#_قسمت_بیست_و_دوم_بازگشت_به_خوشبختی
قسمت بیست و دوم: اتحاد در سختی
یک روز صبح، ابرهای سیاه آسمان را پوشاندند و بارانی سیلآسا شروع به باریدن کرد. 🌧️🌊 زمین کشاورزی خانواده در خطر فرورفتن در آب بود. آرش با نگرانی گفت:
ما باید سریع کاری کنیم، اگر آب وارد زمین بشه، تمام محصولات از بین میرن. 🛑🌾
نیلوفر گفت:
میتونیم کانالهای کوچیکی اطراف مزرعه حفر کنیم تا آب به سمت استخر هدایت بشه. 💡🌊
پارسا با جدیت گفت:
درسته، اما باید سریع باشیم. هر لحظه اوضاع بدتر میشه. 👷♂️⏳
همگی ابزارهایشان را برداشتند و در زیر باران شروع به کار کردند. 💪🌧️ با وجود سختی و سرمای شدید، ناامید نشدند. مادر هم با نگرانی کنارشان بود و دعا میکرد. 🙏💖
چند ساعت تلاش بیوقفه نتیجه داد و آب به استخر هدایت شد. 🌊✨ مزرعه نجات پیدا کرد، اما همگی خسته و خیس به خانه برگشتند. 🏠💤
مادر با لبخند و چای داغ منتظرشان بود. 🌸☕ وقتی همه کنار هم نشسته بودند، آرش گفت:
ما نشون دادیم که در سختترین شرایط هم میتونیم با هم متحد باشیم و مشکلات رو پشت سر بذاریم. 💖💪
نیلوفر با خوشحالی گفت:
این بار ثابت کردیم که هیچ چیزی نمیتونه ما رو شکست بده. 🌈✨
پارسا که همیشه کمحرف بود، گفت:
این اتحاد، بزرگترین قدرت ماست. با این روحیه میتونیم هر چالشی رو پشت سر بذاریم. 👨👩👧👦🌟
مادر با اشک شوق گفت:
خدا رو شکر که شما بچهها رو دارم. این خانواده بزرگترین نعمت زندگی منه. 🙏💖
باران کمکم بند آمد و خورشید از پشت ابرها بیرون آمد، گویی که برای این خانواده، فصل جدیدی از آرامش و موفقیت آغاز شده بود. 🌞🌈
🆔️: https://eitaa.com/romanbartar