفتم اینطور که معلومه خود آقا جوابتو داد. داخل غرفه ی پشت کسی نیست، برو با خودت خلوت کن. با حرف بزن، بگو از گناهایی که انجام میدی بیزاری. بگو دیگه به سمت گناه نمیری. بگو که فهمیدی آقا حواسش بهت هست. بگو که فهمیدی کلید حل مشکلت امام حسینه. رفت توی غرفه ی نیمه ساخته و تاریک پشت، صدای هِق هِقش بلند شد، مدتی طولانی گریه می کرد و ناله میزد إنقدر که توجه همه رو به خودش جلب کرد. حالش خریدنی بود. کمی که آروم شد، اومد بیرون و بهم گفت به همون پرچم قسم دیگه گناه نمی کنم. رو کرد به مسجد و دست به سینه گذاشت و گفت آقا ممنون. بازم میام ولی الآن باید برم، لازمه کارایی رو انجام بدم. خداحافظی کرد و رفت. ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 ثواب و کباب چند روز پیش توری ای رو که سفارش داده بودم برای پنجره های خونه بسازند، آوردند و نصب کردند و بخشی از پولش رو قرار شد کارت به کارت کنم که البته چند دقیقه بعد از اینکه رفتند انجام دادم. امروز ساعت 14 که اومدم خونه، طبق روال معمول تصاویر آیفون رو چک کردم ببینم در نبود ما کسی نیومده باشه درِ خونه. از قضا دیدم صبح، همون سازنده و نصاب توری، اومده و دو بار هم زنگ زده. در لحظه چیزی که در ذهنم اومد فقط و فقط این بود: - نکنه واریز پول مشکلی داشته و این بنده ی خدا شماره ی منو نداشته که تماس بگیره و ناچار شده بیاد درِ خونه، و إلّا کار دیگه ای نمیتونسته داشته باشه. - سریع یه زنگی بهش بزنم ببینم چه کاری داشته و اگه نگرانی ای براش پیش اومده برطرف کنم که بنده ی خدا دهان روزه دوباره مجبور نشه بیاد درِ خونه. - نکنه الآن خواب باشه. آخه ساعت دوِ بعد از ظهرِ و اگه به گوشیش زنگ بزنم و خواب باشه، تماس من بیدارش می کنه، خدا رو خوش نمیاد باعث مزاحمت بشم، بالأخره ماه رمضونه و خواب مردم حساب کتاب نداره. در نهایت تصمیم گرفتم به مغازه شون زنگ بزنم، چون مطمئن بودم کسی توی مغازه نمیخوابه اونم این موقع . یعنی یا هست و بیداره و جواب میده و یا نیست و جواب نمیده که در این صورت حدأقل من به وظیفم عمل کردم. تماس گرفتم و طبق روال معمول پسرش گوشی رو برداشت، گفتم پدر هستند؟گفت بله، یه لحظه. گوشی رو باباش گرفت. گفتم کاری داشتید امروز اومده بودید درِ خونه؟ گفت شما؟ گفتم فلانی ام. گفت با شما کار نداشتم، اومده بودم برای همسایه ی طبقه بالا توری نصب کنم، حالا مگه چی شده ؟ گفتم آخه زنگ ما رو زده بودید و تصویرتون روی آیفون افتاده بود تماس گرفتم بگم اگه کاری داشتید درخدمتم. گفت مرد حسابی زنگ زدی منو از خواب بیدار کردی که چی؟ که تصویرم تو آیفونتون افتاده ؟! کلی شاکی شد و قطع کرد!!! 😳 پناه بر خدا، خواستیم ثواب کنیم کباب شدیم. 🔻 پ.ن : کاش کمی صبور باشیم و إنقدر زود أعمال آدما رو حمل بر بیشعوری و حماقت نکنیم. باید اجازه حرف زدن به آدما بدیم و توجیه عملشون رو بشنویم و زود قضاوت نکنیم. خیلی وقتا آدما کارهایی رو از روی خیرخواهی و حتی با ملاحظه و رعایت جوانب احتیاط انجام میدن ولی خب ... یاد بگیریم صبور باشیم تا دیگه از کسی نشنویم: خواستم ثواب کنم، کباب شدم. این بی صبری ها و فکر نکردن ها و حق بجانب دیدن خود و سریع عصبانی شدن ها و برخوردهای تند و ناشایست باعث میشه رفته رفته آدمها از انجام کار درست هم بترسند و بشود آنچه نباید بشود. 🍃 یا حق 🍃 ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 إطاله ی کلامی در باب انتخابات ✍️ در بین نامزدهای انتخابات، ما با چند دسته از افراد مواجه میشیم: 🔹 بعضیا نظریه پردازهای خوبی هستن و حرفای خوبی میزنن، در ظاهر هم متدین و متعهد به نظام به نظر میان -باطنشون رو هم که خدا میدونه- ولی در مقام عمل مدیران توانمندی نیستند، یا توانمندیشون در مدیریت یک تشکیلات کوچک یا حیطه ی خاصه . اینا نه می تونند عوامل زیر دستشون رو مدیریت کنند و نه طرح های مفید رو اجرایی. به همین دلیل برای رفع نا توانیشون زود به آدمای فعال دور و برشون اعتماد میکنن، بعد یه مدتم کلا منکر وعده هاشون میشن و شروع می کنن به فرافکنی و ناکارآمدی هاشون رو گردن این و اون میندازن. کلی هم نفوذی و مفسد اقتصادی از زیر چترشون در میاد. با این افراد مملکت پیش میره ولی پِت پِت کنان. اینا ضررشون بیشتر از منفعتشونه. فرض در مورد این افراد منافق و نفوذی نبودن خودشونه که البته ممکنه همین هم خلافش ثابت بشه. 