eitaa logo
🇵🇸رمانهاے مذهبی 🇵🇸
259 دنبال‌کننده
220 عکس
24 ویدیو
12 فایل
انتقاد و پیشنهاد @za_shams2 ڪانال اصلی👈 @rahebehesht313 و @shams_gallery لطفا بدون انتقاد ڪانال را ترڪ نفرمایید کانال ریپلای رمانها👇 http://eitaa.com/joinchat/15990797C8e07d05aea وبلاگ شخصی https://rihane.kowsarblog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«قرار نیست دوتا تیر از تفنگ اومده من قانون خدا رو زیر پا بزارم» 🔺روایت دختربچه دهه نودی حاضر در حادثه تروریستی حرم مطهر شاهچراغ(علیه السلام) https://rihane.kowsarblog.ir/روایت-دختربچه-دهه-نودی-حاضر-در-حادثه-تروریستی-حرم-مطهر-شاهچراغ-علیه-السلام
1_1119647309.pdf
3.3M
کتاب هفت شهر عشق "نگاهی نو به حماسه عاشورا" اثر استاد مهدی خدامیان آرانی
«فروغ منهی» مادر شهیدان خالقی‌پور که سه اسوه ایثار و بخشش و فداکاری است، سه فرزندش را تقدیم نظام و انقلاب کرده است. اولین شهید این خانواده داود خالقی‌پور متولد سال ۱۳۴۴ و در سال ۱۳۶۲ یعنی در ۱۸ سالگی و در عملیات پر افتخار و غرور آفرین خیبر و در جزیره مجنون به شهادت رسیده است. دو شهید دیگر یعنی فرزند دوم و سوم خانواده رسول و علیرضا که به ترتیب متولد سال‌های ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ بودند در سال ۱۳۶۷ و در سنین (۱۹ و ۱۶) سالگی در منطقه شلمچه و در آغوش یکدیگر به شهادت رسیده‌اند. حاج محمود خالقی‌پور نیز که از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است، چند سال قبل درگذشت و به فرزندان شهیدش پیوست. سخنان اعجاب انگیز این مادر را در وبلاگ ما در لینک زیر ببینید👇 https://rihane.kowsarblog.ir/بخش-های-اعجاب-آور-از-سخنان-مادر-سه-شهید بخش‌های اعجاب‌آور از سخنان مادر سه شهید + دانلود فیلم
داستان کامل توبه نصوح  پیشنهاد مطالعه  ⁉️ نصوح که بود؟؟؟  مردی بود شبیه زنها، صدایش  بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار  میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار  میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار  اش را می شکست. روزی دختر  به حمام رفت و مشغول  شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در  شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به  رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد. وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی  و به صورت  همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون  آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که  پیدا شد و مأموران او را رها کردند. و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر  اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در  سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به  و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. هر مقدار مالی که از راه  کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به  خدا مشغول گردید. در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به  افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست? عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از  آنها بهره مند میشد. روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که  را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند. رفته رفته  و  او به گوش  رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست. مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به  امر شد که جان  را بگیرد. بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر   بنشاندند. نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط  را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد. روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام  منقول و غیر منقول را با او  کنند. ? آن شخص به دستور خدا گفت: بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو ، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد. به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، () گویند... ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
گلبرگ های بهشتی 🍃 https://eitaa.com/Golbarghayebehesht لطفا این کانالمون رو به دوستان معرفی کنی👆 برای کودکان قصه داریم.💐
https://rihane.kowsarblog.ir/هدف-اصلی-از-زن-زندگی-آزادی-بااظهارات-شفاف-شبکه-منو-تو هدف اصلی از زن زندگی آزادی در اظهارات جدید و شفاف شبکه منو تو
https://rihane.kowsarblog.ir/تال-اینبار-مدیر-سابق-موسسه-فیشر-وابسته-به-هوافضای-اسرائیل-نیمی-از-زنان-ایرانی-در تال اینبار مدیر سابق موسسه فیشر وابسته به هوافضای اسرائیل: نیمی از زنان ایرانی در حال مونتاژ ماهواره