eitaa logo
📚رمان برتر📚
449 دنبال‌کننده
31 عکس
1 ویدیو
0 فایل
«هر روز 🌞✨ یک قسمت از رمان: 📚 رد پای تاریکی🏚️ را در کانال ما ببینید 👀.» برای ورود به کانال روی eitaa.com/romanbartar کلیک کنید تبادل و تبلیغ: @roman_nevis_bartar لینک کانال لوازم تحریر🖌: https://eitaa.com/tahrirdey
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت بیست و دوم: اتحاد در سختی یک روز صبح، ابرهای سیاه آسمان را پوشاندند و بارانی سیل‌آسا شروع به باریدن کرد. 🌧️🌊 زمین کشاورزی خانواده در خطر فرورفتن در آب بود. آرش با نگرانی گفت: ما باید سریع کاری کنیم، اگر آب وارد زمین بشه، تمام محصولات از بین میرن. 🛑🌾 نیلوفر گفت: می‌تونیم کانال‌های کوچیکی اطراف مزرعه حفر کنیم تا آب به سمت استخر هدایت بشه. 💡🌊 پارسا با جدیت گفت: درسته، اما باید سریع باشیم. هر لحظه اوضاع بدتر می‌شه. 👷‍♂️⏳ همگی ابزارهایشان را برداشتند و در زیر باران شروع به کار کردند. 💪🌧️ با وجود سختی و سرمای شدید، ناامید نشدند. مادر هم با نگرانی کنارشان بود و دعا می‌کرد. 🙏💖 چند ساعت تلاش بی‌وقفه نتیجه داد و آب به استخر هدایت شد. 🌊✨ مزرعه نجات پیدا کرد، اما همگی خسته و خیس به خانه برگشتند. 🏠💤 مادر با لبخند و چای داغ منتظرشان بود. 🌸☕ وقتی همه کنار هم نشسته بودند، آرش گفت: ما نشون دادیم که در سخت‌ترین شرایط هم می‌تونیم با هم متحد باشیم و مشکلات رو پشت سر بذاریم. 💖💪 نیلوفر با خوشحالی گفت: این بار ثابت کردیم که هیچ چیزی نمی‌تونه ما رو شکست بده. 🌈✨ پارسا که همیشه کم‌حرف بود، گفت: این اتحاد، بزرگ‌ترین قدرت ماست. با این روحیه می‌تونیم هر چالشی رو پشت سر بذاریم. 👨‍👩‍👧‍👦🌟 مادر با اشک شوق گفت: خدا رو شکر که شما بچه‌ها رو دارم. این خانواده بزرگ‌ترین نعمت زندگی منه. 🙏💖 باران کم‌کم بند آمد و خورشید از پشت ابرها بیرون آمد، گویی که برای این خانواده، فصل جدیدی از آرامش و موفقیت آغاز شده بود. 🌞🌈 🆔️: https://eitaa.com/romanbartar