🔸بعضی دیگه، مدیران خیلی فعال و پر تحرکی هستن اما آدمای فهمیده و عاقلی نیستند. این ها هم در ظاهر متدین و متعهد به نظام به نظر میان -باطنشون رو هم که خدا میدونه- . نشونه ی این آدما سعیشون در عوام فریبی و شعارهای پوپولیستی و مغالطه ست. این گروه معمولا به راحتی زیر چتر نفوذی های متملّق قرار می گیرن و پس از مدتی میزنن جاده خاکی و به سمت انجام طرح هایی میرن که فقط خودی نشون بدن حتی اگه اون طرح غلط باشه. اینها در عین حال که فهم پاییینی دارن، خودشون رو همه چی دان می دونن و چون جاهل و خودرأی و خودشیفته و در عین حال فعال هستن، عملا مملکتو نابود می کنن. اگرچه با وجود این آدما نیاز به نفوذی نیست، اینا خودشون ندانسته - شایدم دانسته -کارهارو مطابق میل دشمن پیش می برند. 🔹برخی دیگه، هم اهل دانش و تفکرن و هم مدیر و پر تحرک آمّا مشکلشون اینه که تعهد دینی ندارن و پایبند به نظام نیستن. اینا دیگه خیلی ترسناکن چون رسما خودشون براندازند. 🔸دسته ی دیگه اونایی هستن که هم خوش فکرند، هم مدیر - در عرصه های مختلف کلان_ پرتلاشن و متدین، مؤمن اند و متعهد به ارزشهای نظام . اینا آدمایی هستند که نه که نشه، میشه، ولی سخت میشه تو دستگاهشون نفوذ کرد و اگرم بشه کار زیادی ازشون بر نمیاد. چون طرفشون کار بلد و حواس جمعه . ▪️اگه دقیق تر بشیم، میشه به این دسته بندی گروه های دیگه ای هم اضافه کرد ولی موارد بارزش همیناییه که گفتم. 🔻اینم که یه کسی کاندیدا بشه که همه چی تموم باشه و در کنارش جشن بای بای نفوذی ، گودبای مفسد اقتصادی، خداحافظ تحریم یا جشن ما چقدر خوشبختیم بگیریم و سرود ما چقدر خوشحالیم بخونیم و سلام کنیم بر اسلام ناب محمدی ص، از سرتون بیرون کنید. این آرزو فقط با ظهور امام زمان عج محقق میشه إن شاء الله . خلاص ❌ خب ، پس یعنی رأی ندیم؟ ✅ چرا، اگه خوب خونده باشی میفهمی که باید رأی بدی، خوبم رأی بدی ⁉️ اونوقت چجوری باید تشخیص بدیم کی به کیه؟ ✳️ اینجوری: 1.سوابقشون - تحصیلات(میزان و محل گذراندن دوره تحصیلی و کسب مدرک)، مسئولیت های سابق و عملکردها، مواضع، مصاحبه ها و حرفای گذشته ، شخصیت ، گرایش و رویکرد فرهنگی،سیاسی، مذهبی و اقتصادیشون - رو دقیق بررسی کنیم. 2. اطرافیانشون - قبل از انتخابات و در زمان تبلیغات انتخاباتی- رو درست بشناسیم. 3. عملکردشون رو در زمان تبلیغات انتخاباتی خوب رصد کنیم. خیلی چیزا ازش میشه فهمید. 4. حرفا و طرحاشون رو خوب گوش بدیم، ببینیم اولا چقدر با دغدغه های واقعی مردم مطابقت داره، ثانیا چقدر جامع و فکر شده ست، ثالثا چقدر بوی اسلام و ارزشهای نظام رو میده، رابعا چقدر واقع نگرانه و عملیاتیه. 5. ببینیم دشمن نسبت بهش چه حالی داره: خنثی، حامی زیرپوستی، مخالف زیرپوستی، دشمن خونی 6. هر کی دم از اتحاد، آشتی ملی، برطرف کردن تحریمها ، مذاکره، إحیاء برجام و ... زد، دیگه بهش فکر نکنید. به قطع یا احمقه یا خائن. 🍃 تشخیص با شماست، باقیشم دیگه با خداست 🍃 🔰 اگه چند روز زحمت بکشی، وقت بذاری ، تحقیق کنی، خوب بشنوی، خوب ببینی، خوب فکر کنی، خوب مشورت بگیری و درست انتخاب کنی و رأی بدی، مجبور نمیشی چهار سال مصیبت بکشی و تحمل کنی، إن شاءالله —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 خادمان ما چند سال پیش برای تبلیغ دهه ی اول محرم اعزام شدم به یه روستایی که جمعیت زیادی نداشت. در بدو ورود با یه حسینیه مواجه شدم که بهم گفتن اینجا محل استقرار شماست. در زدیم و سیدی در رو باز کرد، دیدم خانواده اونجا زندگی می کنه. تعجب کردم . گفتم داستان چیه ؟ سید گفت اینجا خونه ی منه . بفرمایید داخل، نفسی تازه کنید تا براتون توضیح بدم. بعد از ورود و پذیرایی، سید گفت: این جوون که می بینی پسرمه. علاوه بر این پسر، پسر جوان دیگه ای داشتم که خیلی عاشق امام حسین ع بود. شیفتگی عجیبی داشت. ایام محرم که می شد یه تنه همه ی کارهای برپایی عزای حضرت رو انجام میداد و هیئت به پا می کرد. چند سال پیش در اثر یه سانحه از دستش دادیم. خیلی سوختیم. بعد از اون تصمیم گرفتم طبقه ی پایین خونه رو به نام پسرم حسینیه کنم و از اون به بعد خودمون طبقه ی بالا زندگی می کنیم. در این سالها هم هر روحانی ای میاد، در همین حسینیه مستقر میشه و مراسمات روستا هم همینجا برگزار میشه. خانواده ی خیلی محترم ، خوب ، باصفا و مهمون نوازی بودن. خاطرات جالبی از اون چند روزی که در خدمتشون بودم دارم. یادمه یه روزی مادر خونه اومد نشست به درددل کردن و از داغ جوونی که از دست داده بود و جریان حسینیه و روحانیونی که هر سال منزلشون میان گفت تا رسید به یه خاطره که بدجوری حالمو دگرگون کرد. می گفت هر سال یه روحانی مُسِنّ برای مناسبتهای مختلف برامون می فرستادن. تا اینکه یه سال دیدیم طلبه ی جوانی رو فرستادن. خیلی ناراحت و عصبانی شدم. رفتم به سید گفتم: چرا این جوون رو برای ما فرستادن؟ ما دختر جوون تو خونه داریم. این اصلا درست نیست، همین فردا میفرستیش بره و میگی یکی دیگه بفرستن. سید گفت خانم فرقی نمی کنه این هم یه طلبه ست مثل قبلیا. گفتم نه این جوونه، درست نیست وقتی ما دختر جوون داریم یه مرد جوون بیاد چند روز تو خونمون بمونه. خلاصه قرار شد فردا بفرستیمش بره. شب شد. حوالی سحر که همه خواب بودیم با یه صدایی به هوش اومدم، دیدم صدای دخترمه. رفتم بالای سرش دیدم تو خواب داره می لرزه و گریه می کنه و یه دفعه از خواب پرید. گفتم چی شده ؟ نمی تونست حرف بزنه. مدتی رو فقط گریه می کرد. وقتی آروم تر شد، گفت مامان خواب حضرت زهرا س رو دیدم. حاج خانم به اینجای صحبت که رسید خودش شروع کرد به اشک ریختن و دخترشو صدا کرد و گفت بیا خودت تعریف کن. دختر خانوم اومد و تعریف کرد که بله در عالم خواب یه خانوم جوونی رو دیدم که بهم الهام شد حضرت زهراست. خیلی ناراحت و عصبانی بود، بهم گفت برو به مادرت بگو اینها پیر و جوانشون هستند و برای ما خیلی عزیزند و حرمت دارند. مبادا دیگه به خودت اجازه بدی در موردشون گمان بد ببری و بد حرف بزنی و باهاشون بد رفتار کنی. این رو گفت و من از خواب پریدم و از این که حضرت زهرا رو دیده بودم حال خودمو نمی فهمیدم و فقط اشک می ریختم. بعد که خواب رو برای مادرم تعریف کردم، ازش پرسیدم قضیه چیه؟ جریان رو برام تعریف کرد و گفت اشتباه کردم. نفهمیدم. حاج خانم گفت صبح که شد به سید گفتم دست نگه دار، بذار باشه، قدمش به روی چشم، از این به بعد هر ای بیاد خودم خدمتشو می کنم. غرض اینکه حاج آقا، وجود شما برای ما باعث برکته، هر کاری دارید بگید ما دربست درخدمتیم. اینها رو گفتند و رفتند. من موندم و بار سنگینی که بیش از پیش رو دوش خودم احساس می کردم. احساسی که از اون روز دیگه رهام نکرد. ما کجا و محبت و الطاف خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها خانوم انقدر به امثال من حقیر و ناچیز توجه دارند و ما ... . خانوم جان، بابت کوتاهی هامون شرمنده ایم ... ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 ♨️ شخم ♨️ وقتی کشاورز، زمینی رو شُخم می زنه، هدفش اینه که خاک نرم بشه تا آب به خوبی درش نفوذ کنه، زیر و رو بشه که خاکهای زیرین، هوایی بخوره و علفهای هرزی که تو زمین ریشه کرده، از بین بره تا زمین برای رشد محصولِ مفیدِ جدیدی که کاشت میشه، کاملا آماده بشه. حالا سوال اینه: من و شمایی که هر از چندگاهی تو ذهنمون یا پیش دیگران میشینیم و گذشته ها رو شخم میزنیم، هدفمون چیه ؟ این که خطاهای دیگران رو هر چند وقت یک بار از عمق ذهنمون بیرون بیاریم و به رخشون بکشیم و باز کینه ای که از آدما به دل گرفتیم رو درون ذهن و قلبمون حفظ کنیم، باعث رشدمون میشه یا بیشتر جلوی رشدمون رو می گیره ؟ بهتر نیست اگر گذشته ها رو شخم زدیم، یه بار برای همیشه علف هرز رو در دلمون نابود کنیم، و زمین قلبمون رو نرم، و آماده پذیرش انوار الهی کنیم و در درونمون بذر بکاریم و بنشینیم و شاهد محصول بذر بی نظیری که کاشتیم باشیم؟ ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 کنترل فکر (خوندن این مطلب رو از دست ندید) یکی از پر تکرارترین سوالاتی که توی این سالها ازم شده، درباره ی اینه که چه کنیم فکر گناه نکنیم؟ اگه بخوام مختصر و مفید جواب بدم باید بگم: قبل از هرچیز لازمه که بدونی فکرِ گناه مقدمه و البته قوی ترین عامل برای ارتکاب گناهه، چون تا به گناهی فکر نکنی انجامش نمیدی و وقتی به گناهی فکر کردی در ذهنت ریشه میده و ایجاد انگیزه می کنه و رفته رفته فکرت متمرکز میشه و اراده در برابر انجام گناه سست میشه و در نهایت مرتکبش میشی. پس، اول این که نباید اجازه بدی هرچیزی وارد ذهنت بشه، باید مراقب ورودی های ذهنت (تصویر، صوت و ... حرام) باشی. احتیاط کنی و به محض مواجهه، بدون لحظه ای مکث، از دریافت اون داده ی حرام خودداری کنی. دوم این که با تمرین، باید بتونی ذهنت رو کنترل کنی، به این صورت که به محض اینکه فکر ناشایستی به ذهنت خطور کرد، بدون اینکه با آغوش باز به استقبالش بری فوراً اونو با فکر دیگه ای جایگزین کنی و لحظه ای به ذهنت اجازه ندی درگیر اون فکر بشه. بیا یه تمرین کنیم. الآن فکر می کنی منی که در این لحظه در حال نوشتن این مطلب هستم روی چی نشستم ؟ یه موکت چغر سبزآبی؟ یه صندلی نرم مدیریتی صورتی؟ یه تختخواب دو طبقه خوابگاهی؟ رو چمنای توی پارک؟ رو یه تخته سنگ لب دریا؟ کجا هستم؟ پشت میز کارم؟ توی قطار تو راه مشهد؟ تو یه کلبه جنگلی ؟ تو یه ویلا لب ساحل؟ گوشه ای از یه مسجد؟ بالای برج دیدبانی سر پُستم؟ به جون خودم اگه به این آخری حتی الآنم که خودم گفتم فکر کرده باشی رسما امیدی بهت نیست. شک نکن تلاش برای بهبودیت بی فایده ست. بگذریم، از انتخابات چه خبر ؟ به نظرت کاندیدای مورد نظرت رأی میاره؟ الکی ! فک نکنم، قیافه ش به این حرفا نمی خوره. حرف زدنم که بلد نیست. غیبت نکن داداشم، من میگم، تو چرا گوش میدی؟ خوبیت نداره پشت سر مرده حرف زدن. مرده ؟ کدوم مرده؟ بی خیال. داشتم چی می گفتم؟ إی بابا این چه وضعیه این شاطرم با این نوناش، همش خمیره، گفتم خمیر یاد خمیر دندون افتادم، خداییش خمیر دندون فقط مریدنت، چند روز دندون درد داشتم ، نوع ضد حساسیتشو زدم درد دندونم افتاد، همین روزا باید برم دندون پزشکی، دوباره کلی خرج کنم و ... . بد روزگاری شده، خیلی مواظب باشید وسایل برقیتون خراب نشه، چند وقت پیش پنکه مون شکست، بردم تعمیر، به اندازه ی قیمت اولش خرج تعمیرش شد. هوا چرا هِی سرد و گرم میشه ؟ یه دفعه رعد و برق میزنه و تگرگ میاد دو دقیقه بعد ، آفتابی میشه و یه جوری گرم میشه که انگار تو سونایی ، واقعا اینا رو مسئولین رسیدگی نمیکنن؟؟؟ 🔹به نظرم دیگه کافیه، اگه یادت مونده باشه چند خط بالاتر گفتم: بیا تمرین کنیم. به نظرت بعد از اون جمله، من به چند چیز بی ربط ، بلافاصله فکر کردم و فوری نوشتم و جوری ذهنم و ذهنت رو از فکر قبلی فارغ کردم که گویی از اساس بهش فکر نکرده بودیم؟ بله ، کنترل فکر شدنیه، فقط کافیه تو بخوای، همین. دیگه نشنوم کسی بگه چجوری به فلان چیز فکر نکنما. 🔻نکته آخر: حواست باشه، به اینکه به فلان چیز نباید فکر کنمم فکر نکنی، چون اینجوری بازم داری به همون چیز فکر می کنی. خب، بازم تمرین میخوای؟ باشه. همین الآن ازت خواهش میکنم به گربه سیاه دم بریده ی محله تون که پاش لنگ میزنه و هر وقت تو رو میبینه چشماش برق می زنه و با لبخند برات دست تکون میده، فکر نکنی. خواهش کردما ، مرد باش فکر نکن . الآن داری فکر می کنی نه؟ این همونه که گفتم. فقط یه سوال: جان من یه همچین گربه ای تو محله تون دارید که داشتی فکر می کردی بهش فکر نکنی؟ دمتون گرم، چه گربه هایی دارید شما. پس، از این به بعد اگه اراده کردی به چیزی فکر نکنی، به فکر نکردن بهشم فکر نکن. اُه اُه چقدر حرف زدم ، مثلا میخواستم مختصر جواب بدم، نشد دیگه، شرمنده، شما به خوبی خودتون ببخشید موفق باشید🌹 🍃یا حق🍃 ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 ♨️ این شما و این هم صف کشی مدعیان نجات کشور ✍️ لیست ثبت نام کنندگان انتخابات رو که دیدم، هر چی نگاه کردم، دیدم بین ثبت نام کننده ها جز آقای و شاید ، نیروی انقلابی قابل دفاعی که بتونه با اقبال عمومی مردم مواجه بشه نمیبینم. الحمدلله هر دو چهره هم اخلاقی و مأخوذ به حیا هستند. در مقابل این دو چهره، شاهد لشکرکشی غربگراهای بی آبرو ، ساده لوحان ناکارآمد و مدعیانی بدون پایگاه مردمی هستیم که به دلیل نداشتن صلاحیت لازم، چنانچه شورای نگهبان به درستی به مسئولیتش عمل کنه، یا ردّ صلاحیت میشن و یا رأی چندانی ندارن تا در برابر نامزدهای انقلابی بتونن قد عَلَم کنن. در این بین، دو نفر از ثبت نامی ها جلب توجه زیادی کردن، یکی که ظاهراً بیشتر به نیت تطهیر چهره ی اطلاح طلبان و اعاده ی حیثیت نداشته ی غربگرایان وارد عرصه شده، و دیگری که از همین اول شمشیر رو از رو بسته و چنانچه از فیلتر شورای نگهبان به لطایف الحیلی رد بشه، بیشترین حملات و ضربات رو بر پیکره ی نیروهای انقلابی میزنه. به هر حال، افراد زیادی ثبت نام کردند اما بین ثبت نام کنندگان، بعیده که بیشتر از 6 یا 7 نفر تأیید صلاحیت بشن. بین همونا هم احتمالا بعضیشون انصراف میدن. از این که احتمالاً در انتخابات امسال رقابت چشم گیری رو شاهد نباشیم نگران شدم، تا اینکه دیدم بالأخره هم پا به عرصه انتخابات گذاشت و ثبت نام کرد و کمی از نگرانیم کم شد. بلکه این بار شوق مردم برای انتخاب بین بد و بدتر ، به شوق برای انتخاب اصلح بین افراد صالح بدل بشه. 