هدایت شده از نویسندگان حوزوی
#با_مخاطبانِ_جان
💐 سلام همراهان گرانمایه
برخی از فضلا گلایه می کنند که چرا تبادل و تبلیغات ندارید.
پاسخم این است که نویسندگان حوزوی همه اش تبلیغات است؛ تبلیغ نویسندگان. از اسمش هم پیداست؛ اما با شیوه مرسوم در دیگر کانال ها و گروه ها متفاوت عمل می کنم، به این دلیل که معرفی دیگران هم باید روشمند و دارای اهدافی بالاتر از جذب به اصطلاح «ممبر» باشد. کسانی هستند که شب ها خواب «چند K یی» شدن می بینند، به اعتقاد من این آسیب جدی در تولید فکر و فرهنگ است.
رویکرد کانال نویسندگان معرفی فعالان، نویسندگان و نوقلمان حوزوی است.
درباره خودتان و صفحات مجازی تان بنویسید و به دست @rahil1357 برسانید.
تردیدی ندارم ⏬
اگر نوشتن را عمل کنیم، شعارش فراگیر می شود.
اگر کتاب بخوانیم، شعارش همگانی می شود.
✍ از این که در کنارم هستید سپاس وافر. من و شما می خواهیم در کنار «به میدان آوردن استعدادهای گمنام و خوشنام» باشیم.
#نویسندگان_حوزوی
https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
✍محقق موفق
محقق موفق کسی است که تحقیقاتش عمیق و دقیق است و به هر سخن مشهوری اتکا و اعتماد نمیکند.
به نمونهای حدیثی و ادبی و از زبان استاد محمد اسفندیاری بنگرید:
گویندهٔ ”اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ“
«عبارت فوق به عنوان حدیث نبوی زبانزد است و غالب نویسندگانی که دربارۀ علم در اسلام قلم زدهاند، آن را به پیامبر خدا (ص) نسبت دادهاند. وزارت آموزش و پرورش نیز سالهاست که آن را به نقل از پیامبر شعار خود قرار داده است. اما سخن مزبور اساساً حدیث نیست و نویسنده با تتبّع گسترده در جوامع روایی شیعه و اهل سنّت منبعی برای آن نیافت. با اینکه در کتابهای حدیثی، از کافی تا بحارالانوار و المحجة البیضاء، فصلی به ”کتاب فضل العلم“ و ”کتاب العلم“ اختصاص یافته، ولی در هیچیک از منابع دست اول و حتی دست دوم چنین حدیثی از پیامبر نقل نشده است. حتی در آثار مستقلی که که در فضیلت علم وجود دارد، مانند جامع بیان علم و فضله، از ابن عبد البرّ قرطبی، اثری از حدیث مزبور نیست.»
چنین گفت پیغمبر راستگوی / ز گهواره تا گور دانش بجوی
«شعر فوق را در دهههای اخیر به فردوسی نسبت دادهاند و اکنون در همه جا مشهور شده که از اوست. منشأ این شهرت وزارت آموزش و پرورش است که آن را به نقل از فردوسی و به همراه حدیثِ پیشگفته شعار سراسری کرده است. ولی این شعر هم از فردوسی نیست و حتی در ابیات الحاقی شاهنامه نیامده است. نسبت دادن این شعر به فردوسی خطاست، و نسبت دادن مضمون آن به پیامبر خطایی دیگر و بزرگتر. آری، فردوسی در جایی از شاهنامه گفته است: از آموختن یک زمان نغنوی. و در جایی دیگر گفته است: میاسای ز آموختن یک زمان.
شعر فوق از سرودههای عصر حاضر است و در هیچیک از دیوانها و تذکرههای متقدمان و متأخران نیست. حتی علی اکبر دهخدا در کتاب امثال و حکم آن حدیث پیشگفته را آورده، ولی شعر مزبور را بدین سبب که نشنیده و در جایی نخوانده نبود نیاورده است. بنابراین، حدس میتوان زد که از سرودههای پس از تألیف امثال و حکم است.
