روضه و توسّل به اسرای کربلا
آنهایی که اهل روضه هستند میدانند که روضهی این ایّام بمراتب از روضهی دههی اول محرم مشکلتر است، درست است که ناموس خدا را هر کار کنند ذلیل نمیشود و عزیز است، «لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»،[8] «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»،[9] همهی عزّت برای خداست، کسی مانند یزیدِ بدبخت که نمیتواند کسی را ذلیل کند، اما خیلی صدمهی روحی دادند…
خواندن روضهی این ایّام برای من خیلی سخت است، چون بعضی از بزرگان ما در تشرّفاتی که داشتند، برای بعضی از روضههای سادهی این ایّام، نه روضههای سخت، گفتهاند وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شنید روضهخوان اینطور میخواند از حال رفت…
برای بعضی از این جملات باید صد مرتبه مُرد…
امروز به دروازهی شام رسیدند، با تنهای خسته، در اوج عزّت…
شاعری میگوید با تازیانه میزدند، اما اینها آخ نمیگفتند، صدایی از اینها درنمیآمد، اما اگر میخواستی ببینی حالشان چطور است، اگر به چشمشان نگاه میکردی میدیدی بیصدا اشک جاری است…
اینها نازپرورده بودند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه اگر میدید کنیزی در گوشهای گریه میکرد، تحمّل نمیکرد. مردی همسر خود را تهدید کرد و خانم از ترس شوهر خود بیرون رفت، نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر کشید… برای همین خیلی از شعرای عرب وقتی میخواهند حادثهی مثل امروز را بگویند، میگویند: یا امیرالمؤمنین! شام کجا بودید که ببینی با فرزندانت چه کردند…
زمانی شما میخواهید اثاثکشی کنید، بیشتر کارتنها حساس نیست، اگر بیفتد هم طوری نیست، اما کارتنی هست که در آن شیء شکستنیِ قیمتی دارد، روی آن کارتن نوشتهاید «شکستنی است». حال اگر کسی که میخواهد آن کارتن را ببرد سواد نداشته باشد و بیتوجّه هم باشد، هر مرتبه که میخواهد این کارتن را تکان بدهد، شما بهم میریزید.
مرحوم نَیِّر میگوید: قومِ بیتمیز اینها را به شام آوردند…
یعنی اینها نمیفهمیدند که اینها دختربچه هستند، نازپروده هستند، نوامیس خدا هستند…
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند نفر از بانوان را جابجا میکردند، ساربان قدری تند خواند و شترها قدری تند حرکت کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بار شیشه داری، آرام آرام…
اینجا فقط یک محرم بود، بلدِ راه هم شمر بود…
خودِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها در خطبهای که در کاخ یزید ملعون خوانده است، آنجا جملاتی فرموده است، اگر کسی همان جملات را بخواند دوست دارد بمیرد…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی نسبت به نوامیس خود حساس بود، روزی میخواست با «ابن امّ مکتوم» نابینا به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاید، سه مرتبه فرمود: فاطمه جان! من تنها نیستم، «ابن امّ مکتوم» هم هست. صدیقه طاهره سلام الله علیها عرض میکرد: یا رسول الله! بفرمایید، خوش آمدید. دوباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمود: : فاطمه جان! من تنها نیستم، «ابن امّ مکتوم» هم هست…
شعری به دختر امام حسین علیه السلام منسوب است، برای همین ایّام است، ولی میگوید وقتی به سمت مدینه برمیگشتند، دختر امام حسین علیه السلام خطاب به قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: «مَدِينَةَ جَدِّنَا، لَا تَقْبَلِينَا» ای مدینهی شهر جدّ ما، بهتر است که نگذاری ما وارد شویم؛ «فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا» طوری که ما غمگین هستیم، اگر بیاییم شما دیگر نمیتوانید زندگی کنید…
بعد خطاب کرد به قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، امروز را بیان میکند، گفت: «رَسُولَ اللَّهِ بَعْدَ الصَّوْنِ صَارَتْ» یا رسول الله! خیلی غیرتی بودی… «عُيُونُ النَّاسِ نَاظِرَةً إِلَيْنَا» چشمهای مردم…
ماجرای یک جنایت قانونی؛ قسمت هفتم
حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ نهم مردادماه 1403، در “حسینیه بیت الزهراء سلام الله علیها” به ادامه ی سخنرانی با موضوع “ماجرای یک جنایت قانونی” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
پخشکننده صوت
00:00
53:40
دریافت فایل صوتی
Prev
قبلی
ماجرای یک جنایت قانونی؛ قسمت ششم
بعدی
سخنرانی در اجتماع میدان فلسطین به مناسبت شهادت شهید هنیه
Next
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالسّاجدین و سیّدالشّهدا سلام الله علیهما صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر باعظمت حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مخالفِ من، مخالفِ من است، نه مخالفِ اهل بیت علیهم السلام!
به مناسبت که بحثِ تحجّر پیش آمد، عرض کردیم که ما یک گرفتاری داریم، وسطِ دعواهای سیاسی اجتماعی، وقتی میخواهیم به رقیب خود فحش بدهیم، میگردیم تا فحشی بدهیم که او را از حیاتِ دنیا و آخرت ساقط کنیم، لذا مثلاً بعضی به بعضی دیگر «خوارج» میگویند، یا قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به گردنِ شیوخ مقدّسنما میاندازند.
ما باید از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد بگیریم که باید چگونه رفتار کنیم.
مخالفِ من، مخالفِ من است، نه مخالفِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین! نمیتوانیم هر نسبتی به او بدهیم.
این موضوع از دو جهت قبح دارد، یک قبح آن نسبتِ بد دادن به یک مؤمن است، یک جهتِ دیگر این است که بر کرسیِ دین هم نشستهایم و یک حقمداری ظاهری هم داریم، کأنّه که دین خواسته است که ما این کار را کنیم!
خشکه مقدّسها حتّی میخواهند به پیامبر هم یاد بدهند
جلسه گذشته به مناسبت، اندکی راجع به خوارج صحبت کردیم، عرض کردیم اینطور نیست که خشکه مقدّسها خیلی دیندار هستند، توضیح دادیم که آنها چطور فکر میکردند، اینها عملاً بیدین هستند، یک قسمتی از دین را انتخاب میکنند و مابقی دین را رها میکنند و نمیپذیرند، حتّی میخواهند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم یاد بدهند که باید چطور دین را تبلیغ کند. دنیادوست هستند، برای منافع جمعی و اجتماعی و قبیلهایشان بعضی از موضوعات دینی را پُررنگ میکنند.
ما نباید به هر کسی که تدیّن دارد «خوارج» یا «خشکه مقدّس» بگوییم.
ماهیتِ قتله ی کربلا – عثمانیها
بد نیست که ما کمی هم راجع به ماهیتِ قتلهی کربلا گفتگو کنیم که بدانیم اگر خواستیم به کسی نسبت بدهیم، میخواهیم چه چیزی را به چه کسی نسبت بدهیم!
آنچه از قتله در کربلا هستند، اینها یک جریانِ سیاسیِ هتّاکِ دشمنِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به اسم «عثمانی» هستند، عثمانیها بعد از قتلِ عثمان، تقریباً توسط بنی امیّه شکل گرفتند و متشکّل شدند. رؤسای اینها یک جریانِ عمدتاً حجازی هستند، و از بنی امیّه یا سرسپردهی بنی امیّه هستند.
چون سرسپردهی بنی امیّه هستند، وضع بنی امیّه روشن است، اینها خیلی دینداران عمیقی نبودند، حتّی مانند خوارج هم نبودند، (جلسهی قبل، خوارج را نقد کردیم)، اینها به مراتب عمق کمتری نسبت به خوارج داشتند.
خوارج مشکلاتی داشتند، ولی خوارج اهل لهو و لعب و فسق و فجور نبودند، بلکه گاهی فسق و فجور را تا کفر انسان بالا میبردند که این کارشان زیادهروی بود؛ عثمانیها اینطور نبودند.
ما باید بدانیم که ماهیتِ قتلهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا چه کسانی هستند، بعد دیگر من خجالت بکشم و در دعواهای سیاسی جامعه، به مخالف خودم نسبت ندهم که بگویم نعوذبالله کسانی که مانند تو هستند امام حسین علیه السلام را کشتند.
شاید این امور برای بعضی حساس نباشد، ولی کربلا و امام حسین علیه السلام آخرین پایگاهی هستند که یک جامعهی متکثر نود میلیون نفری با این همه تنوع میتوانند زیر پرچم او زندگی کنند.
اگر این موضوع بخواهد دستخوشِ کثافتکاریهای اهل سیاست بشود که این موضوع را دستخوش موضوعات خود کنند، ما ضرری میبینیم که هدایت جامعه آسیب میخورد، لذا باید حساس باشیم؛ این موضوع با یک دشنام ناموسی تفاوت دارد. اگر کسی دشنام بدهد میگوییم دشنام باد هواست، و ندید میگیریم، اما این موضوع به هدایت جامعه آسیب میزند. آخرین سنگرِ وحدتِ ملّی ما هم امام حسین علیه السلام است.
باید خیلی دقّت کرد که این موضوع را در بازیهای سیاسی اجتماعی، به این راحتی خرج نکنیم.
ما خیلی از مقدّسات را بخاطر منافع حزبی و باندی و گروهی خود ذبح کردهایم، که البته الآن قصد ندارم به جزئیات این موضوع ورود کنم.
اجازه دهید معلوم شود قتلهی کربلا چه کسانی هستند، بعد هم من سعی کنم که شبیه آنها نشوم، هم اگر دوستی دارم و واقعاً دلسوز او هستم، بگویم این اخلاق، اخلاقِ آنهاست.
قتلهی کربلا عثمانی بودند، یعنی اولاً دائماً زبانشان به جسارت و دشنام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باز بود. اینها اینطور نبودند که رسماً بگویند ما بیدین هستیم، بلکه زیاد تظاهر به دینداری میکردند، شبیه معاویه.
شما معاویه را نگاه کنید، معاویه چکیدهی قتلهی کربلاست. حتّی خودِ یزید را درنظر بگیرید. اینها نماز میخواندند، دربارهی یزید «ترکِ صلاة» کمتر إنقُلت شده است تا «تأخیرِ صلاة»، یعنی میگفتند یزید نماز را اول وقت نمیخواند. یعنی بعضی از ظواهر را رعایت میکردند.
حال آیا اعتقاد داشتند؟ بنده خیلی بعید میدانم که اعتقاد خیلی راسخی داشته باشند، اهل فسق و فجور بودند، شرابخوار بودند، جنسشان با خوارج تفاوت داشت، رشوهبگیر بودند.