🚫 عمیقاً معتقدم بیشترین تخریب نسبت به هر کاندیدا میتونه از ناحیه ی خودش و حامیان و طرفدارانش صورت بگیره و لزوماً برای تخریب یک کاندیدا، نیازی به رقیب بی اخلاق نیست. پس کاندیداهای محترم جَوّگیر شدن، ساده لوحی، حرکات و حرفهای پوپولیستی، تبلیغات توهین کننده به شأن و شعور مردم، وعده های غیر کارشناسانه، و درگیر بازی و فضاسازی رقبا شدن ممنوع. امیدوارم حامیان و هوادارن نامزدها هم از إغراق در تبلیغات، دفاع یا نقد بی منطق، تحمیل نظر شخصی خود به دیگران و تحقیر و تخریب طرفداران رقیب جِدّاً بپرهیزند، تا إن شاءالله شاهد مشارکت حدّأکثری مردم در انتخابات و انتخاب نامزد اصلح باشیم. موفق باشید 🌺 🍃یاحق🍃 —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 ✍️ مرحبا به أعضای محترم که از آزمون دشوار خود سربلند بیرون آمدند 🔻 اعضای شورای نگهبان، بین و تأیید صلاحیت أفراد ناصالح برای جلب مشارکت بیشتر، و ، به درستی انجام وظیفه را برگزیدند و به وظیفه ی شرعی و قانونیشان عمل کردند. 🔹 مگر نه این است که یکی از اهداف شورای نگهبان جلوگیری از ورود ناأهلان و بی کفایتان به عرصه انتخابات است 🔸 مگر نه این است که مردم شریف ایران با اتکا به تأیید صلاحیتی که آن شورا انجام می دهد، شخصی را برمی گزینند و به او رأی می دهند ✳️ پس حال که این شورا، به وظیفه ی خود عمل کرده، به جای توصیه های بیجا، از آن در مقابل معاندان حمایت کنیم و قدردان آن باشیم . ✅ فراموش نکنیم، جلب مشارکت مردم در انتخابات با روشنگری رسانه ها و سربازان انقلاب محقق می شود نه با تخلف شورای نگهبان. 🔴 یادآوری این نکته هم لازم است که تأیید صلاحیت، به معنی این نیست که نامزدها، همه چی تمام هستند و قرار است نقش انسان کامل و منجی را ایفا کنند، بلکه فقط عَلَی الظّاهر خیرُالموجودین هستند، همین. تلاش کنیم بین آنها بهترین را انتخاب کنیم. 🌺 موفق باشید 🌺 🍃 یاحق 🍃 —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 سربسته : اشتباهات را تکرار نکنیم ✍️ بارها گفته ام و باز هم می گویم 🔻نوعاً شخصیت ها و مسئولین صالح را، دو امر، فاسد و گمراه می کند: 1. حملات و تخریب های غیر منصفانه و ممتد مخالفین، و نادیده گرفتن خدمات شخص، که باعث انحراف او از مسیر اصلی اش می شود و او را به جای انجام وظیفه درگیر تَقَلاّ برای دفاع از خود و بازپس گیری آبروی به ناحق خدشه دار شده اش می کند. 2. معصوم انگاری و قدیس سازی از شخص توسط حامیان و هواداران، و توجیه دائمی اشتباهات و کوتاهی های او، که او را به سمت تباهی سوق میدهد. 🔹ما را با مخالفین کاری نیست صدایمان هم به گوش آن مسئولین صالح نمی رسد می ماند حامیان و هواداران عزیزان، مراقب باشید با هواداری افراطی و مصلحت سنجی های جاهلانه ی خود، و سعی در درست جلوه دادن اشتباهات، شخصیت های مخلص و صالح را به سمت تباهی هدایت نسازید. افکار، رفتار و گفتار غلط، برای همه غلط است، حتی برای ... که نمی شود 🔴 فراموش نکنیم، وقتی با هشدار آگاهان از خواب غفلت بیدار نشویم، باید آماده ی سیلی روزگار باشیم. 🍃 یا حق 🍃 —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 نقطه‌ی صفر مرزی اولین بار بود که آن همه آدم و خانواده‌هایی را می‌دیدم که تشنه، گرسنه، زیر آفتاب سوزان، در یک غربت عجیب، سبک بار، با پای پیاده عزم سفر کردند؛ آدم‌هایی که بدون هیچ آلایشی روی خاک نشسته و چشم به دوردست دوخته بودند تا شاید فرجی شود و از بی‌سر و سامانی نجات پیدا کنند. آوارگان سرزمینی غریب اما نه از سر ترس و فرار از شمر و خولی‌های وطن، نه به امید رسیدن به آرزوهای خفن؛ آدم‌هایی را می‌دیدم که در شهرشان برای خود کسی بودند اما در آن نقطه هیچ هیچ‌ بودند، درست مثل من. من هم دیگر یکی از آنها بودم. ما دل به دریایی زده بودیم که قرار بود به اقیانوس وصل شود. با تمام وجود آمده بودیم که غرق شویم. غرق در اقیانوسی پر جاذبه که وصفش ما را به آن حال و روز کشانده بود. بعد از ساعت‌ها سردرگمی بالأخره ماشین‌های وَن از راه رسیدند و ما به راهی که در پیش گرفته بودیم ادامه دادیم. در ماشین ما، غیر از یک زوج جوان، همه مردهای جوانی بودند که اگرچه ظاهرشان غلط‌انداز بود اما در طول مسیر، با مرام و معرفت‌شان نگاهم را نسبت به خود تغییر دادند. آن زوج، حال جسمی‌شان رو به راه نبود. معلوم بود از گرمای شدید، تشنگی و گرسنگی دچار ضعف شدیدی شده‌اند. جوان‌ها هم که این را فهمیده بودند، برای اینکه آنها راحت باشند، علی‌رغم تعداد زیادشان و محدودیت فضای وَن و ناهمواری مسیر، روی پای یکدیگر نشستند و سعی کردند فضای راحت‌تری برای نشستن آن‌ها ایجاد کنند. هر جا هم که ماشین در بین راه برای استراحت توقف می‌کرد، اول به آنها رسیدگی می‌کردند و آب و غذا برایشان می‌آوردند. بعد از ساعت‌ها انتظار، آن مسیر طولانی، پر پیچ و خم و ناهموار به انتهای خودش رسید؛ همان جایی که همه‌ی ما انتظارش را می‌کشیدیم. ما دیگر به مقصد و مقصودمان رسیده بودیم. آنجا دیار عاشقان، بهشت زمین، کربلای معلّا بود و ما زائران اربعین حسینی. ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 📖 دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد. ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید: چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی؟ مرد جواب داد: آخر تابه من کوچک است! گاهی ما نیز همانند همان مرد، فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم. چون ایمانمان کم است و توانایی های خود را دست کم می گیریم. به خدا داشته باش از او هدایت و حمایت بخواه توانایی و استعدادت را با چشم باز ببین و با کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد به درستی استفاده کن. —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 لحظه ای نگاهم افتاد به ظرفی خالی که مورچه‌ای روی لبه‌اش راهپیمایی می‌کرد و پیوسته دور ظرف می‌چرخید، نه متوقف می‌شد و نه تغییر مسیر می‌داد، دو دقیقه‌ای نگاهش کردم و رفتم. دو سه ساعت بعد برگشتم و دوباره نگاهم به آن ظرف افتاد و در کمال تعجب دیدم که هنوز آن مورچه روی لبه‌ی ظرف مشغول حرکت است، اولش خنده‌ام گرفت، با خودم گفتم: این مورچه یا خیلی گیج است که نمی‌فهمد در یک افتاده یا احیانا چیزی زده، فاز سنگین برداشته. بعد یک دفعه به فکر فرو رفتم که: دور باطل! تکرار بدون توقف و برای این که اگر اشتباه رفته ای تغییر مسیر دهی! آن مورچه خود منم! من هم که مدتیست همین‌ گونه عمل می کنم! به خود آمدم و فهمیدم گیج وغافل و آن که گویی بی‌هدف به دور خود می‌چرخد خود منم و عجیب اینکه درست در همین لحظه دیدم آن مورچه مسیرش را عوض کرد و رفت دنبال زندگیش، انگار مأمور شده بود که مرا به هوش و حواسم را سر جایش آورد. ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 🔹دیدین بعضیا در ابراز محبتشون هم بی ادبن ؟!؟ مثلاً: طرف میخواد به یه عالِمی ابراز ارادت و محبت کنه میره سر اون عالم رو میگیره میکشه سمت خودش که پیشونیش رو ببوسه، خب مرد حسابی، گردن اون بیچاره از سه جا رگ به رگ شد که، این چه مدل ابراز ارادته یا میره علیه السلام از فاصله ی چند متریِ ضریح کَتاشو باز میکنه میگه عَععلییی، با آرنج تو سر و صورت مردم میزنه، دست میندازه به سر و گردن و کت و کول مردم هر کسی جلوشه پرت می کنه عقب که خودش بره جلو بچسبه به ضریح و مثلاً زیارت و ابراز محبت کنه، بعدشم با یه ذوقی میگه خدا رو شکر، عجب زیارتی کردم. از یه سری خانومها هم که دیگه نگم، محدوده نزدیک ضریح براشون مثل میدون جنگه، بعضیاشون جوری چادرشون رو می پیچن به کمرشون و با غضب جمعیت رو از هم میشکافن که انگار میخوان دشمن رو از پا دربیارن آمّا خبر خوب این که این روزها در حرم امام رضا علیه السلام بخاطر کرونا اتفاق خوبی افتاده که راهرو هایی رو با نرده برای زیارت زائرین درست کردن که در اون مسیر مردم به صف میشن و در کمال و احترام میرن کنار ضریح. چند لحظه دستی به ضریح میکشن، متبرک میشن، ارتباطی میگیرن و میرن اینجوری هم حرمت زائرین حفظ میشه هم حرمت زیارت شونده درود بر کسی که این ایده رو داده و اجرایی کرده کاش همیشه اینجوری بمونه ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 بسمه تعالی 🔹 هرچه تلاش کردم درباره‌ی حضرت فاطمه سلام الله علیها بنویسم نشد که نشد. انگار تا اراده می‌کنم بنویسم مغزم منجمد میشود، سوادم تَه میکشد، اطلاعاتم صفر میشود. انگار آلزایمر می‌گیرم. مرا چه شده؟ مشکل کجاست؟ با خود میگویم: بعضی قلم‌ها شأنیت این را ندارند که برای بلند مرتبه‌ای چون حضرت امّ أبیها بنویسند بعضی زبان‌ها صلاحیت این را ندارند که از سیدة نساءالعالمین سخن بگویند بعضی چشم‌ها طهارت این را ندارند که برای مظلومیت خاندان طهارت اشک بریزند بعضی گوش‌ها سلامت این را ندارند که از فضائل و معارف و مصائب اهل‌بیت بشنوند بعضی آدم‌ها لیاقت ندارند حتی اسمشان در حد سیاهی لشکر در لیست خادمین آل الله قرار بگیرد دلم شکسته و دائم این دو بیت را با خود تکرار میکنم : إی خاک آستان تو کُحل بَصَر مرا کوتَه مباد سایه‌ی لطفت ز سر مرا با صد امید بر سر راهت نشسته ام خاکم به سر اگر که برانی ز در مرا ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 مهرماه سال 1391 ه.