من برای اطمینان بیشتر، به سید محمد دبیرسیاقی، که کشفالأبیات شاهنامه را فراهم کرده است، متوسل شدم. وی در نامهای توضیح داد که از قضا اکنون در حال تصحیح یادداشتهای روزانهٔ علی اصغر حکمت است، که وزیر معارف (آموزش و پرورش) در دوره رضاشاه بود. در این یادداشتها آمده است که مصراع دوم این شعر، سرودهٔ میرزا ابوالقاسم فخرالاسلام، از مقامات وزارت معارف است، و آن را در سال ۱۳۱۵، که سال مبارزه با بیسوادی بود، سرود. اما مصراع اول آن از کسی دیگر است و بعدها به آن افزودهاند.»
آسیبشناسی دینی، محمد اسفندیاری، تهران، انتشارات کویر، ۱۳۹۵، ص ۳۵۹ - ۳۶۰.
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از مرتضی رجائی
#آخرین_یادداشت
🔴 روایت مرحوم مسعود دیانی از «تجارت سرطان»
✍️ مسعود دیانی، دین پژوه و مجری رسانهی ملی
عمل جراحی سخت و سنگین بود. نزدیک به ده ساعت وقت برده بود. حدس نمیزدیم از عمل اول سختتر باشد. که بود. در جراحی اول معده و طحال و نیمی از کبد و پارهای ازمری و غدد فوق کلیوی را برداشته بودند. در جراحی دوم دیافراگم و روده و بخش دیگری از مری را. این بار مجبور شده بودند تیغها راتا پشت قلب ببرند. و این یعنی احتمال مرگ مضاعف. میانهی جراحی باز از فاطمه رضایت گرفته بودند که خطر مرگ را با تصمیم جدید بپذیرد. امضا کرده بود و میشد حدس زد مادرم، برادرم، فاطمه و دوستانم چه رنج و زجر وحشتناکی از سر گذرانده بودند. تا من نیمهشب از اتاق عمل بیرون بیایم. با لولهای در روده که قرار بود از یکی دو هفتهی بعد دهان جدیدم شود. برای خوردن غذاها و داروهایی که فقط میتوانستند مایع باشند. و با سرنگ به روده تزریق شوند. مابقی درد وحشتناک بود، اضمحلال تن بود. و سکوت.
حالا دیگر کسی حرفی برای گفتن نداشت. این آخرین عمل جراحی ممکن روی بدن یک انسان بود. و ما به نقطهی صفر که نه، به ماقبل صفر برگشته بودیم. هنوز لکههایی از تودههای سرطانی در کبد مشاهده میشدند و باید میسوختند. احتمالا آن هم بیحاصل. حالا اما میتوانستیم پرسشی که چند ماه پیش اجازه نیافت با آرامش و به دور از هیجان جواب بگیرد را دوباره مطرح کنیم. هرچند پاسخ این بارمان مشخص بود. دیگر نه تن به عمل میدادیم، نه با شیمیدرمانی به تماشای خاکستری خود مینشستیم. اما هشت ماه پیش چه؟
هنوز هم حق جانب پزشک اول نبود که سایهی سنگین مرگ را در این بیماری میدید و ما را به انتخاب روش تسکینی به جای روش تهاجمی دعوت میکرد؟ حالا بعد از تحمل انبوه درد و زخم و ویرانی عمل و شیمیدرمانی، بعد از صرف چندصد میلیون تومان هزینه، بعد از زمینگیر شدن و خانهنشین شدن و فلج شدن در امور روزمره، بعد از اینکه آیه و ارغوان ماهها پدرشان را جز افتادهای بیجان و ملول بر تخت ندیدند باید به افتخار امید و مقاومت و توکل کف میزدیم؟
وقتی پژوهشهای علمی نشان میدادند که عمل جراحی در سرطان پیشرفته و متاستاز داده بیفایده است، از در بیرونش کنی از پنجره برمیگردد. عدد بقا زیر یکسال است، آنهم به عذاب. اجازه نداشتیم جور دیگری تصمیم بگیریم که متهم به ترس از شیمیدرمانی و زهرناکیاش نشویم؟ انگ بیمسئولیتی نخوریم؟ ضد علم و خرافاتی به حساب نیاییم؟ و داغ ننگ بیایمانی روی پیشانیمان ننشیند؟
بهگمانم تجارت درمان سرطان در روزگار ما خوب خودش را به مفاهیم دینی و روانشناسی و ارزشهای اخلاقی چسبانده بود. میمکید. و قهرمان میساخت؛ ساکت و ویران و مظلوم. همین.
#مسعود_دیانی
#غفرالله_له_و_لنا
#تجارت_سرطان
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN