eitaa logo
🇵🇸رمانهاے مذهبی 🇵🇸
261 دنبال‌کننده
222 عکس
24 ویدیو
12 فایل
انتقاد و پیشنهاد @za_shams2 ڪانال اصلی👈 @rahebehesht313 و @shams_gallery لطفا بدون انتقاد ڪانال را ترڪ نفرمایید کانال ریپلای رمانها👇 http://eitaa.com/joinchat/15990797C8e07d05aea وبلاگ شخصی https://rihane.kowsarblog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️نماینده باید پایبند به قانون باشد⭕️ ✅مسئول دفتر رئیس جمهور پشت خط بود. سید ابراهیم بیست ساله، دادستان کرج تلفن را برداشت شما فلانی را بازداشت کردید؟ رئیس جمهور دستور داده هر چه زودتر آزادش کنید . 📌در ذهنش مرور کرد و یادش آمد این آقا تخلف سنگینی داشته و از نزدیکان رئیس جمهور است. 🔻بعد گفت: به آقای بنی صدر سلام بنده را برسانید و بگویید این تصمیم دادستان و قاضی است و هیچ کس حق لغو حکم قاضی را ندارد. 🔹مسئول دفتر رئیس جمهور که عصبانی شده بود، با لحن تندی خطاب به او گفت: شما می فهمید چه می گوید؟ این دستور رئیس جمهور است. 🔰 او هم با آرامش همیشگی جواب داد: این خواسته رئیس جمهور دخالت در کار دادستانی است و قانون به ایشان چنین حقی نمی دهد. 🌀 مسئول دفتر که از قاطعیت او عصبانی شده بود بدون خداحافظی ارتباط را قطع کرد و بنی صدر هم دیگر پیگیر آزادی آن فرد نشد.
برای حل هر مشکلی کتابی وجود داره! - اگر هنوز مرد زندگیتو بلد نیستی! کتاب مثل مرد فکرکن مثل زن رفتار کن رو بخون - اگر شناختی از همسرت نداری ،کتاب رازهایی در مورد زنان و مردان رو بخون -کتاب محکم در آغوشم بگیر نوشته دکتر سوجانسن، اگر یک رابطه با دوام و پایداری میخوای برات مفیده - کتاب شفای زندگی نوشته لوئیزهی، اگر زندگی سالمی میخوای این کتاب رو بخون -به‌سازی رابطه ها نویسنده جان گاتمن درمورد رابطه و نحوه بهبود رابطه هست @Rouman_mazhabi
✅ بسیجی و اطاعت از رهبر : چند ماه بعد ، یک جای دیگر آقای ملازاده را ملاقات کردیم. او این بار در شالیزار خویش مشغول کار بود، در جبهه ای دیگر! آقای ملازاده قصد داشت ، با هفتمین "کاروان راهیان کربلا" به جبهه ها بشتابد. میگفت: همه اش احساس میکنم که گمشده ای دارم. و ما می‌دانستیم که همه ی دلباخته ها این چنین اند... **** ساعت سه بعداز ظهر، مرحله ی سوم عملیات آزادسازی مهران شروع می‌شد و بچه های گیلان و مازندران همانگونه که فرمانده گفته‌بود، می‌رفتند تا کار را به اتمام برسانند. در میان جوانان مشتاق که از کنار ما میگذشتند، صدای آشنای آقای ملازاده به گوشمان می‌رسید که میگفت: نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم 🎥 متن گفتار مستند روایت فتح _ شهید آوینی ________
هدایت شده از راهـ بهشــت
••••﴿﷽﴾•••‌•-🕊⃝⃡ 💢عجب هفته ای😌 🔺 شروع هفته با سالروز تولد امام هادی جانمون عجین شد عید بزرگ شیعیان دنیا... و سالروز تولد باب الحوائج ،امام کاظم جانمون... چه حکمتی در دل این هفته نهفته است !!؟؟ آغازش ، هدایتمان می کند و جامعه را به خیر و صلاح دعوت می کند سه شنبه، غدیر از راه می رسد تا بیعت با حق و حقیقت ، صورت گیرد و درست در پایان هفته پنج شنبه، راه توسل به باب الحوائج را نشان می دهد تا جمعه ای تکرار نشدنی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران رقم بخورد ... ان شاءالله🤲🏻 (ع) (ع) (ع) •「اللّهم‌َّعَجـَّلْ‌لِوَلِیِڪْ‌الْـفَرَج」• @rahebehesht313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. «عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. «معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ «عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. «علی» برای این جماعت حیف است. تاریخ در حال تکرار است امتحان انسان همیشه در طول تاریخ بوده و خواهد بود . از به آتش انداختن ابراهیم و......تا به شهادت حسین ولایت ولایت ولایت همیشه مرز شناخت انسانیت بوده وهست . تا سلمان فارسی ها و مالک اشتر ها شناخته شوند و عمر وعاص ها وعمر سعد ها در تاریخ به جا بمانند. یا حق @Golbarghayebehesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢بخشش گناهکار 💠مرد گنهکاری از دنیا رفت، همسرش براى مراسم دفن او از همسایه‌ها کمک خواست ولی کسی به او کمکی نکرد. 🔸زن کسی را اجیر کرد تا جنازه شوهر را به صحرا ببرد تا او را بى نماز و غسل و كفن دفن كند. 