ش، شب میلاد امام رضا علیه‌السلام، مدرسه شریفه اباصالح عج آن شب، حال عجیبی داشتم. از چند روز قبل که تصمیم گرفتم معمّم شوم گویی پل صراط را در همین دنیا در مقابل چشمان خود می‌دیدم. ترس بر وجودم مستولی شده بود. قرار بود تن به مسئولیت خطیری دهم. بیم آن که در انجام وظیفه ناتوان باشم افکارم را مشوش کرده بود. تا آن شب، معنویت واقعی، اتصال به حضرت حق و کسب رضایت امام زمان را در عُرَفا و سیر و سلوک آنها دنبال می‌کردم و آن را برای خود امری دست نیافتنی می‌پنداشتم. اما آن شب ... بسم الله الرحمن الرحیم . بإذن الله و اذن رسوله و اذن خلفائه المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین. قبا را بر تن کردم. عبا را بر دوش گرفتم. عمامه را تحویل دادم. منتظر در گوشه‌ای از سالن بیرونی نشستم. ناآرام بودم و غرق در فکر. گاهی صلوات می‌فرستادم. گاهی استغفار می‌کردم. گاهی نجوا می‌کردم: خدایا خودت عاقبت ما را ختم به خیر بگردان. گاهی به امام زمان متوسل می‌شدم. گاهی برمی‌خاستم. چند قدمی راه می‌رفتم ، باز می‌نشستم و انتظار می‌کشیدم. تا اینکه... حس کردم به یک‌باره فضا منقلب شد. اتفاقی افتاده بود. ناخواسته از جا کنده شدم. به سمت پله‌ها رفتم. از میان پله‌ها چهره‌ای نورانی نمایان شد که عصا به دست از پله ها پایین می‌آمد. هیبت معنوی‌اش مرا مات و مبهوت کرده بود. از پله‌ها که پایین آمد، نگاهم کرد. سلام کردم. با لبخند سلامم را پاسخ گفت و سری تکان داد. ومن آرام شدم. آرامِ آرام. اولین بار بود که حضرت را از نزدیک می‌دیدم. عظمت معنوی‌ای را که سالها در عُرَفا می کاویدم، آن لحظات در وجود ایشان یافتم. ایشان که به آن معنا عارف نبود! پس چطور ... !؟؟؟ وقتی نامم را برای عمامه گذاری خواندند، سریع از جا برخاستم. چند قدم برداشتم و در مقابل ایشان زانو زدم. نگاهم را به ایشان دوختم. برایم دعا کردند و فرمودند: جَعَلَکَ الله مِنَ العُلماءِ العامِلین و مِن أنصارِ الدین. لبخند زدند. بسم الله الرحمن الرحیم گفتند و عمامه را بر سرم نهادند. و من آرام بودم. آرامِ آرام. دعای ایشان پاسخی بود برای پرسشی که در ذهنم ایجاد شده بود . از همان موقع دعای خیر ایشان را که در چهار نکته خلاصه می‌شد: توجه و وابستگی به لطف الهی، علم، عمل و نصرت دین خدا، نصب‌العین خود قرار دادم. دیگر نترسیدم. مردد نشدم و در تمام مدتی که از آن شب می‌گذرد آرام هستم. آرامِ آرام. ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 💠 پای درس مردم پیرمرد نزدیک شد. بقچه ی زیر بغلش را گذاشت روی میز و باز کرد. - سلام حاج آقا. میشه یه امضا کنید؟ کفن پر از امضا بود. -سلام علیکم. آخه من که شما رو نمیشناسم، بدید کسانی که میشناسنتون امضا کنن. پیرمرد تلخندی زد و خواست بقچه را بردارد که پیرمرد دیگری از راه رسید و گفت: من برات امضا می کنم. همین که عصر جمعه مسجد جمکران هستی و کفنت رو آوردی که مؤمنین امضا کنن یعنی آدم خوبی هستی. نگران نباش، حاج آقا هم امضا می کنه. درست می گفت. شرمنده شدم. سرم را زیر انداختم. خودکارم را برداشتم و امضا کردم. پیرمرد خوشحال شد. تشکر کرد و رفت. ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 بسمه تعالی گاهی با خود می‌گویم به تناسب کسوت طلبگی‌ام لازم است نسبت به بسیاری از وقایع و اتفاقات جامعه واکنش نشان دهم و حدأقل یادداشتی بنویسم. اما بیشتر که فکر می‌کنم می‌بینم دنیا پر است از اتفاقات خوب و بد و آدم‌هایی که دائم نسبت به همه چیز و همه کس اظهار نظر می‌کنند. اما نتیجه چیست؟ فارغ از این که اساساً واکنش نشان دادن نسبت به همه‌ی وقایع شدنی نیست و اگر شخص با این رویکرد شناخته شود بالأخره در جایی موردی از دستش در میرود و سکوت می‌کند و همین می‌شود باعث سوء تفاهم. فارغ از این که این واکنش‌ها و اظهار نظرها اگر بخواهد تأثیرگذار باشد باید فوریت درش لحاظ شود و این فوریت غالباً با قضاوت نادرست و ارائه‌ی اطلاعات غلط همراه است، مسئله‌ی مهم‌تر این است که مشغول شدن به این امر انسان را از خود غافل می‌کند. آنقدر پیگیر و درگیر درست و غلط دیگران می‌شود که هدف آفرینش خود را فراموش می‌کند. یادش می‌رود از کجا آمده‌، در کجا هست و به کجا قرار است برود. فراموش می‌کند برای چه در این دنیا وجود یافته‌ و چه باید بکند. از اخلاق، انصاف، تقوا، انسانیت و خدا دور و دورتر می‌شود و لحظه به لحظه به یوم‌الحسرت نزدیک‌تر. وای از آن روزی که بزرگترین عذابمان حسرت باشد. حسرت لحظاتی که می توانستیم در آن فردای ابدیمان را بسازیم اما به جای آن ... . کاش اتلاف وقتمان را توجیه نکنیم. کاش کلاً توجیه نکنیم. کاش علاوه بر زبان با اعمال و سبک زندگی خود شهادت دهیم که اَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ وَاَنَّ ناکِراًوَنَکیراً حَقُّ وَ اَنَّ النَّشْرَ حَقُّ وَالْبَعْثَ حَقُّ وَاَنَّ الصِّراطَ حَقُّ وَالْمِرْصادَ حَقُّ وَالْمیزانَ حَقُّ وَالْحَشْرَ حَقُّ وَالْحِسابَ حَقُّ وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقُّ وَالْوَعْدَ وَالْوَعیدَ بِهِما حَقُّ یا حق ✍️ —————— 📝 گاه نوشته های من @RezaAhmadi_ir
📌 گفت: «امروز مردم از شما آخوندها و آن دینتان بیزارند.» گفتم: مردم از هرکسی که خیال می‌کند فقط خودش می‌فهمد، فقط خودش اطلاع دارد، فقط خودش حق دارد و فقط خودش آزاد است بیزارند. مردم از دروغ، تکبر، غرور، خودخواهی، خودرأیی، دو رویی، کم کاری، منفعت‌طلبی، پایمال کردن حقوق دیگران، فساد و فتنه‌انگیزی بیزارند. مردم از کسی بیزارند که خود را صاحب آزادی مطلق و مصون از مجازات بداند و هر کس را که با او همراه و هم فکر نباشد خطاکار و لایق مجازات بشمارد. آیا این نیست که مردم از چنین کسانی بیزارند؟ و مگر نه این است که دین و مبلغانش در مقابل همین افراد قد علم کرده‌اند؟ ✍️ —————— 📝«گاه‌نوشته‌های من» را 👈 دنبال کنید🌹
📌 🔸گفت: قانون حجاب ظالمانه است و من به آن تن نمی‌دهم. کسی هم حق مجازات مرا ندارد. 🔹گفتم: لازمه‌ی ظالمانه بودن قانون حجاب این است که واضع آن ظالم باشد. چون وضع قانون ظالمانه ظلم است و آنکه ظلم کند عادل نیست. وحال آنکه واضع قانون خداوند است. و خداوند عادل است. عادل جز به عدالت حکم نمی‌کند. خداوند به وجوب حجاب حکم کرده است. پس . آنکه از قوانین عادلانه تعدی کند مجرم است و مستحق مجازات. ✍️ —————— 📝«گاه‌نوشته‌های من» را 👈 دنبال کنید🌹
🔵چرا حجاب من آره، چشم چرانی مردها نه؟ چند وقت پیش برای خرید مایحتاج خانه به بازار رفته بودم. هوش و هواسم حسابی به این جمع شده بود که چه جوری بین مثلث لیست خرید خانه و قیمتها و باقیماده ناچیز کارت بانکی تعادل بر قرار کنم که خانمی حدود سی ساله البته با حجابی که البته مورد پسند مذهبی‌ها نبود کنارم ایستاد و گفت: ببخشید حاج آقا انتقادی از شما روحانیون داشتم، گفتم: بفرمائید درخدمتم، انتقاد شما را می‌شنوم. گفت: میشه بفرمائید چرا اینقدر به حجاب ما خانم‌ها گیر می‌دید و هیچ ایرادی به مردان هوسران و چشم‌چران ندارید که با دریدگی و مزاحمت‌های کلامی و بالاترش برای خانم‌هایی مثل من مزاحمت ایجاد میکنند؟ گفتم: ببخشید، منظورتون از خانم‌هایی مثل من، چیه؟ ویژگی خاصی مد نظرتون هست؟ گفت: یعنی مثل من چادری نیست و برای لباس پوشیدن راحته و به خودش سخت نمیگره؟ گفتم: حالا می‌تونم از شما سوالی بپرسم؟ گفت: بفرمائید. گفتم: شما چرا از بین این همه جمعیت حاضر در بازار مستقیم اومدید سراغ من و این مطالب را به من گفتید؟ گفت: خب معلومه لباس روحانیت پوشیدید و هرکسی سوال و مطلب مرتبطی با دین داشته باشه سراغ شما میاد. گفتم: حالا با همین منطقی که فرمودید؛ یعنی لباس من پیام خاصی برای شما داشت و بر اساس پیام لباس من به سراغ من اومدید، فکر نمی‌کنید نوع پوشش و لباس شما برا آن دسته از مردان هوسران هم پیامی داره که شما را برای آزار کلامی و حرکتی انتخاب میکنن و سراغ کسایی دیگه نمیرن؟ دیدم رفت توی فکر و سبک و سنگین کردن حرف‌های من که ادامه دادم خواهرم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، نوع پوشش من و شما در فضای عمومی قضاوت افراد را بدنبال داره و بر اساس آن رفتار وگفتارمتفاوتی را برای برخورد ما انتخاب میکنند. خود من بارها به جوانهایی تذکر دادم که چرا سر مسیر ناموس مردم قرار گرفته و مزاحمت ایجاد میکنید؟ و جواب شنیدم که حاجی، مزاحمت؛ اگه خود این خانوم‌ها طالبش نبودن، اینجوری توی خیابون نمی‌اومدند. ✍️ سیدحسن هاشمی جزی —————— 📝«گاه‌نوشته‌های من» را 👈 دنبال کنید🌹