اگر زمان باشد عرض میکنم که نباید موضوعی مثل رشوه را ساده درنظر گرفت، یک رشوه ممکن است ایمان ما را از بین ببرد، فرزندان ما را نابود کند.
باید ببنیم ماهیت قتلهی کربلا چیست، اینها رشوهبگیر بودند، اهل فسق و فجور بودند، مثلاً گزارشی هست که با یک بیادبی سر مطهر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به درختی بسته بودند و مشغول کوفت کردن شراب بودند، گزارشهای متعدد دارد که ناگهان به دیوار نگاه کردند و دیدند انگار قلمی از خون نوشت، یعنی اینها اینطور فهمیدند، دیدند ناگهان با رنگ سرخ روی دیوار نوشت: «أَ تَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْناً شَفَاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ اَلْحِسَابِ»،[4] یعنی آن کسانی که حسین مرا کشتند به شفاعت امید دارند؟
اینها اهل فسق و فجور بودند.
انسان باید معارف خود را سطحبندی کند، خیلی از اوقات آنچه در روضه خوانده میشود، پایینترین سطح دقّت است، اگر تسامح میشود برای این است که آنقدر مصیبت سنگین است که همینکه به یاد کربلا میافتیم گریه میکنیم، اما این نباید محور معرفتی شود. چون در جایی شنیدهاند که در یک نقل غیرمعتبری زینب کبری سلام الله علیها فرمود: یا شیخ! تو ایستادهای و حسین را میکشتند؟
میگویند: این هم عمر سعد که حضرت زینب کبری سلام الله علیها به او فرموده است «یا شیخ!»…
این موضوع کجا نقل شده است؟
ما باید خیلی دقّت کنیم، از طرفی هم دوست داریم خیلی زود تحلیلگر شویم.
البته من نسبت به این موضوع حرفی ندارم که مثلاً شاعری شعری بگوید، اما این موضوع نباید محور معرفتی شود.
عمر سعد، شمر، شبث ربعی و… آدمهای دودوزه بازِ بازیگر بودند.
معلوم است که اگر کسی بخواهد با دیگری دشمنی کند، نمیگوید چون من آدم بدی هستم میخواهم دشمنی کنم، میگویم او دشمن خداست، او منحرف است؛ یعنی به کار خود یک صورت دینی می-دهم که شما تحمّل کنید من با یک نفر بد هستم.
اینها تظاهر به تدیّن میکردند.
یزیدی که اگر فرصت پیدا میکرد و نمیترسید و حرفهای مخفی خود را بصورت علنی میگفت، میگفت: «لَعِبَتْ هَاشِمٌ بِالْمُلْكِ فَلاَ خَبَرٌ جَاءَ وَ لاَ وَحْيٌ نَزَلَ»،[5] بنی هاشم با حکومت بازی کردهاند، اصلاً نه وحی در کار بوده است و نه هیچ چیز دیگری!
یعنی یزید اصلاً نبوّت را قبول نداشت، اما وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت سجّاد سلام الله علیه خطبه خواند و مجلس بهم ریخت و همسر یزید بیحجاب از پشت پرده دوید و کنار رأس مطهّر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، همین یزید روی سر او عبا کشید!
این یزید اصلاً اسلام را قبول نداشت، ولی گاهی ظاهر را حفظ میکردند. یعنی اینها تدیّن نداشتند.
لذا بنده معتقد هستم اکثریت کسانی که در کربلا آمدند، تظاهرِ «قربة الی الله» داشتند، یعنی ادا درآوردند، نه اینکه معتقد بوده باشند.
در کلام منسوب به امام صادق سلام الله علیه که در زیارت اربعین آمده است اینطور است که «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا»!
اگر کسی بگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خشکه مقدّسانِ احمق کشتند، چون خوارج بودند درست است.
اما برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ینطور نیست، «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا»، فریفتگان دنیا او را کشتند، «وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى» او را به پشیزی، به ثمن بخسی فروختند، اینها دنیادوست بودند.
ان شاء الله خدای متعال سنان را صد هزار مرتبه لعنت کند، شاید کثیفترین شخص کربلا سنان لعنت الله علیه باشد، وقتی پیش شمر و عمر سعد آمد، گفت: باید به من جایزه بدهید که من کسی را کشتم که پدر و مادر او بهترین مردم بودند!
منتها این موضوع برای سنان مهم نبود، چون او اصلاً دین نداشت، برای او مهم نبود، او میگفت به من پول بدهید که آدم مهمّی را کشتهام!
اگر شما پیش خوارج میرفتید، خوارج هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و هم امام حسین صلوات الله علیه را نعوذبالله تکفیر میکردند، یعنی نمیگفتند پدر و مادر او بهترین مردم هستند، اصلاً این حرف را قبول نداشتند. خوارج یک فکر غلطی داشتند، اما عثمانیها تقریباً تدیّن نداشتند، عثمانیها دنبالهی بنیامیّه بودند، اینها برای پول هر کاری میکردند.
وقتی خواستند حجر بن عدی را بکشند، بیش از سی نفر از اینها رفتند و شهادت دروغ دادند که این حجر بن عدی خطرناک است و باید اعدام شود. به اسامی نگاه کنید، شمر و شبث ربعی و عمر سعد و… در آن اسامی هستند!
این لاطائلات که عمر سعد یک شیخی بود و امام جماعتی بود و…چیست؟ آن دوره لباس همه اینطور بود که عبا و عمامه داشتند! یا اینکه میگویند عمر سعد نماز جماعت میخواند، خُب یزید هم نماز جماعت میخواند، معاویه هم نماز جماعت میخواند، عمروعاص هم نماز جماعت میخواند.
عثمانیها با خوارج تفاوت داشتند، خوارج دائم قرآن میخواندند، هر جایی چند نفر از خوارج بودند، آنقدر قرآن میخواندند که اگر رد میشدید مدام صدایی شبیه صدای زنبور میآمد! اما معاویه اینطور نبود، یزید اینطور نبود، اطرافیانشان هم که قتلهی کربلا هستند اینطور نبودند، تدیّنی به آن معنا نداشتند، غارتگر بودند.
درحالات عصر عاشورا دارد که چون تعداد اینها زیاد بود و تعداد ناموس پیامبر کم بود، اگر میخواستند آرام به سمت خیمهها بیایند، دیگر چیزی به کسی نمیرسید، لذا در متن مقتل این است که «تَسَابَقَ الْقَوْمُ»،[6] اینها از یکدیگر سبقت میگرفتند که چیز بیشتری بدست بیاورند. ما باید بدانیم با چه کسانی طرف هستیم.
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با اینها صحبت میکرد، من تابحال متن معتبری ندیدهام که بگویند ما تو را بخاطر بغض پدرت میکشیم. نمیگویم بغض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نداشتند، اما نمیگفتند تو را بخاطر دشمنی با پدرت میکشیم، چون مسلّماً هیچ محکمهای این حرف را نمیپسندد، هیچ متن معتبری هم چنین چیزی را نگفته است، بلکه اینها گفتند تو بیعت یزید را تخطئه کردی، تو شق عصای مسلمین کردی و وحدت جامعه اسلامی را شکستی، تو اطاعت از امام عصر خودت را که حاکم مسلمین است ناچیز شمردی، پس مهدورالدم هستی.
عرض کردم چون ما در روضه با تسامح روضه میشنویم… که این موضوع بابی دارد و باید چند جلسه صحبت کنیم که نسبت ما و روضه چیست… نباید مطالب روضه را برای تحلیل دقیق بعنوان سند بیان کنیم، مگر روضهخوانها مورخ هستند که ما بخواهیم مدام به آنها استناد کنیم؟ ضمن اینکه آنجا یک حدّی از تسامح هم عادی است. اصلاً همینکه ما به یاد مظلومیت امام حسین سلام الله علیه بیفتیم گریه میکنیم، اینکه اصلاً ما روضههای مختلف میشنویم و گریه میکنیم، بالاخره باید یکی از اینها حقیقت باشد، اما شما همینکه به یاد این موضوع میافتید که مثلاً داغ این شیرخوار را به دلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گذاشتند گریه میکنید. یعنی قاعده این است که شما نباید برای جزئیات گریه کنید، همینکه بگویند مشک آب را مقابل سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روی زمین ریختند کافی است که انسان یک عمر گریه کند.
لذا ما در شنیدن روضه تسامح میکنیم، اما نباید این را متن معرفتی کنیم و با آن تاریخ را تحلیل کنیم.
من تا به امروز هیچ متن معتبری پیدا نکردهام که در کربلا به امام حسین علیه السلام بگویند تو را بخاطر دشمنی با پدرت میکشیم. دوباره تأکید میکنم که نمیگویم نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بغض نداشتند، همین ابتدای جلسه عرض کردم که عثمانی بودند و بغض داشتند و فحاشِ به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، اما عقلشان میرسید برای اینکه بخواهند امام حسین علیه السلام را بکشند، باید یک دلیلِ محکمهپسند بگویند.
برای همین عرض میکردم که با دین بازی میکردند و تظاهر به دین میکردند.
خوارج یک قسمتی از دین را محکم میگرفتند و جای دیگر را رها میکردند، ولی بالاخره قسمتی از دین را محکم میگرفتند، خوارج نخستین اهل فسق و فجور نبودند، البته آنها هم بعداً به استحاله شدند و به کثافتکاری افتاند، اما خوارج نخستین اهل فسق و فجور نبودند. قرن 2 و قرن 3 بعضی از خوارج جزو کثیفترین آدمهای روزگار بودند، اما اینجا قرن یک را عرض میکنم.
عثمانیها اصلاً تدیّنی به آن معنا نداشتند، اوباش بودند.
چرا امام حسین علیه السلام را تشنه کشتند؟ گفتند چون مردم مدینه عثمان را تشنه کشتند، باید تو هم تشنه کشته شوی.
اینها عثمانی بودند! در کربلا رجز خوانده است و گفته است که من بر دین عثمان هستم!
عثمانیان کسانی هستند که بعد از قتل عثمان، برای اینکه معاویه یک تیمی تشکیل بدهد و مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بگیرد، اینها که پیرو مکتب بنی امیّه و دلدادهی به معاویه و یزید بودند و بشدّت با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشمنی داشتند… آدمهای لاابالی بودند، نان به نرخ روز خور بودند، رشوهبگیر بودند، آنچنان دینی نداشتند. به عمر سعد گفتند به کربلا برو، ما هم به تو مُلکِ ری میدهیم، اینها رشوهبگیر بودند، «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا»، اعتقادی به حضرت نداشتند، تمسخر میکردند.
همانطور که جلسهی قبل عرض کردم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: تو نمیتوانی از گندم ری بخوری، گفت: جو میخورم.