🔹نزديک آن صحرا كوه بلندی بود كه در آن عارفی زندگی می‌کرد كه ميان مردم آن حوالی به تقوا معروف بود. 🔸عارف با دیدن جنازه به سمت آن آمد و به دنبال تابوت به راه افتاد، مردم با دیدن عارف پشت سرجنازه، به راه افتادند. 🔹 یکی از بین جمع گفت: این مرد گنهکاری است چرا در مراسم او شرکت می‌کنید؟ عارف گفت: در عالم رؤيا به من گفتند: فردا در این صحرا جنازه‌اى می‌آید كه جز يک زن كسى همراه او نيست، پس بر او نماز بخوان كه او مورد آمرزش ما قرار گرفته است. 🔸مردم از اين واقعه تعجب كردند، عابد همسر ميّت را خواست و گفت: آيا از شوهرت عمل خوبی سراغ داری؟ زن گفت: آرى: 1️⃣ هر روز نمازش را می‌خواند . 2️⃣ همیشه به یتیم ها احسان می‌کرد. 3️⃣ نیمه شب ها گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا! کجای جهنمت را با من پر میکنی؟! 📚داستانهای عبرت آموز، استاد حسین انصاریان. 📎 📎 📎 📎 @Rouman_mazhabi
زیبا و خواندنی 🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 💠داستانی آموزنده و زیبا حتما بخوانید👌 ⚫️ ✍️حکایت کنند مرد عیال واری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت. همسرش او را تحریک کرد به دریا برود، شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند. مرد تور ماهیگری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد. قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد. او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد. او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟ همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گزاری میکرد، پادشاهی نیز در همان حوالی مشغول گردش بود. پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟ او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است، پادشاه آن ماهی را به زور از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد. او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود. پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه خود میبالید که چنین صیدی نموده است. همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، خاری به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد... پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت. پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد. وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد... پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است. پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند. بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد. پادشاه به او گفت: -آیا مرا میشناسی...!؟ -آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی. -میخواهم مرا حلال کنی. -تو را حلال کردم. -می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، چه گفتی ؟؟؟ 🔻گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم : پروردگارا... او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده! این داستان تاریخی یکی از زیباترین سلاحهای روی زمین را به ما معرفی میکند، این سلاح سلاح دعا است...💯 ✨بترس از ناله مظلومی که جز خدا یار و مددکاری ندارد🔸 🌸
🚨روایت شیرین هایی که با عباوقباو عمامه دل و زدن به دریا و تبلیغ کنار ساحل و انتخاب کردند خاطرات جذاب طلبه هایی که هزار روز تجربه تبلیغی در سواحل کشور داشتند ورود طلبه ها ممنوع 👇 https://eitaa.com/zendeshad/442 قسمت دوم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/460 قسمت سوم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/471 قسمت چهارم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/491 قسمت پنجم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/499 قسمت ششم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/504 قسمت هفتم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/528 قسمت هشتم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/541 قسمت نهم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/572 قسمت دهم 👇 https://eitaa.com/zendeshad/586 eitaa.com/mesle_mostafa1403