eitaa logo
🇵🇸رمانهاے مذهبی 🇵🇸
266 دنبال‌کننده
220 عکس
24 ویدیو
12 فایل
انتقاد و پیشنهاد @za_shams2 ڪانال اصلی👈 @rahebehesht313 و @shams_gallery لطفا بدون انتقاد ڪانال را ترڪ نفرمایید کانال ریپلای رمانها👇 http://eitaa.com/joinchat/15990797C8e07d05aea وبلاگ شخصی https://rihane.kowsarblog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
به کسی کاری بگوید، کلی عذرخواهی می‌کرد. چتر محبت او آن‌قدر گسترده بود که همه را دربرمی‌گرفت؛ خصوصا کودکان و خصوصا دختربچه ها را‌. می‌گفت دخترها در آینده در جایگاه مادری و همسری بسیار سختی خواهند کشید. منش او یادآور سیره رسول اکرم بود‌. پلان۸: یک بار به او گفته شد: چقدر به خودتان فشار می آورید؟ بروید قدری استراحت کنید. جواب داد: من مثل اسب عربی ام؛ که بسیار بسیار می‌دود و ناگهان تمام می‌شود و از حرکت می‌ایستد. و همین هم شد‌. آن قدر کار کرد و دوید تا ناگهان از پا درآمد. پلان۹: در آزاداندیشی کم نظیر بود. ۱۱ سال پیش که هنوز حرفی از کتابهای مرحوم صفایی حائری در اهواز نبود و اینقدر گسترده تبلیغ نمی‌شد، از او پرسیدم صفایی کیست؟ می‌گویند حرفهایش با آقای مطهری تضاد دارد. بعد از معرفی صفایی به اینکه دغدغه اش مسائل تربیتی بوده، گفت او متفکری بوده و مطهری متفکری دیگر. امام راحل هم درباره آقای مطهری گفت همه آثارش خوب است؛نگفت همه آثارش درست است. آثار هر دو را بخوانید و خودتان قضاوت کنید. به معنای واقعی کلمه اهل گفتگو بود؛ در عین این که هیچ‌گاه از اصول فکری و اخلاقی و سیاسی خود عقب نشینی نمی‌کرد. پلان۱۰: منصف بود. خط و ربط های سیاسی برایش مهم نبود و محتواها را می‌دید؛ تنها چیزی که برایش مهم بود اصول امام و آقا بود. در رفتار با همه آدم ها به کرامت آن ها توجه داشت؛ گوناگونی تشییع کنندگان و داغداران او سند رفتار کریمانه اش با همه بود. پلان۱۱: او تجسم کدام آیه بود؟ " من یتق و یصبر فان الله لا یضیع اجرالمحسنین"* او تصویر کدام روایت بود؟ " خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بکوا علیکم و ان عشتم حنوا الیکم"** * سوره یوسف، آیه۹۰: هرکه صبر و تقوا پیشه کند ، خداوند اجر محسنین را ضایع نمی‌کند. ** نهج البلاغه، حکمت ۹: به گونه ای با مردم زندگی کنید که اگر از دنیا رفتید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سویتان بشتابند. پلان۱۲: راستی من چطور دارم حرف می‌زنم؟ چرا قالب تهی نمی‌کنم؟ مگر ستون خانه ما فرو نریخته؟ مگر من چشم‌های بسته ی تو و خواب آرام ابدی‌ات را ندیدم؟ مگر خسارت ندیده ایم؟ مگر امید آینده‌مان را به خاک نسپرده ایم؟ می‌گویند آدم به امید زنده است. پس ما بی تو به چه زنده ایم؟ می‌گویند خاک سرد است. اما نمی‌دانند گرمای محبتی که تو در دل ما ایجاد کردی تا ابد از بین نمی‌رود. یادت هست؟ همه چیز من، همه ی برنامه هایم تنظیم بود تا هرشب که به دیدار والدینت می‌‌آیی تو را ببینم؛ هرشب، ولو چند دقیقه. حالا چطور باور کنم دیدار بعدی‌مان به قیامت است؟ پلان۱۳: او یک آخوند واقعی بود. هیچ‌گاه مسئولیت رسمی اش مانع نشد که به امور سنتی روحانیت که هماره در طول تاریخ جریان داشته، بپردازد. او مسئولیت رسمی داشت، اما از خیلی از ائمه جماعات برای مسجد و رتق و فتق امور مردم بیشتر وقت می‌گذاشت. خواندن خطبه عقد، خواندن نماز میت، خواندن اذان و اقامه در گوش نوزاد‌، پاسخگویی به مسائل شرعی، مقتل خوانی در محرم و.. از اموری بود که همیشه به آنها اهتمام داشت. او مسئول نهاد رهبری در دانشگاه های خوزستان بود، اما هیچوقت به استخدام نهاد درنیامد و کارمند رسمی نهاد نشد. پلان۱۴: او واقع‌گراترین آرمانخواه و آرمانخواه‌ترین واقع گرایی بود که دیده بودم. همیشه سلامت این ویژگی اش برایم عجیب بود؛ که او چگونه در عین اینکه روحیه انتقادی و عدالت‌خواهی دارد اما ساختارها برایش محترم اند و خودش بخشی از این ساختار است. عدالتخواهی او همیشه در کنار حمایت همه جانبه اش از حضرت آقا و نظام جمهوری اسلامی دیده می‌شد؛ چنان‌که دلبستگی عمیقش به نظام هیچ‌وقت مانع از دیدن کاستی ها نمی‌شد. او واقع‌گرایی و آرمان‌خواهی را با هم جمع کرده بود. پلان۱۵: کافی بود فقط یک جلسه با او بنشینی تا شیفته اش شوی؛ فرقی نداشت نویسنده باشی یا شاعر یا خبرنگار یا... . و البته او از مردم کوچه و خیابان هم دل می‌برد؛ با سلام کردن‌هایش ، با گشاده رویی و لبخندش. با اینکه مجموعه ای از کمالات را داشت اما وقتی با مردم عادی حرف از اخلاق حسنه اش می‌شد می‌گفتند: او همیشه اول خودش سلام می‌کند. پلان۱۶: هیچ کدام از مسئولیت های سنگین اجتماعی او ، باعث نشد که در خدمت به والدینش کم بگذارد. هرشب قبل از اینکه به منزل خودش برود، به والدینش سر می‌زد؛خصوصا در این سه سال آخر که هم پدر و هم مادرش مریض احوال بودند. کارهای بیت آیت الله شفیعی بین او و پدرم تقسیم شده بود. از پیگیری امور درمانی تا تا خرید منزل را خودشان انجام می‌دادند. حتی منزل را هم خودشان جارو می‌زدند. پلان۱۷: با اینکه سالها از تدریس حوزه فاصله گرفته بود اما هنوز نسبت به درسها استحضار ذهنی عجیبی داشت. ذوق فقهی اش در تدریس شرح لمعه و مکاسب در اواخر دهه ۷۰ و اول دهه ۸۰ هنوز در اذهان شاگردانش هست. ادبیات عرب نیز ملکه ذهنی اش بود؛ چنان که در گفتگوهای طلبگی به ابیاتی از الفیه استناد می‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نفوس مطمئنه
🔰 شگفتانه‌های شهید رمضان حرم مطهر رضوی 🌷 دهه هفتادی؛ شهید محمدصادق دارائی، متولد ۱۳۷۶ است که برای بیشتر کار کردن در مناطق محروم منزلی ساده در حاشیه شهر مشهد اجاره کرده بود و با همسر و فرزندانش آنجا زندگی می‌کرد. 🌷 اعتقاد عملی به وحدت؛ مادر خانم دومین شهید حرم مطهر خودش اهل سنت است و می‌گوید «دامادم فرشته بود، من که هیچ، وقتی برادرانم خبر شهادت را شنیدند به سر و صورت خود می‌زدند.» اهل سنت دوشادوش شیعیان در تشییع پیکر این شهید شرکت کردند. 🌷 کبوتری بر تابوت؛ در بخشی از مراسم تشییع، کبوتری بر تابوت این شهید لب تشنه رمضان نشسته بود و باوجود تکان‌های تابوت روی دست مردم همچنان آرام نشسته بود. 🌷 فقط ۲ قبر خالی؛ دو شهید رمضان حرم در کنار شهدای عاشورای ۱۳۷۳ حرم مطهر رضوی(بمب‌گذاری در حرم) دفن شدند و از آن سال تاکنون فقط ۲ قبر خالی در آن محل وجود داشته است! 🌷 تاریخ شهادت=تاریخ اعتبار؛ تاریخ شهادت شهید دارائی خیلی اتفاقی همان روزی است که اعتبار کارت ملی‌اش به پایان می‌رسد. •┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️شخصی گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای❣️شهدا واموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم. یک ماشین آمد گفتم توکلت علی الله، به راننده گفتم جمکران، گفت بفرمایید. تا نشستم مسافرین دیگر اعتراض کردند و گفتند که ما جمکران نمی رویم؟‼️ راننده به من گفت ابتدا مسافرین را می رسانم سپس شما را به جمکران می برم. بعد از رساندن آنها به مقصد، به سمت جمکران رفتیم. گفتم چرا مرا به جمکران می رسانید با اینکه جمکران در مسیر شما نبود؟ گفت:کسی بگوید جمکران، زانوهای من می لرزد و نمی توانم او را نبرم. مسجد جمکران حکایتی بین من و آقا دارد. گفتم پس لطفی کن ما که همدیگر را نمی شناسیم و بعد از رسیدن هم، از همدیگر جدا می شویم، پس حکایت را تعریف کن. گفت:شبی ساعت دوازده ، خسته از سرکار به سمت منزل می رفتم، هوا پاییزی و سوز و سرما بود که دیدم یک خانم و آقا به همراه دو بچه کنار جاده ایستاده اند. از کنار آنها که رد شدم، گفتند جمکران. گفتم من خسته ام و نمی برم. مقداری رفتم و بعد فکر کردم، نکند خدا وظیفه ای بر گردن من نهاده و لطف امام زمان(عج) باشد که آنها را برسانم. با وجود کم میلی آنها را به جمکران رسانده و به خانه برگشتم. به بچه هایم گفتم که من امروز آنقدر خسته ام و دیر وقت شده که احتمالا بخوابم و نماز صبح ام قضا بشود، نماز صبح من را بیدار کنید. ده دقیقه بود که دراز کشیده بودم و تازه خوابم می برد که صدایی به من گفت خوابیدی؟ بلند شو. بلند شدم گفتم: کسی من را صدا زد؟ به خودم گفتم بخواب، خسته ای، هزیان می گویی‼️ دوباره دراز کشیدم نزدیک بود که بخوابم، صدایی دوباره گفت: باز خوابیدی؟ با صاحب صدا صحبت کردم، گفتم چرا نخوابم؟ گفت:برو جمکران. گفتم تازه جمکران بودم برای چه بروم؟ گفت:آن خانواده گریه میکنند و نگران هستند. گفتم به من چه؟ گفت:کیف پولشان در ماشینت جا مانده، برو و آنرا تحویل بده. به خودم گفتم ماشین را نگاه کنم، ببینیم اگر خواب می بینم و توهم است، برگردم بخوابم. در ماشین را باز کردم دیدم که کیفی در صندلی عقب است. آنرا باز کردم، دیدم که داخل آن چند میلیون پول وجود دارد. سوار ماشین شدم و رفتم جمکران. دیدم دم درب یکی از ورودی ها همان زن با دو بچه اش نشسته و در حال گریه کردن هستند. گفتم:خواهر چرا گریه میکنی؟ گفت:برادر من، شما که نمی توانی کاری بکنی، چرا سوال می کنی؟ گفتم:شوهرتان کجاست؟ گفت:چرا سوال میکنی؟ گفتم:من همان راننده ای هستم که شما را به مسجد جمکران آوردم، گمشده نداری؟ گفت:شوهرم در مسجد متوسل به امام زمان(عج) شده است. گفتم بلند شو، داخل مسجد برویم. به یکی از خدام اسم شوهرش را گفتیم تا صدایش کند، آن مرد با صورت و چشمانی سرخ آمد و شروع به فریاد زد که چرا نمی گذاری به توسلم برسم چرا نمی گذاری به بدبختیم برسم و...؟ زن گفت:این آقا آمده و گفته که مشکلتان را حل میکنم. گفت شما کی باشید؟ کیف را در آوردم و به او دادم. مرد کیف را گرفت و درب آنرا با خوشحالی باز کرد و گفت چرا این را آوردی؟ گفتم آقا به من گفت که بیایم. چهره ها بارانی شد و به زانو افتادند و گفتند یعنی امام زمان(عج) ما را دیده؟ گفتم این جمله برای خود آقا امام زمان (عج) است که می فرمایند: *"«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، و لاناسینَ لِذِکْرِکُمْ»"* دمی زحاجت ما نمی کنی غفلت که این سجیه به جز در شما نمی بینم. ز بس که گرد معصیت نشسته بر چشمانم تو در کنار منی و تو را نمی بینم. مرد گفت: ما با این پول می خواستیم خانه بخریم و گفتیم اول به جمکران بیاییم و آنرا تبرک کنیم که این اتفاق برایمان افتاد. 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 🌸 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفرج اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم *وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبرميگذارند.* *شخصى نزدامام صادق(ع)رفت و گفت من از ان لحظه بسيارميترسم، چه کنم؟* *امام صادق(ع)فرمودند:زيارت عاشورا را زياد بخوان.آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟* *امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد اللهم* *ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود؟یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.* *زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.* *...اگر خواستید قرائت زیارت عاشورا را ترویج کنید برای دیگران ارسال نمایید...* *امیدوارم هر ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ می فرﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ* *ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ.التماس دعا* 🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩ثواب نشرش برای پدر و مادرت 🤝 🌹🌸💐
🔵 خانمی هست بنام *"صدیقه صارمی"*،‌ اهل تبریز، در دوران دفاع مقدس در مناطق جنگی مشغول خدمت به رزمندگان و مجروحان بوده است. خاطرات این بانوی پر افتخار در کتابی تحت عنوان *"دختر تبریز"* چاپ شده است در صفحه 101 خاطره ای نقل می کند خیلی شنیدنی برای این روزهای جامعه ما ✍️ می گوید: حدودا 12 آذر سال 62 دزفول بودم در بیمارستان افشار . موشکی به یکی ازمناطق پرجمعیت شهر اصابت کرد. برای امداد رفتیم به محل. در حین گشتن، زیر پایم خالی شد و احساس کردم کسی زیر آوار است. نشستم و کمی دقت کردم . دو تا پا دیدم. سریع بقیه را خبر کردم و آمدند کمک. دختری بود حدودا 16 ساله. با پوشش کامل، حتی روسری هم سرش بود. او را نجات دادیم و به بیمارستان بردیم چون چند جای پایش شکسته بود. تمامی اعضای خانواده اش (پدر و مادر و برادر وخواهرهایش) شهید شده بودند. بعد از چند روز بستری که حالش کمی بهتر شده بود. یک بار مرا خواست. رفتم بالای سرش . گفتم کاری داری؟ گفت: خانم شنیدم تو مرا از زیر آوار پیدا کردی؟ گفتم:‌ بله گفت: یک سوالی از شما بپرسم راستش را می گویی؟ (با خودم گفتم حتما می خواهد از سرنوشت پدر و مادر و اعضای خانواده اش بپرسد. باخودم گفتم اگر پرسید می گویم آنها نیز زخمی شده اند و بستری هستند.) گفتم: اگر جواب سوالت را بدانم حتما . گفت: (خواهشا خوب دقت کنید. دختری 16 ساله همه اعضای خانواده اش شهید شده اند و از آنها بی خبر است و خودش مجروح است در بیمارستان و... خلاصه اوضاع روحی و روانی و جمسی همه علی الظاهر نا مطلوب): گفت: وقتی داشتید مرا از زیر آوار در می آوردید، *دست نامحرم که به من نخورد*⁉️ *دست نامحرم که به من نخورد* *دست نامحرم که به من نخورد* ... همین... *قهرمان عفاف*❗️ از دور به تو سلام درهر کجا که هستی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شخصی که در اول این فیلم کشته شد یک نوجوان است، تا به حال تیر خوردن یک بچه را دیده بودید؟ حتما باید دعوا سر چند لاخ مو باشد تا هشتگ این مظلوم ها هم میلیونی شود یا بخش قابل توجهی از مردم ما هنوز نمی‌دانند از چه کسی طرفداری کنند؟ چرا از و معلوم الحال خبری نیست؟ این بچه آدم نبود؟ افرادی که بر سر یک سلف مختلط درِ دانشگاه‌ را از جا در می‌آورید، آیا این ارزشش را داشت؟ تحویل بگیرید
Safar e Sorkh-[Www.bachehayecyberi.blog.ir] (1).pdf
5.55M
