eitaa logo
" رُ؋ـقاے عـڪاس"
186 دنبال‌کننده
902 عکس
158 ویدیو
16 فایل
بـ‌سـم اللــہ👀🌿! ــــــــــــــــــ - دو رفیق در حرفــہ عکاسـے📷✨️↻ - روزمرگـے هایـے از جنس بهشتت🌥彡 قـاطـی‌ با اندکـی‌ فعالیت های دخـترونه‌ومذهبـی😌💗'' کپــی🌱؟! حلاله💘༻ شروطمون↯💚🪴'! @situations90 ○ راستـــی‌ورود‌آقایـان‌بشـدت‌ممنوعـه‌هــا❗️
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ریحانه بود محکم بغلم کرد و گونم و بوسید.منم بغلش کردم.چند ثانیه تو بغل هم بودیم که از خودم جداش کردم و بوسیدمش +زیارتت قبول باشه خانوم خانوما! _ممنونم. ایشالله قسمت شما بشه با آقاتون. میخواستم از ذوق بمیرم ولی سعی کردم خودم رو آروم جلوه بدم.با این حال نتونستم لبخندم رو پنهون کنم.ازش تشکر کردم. برگشت سمت بچه +این کیه؟فامیلتونه؟ _نه بابا تو پارک گم شده بود داشت گریه میکرد اومدم پیشش نترسه. +اها میخوای اینجا بمونی تا مامانش پیدا شه؟ _یخورده اینجا بمونه اگه پیدا شد که هیچی اگه نشد.میبرمش آگاهی. +اها باشه،حالا بیا بریم بشینیم. دستش و گرفتم و رفتیم سمت نیمکت از دور حواسم به بچه بود که یهو یه خانوم رفت طرفش و با گریه بچه رو بغل کرد ورفت. مهسا لبخند زد و برام دست تکون داد منم براش دست تکون دادم. مشغول صحبت با ریحانه بودم که یکی اومد جلومون ایستاد.بهش نگاه کردم.محمد بود. ناخوداگاه مثل فنر از جام بلند شدم دوباره دلم یجوری شد. بی اراده یه لبخند رو لبم نشست قرار نبود محمد بیاد، پس چرا...؟ کلی سوال تو ذهنم بود. بعد یخورده مکث سلام کرد.نمیتونستم خودم رو کنترل کنم.با دیدنش به شدت دلتنگیم پی بردم و با لبخند جوابش و دادم. کنار ریحانه رو نیمکت نشست. منم نشستم. یه شلوار کتان کرم پاش بود با یه پیراهن سرمه ای،که روش خط های سبز داشت فرم موهاشم مثل همیشه بود و باعث میشد که دلم براش ضعف بره. وقتی که سلام میکرد دستش تو جیبش بود و خیلی جدی بود. ریحانه از من فاصله گرفت و بهش چسبید. محمد به محاسن روی صورتش دست کشید اصلا حواسم بهشون نبودو تمام فکرم پِیِ تیپ قشنگ محمد بود! ریحانه محکم رو بازوم زد. +اه حواست کجاست فاطمه _چی؟چیشد؟ محمد از گیج بودنم بلند خندید ریحانه ادامه داد +میگم من میرم یه دوری بزنم _باشه منم میام +بیا،من میگم خل شدی،میگی نه! محمد گفت +اگه امکان داره شما بمونید. خواستم بلند شم که با حرفش دوباره نشستم ریحانه خندیدو رفت. نوک نیمکت نشسته بودم و هر آن ممکن بود بیافتم.خجالت میکشیدم بهش نزدیک شم که گفت +خوبید ان شالله؟ دلم نمیخواست حرف بزنم،فقط میخواستم حرفاشو بشنوم.ولی به ناچار گفتم _ممنون. یه نفس عمیق کشیدو ادامه داد 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