به هیچ چیزی پایبند نبودند…
یا عدّهای بیهوده میگویند حسین را شیعیان کشتند و ما هم باید حواس خود را جمع کنیم… عجیب است! شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که به میدان نمیرود بگوید من به دین عثمان هستم! آن هم عثمان!!! نسبت به دو نفر اول فضا بسته بود و اظهار نظر سخت بود، اما اظهار نظر در مورد عثمان اصلاً سخت نبود، براحتی اظهار نظر میکردند.
بله! میدانستند که اینها بچههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند. شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقلی آورده است که وقتی در حال غارت دخترِ امام بود، گریه میکرد…
چون هر آدمی هم در یک سطحی از بیچارگی است، در آن نقل میگوید: گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: چون شما دختران پیغمبر هستید.
دیگر لازم نیست این شخص شیعه باشد، میفهمد اینها دخترانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند و این حرف یعنی چه… در ادامهی نقل میگوید گفتم پس این کار را نکن، او گفت: اگر من نبرم کس دیگری میبرد.
اینکه عرض میکنم دلهدزدِ اوباش بودند…
این از آن جاهای درسِ جدّیِ کربلاست، اینجا یک نتیجه این است که اگر کسی نسبت به مسائل مالی لاابالی باشد، باید این را بداند که مال حرام ممکن است انسان را آنقدر تاریک کند که انسان در مقابل امامی بایستد.
این اتفاق چند مرتبه در تاریخ رخ داده است.
اگر بخواهیم این درس را بگیریم، این درسِ متناسب است.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا فرمود: چرا من هرچه حرف میزنم نمیفهمید؟
چه کسی فصیحتر و بلیغتر از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرف میزند؟ حضرت فرمود: چرا هرجه حرف میزنم نمیفهمید؟ گفتند: «خِفنا طَرحَ العَطاءِ»،[7] چون حقوق ما را قطع میکنند! یعنی من باید بگویم نمیفهمم، چون اگر قرار باشد بفهمم که باید در سمت شما بایستم، در اینصورت هم حقوق ما را قطع میکنند.
اینها تظاهری بودند، یک گزارش میگوید حتّی اینها با آن فلاکتی که داشتند… بنی امیّه و طرفدارانشان بیآبروترین مردم عرب هستند، فاجعه بودند، اما سعی میکردند ظواهر حجاب را رعایت کنند، برای اینکه نسبت به بقیهی مردم تابلو نشوند!
مروان یک برادرزادهای داشت که دختر بود، وقتی او اسبسواری میکرید ساق پای او بیرون میافتاد، یک نقلی داریم که معاویه به مروان گفت: این برادرزادهی تو آبروی بنیامیّه را برده است!
به نقلی او را سر به نیست کرد که بنی امیّه بیآبرو نشوند!
یعنی تظاهر میکردند، وگرنه وقتی میخواستند راجع به ناموس یکدیگر حرف بزنند، خیلی بیمهابا حرف میزدند و خیلی بیغیرت بودند.
ما باید این قوم را بشناسیم، بعد آنجاهایی که خطر جدّی دارد و ممکن است برای ما رخ بدهد، در آنجا خیلی احتیاط کنیم، یکی از آنها مسائل مالی است.
اهمیت مسائل مالی در دینداری
مسائل مالی براحتی فرزندان آدم را کافر میکند، پول آلوده براحتی انسان را مقابل حقیقت قرار میدهد، انسان را سنگدل میکند که حقیقت را نپذیرد.
شما حساب و کتاب کنید که چقدر هیئتی داریم، چقدر نمازخوان داریم، چقدر کسانی که خمس و زکات میدهند، یا از بین اینها چه تعدادی چکشان به هنگام پاس میشود.
مسائل مالی حساس است.
وکلای موسی بن جعفر سلام الله علیه بودند، چون حضرت به زندان افتاد، مردم خمس خود را به این وکلا میدادند. وقتی حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه به شهادت رسید، هر کدام از اینها یک گنجی بهمراه خود داشتند، مثلاً «زیاد بن مروان قندی» هفتاد هزار مثقال طلا داشت، «علی بن ابیحمزه بَطائِنی» هم سی هزار مثقال طلا داشت. اینها تا آن زمان شبههای نداشتند.
اینها کوفی بودند و امام در شهر دیگری از دنیا رفته بود، وقتی موسی بن جعفر سلام الله علیه به شهادت رسید، اینها اگر میخواستند شهادتِ حضرت را بپذیرند، باید پول را به امام بعدی تحویل میدادند، چون امام قبل در زندان بود ولی امام بعد که در زندان نبود.
حال دیگر ناگهان دچار شبهه شدند که آیا امام از دنیا رفته است یا نه!
چرا ناگهان چنین شکی کردند؟ چون پول در دستشان بود، وگرنه این موضوع که شک نداشت، میتوانستند یک سفر به بغداد بروند و بپرسند، آدمهای زیادی هم در تشییع امام کاظم علیه السلام شرکت کرده بودند. چرا شک کردند؟ چون پول زیاد بود، هفتاد هزار مثقال طلا نزدیک به سیصد کیلو طلاست!
گفتند: اصلاً امام را باید امام غسل بدهد، پس امام رضا علیه السلام [نعوذبالله] امام نیست، چون امام رضا علیه السلام در مدینه بوده است و موسی بن جعفر علیه السلام هم در بغداد بوده است.
همینطور که میبینید بهانه میآوردند، اولاً «باید امام را امام غسل دهد» مانند مابقی احکام است، که مثلاً شما نباید در محضر امام بلند حرف بزنید. حال ممکن است شخص بیتربیتی بلند حرف بزند، بیتربیتی در مقابل پیامبر گفت درد به او غلبه کرده است و هذیان میگوید. این واضح است که نباید در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیادبی کرد، اما بیادبی بیادبی کرده است. این امر که محال نیست، میگوید نباید این کار را کرد.
اینجا هم میفرماید که کسی جز معصوم نباید معصوم را غسل دهد، مانند سایر احکام.
این مطلب در «بصائرالدرجات» نقل شده است که بعد آمدند و به امام رضا علیه السلام گفتند: شما امام نیستید. حضرت فرمود: چرا؟ گفتند: برای اینکه آن لحظهای که پدرت در بغداد از دنیا رفت تو در مدینه بودی، امام کاظم علیه السلام هم بلافاصله تشییع شده است. پس تو امام نیستی.
حضرت رضا صلوات الله علیه فرمود: علی بن الحسین علیه السلام را چکار میکنی؟ مگر دستان او را نبسته بودند و در کوفه بود و پدرش در کربلا دفن شد، مگر علی بن الحسین علیه السلام امام نبود؟
گفتند: علی بن الحسین علیه السلام طی الأرض کرده است.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: چرا همین مطلب را در مورد من نمیگویید؟
اصل «امام را بجز امام غسل نمیدهد» یک ممنوعیت شرعی است، چون باید حرمت امام را حفظ کرد، خیلی چیزهای دیگر هم هست، مثلاً بدن مؤمن را باید مؤمن تجهیز کند، حال آمدیم و یک کافر این کار را کرد! نباید این کار را کند، ولی شاید کرد. کمااینکه نباید جلوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیادبی کنند، ولی بیادبی کردند. نباید کسی به صدیقه طاهره سلام الله علیها اهانت کند، ولی عدّهای اهانت کردند.
ثانیاً امام رضا علیه السلام فرمود: چرا دربارهی زین العابدین سلام الله علیه میگویید طی الأرض کرده است، آن خدایی که میتواند برای حضرت سجّاد علیه السلام طی الأرض را درست کند، برای من نمیتواند؟
اینها چرا بهانه آوردند؟ چون پول دستشان بود.
این مشکلات مالی که الآن در کشور ما هست، که واقعاً خجالتآور است…
امام سجاد علیه السلام مثالهای زیادی میتوانست برای امانتداری بزند، میتوانست بفرماید اگر دنیا را به من امانت بدهند، اگر گنجهای عالم را به من امانت بدهند من برمیگردانم، اما چیزی را مثال زد که ما خجالت بکشیم، فرمود: اگر قاتل آن شمشیری که با آن پدرم را کشت به من امانت بدهد، من امانت را برمیگردانم.
امام سجاد علیه السلام چیزی را فرمود که تا قیامت هم کسی نتوانست بالاتر از آن را بگوید.
تساهل و شُل گرفتن و لاابالیگری در مسائل مالی، عاقبت و آخرت ما را بهم میریزد، ان شاء الله خدای متعال ادارات و مجموعههای دولتی و نیمهدولتی ما را از رشوه و… نجات بدهد. آن کسی که رشوه میگیرد و خوشحال است، خیال میکند خرج زن و بچهی خود را درآورده است، اما نمیداند که این خرجِ کفرِ زن و بچهاش هست، یا خرجِ کفرِ نوهاش هست، یا خرجِ کفرِ نتیجهاش هست، یا خرجِ کفرِ نبیرهاش هست، نمیداند که پول را در خون میزند.
اگر بخواهیم این قسمت را از کربلا درس بگیریم، وضع ادارات و رفتار ما با آنچه باید باشد فاصلهی جدّی دارد، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما کند که اگر ما دریا دریا طلا دیدیم، به آن طمع نکنیم. مهمتر از چشمپاکی نسبت به نوامیس مردم، چشمپاکی از اموال مردم است، البته این بدین معنا نیست که آن مهم نیست، این اهم است.
ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که ما باور کنیم رزاق خداست. آن کسی که رشوه میگیرد، اگر ملتفت باشد، به رزاقیت خدا جسارت میکند، انگار میگوید خدا عرضه ندارد که روزی مرا بدهد، باید خودم دزدی کنم، پس من رزاقیت خدا را قبول ندارم. این جسارت هم اثر میگذارد.
اثر ارتباط با آدمِ ناباب
ارتباط با آدم ناباب اثر میگذارد.
در کربلا چند عبرت عجیب و غریب هست.
هانی بن عروه با آن سلحشوری در راه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شد، به نقلی پسر او جزو کسانی است که آب را بر امام حسین علیه السلام بستند. چون با دایی ملعون خود به کربلا آمده بود و با داییاش که ناصبی بود رفیق بود.
بعضیها یک تصوّر گارانتی دارند و میگویند من با همه نشست و برخواست میکنم و مشکلی برای من پیش نمیآید.
من به شما عرض میکنم که خدا تضمین داده است که برای تو مشکل پیش میآید! «فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ»،[8] کسی خودش را از خطرات ایمن نمیداند «إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» مگر اینکه حتماً خسارت میبیند.
طرف میگوید برای من اتفاقی نمیافتد، من پای فلان بساط مینشینم و اتفاقی برای من رخ نمیدهد. جوجه را آخر پاییز میشمارند!
این گارانتی را از کجا آوردهای؟ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چنین گارانتی برای خودشان قائل نبودند!
خمس و زکات را جدّی بگیریم
شما به مرجع خودتان اطمینان کردهاید که احکامتان را به بیان او انجام میدهید. خمس را به دفتر مرجعتان بدهید، به یاد این جملهی من باشید که برکتِ خمس محسوس است، امتحان کنید.
این حرف هم معنا ندارد که بگویید من قبول ندارم، اگر قبول نداری مرجع خودت را عوض کن، پس چطور حج میروی و نماز میخوانی. چطور برای حج و نماز قبول داری و وقتی به پول میرسد قبول نداری؟ خمس خودت را به کسی که قبول داری پرداخت کن.
کسی که خمس نمیدهد مانند کسی است که جیب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را زده است.
برای یک بچه هیئتی خیلی بد است که به مال امام معصوم طمع کند، این کار خیلی خطرناک است.
«إنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لِلْإمَام» همه زمین برای امام است، حال قدری را از ما خواستهاند که زکات و خمس است. شاید زکات به خیلی از ما در شهر تعلق نگیرد، گرچه در این موضوع هم متأسفانه خیلی لاابالیگری هست. اگر شما میخواهید ببینید جامعهای خیلی اسلامی است، خیلی اوقات بیشتر از اینکه بخواهی به حجاب نگاه کنی… که آن هم مهم است، قبلاً هم عرض کردهام که همهی حکمهای الهی مهم هستند، برخی از حکمها هم أهم هستند، مثلاً حلالخوری جزوِ أهمهاست… ما هزار مدل مشاوره و تراپی میرویم، بالاخره یا خدا هست و احکامی! یا آن خدا موهوم است و احکامی هم در کار نیست؛ ما باید تکلیف خود را روشن کنیم.
در مکتب اسلام، گرفتنِ زکات خمس توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا امام معصوم علیه السلام را «منّت گذاشتن» حساب کرده است.
زمانی کسی زکات نمیداد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اصلاً دیگر تو را حساب نمیکنم که بخواهم از تو زکات بگیرم. بعد از آن، هرچه آن شخص آمد و التماس کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من تا زمانی که زنده هستم از تو زکات نمیگیرم.
عبارت قرآن کریم را ببینید، این برای ما هم هست، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ»[9] از اینها زکات و خمس و واجبات مالی را بگیر و با این کار اینها را تطهیر کن، «وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» با این کار آنها را تزکیه کن.
طرف میگوید من میخواهم سیر و سلوک کنم؛ تو باید اول وظایت خودت را انجام بدهی، نماز خودت را بخوان و خمس خودت را پرداخت کن.
این صریحِ آیه است که «تُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» با این کار اینها را تزکیه کن و برایشان دعا کن.
این آیه از آیات عجیب قرآن کریم است. خدایا! هر کاری که دوست داری با ما انجام بدهی، انجام بده. چرا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایی دعا کند؟ خُب خدایا همان چیزی که برایمان خوب است را خودت به ما بده؛ اما میفرماید: پیامبر من! اینها را دعا کن.
فارغ از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه دعایی میکند…
الآن من امشب میخواهم دعا کنم، عقل من چقدر میرسد؟ انتهای فهمِ من کجاست؟ انتهای کمالِ ذهنیِ من به اندازهی اول آن کمالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میداند نیست، لذا اول میفرماید وقتی میخواهی دعا کنی هم بگو او دعا کند… جالب است که خدا به پیامبر میفرماید اینها را دعا کن! این نشان میدهد که دو نکته است، یکی اینکه تو دعا کن که مستجاب است و تو میدانی چه چیزی به دردِ اینها میخورد، نکتهی بعدی هم این است که فرمود: «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» همینکه تو اینها را دعا میکنی، اینها آرامش پیدا میکنند.
آیا این موضوع فقط برای زمانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است؟ آیه برای تا قیامت است. بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، نفسِ پیغمبر بود، بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نفسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، بعد از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم نفسِ امام حسن علیه السلام بود، بعد از امام حسین علیه السلام هم نفسِ امام حسین علیه السلام بود، تا الآن که حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است.
شما وظیفهی خودت را انجام بده، امام زمان ارواحنا فداه تو را دعا میکند، چون این دستور خداست، مگر میشود که این کار را نکنند؟
و اگر اصلاً انسان به این موضوع فکر کند که امام زمان ارواحنا فداه در نماز شب خودش ما را دعا کرده است… اصلاً جنسِ این خبر با بقیهی خبرها تفاوت دارد، یعنی مثلاً لحظهای مرا تصوّر کرده است و اسم من به زبان حضرت آمده است و به من عنایت کرده است؟ منِ بیچاره… من که باشم که بر آن خاطرِ عاطر گذرم…
بعد طرف میگوید من در زندگی خود تشویش و دغدغه دارم.
خدای متعال در قرآن کریم فرمود: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ»، این صریحِ آیه است، روایت هم نیست که کسی بگوید قابل تردید است.
رازق خداست
ان شاء الله خدای متعال ما را به اسماء و صفات خدا مؤمن کند. رازق خداست. ما باید در این میان تکلیفمان را با خودمان و خدا حل کنیم.
من وظیفه دارم از صبح تا شب برای زن و بچهی خود تلاش کنم، اما من رازق نیستم.
دو آدم مشابه هم یک شغل را دارند و از صبح تا شب یکطور تلاش میکنند اما دو نوع خروجی و روزی دارند. چهار مغازه کنار هم هستند و آنجا بورس است و همهی آنها مانند یکدیگر هستند، اما یکی از آنها مشتری بیشتری دارد.
خدای متعال فرمود: «أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[10] شما زارع هستید یا من؟ شما دانه را در خاک میگذارید و آب میدهید… حال اینکه آیا این علف هرز شود یا میوه دهد، یا اینکه چه میوهای بدهد و سبز بشود یا نه، کار خداست. شما کار خودت را کن.
ما نباید اثر را از خودمان ببینیم.
الآن از طرف میپرسند: چرا بچه نداری؟ میگوید: گرانی است.
این جمله یعنی اینکه من خدا را رازق نمیدانم.
شما از صبح تا شب تلاش خودت را کن، ما هیچوقت نباید وظیفهی خود را کنار بگذاریم، اما معلوم نیست روزی ما چقدر است، و باید دانست روزی ما حرام نیست.
آن کسی که پول زیادی در حساب خود دارد ولی حرام است، باید بداند آن روزی نیست. فرمود در شکم آنها آتش است و نمیفهمند. این روزی نیست.
خطرِ رشوه در نسل و ذرّیه
تاریخ نشان داده است آن کسانی که نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه… آن روزی که عبیدالله بن عباس از معاویه رشوه گرفت و از لشگرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به سمت معاویه رفت، فکر کرد رشوه گرفته است و از یک مهلکه فرار کرده است. اما اکثر فرزندان آن نسل دیگر شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشدند!
اینطور نیست که تمام شود.
یکی از اقوام ما مشکلی در دادسرا داشت و کار تمام بود و باید اجرای حکم را صادر میکرد اما این کار را نمیکرد. این بندهی خدا هم میگفت که چکهای من پاس نمیشود و باید حکم اجرا شود که درست شود. آن شخص گفته بود باید هزار دلار بدهید!
اگر قیافهی آن شخصی که رشوه میخواست را نگاه میکردید، از من جانماز آب بکشتر بود!
آیا این هزار دلار روزی است؟ بعد ناگهان دو روز بعد فرزند آن شخص میگوید امام حسین کیست؟ این حرفها را از کجا درآوردهاید؟ من یک عمر است که هیئتی هستم!!!
بله! ولی با لقمهی حرام.
ما که میدانیم امام حسین علیه السلام هر بیچارهای مانند من را راه میدهد، راه دادنِ به مجلسِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که مهم نیست، علامتِ پذیرشِ حضرت این است که ما تغییر رفتار داشته باشیم. اگر دیدی من به مجلس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدم و برگشتم و چشمپاک و دستپاک شدم و رفتار من تغییر کرد، یعنی روی من اثر گذاشته است، وگرنه جیب من سوراخ بوده و هرچه ریختهاند از بین رفته است.
ظلم به امام معصوم
آدمی که به خودش اجازه بدهد حق یک آدم را با پول بخورد، بمرور عادت میکند که بخاطر پول جلوی امام معصوم هم بایستد.
در روایت فرمودند که شیعیان ما را مانند ما نگاه کنید، کسی که میتواند به شیعهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ظلم کند، براحتی میتواند به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم ظلم کند.
شخص گفت: دوست دارم به شما خدمت کنم، چکار کنم؟ فرمود: به شیعیانم خدمت کن.
شخصی گفت: دلم تنگ میشود و دوست دارم شما را ببینم، چکار کنم؟ فرمود: برو قبورِ صالحین ما را زیارت کن.
شخصی گفت: دوست دارم برای شما کاری کنم، چکار کنم؟ فرمود: به فقرای شیعهی ما خدمت کند.
یعنی اگر به شیعهای ظلم کردی، درواقع به امام ظلم کردهای.
کسی که از شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رشوه میگیرد، برای او کاری ندارد که بعداً بخواهد از امام رشوه بگیرد یا بخواهد حق امام را بخورد.
امام حسین علیه السلام به لشکر دشمن فرمود: چرا شما حرف مرا نمیفهمید؟ گفتند: چون حقوق ما را قطع میکنند.
البته توجه کنید که این دشمنان شیعه نبودند که این را گفتند، اما در دورهی موسی بن جعفر سلام الله علیه کسانی که جلوی امام رضا علیه السلام ایستادند و برای پول نعوذبالله به امام رضا علیه السلام فحاشی کردند، شیعه بودند.
روضه و توسّل به امام سجّاد علیه السلام
وجود مبارک سیّدالسّجدین سلام الله علیه سال 95 شهید نشد، همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با ضربه به سر مبارکش شهید نشد، این دو با یکدیگر شباهتهایی دارند.
بلایی که بر سرِ زین العابدین سلام الله علیه آوردند… امام حسین علیه الصلاة والسلام که هر بلایی بر سر ایشان آوردند کوتاه نیامد و برافروختهتر شد، یک جا فرمود: ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید آزاده باشید… شمر با همهی پلیدی و ناپاکزادگی که داشت گفت: چه میگویی؟ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: تا زمانی که من زنده هستم به خیمههای ما حمله نکنید… عجیب این است که شمر ملعون گفت: «لَکَ یَابنَ فَاطِمَة» درست میگوید و حق دارد، تا زنده است به خیمهها حمله نکنید…
معلوم است آن کسی که مقابل چشم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کرد، خیلی پلیدتر از شمر بود…
دو نفر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به چنین عُسرتی گرفتار و مبتلا شدند، یکی وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، یکی هم وجود مبارک سیّدالسّاجدین علیه السلام است. آغاز امامت امام سجّاد علیه السلام از اسارت و غارتِ خیمههاست. سی و چهار سال هم در این فضا بود، سی و چهار سال هم زمینهسازی کرد.
ما در جلساتی بصورت مفصل عرض کردهایم که اگر درِ خانهی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام از ابتدا توجهی بود و کسانی رفت و آمد داشتند، اینها برای کارهایی بود که امام سجّاد علیه السلام کرده بود.
امام سجاد علیه السلام خون دل خورد و دَم نزد و دعا کرد و شبها به درِ خانهی فقرای مدینه که نسبت به نوامیس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیتوجّه بودند غذا میداد… امام سجّاد علیه السلام فرمودند در مدینه حتّی بیست خانه هم ما را دوست ندارند…
وقتی امام باقر علیه السلام میخواست پدر خود را دفن کند، فرمود: جای بارهایی که پدرم روی دوش خود کشیده بود و پشت ایشان را زخم کرده بود، هنوز باقی است…
مرحوم سیّد محسن امین نقل دیگری هم از امام باقر علیه السلام دارد، آن این است که امام باقر علیه السلام گریه کرد و فرمود: جای زنجیرهایی که به رانِ پدرم بود، هنوز هست…
برای همهی اسرای کربلا سخت بود، ولی برای غیرة الله سختتر بود. هر جسارتی کردند در مقابل چشم امام سجّاد علیه السلام رخ داد.
امام سجّاد علیه السلام سی و چهار سال سوخت؛ از حضرت پرسیدند: این حزن شما چه زمانی تمام میشود؟ فرمود: یعقوب نبی یک پسر داشت، میدانست زنده است و او پیغمبرِ بعد از خودش هست، نمیتوانست دوری او را تحمّل کند، آنقدر گریه کرد که «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ»،[13] اما من در مقابل چشم خود دیدم که هجده نفر از اهل مرا چطور کشتند…
من الآن میترسم که خدای نکرده نستجیربالله قیاسی صورت بگیرد، شما قیاس نکنید تا من بتوانم حرف بزنم که شما ببیند حضرت چه کشیده است.
امام سجّاد علیه السلام خیلی باوفا بود، شتری داشت که با آن شتر بیست سفر حج رفته بود، این شتر بعد از بیست سال مُرد.
دفنِ شتر با دفنِ انسان خیلی تفاوت دارد و سخت است، امام باقر علیه السلام میفرماید: پدرم با من این شتر را دفن کردیم، پدرم فرمود: نمیخواهم بدنِ این شتر در بیابان بماند…
نقلی دارد که حضرت فرمود: وقتی از خیمهها بیرون آمدم، روی عصا تکیه کرده بودم، وقتی سمت قتلگاه را نگاه کردم، در حال قبض روح شدن بودم، حواس عمّهام زینب سلام الله علیها به من بود، دوید و آمد و روی مرا از سمت قتلگاه برگرداند، «يا بَقِيَّةَ الماضينَ وثِمالَ الباقينَ»،[14] «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ»،[15] چرا با جان خودت بازی میکنی؟…
برای امام سجّاد علیه السلام سخت بود، فرمود: عمّه! آن بدنِ حجّت خداست که اینها به آن بیادبی میکنند…
لذا هر روز از این داغ مُرد و زنده شد…
بزرگان ما این جمله را مانند میراث روی چشم خود میگذاشتند. به خادم حضرت گفتند که آقا را برای ما توصیف کن. پرسید: مفصل بگویم یا مختصر؟ گفتند: مختصر بگو. گفت: هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم، شبها یا عبادت میکرد و یا به درِ خانهی فقرا میرفت و یا گریه میکرد؛ هیچ روزی هم برای او سفرهی غذا پهن نکردم… پدرِ حضرت را عصر کشتند، در روز غذا نمیخورد، یا روزه میگرفت، یا تا غروب چیزی نمیخورد. هنگام غروب سفرهای میانداختیم، حضرت تنهاخور هم نبود، باید کسی کنار حضرت مینشست، اما وقتی ظرف غذا را جلوی حضرت میگذاشتم، ظرف غذا را نگاه میکرد و شروع میکرد به گریه کردن… یک عمر خون دل خورد… میفرمود: پدر مرا بین دو نهر آب با لب تشنه و شکم گرسنه کشتند
روضه و توسّل به امام سجّاد علیه السلام
وجود مبارک سیّدالسّاجدین سلام الله علیه سال 95 شهید نشد، همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با ضربه به سر مبارکش شهید نشد، این دو با یکدیگر شباهتهایی دارند.
بلایی که بر سرِ زین العابدین سلام الله علیه آوردند… امام حسین علیه الصلاة والسلام که هر بلایی بر سر ایشان آوردند کوتاه نیامد و برافروختهتر شد، یک جا فرمود: ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید آزاده باشید… شمر با همهی پلیدی و ناپاکزادگی که داشت گفت: چه میگویی؟ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: تا زمانی که من زنده هستم به خیمههای ما حمله نکنید… عجیب این است که شمر ملعون گفت: «لَکَ یَابنَ فَاطِمَة» درست میگوید و حق دارد، تا زنده است به خیمهها حمله نکنید…
معلوم است آن کسی که مقابل چشم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کرد، خیلی پلیدتر از شمر بود…
دو نفر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به چنین عُسرتی گرفتار و مبتلا شدند، یکی وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، یکی هم وجود مبارک سیّدالسّاجدین علیه السلام است. آغاز امامت امام سجّاد علیه السلام از اسارت و غارتِ خیمههاست. سی و چهار سال هم در این فضا بود، سی و چهار سال هم زمینهسازی کرد.
ما در جلساتی بصورت مفصل عرض کردهایم که اگر درِ خانهی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام از ابتدا توجهی بود و کسانی رفت و آمد داشتند، اینها برای کارهایی بود که امام سجّاد علیه السلام کرده بود.
امام سجاد علیه السلام خون دل خورد و دَم نزد و دعا کرد و شبها به درِ خانهی فقرای مدینه که نسبت به نوامیس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیتوجّه بودند غذا میداد… امام سجّاد علیه السلام فرمودند در مدینه حتّی بیست خانه هم ما را دوست ندارند…
وقتی امام باقر علیه السلام میخواست پدر خود را دفن کند، فرمود: جای بارهایی که پدرم روی دوش خود کشیده بود و پشت ایشان را زخم کرده بود، هنوز باقی است…
مرحوم سیّد محسن امین نقل دیگری هم از امام باقر علیه السلام دارد، آن این است که امام باقر علیه السلام گریه کرد و فرمود: جای زنجیرهایی که به رانِ پدرم بود، هنوز هست…
برای همهی اسرای کربلا سخت بود، ولی برای غیرة الله سختتر بود. هر جسارتی کردند در مقابل چشم امام سجّاد علیه السلام رخ داد.
امام سجّاد علیه السلام سی و چهار سال سوخت؛ از حضرت پرسیدند: این حزن شما چه زمانی تمام میشود؟ فرمود: یعقوب نبی یک پسر داشت، میدانست زنده است و او پیغمبرِ بعد از خودش هست، نمیتوانست دوری او را تحمّل کند، آنقدر گریه کرد که «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ»،[13] اما من در مقابل چشم خود دیدم که هجده نفر از اهل مرا چطور کشتند…
من الآن میترسم که خدای نکرده نستجیربالله قیاسی صورت بگیرد، شما قیاس نکنید تا من بتوانم حرف بزنم که شما ببیند حضرت چه کشیده است.
امام سجّاد علیه السلام خیلی باوفا بود، شتری داشت که با آن شتر بیست سفر حج رفته بود، این شتر بعد از بیست سال مُرد.
دفنِ شتر با دفنِ انسان خیلی تفاوت دارد و سخت است، امام باقر علیه السلام میفرماید: پدرم با من این شتر را دفن کردیم، پدرم فرمود: نمیخواهم بدنِ این شتر در بیابان بماند…
نقلی دارد که حضرت فرمود: وقتی از خیمهها بیرون آمدم، روی عصا تکیه کرده بودم، وقتی سمت قتلگاه را نگاه کردم، در حال قبض روح شدن بودم، حواس عمّهام زینب سلام الله علیها به من بود، دوید و آمد و روی مرا از سمت قتلگاه برگرداند، «يا بَقِيَّةَ الماضينَ وثِمالَ الباقينَ»،[14] «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ»،[15] چرا با جان خودت بازی میکنی؟…
برای امام سجّاد علیه السلام سخت بود، فرمود: عمّه! آن بدنِ حجّت خداست که اینها به آن بیادبی میکنند…
لذا هر روز از این داغ مُرد و زنده شد…
بزرگان ما این جمله را مانند میراث روی چشم خود میگذاشتند. به خادم حضرت گفتند که آقا را برای ما توصیف کن. پرسید: مفصل بگویم یا مختصر؟ گفتند: مختصر بگو. گفت: هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم، شبها یا عبادت میکرد و یا به درِ خانهی فقرا میرفت و یا گریه میکرد؛ هیچ روزی هم برای او سفرهی غذا پهن نکردم… پدرِ حضرت را عصر کشتند، در روز غذا نمیخورد، یا روزه میگرفت، یا تا غروب چیزی نمیخورد. هنگام غروب سفرهای میانداختیم، حضرت تنهاخور هم نبود، باید کسی کنار حضرت مینشست، اما وقتی ظرف غذا را جلوی حضرت میگذاشتم، ظرف غذا را نگاه میکرد و شروع میکرد به گریه کردن… یک عمر خون دل خورد… میفرمود: پدر مرا بین دو نهر آب با لب تشنه و شکم گرسنه کشتند…
روضه و توسّل به حضرت حرّ سلام الله علیه
به محضر امام حسین علیه السلام آمد… اصلاً این از عجایب است، من امسال قدری بیشتر به این موضوع توجّه کردم.
وقتی شما با خانوادهتان به سفر میروید، چقدر غذا در ماشین خود دارید؟ چقدر آب در ماشین خود دارید؟ مثلاً آیا با یک ماشین میروید و پانزده ماشین آب و غذا با خودتان میبرید؟ چون منزل به منزل میشود تهیه کرد.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از کودکی بیاد دارد که مادرش برای عطش او گریه کرده است. یعنی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که امام هست، اگر امام هم نبود میداند که میخواهند او را با تشنگی تحت فشار قرار بدهند.
