Vitto Meditation(10 min).MP3
10.28M
قبل از درسخوندن گوشش بدین تمرکزِ منی که در این زمینه مفتضحم رو چند برابر کرد.
روحي.
،
نخستین باران پاییزی، مردم ترجیح دادند که زیر سایبانی بایستند و انتظار بکشند برای آمدنِ اتوبوسها. شاید مشکل از من است، شاید..
،
ایستاده زیر بارانی شدید، درست روبهروی پیراشکیفروشیِ موردعلاقهام، کنار مردمی که تکبهتکشان اندوهی را حمل میکنند، در نزدیکی ماشینها و اتوبوسهایی که آدمهایی را برای آخرینبارها به خودشان دیدهاند.
،
"مسافر" واژهای که پندار میکنی ساده است ولی خلاصهٔ تمام موجوداتِ بر روی زمین است. شروع میشویم از جایی که انتظار میرود، و پایان مییابیم در جایی بسیار دور از ذهن! آخرین بارانها، آخرین پیراشکیِ داغ با مسافری دیگر..
،
"مسافرهایی" که پا گذاشتهاند بر روی آسفالتهای خیابانهای این شهر، هرکدام اندوهی را به دوش میکشیدهاند.
و ما به ناخواسته روزی آخرین اندوههایمان را در خیابانها به دوش میکشیم..
روحي.
،
_ کجا؟
_دارم میرم خبر مرگم سینما.
_داری دروغ میگی!
_آره دارم دروغ میگم. دارم میرم شیرهکش خونه. معتاد شدم میخوام برم جرم و جنایت کنم. مگه نمیدونی مامان من لای مجله فیلمام یه مسلسل قایم میکردم باهاش ادم میکشتم تا صبح. بعد دم صبح دوباره برمیگشتم شیرهکش خونه. بعد برا اینکه کسی نشناستم سیبیل مصنوعی میذاشتم. مامان این سیبیل مصنوعی من کوش؟
حالا دیدی مامان؟ فهمیدی چرا شبا هذیون میگم؟
برا اینکه یه گروه مافیایی افتادن دنبالم میخوان خونمونو با دینامیت بفرستن هوا.
عوضش وقتی مردیم برا اینکه حوصلمون سر نره از بیستتا خواستگارت بگو. هرکدوم واسه زناشون چقدر ارث گذاشتن تو اون دهاتای کردستان.
یه چیزی بت بگم مامان..
آدم بمیره بهتر از اینه که خل باشه ولی فک کنه سالمه!
[دیالوگهایی از فیلمِ "اینجا بدون من"]
راستی بچها. شهر کتاب قم توی چهارراه بیمارستان بمناسبت هفتهٔ کتاب ۲۵٪ تخفیف داشت. رمان و کتابای جالبی توش پیدا میشه یه سر بزنین. 🪄