متن پی دی اف کتاب «سفر سرخ» نوشته نصراله محمودزاده درباره زندگانی سراسر نور شهید سید محمد حسین علم الهدی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇🏻🎵📚کتب صوتی رایگان سایت نمکتاب🤩 (خانه‌ی کتاب‌های خوب) 👇🏻 🔹کتاب صوتی «طِیّب» در ۶ قسمت 🔸 کتاب صوتی «شُنام» در ۷ قسمت 🔹 کتاب صوتی «سایه‌ی شوم» در ۱۲ قسمت 🔸کتاب صوتی «راز درخت کاج» در ۵ قسمت 🔹کتاب صوتی «پدر، عشق، پسر» در ۷ قسمت 🔸 کتاب صوتی «کوچک اما پهلوان» در ۶ قسمت 🔹 کتاب صوتی «استاد عشق» در ۷ قسمت 🔸 کتاب صوتی «نورالدین پسر ایران» در ۲۰ قسمت 🔹 کتاب صوتی «خاطرات مستر همفر» در ۱۰ قسمت 🔸 کتاب صوتی «مسیح کردستان» در ۷ قسمت 🔹 کتاب صوتی «خط مقدّم» در ۵ قسمت 🔸 کتاب صوتی «خاک‌های نرم کوشک» در ۵ قسمت 🔹 کتاب صوتی «پسرک فلافل‌فروش» در ۱۰ قسمت 🔸 کتاب صوتی «پایی که جا ماند» در ۱۵ قسمت 🔹 کتاب صوتی «شاهرخ، حر انقلاب اسلامی» در ۵ قسمت 🔸 کتاب صوتی «حماسه‌ی حسینی» در ۱۴ قسمت 🔹 کتاب صوتی «هم‌رزمان حسین» در ۱۰ قسمت 🔸کتاب صوتی «من زنده‌ام» در ۱۱ قسمت 🔹 کتاب صوتی «صلح امام حسن علیه‌السلام» در ۳۹ قسمت 🔸 کتاب صوتی «فطرت الهی» در ۶ قسمت 🔹 کتاب صوتی «فرنگیس» در ۵ قسمت 🔸کتاب صوتی «خاطرات عزت‌شاهی» در ۱۴ قسمت 🔹 کتاب صوتی «اعتراف غلامان» در ۶ قسمت 🔸کتاب صوتی «سه دقیقه در قیامت» در ۱۴ بخش 🔹 کتاب صوتی «انسان ۲۵۰ ساله» در ۱۵ قسمت 🔸 کتاب صوتی «عبد صالح خدا» در ۱۱ قسمت 🔹 کتاب صوتی «عباس دست طلا» در ۹ قسمت 🔸کتاب صوتی «مهاجر مهربان (شهید دقایقی)» در ۴ قسمت 🔹 کتاب صوتی «چُغک» در ۹ قسمت 🔸کتاب صوتی «عدل الٰهی» در ۱۷ قسمت 🔹کتاب صوتی «کیمیاگر» در ۱۱ قسمت 🔸 کتاب صوتی «داستان بشارت» در ۵ قسمت 🔹 کتاب صوتی «آزادی معنوی ۱ و ۲» در ۲۳ قسمت 🔸کتاب صوتی «خون دلی که لعل شد» در ۱۵ بخش 🔹 کتاب صوتی «علی از زبان علی» در ۲۷ قسمت 🔸 کتاب صوتی «داستان‌های برگزیده و جذاب از کتاب سلام بر ابراهیم» در ۱۸ قسمت 🔹 کتاب صوتی «سلام بر ابراهیم ۲» در ۵ قسمت 🔸 کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید ناصر کاملی)» در ۲ قسمت 🔹 کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید عبدالحسین برونسی)» در ۲ قسمت 🔸کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید ابراهیم امیر عباسی)» در ۲ قسمت 🔹کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید آب‌شناسان)» در ۲ قسمت 🔸 کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید محمدابراهیم همت)» در ۲ قسمت 🔹 کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید سیدکمال قریشی)» در ۲ قسمت 🔸کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید حمید باکری)» در ۲ قسمت 🔹کتاب صوتی «نیمه‌ی پنهان ماه (شهید مهدی باکری)» در ۲ قسمت 🔸 کتاب صوتی «بینوایان» در ۱۳ قسمت 🔹کتاب صوتی «شازده کوچولو: روایت عشق و جستجو برای درک حقیقت» در ۲ قسمت ‌ ‌ ✨📚نمکتاب خانه کتاب‌های خوب📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جشن تکلیف به یادماندنی دختران ایران، با حضور رهبر انقلاب به مناسبت ولادت پدر خوبی‌ها علی علیه‌السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋 چهار کتابی که امروز رهبر انقلاب از نشر معارف خریداری کردند 💚 مقام معظم رهبری در بازدید از غرفه انتشارات «نشر معارف» چند عنوان کتاب را بررسی و چهار عنوان را خریداری کردند. 📚 کتاب‌های: ✳️ «قاره سبز» نوشته مریم نقاشان، ✅ «ستاره‌ها چیدنی نیستند» که برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی است، به قلم محمدعلی حبیب‌اللهیان، ✳️ «سواد مطالبه» نوشته محسن مهدیان‌ ✅«داعشی‌های کراواتی» نوشته سیدهاشم میرلوحی