لذا در دورهای که حضرت مسلم علیه السلام شهید شد و خبر شهادت او رسید و همه رفتند و همهی یاران امام حتّی صد نفر هم نیستند. امام حسین علیه السلام آنقدر آب بهمراه خود داشت، یعنی شترهایی که بارشان آب و آذوقه بود، که وقتی سپاه حرّ به امام رسیدند، کاروان امام صد نفر بودند، تازه صد مرکب هم نداشتند. کاروان حرّ هزار نفر بودند، با هزار اسب. چون کاروان حرّ کاروان پیشقراول بود. امام حسین علیه السلام به همهی این هزار نفر و هزار اسب آب داد، یعنی اینقدر آب همراه خود داشت، یعنی میداند میخواهند با آب مرا تحت فشار قرار بدهند.
اما اولاً «بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِينِنا»، نه یک نفر از دختران و نه یک نفر از یاران نگفت که بعداً همین آب را روی ما میبندند… بعد از این هم چون حضرت محاصره شده است، اجازه ندادند زیاد ذخیرهی آب بردارد.
کاروانی که صد نفر نیست، به هزار انسان و هزار اسب آب داد! اسب که مانند انسان آب نمیخورد! اما حضرت بهمراه خود آب داشت که به آنها بدهد و دریغ هم نکرد.
یکی از اینها که در سپاه حرّ بود میگوید: حدود پنجاه نفر پنجاه نفر میآمدیم، من نفر آخر در گروه خودمان بودم، وقتی به حضرت رسیدیم من نفر آخرِ گروه خودمان بودم، خسته و تشنه بودم، شتری که آب روی آن بود، قد خیلی بلندی داشت، وقتی خواستم آب را از روی آن بردارم، امام حسین سلام الله علیه فرمود: «يَا اِبْنَ أَخِ أَنِخِ اَلرَّاوِيَةَ»،[8] حضرت حجازی صحبت فرمود، برادرزاده!…
این بزرگواران با دشمن خود اینطور حرف میزنند، ما گاهی نعوذبالله به هیئتیها جسارت میکنیم…
حضرت فرمود: «يَا اِبْنَ أَخِ أَنِخِ اَلرَّاوِيَةَ»، آن شخص میگوید: من متوجّه نشدم…
مانند کسانی که آذری هستند و قسمتی از ترکی استانبولی را متوجه نمیشوند…
بلافاصله حضرت فرمایش خود را کوفی کرد و فرمود: «يَا اِبْنَ أَخِي أَنِخِ اَلْجَمَلَ»، یعنی بگذار شتر را بنشانم، قد شتر بلند است و برای تو سخت است.
در ادامه میگوید: امام شتر را نشاند، من خواستم مشک را بردارم، تشنه و هُل بودم، وقتی خواستم بخورم، لب مشک برگشته بود نمیتوانستم درست بخورم، دوباره حضرت عبارتی فرمود، خواستم ببینم حضرت چه میفرمایند، حضرت مشک را گرفت و لب مشک را برگرداند و فرمود: حال بنوش.
شما ببینید آیا دختران یا اصحاب حضرت اعتراضی کردند؟ «بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِينِنا»…
با امام نماز خواندند و امام را محاصره کردند و حضرت را بردند و بعد از چند روز در کربلا متوقف کردند.
ما با دو حرّ طرف هستیم، یک حرّ بعد از توبه، که دست فلک به او نمیرسد. یک حرّ قبل از توبه که قدری به من نزدیک است. ان شاء الله خدای متعال روزی کند که من هم توبه کنم.
آن حرّ بعد از توبه، در زیارات معصومین… دو جا منسوب است که ائمه علیهم السلام به اصحاب سلام کردهاند، اسم حرّ در کنار اسم حبیب آمده است، بالاخره اینها منسوب به امام است، «اَلسَّلَامُ عَلَی حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ الْأَسَدِی، اَلسَّلَامُ عَلَی الْحُرِّ بْنِ یزِیدَ الرِّیاحِی». میتوانست بفرماید «اَلسَّلَامُ عَلَی مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِی»، هم سن و سالشان به هم نزدیک است، شاگردان قدیمی امام هم هستند…
دست فلک به حرّ بعد از توبه نمیرسد، به او میگوییم «بِأبِی أنتَ وَ اُمِّی»…
ما امشب باامید از شما اسم میبریم، به هدایت خودم هم امید دارم، وگرنه جملات قبل از توبهی حرّ را نمیگفتم، برای یادآوری به خودم و شما میگویم که ما چنین امامی داریم.
حضرت را محاصره کرده بود، هر جایی که حضرت میخواست بایستد و در آنجا آب و سبزهای بود که بچهها نفسی بگیرند، همینکه میخواستند صبر کنند، حرّ اجازه نمیداد و با یاران خود میآمد و شمشیر میکشیدند، میگفت: عبیدالله گفته است «جَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ»،[9] سخت بگیر.
میخواستند به امام سخت بگیرند که مثلاً حضرت کوتاه بیاید.
این بچهها خسته بودند، جایی تشنه بودند و میخواستند بایستند، اینها جلو میآمدند و شمشیر میگرفتند و میگفتند عبیدالله گفته است «جَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ»، سخت بگیر؛ بلکه امام حسین علیه السلام بیعت کند.
حضرت دید حد حرّ در حال گذشتن است، مانند همان داستانی که عرض کردم… اگر حدّ او بگذرد دیگر برنمیگردد…
امام حسین علیه السلام حتّی عمر سعد را هم دعوت کرد، اما در جایی دید که حدّ او در حال گذشتن است، فرمود: تو گندم ری را نمیخوری، اما عمر سعد گفت: از جو میخورم. یعنی تمسخر کرد و از حد گذشت و سقوط کرد.
اینجا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید کاری که حرّ میکند لبِ مرزِ سقوط است، یک مرتبه که حرّ با یاران خود شمشیر کشیدند و به حضرت گفتند که از این طرف نروید… شما یک لحظه خودتان را جای یاران حضرت بگذارید، آنها با آن غیرتشان به امام میبینند که پدرشان محاصره است و هر کاری که میخواهد کند، این هزار نفر مسلح اجازه نمیدهند؛ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک تشر به حرّ زد و فرمود: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ»،[10]…
دیدهاید در دعای ندبه میگوییم: خدایا! ما یک شکوه و گلهای از امام زمان ارواحنا فداه نمیشنویم… یعنی یک مرتبه به من بفرماید «خجالت نکش»…
زمانی آدمی که قبلاً راه رفته بود، به محضر یک ربّانی رسیده بود، همینکه رسیده بود آن ربّانی به او گفته بود: با خودت چکار کردهای؟
یا صاحب الزّمان! یک نهیب هم به ما بزن که ما هم برگردیم…
اینجا آقا دید وضع حرّ در حال خراب شدن است و دیگر از دست خواهد رفت، فرمود: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ». ناگهان حرّ جا خورد.
اینجا دوراهی شد، قاعده این بود که دهان خود را باز کند، اما سر خود را پایین انداخت و گفت: اگر هر کس دیگری بود جواب میدادم، ولی مادر تو فاطمه زهرا سلام الله علیها است و من چیزی نمیگویم.
درواقع سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرّ را برگرداند، در پروندهی «احترام به صدیقه طاهره سلام الله علیها» هم درج شد.
آنجا اوضاع بهم نخورد و حرّ کار خود را ادامه داد، ولی در ذهن حرّ این بود که امام حسین علیه السلام بالاخره کوتاه میآید، مگر میشود با زن و بچه بیاید و بعد هم بایستد؟
کسی به این اندازهی مردانگی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فکر نمیکرد…
تا اینکه شب هفتم آب را بستند و حرّ بیچاره شد…
این «بیچاره شدن» یک مقام است، من که اینجا با شما حرف میزنم و حواس من به بیچارگیها و پروندهی سیاه خود نیست بیچاره هستم، بیچاره آن کسی است که در خواب غفلت است، نه آن کسی که متوجه است که خطا کرده است. اگر انسان متوجه خطای خود باشد، خدا غفار است…
حرّ مانده بود چکار کند، به نقلی رفت و اعتراضی هم به عمر سعد کرد که چرا آب را میبندی؟
برای حرّ سخت بود، چون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ذخیرهی آب خود را به سپاه حرّ داده بود…
اعتراض حرّ هم فایدهای نکرد و شام تاسوعا فرا رسید که «یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ علیه السلام وَ اَصحابُهُ بِکربلاء»،[11] دیگر طوری امام حسین علیه السلام را محاصره کردند که نیرویی به نیروهای حضرت اضافه نمیشد…
دیگر جناب حرّ سلام الله علیه مانند مارگزیده دور خود میپیچید…
خدا شاهد است اگر من مرام عبودیت پیدا کنم، باید این حال اضطرار را از پروندهی اعمال خود پیدا کنم، من که به پروندهی خود دلخوش هستم، در گیجی هستم و نمیفهمم او چه کرده است.
جناب حرّ علیه السلام یک مردانگی کرد، صبح عاشورا آسمان را نگاه میکرد، دوست او به او گفت: شیخ! آیا ترسیدهای؟ تو کارآزمودهی جنگ هستی!
جناب حرّ صلوات الله علیه فرمود: من از جنگ نمیترسم، بلکه خودم را بین بهشت و جهنّم میبینم. این من بودهام که این کارها را کردهام…
جناب حرّ سلام الله علیه یک پرده هم از روی امام حسین علیه السلام برداشت…
اینجا ظاهراً جای جبران نبود، حرّ باید چکار میکرد؟ آیا الآن برود و بگوید غلط کردهام؟ چه تفاوتی میکند؟ آب را بستهاند، فرزندان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم مشرف به اسارت هستند، خونِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در خطر است…
اما گفت: من میروم و یک «غلط کردم» میگویم، هر کاری که خواست با من کند…
خیلی از اوقات ما یک عذرخواهی نمیکنیم و برای ما هزاران هزار مشکل بعدی پیش میآید…
جناب حرّ سلام الله علیه به سمت خیمههای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه راه افتاد، آسمان را نگاه میکرد و میگفت: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ»،[12] من دلِ فرزندانِ او را لرزاندهام… من دلِ زینبِ او را شکستهام، الآن بروم و چه بگویم؟ بگویم چه چیزی را ببخشید؟
وقتی به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رسید، نمیتوانست سر خود را بلند کند، عرض کرد: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أباعَبدالله، هَل لِيَ مِن تَوبَة؟»، آیا برای کسی مانند من هم توبه ممکن است؟ اینجا آقای دو عالم معارف یاد داد، فرمود: «نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ» خدا تو را آن لحظهای که راه افتادی بخشید… یعنی اگر در راه تو را تیر میزدند بخشیده شده بودی، تو حرکت کردی…
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم توبهی واقعی کنیم…
فرمود: «نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ»، «إنْزِل»… خدا آقای فاطمینیا را رحمت کند، میفرمود: این «إنزِل» خیلی لطیف است، یعنی خیلی وقت است که من منتظر تو هستم، چشم به راه تو بودم… «إرفَع رأسَکَ یَا شیخ» سر خودت را بلند کن…
شاید جناب حرّ علیه السلام تنها شهیدی بین انصار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که حضرت او را بیدردسر به میدان فرستاد، آن هم جنگ تن به تن…
همیشه آبروی سپاه را به جنگ تن به تن میفرستند، این کار خیلی ظرافت دارد، اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه غلام سیاه خود را به میدان فرستاده است، اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جناب حرّ علیه السلام را به میدان فرستاده است…
عمدهی جنگ، جنگِ مغلوبه بود، اکثر یاران امام هم در تیراندازی شهید شدند…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جناب حرّ علیه السلام را به میدان فرستاد، یعنی اگر شما توبه کنید، امام شما را پیشانی سپاه خود قرار میدهد…
جناب حرّ صلوات الله علیه رفت و جنگید و به زمین افتاد…
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که روزی ما هم مقابل چشمان مبارک امام زمان ارواحنا فداه روی زمین بیفتیم…
عشقِ انصار این بود که به میدان میرویم و تکه تکه میشویم و لحظهی آخر حضرت را صدا میکنیم و حضرت سر ما را به دامان میگیرد؛ اما وقتی جناب حرّ سلام الله علیه روی زمین افتاد، گفت: من که کاری نکردهام چه بگویم؟…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را بالای سرِ جناب حرّ علیه السلام رساند و سرِ او را به دامان گرفت…
آقای دو عالم خیلی لطیف است، قربان لطافتِ تو یا اباعبدالله…
اول دید او در حال جان دادن است، شاید در دل او این باشد که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مقابل هزار نفر از نیروهای او به مادرش چیزی گفته است، حضرت فرمود: «أَنْتَ اَلْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ»،[13] مادرت نام تو را درست انتخاب کرد…
بعد یک بیتی فرمود که از این بالاتر است، فرمود: «لَنِعْمَ اَلْحُرُّ حُرُّ بَنِي رِيَاحٍ»،[14] بهترین آزادمرد و بهترین حرّ عالم حرّ بنی ریاح است…
آقایی که تعداد زخم تن او از شماره افزون است، وقتی بدنِ جناب حرّ سلام الله علیه را نگاه کرد، نتوانست تحمّل کند، دید تیر به تنِ او نشسته است، فرمود: «وَ حُرٌّ عِنْدَ مُخْتَلَفَ اَلرِّمَاحِ» تیر و نیزه به بدنِ حرّ زدند…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای او مدّاحی کرد و گریه کرد…
من هم به جناب حرّ سلام الله علیه عرض میکنم که تو هم اینجا با ما گریه کن، «بِأبِی أنتَ وَ اُمِّی یَا نَاصِرَ الحُسَین»، چه عاقبت به خیری عجیبی، خوشا به سعادت تو… من به جناب حرّ سلام الله علیه عرض میکنم که تو اگر خجالت کشیدی، ولی ارباب سرِ تو را به دامان گرفت، «لاَ یَوم کَیَومِکَ یَا أباعَبدالله»…
گفته شده است که آقا سه جا در حال صحبت کردن بود، دو جا کاری کردند که دیر صحبت را ادامه نداد، یک جا هم دیگر توانِ ادامه دادن نداشت، مرتبهی اول، وقتی شیرخوار را بر سرِ دست گرفت، در حال صحبت کردن بود، اما اتفاقی افتاد که آقا دیگر سخن خود را ادامه نداد… مرتبهی دوم وقتی عبدالله روی سینهی حضرت افتاد، حضرت فرمود: عزیزم! برادرزادهام، الآن پدرت به استقبالت میآید… حضرت در حال صحبت کردن بود که خون به صورت حضرت پاشید، حضرت جملات خود را ادامه نداد… از همه سختتر برای خودِ حضرت است، میگوید: قبل از اینکه شمر داخل قتلگاه برود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال ذکر گفتن بود، مشغولِ ذکر گفتن بود…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] خطبه فدکیه
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۴، صفحه ۱۶۸
[6] مصباح المتهجد، جلد ۲، صفحه ۸۲۷ (بِدُعَاءِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ آخِرُ دُعَاءٍ دَعَا بِهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَوْمَ كَوْثَرٍ – اَللَّهُمَّ مُتَعَالِيَ اَلْمَكَانِ عَظِيمَ اَلْجَبَرُوتِ شَدِيدَ اَلْمِحَالِ غَنِيٌّ عَنِ اَلْخَلاَئِقِ عَرِيضُ اَلْكِبْرِيَاءِ قَادِرٌ عَلَى مَا تَشَاءُ قَرِيبُ اَلرَّحْمَةِ صَادِقُ اَلْوَعْدِ سَابِغُ اَلنِّعْمَةِ حَسَنُ اَلْبَلاَءِ قَرِيبٌ إِذَا دُعِيتَ مُحِيطٌ بِمَا خَلَقْتَ قَابِلُ اَلتَّوْبَةِ لِمَنْ تَابَ إِلَيْكَ قَادِرٌ عَلَى مَا أَرَدْتَ وَ مُدْرِكٌ مَا طَلَبْتَ وَ شَكُورٌ إِذَا شَكَرْتَ وَ ذُكُورٌ إِذَا ذَكَرْتَ أَدْعُوكَ مُحْتَاجاً وَ أَرْغَبُ إِلَيْكَ فَقِيراً وَ أَفْزَعُ إِلَيْكَ خَائِفاً وَ أَبْكِي إِلَيْكَ مَكْرُوباً وَ أَسْتَعِينُ بِكَ ضَعِيفاً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ كَافِياً اُحْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ خَدَعُونَا وَ خَذَلُونَا وَ غَدَرُوا بِنَا وَ قَتَلُونَا وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نَبِيِّكَ وَ وُلْدُ حَبِيبِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ – اَلَّذِي اِصْطَفَيْتَهُ بِالرِّسَالَةِ وَ
اِئْتَمَنْتَهُ عَلَى وَحْيِكَ فَاجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ قَالَ اِبْنُ عَيَّاشٍ سَمِعْتُ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ سُفْيَانَ اَلْبَزَوْفَرِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَدْعُو بِهِ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ وَ قَالَ هُوَ مِنْ أَدْعِيَةِ اَلْيَوْمِ اَلثَّالِثِ مِنْ شَعْبَانَ وَ هُوَ مَوْلِدُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ .)
[7] سوره مبارکه طارق، آیه 9
[8] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ۲، صفحه ۷۶ (ثُمَّ سَارَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ بَطْنِ اَلْعَقَبَةِ حَتَّى نَزَلَ شَرَافَ – [شَرَافاً] فَلَمَّا كَانَ فِي اَلسَّحَرِ أَمَرَ فِتْيَانَهُ فَاسْتَقَوْا مِنَ اَلْمَاءِ فَأَكْثَرُوا ثُمَّ سَارَ مِنْهَا حَتَّى اِنْتَصَفَ اَلنَّهَارُ فَبَيْنَا هُوَ يَسِيرُ إِذْ كَبَّرَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُ أَكْبَرُ لِمَ كَبَّرْتَ قَالَ رَأَيْتُ اَلنَّخْلَ فَقَالَ لَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ هَذَا اَلْمَكَانَ مَا رَأَيْنَا بِهِ نَخْلَةً قَطُّ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمَا تَرَوْنَهُ قَالُوا نَرَاهُ وَ اَللَّهِ آذَانَ اَلْخَيْلِ قَالَ أَنَا وَ اَللَّهِ أَرَى ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا لَنَا مَلْجَأٌ نَلْجَأُ إِلَيْهِ فَنَجْعَلُهُ فِي ظُهُورِنَا وَ نَسْتَقْبِلُ اَلْقَوْمَ بِوَجْهٍ وَاحِدٍ فَقُلْنَا بَلَى هَذَا ذُو حِسْمَى إِلَى جَنْبِكَ تَمِيلُ إِلَيْهِ عَنْ يَسَارِكَ فَإِنْ سَبَقْتَ إِلَيْهِ فَهُوَ كَمَا تُرِيدُ. فَأَخَذَ إِلَيْهِ ذَاتَ اَلْيَسَارِ وَ مِلْنَا مَعَهُ فَمَا كَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ طَلَعَتْ عَلَيْنَا هَوَادِي اَلْخَيْلِ فَتَبَيَّنَّاهَا وَ عَدَلْنَا فَلَمَّا رَأَوْنَا عَدَلْنَا عَنِ اَلطَّرِيقِ عَدَلُوا إِلَيْنَا – كَأَنَّ أَسِنَّتَهُمُ اَلْيَعَاسِيبُ وَ كَأَنَّ رَايَاتِهِمْ أَجْنِحَةُ اَلطَّيْرِ فَاسْتَبَقْنَا إِلَى ذِي حِسْمَى فَسَبَقْنَاهُمْ إِلَيْهِ وَ أَمَرَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِأَبْنِيَتِهِ فَضُرِبَتْ. وَ جَاءَ اَلْقَوْمُ زُهَاءَ أَلْفِ فَارِس ٍ مَعَ اَلْحُرِّ بْنِ يَزِيدَ اَلتَّمِيمِيِّ حَتَّى وَقَفَ هُوَ وَ خَيْلُهُ مُقَابِلَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي حَرِّ اَلظَّهِيرَةِ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ مُعْتَمُّونَ مُتَقَلِّدُو أَسْيَافِهِمْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِفِتْيَانِهِ اِسْقُوا اَلْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ اَلْمَاءِ وَ رَشِّفُوا اَلْخَيْلَ تَرْشِيفاً فَفَعَلُوا وَ أَقْبَلُوا يَمْلَئُونَ اَلْقِصَاعَ وَ اَلطِّسَاسَ مِنَ اَلْمَاءِ ثُمَّ يُدْنُونَهَا مِنَ اَلْفَرَسِ فَإِذَا عَبَّ فِيهَا ثَلاَثاً أَوْ أَرْبَعاً أَوْ خَمْساً عُزِلَتْ عَنْهُ وَ سَقَوْا آخَرَ حَتَّى سَقَوْهَا كُلَّهَا. فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلطَّعَّانِ اَلْمُحَارِبِيُّ كُنْتُ مَعَ اَلْحُرِّ يَوْمَئِذٍ فَجِئْتُ فِي آخِرِ مَنْ جَاءَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا رَأَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا بِي وَ بِفَرَسِي مِنَ اَلْعَطَشِ قَالَ أَنِخِ اَلرَّاوِيَةَ وَ اَلرَّاوِيَةُ عِنْدِي اَلسِّقَاءُ ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ أَخِي أَنِخِ اَلْجَمَلَ فَأَنَخْتُهُ فَقَالَ اِشْرَبْ فَجَعَلْتُ كُلَّمَا شَرِبْتُ سَالَ اَلْمَاءُ مِنَ اَلسِّقَاءِ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِخْنِثِ اَلسِّقَاءَ أَيِ اِعْطِفْهُ فَلَمْ أَدْرِ كَيْفَ أَفْعَلُ فَقَامَ فَخَنَثَهُ فَشَرِبْتُ وَ سَقَيْتُ فَرَسِي. وَ كَانَ مَجِيءُ اَلْحُرِّ بْنِ يَزِيدَ مِنَ اَلْقَادِسِيَّةِ وَ كَانَ عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ زِيَادٍ بَعَثَ اَلْحُصَيْنَ بْنَ نُمَيْرٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَنْزِلَ اَلْقَادِسِيَّةَ وَ تَقَدَّمَ اَلْحُرُّ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي أَلْفِ فَارِسٍ يَسْتَقْبِلُ بِهِمْ حُسَيْناً فَلَمْ يَزَلِ اَلْحُرُّ مُوَافِقاً لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّى حَضَرَتْ صَلاَةُ اَلظُّهْرِ وَ أَمَرَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْحَجَّاجَ بْنَ مَسْرُورٍ أَنْ يُؤَذِّنَ فَلَمَّا حَضَرَتِ اَلْإِقَامَةُ خَرَجَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي إِزَارٍ وَ رِدَاءٍ وَ نَعْلَيْنِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي لَمْ آتِكُمْ حَتَّى أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ أَنِ اِقْدَمْ عَلَيْنَا فَإِنَّهُ لَيْسَ لَنَا إِمَامٌ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى اَلْهُدَى وَ اَلْحَقِّ فَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ جِئْتُكُمْ فَأَعْطُونِي مَا أَطْمَئِنُّ إِلَيْهِ مِنْ عُهُودِكُمْ وَ مَوَاثِيقِكُمْ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ كُنْتُمْ لِمَقْدَمِي كَارِهِينَ
اِنْصَرَفْتُ عَنْكُمْ إِلَى اَلْمَكَانِ اَلَّذِي جِئْتُ مِنْهُ إِلَيْكُمْ فَسَكَتُوا عَنْهُ وَ لَمْ يَتَكَلَّمْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِكَلِمَةٍ. فَقَالَ لِلْمُؤَذِّنِ أَقِمْ فَأَقَامَ اَلصَّلاَةَ فَقَالَ لِلْحُرِّ أَ تُرِيدُ أَنْ تُصَلِّيَ بِأَصْحَابِكَ قَالَ لاَ بَلْ تُصَلِّي أَنْتَ وَ نُصَلِّي بِصَلاَتِكَ فَصَلَّى بِهِمُ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ دَخَلَ فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ وَ اِنْصَرَفَ اَلْحُرُّ إِلَى مَكَانِهِ اَلَّذِي كَانَ فِيهِ فَدَخَلَ خَيْمَةً قَدْ ضُرِبَتْ لَهُ وَ اِجْتَمَعَ إِلَيْهِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ عَادَ اَلْبَاقُونَ إِلَى صَفِّهِمُ اَلَّذِي كَانُوا فِيهِ فَأَعَادُوهُ ثُمَّ أَخَذَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ بِعِنَانِ دَابَّتِهِ وَ جَلَسَ فِي ظِلِّهَا. فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ اَلْعَصْرِ أَمَرَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَهَيَّئُوا لِلرَّحِيلِ فَفَعَلُوا ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنَادَى بِالْعَصْرِ وَ أَقَامَ فَاسْتَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَصَلَّى بِالْقَوْمِ ثُمَّ سَلَّمَ وَ اِنْصَرَفَ إِلَيْهِمْ بِوَجْهِهِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا اَلنَّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اَللَّهَ وَ تَعْرِفُوا اَلْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ أَرْضَى لِلَّهِ عَنْكُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْلَى بِوَلاَيَةِ هَذَا اَلْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلاَءِ اَلْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ وَ اَلسَّائِرِينَ فِيكُمْ بِالْجَوْرِ وَ اَلْعُدْوَانِ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلاَّ كَرَاهِيَةً لَنَا وَ اَلْجَهْلَ بِحَقِّنَا وَ كَانَ رَأْيُكُمُ اَلْآنَ غَيْرَ مَا أَتَتْنِي بِهِ كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ اِنْصَرَفْتُ عَنْكُمْ. فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ أَنَا وَ اَللَّهِ مَا أَدْرِي مَا هَذِهِ اَلْكُتُبُ وَ اَلرُّسُلُ اَلَّتِي تَذْكُرُ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ يَا عُقْبَةَ بْنَ سِمْعَانَ أَخْرِجِ اَلْخُرْجَيْنِ اَللَّذَيْنِ فِيهِمَا كُتُبُهُمْ إِلَيَّ فَأَخْرَجَ خُرْجَيْنِ مَمْلُوءَيْنِ صُحُفاً فَنُثِرَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ إِنَّا لَسْنَا مِنْ هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْكَ وَ قَدْ أُمِرْنَا إِذَا نَحْنُ لَقِينَاكَ أَلاَّ نُفَارِقَكَ حَتَّى نُقْدِمَكَ اَلْكُوفَةَ عَلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ قُومُوا فَارْكَبُوا فَرَكِبُوا وَ اِنْتَظَرَ حَتَّى رَكِبَ نِسَاؤُهُمْ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ اِنْصَرِفُوا فَلَمَّا ذَهَبُوا لِيَنْصَرِفُوا حَالَ اَلْقَوْمُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اَلاِنْصِرَافِ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِلْحُرِّ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ مَا تُرِيدُ فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ اَلْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ اَلْحَالِ اَلَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اَللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلاَّ بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمَا تُرِيدُ قَالَ أُرِيدُ أَنْ أَنْطَلِقَ بِكَ إِلَى اَلْأَمِيرِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ إِذاً وَ اَللَّهِ لاَ أَتَّبِعُكَ قَالَ إِذاً وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُكَ فَتَرَادَّا اَلْقَوْلَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَلَمَّا كَثُرَ اَلْكَلاَمُ بَيْنَهُمَا قَالَ لَهُ اَلْحُرُّ إِنِّي لَمْ أُؤْمَرْ بِقِتَالِكَ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَلاَّ أُفَارِقَكَ حَتَّى أُقْدِمَكَ اَلْكُوفَةَ فَإِذَا أَبَيْتَ فَخُذْ طَرِيقاً لاَ يُدْخِلُكَ اَلْكُوفَةَ وَ لاَ يَرُدُّكَ إِلَى اَلْمَدِينَةِ تَكُونُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ نَصَفاً حَتَّى أَكْتُبَ إِلَى اَلْأَمِيرِ وَ تَكْتُبَ إِلَى يَزِيدَ أَوْ إِلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ فَلَعَلَّ اَللَّهَ إِلَى ذَلِكَ أَنْ يَأْتِيَ بِأَمْرٍ يَرْزُقُنِي فِيهِ اَلْعَافِيَةَ مِنْ أَنْ أَبْتَلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِكَ فَخُذْ هَاهُنَا فَتَيَاسَرَ عَنْ طَرِيقِ اَلْعُذَيْبِ وَ اَلْقَادِسِيَّةِ فَسَارَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَارَ اَلْحُرُّ فِي أَصْحَابِهِ يُسَايِرُهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَهُ يَا حُسَيْنُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اَللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ.
فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي وَ هَلْ يَعْدُو بِكُمُ اَلْخَطْبُ أَنْ تَقْتُلُونِي وَ سَأَقُولُ كَمَا قَالَ أَخُو اَلْأَوْسِ لاِبْنِ عَمِّهِ وَ هُوَ يُرِيدُ نُصْرَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَخَوَّفَهُ اِبْنُ عَمِّهِ وَ قَالَ أَيْنَ تَذْهَبُ فَإِنَّكَ مَقْتُولٌ فَقَالَ – سَأَمْضِي فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى اَلْفَتَى إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ آسَى اَلرِّجَالَ اَلصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ بَاعَدَ مُجْرِماً فَإِنْ عِشْتُ لَمْ أَنْدَمْ وَ إِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ كَفَى بِكَ ذُلاًّ أَنْ تَعِيشَ وَ تُرْغَمَا. فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ اَلْحُرُّ تَنَحَّى عَنْهُ فَكَانَ يَسِيرُ بِأَصْحَابِهِ نَاحِيَةً وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي نَاحِيَةٍ أُخْرَى حَتَّى اِنْتَهَوْا إِلَى عُذَيْبِ اَلْهِجَانَاتِ . ثُمَّ مَضَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى قَصْرِ بَنِي مُقَاتِلٍ فَنَزَلَ بِهِ فَإِذَا هُوَ بِفُسْطَاطٍ مَضْرُوبٍ فَقَالَ لِمَنْ هَذَا فَقِيلَ لِعُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُرِّ اَلْجُعْفِيِّ فَقَالَ اُدْعُوهُ إِلَيَّ فَلَمَّا أَتَاهُ اَلرَّسُولُ قَالَ لَهُ هَذَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ يَدْعُوكَ فَقَالَ عُبَيْدُ اَللَّهِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ وَ اَللَّهِ مَا خَرَجْتُ مِنَ اَلْكُوفَةِ إِلاَّ كَرَاهِيَةَ أَنْ يَدْخُلَهَا اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَا بِهَا وَ اَللَّهِ مَا أُرِيدُ أَنْ أَرَاهُ وَ لاَ يَرَانِي فَأَتَاهُ اَلرَّسُولُ فَأَخْبَرَهُ فَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ دَعَاهُ إِلَى اَلْخُرُوجِ مَعَهُ فَأَعَادَ عَلَيْهِ عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحُرِّ تِلْكَ اَلْمَقَالَةَ وَ اِسْتَقَالَهُ مِمَّا دَعَاهُ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرْنَا فَاتَّقِ اَللَّهَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يُقَاتِلُنَا فَوَ اَللَّهِ لاَ يَسْمَعُ وَاعِيَتَنَا أَحَدٌ ثُمَّ لاَ يَنْصُرُنَا إِلاَّ هَلَكَفَقَالَ أَمَّا هَذَا فَلاَ يَكُونُ أَبَداً إِنْ شَاءَ اَللَّهُثُمَّ قَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى دَخَلَ رَحْلَهُ. وَ لَمَّا كَانَ فِي آخِرِ اَللَّيْلِ أَمَرَ فِتْيَانَهُ بِالاِسْتِقَاءِ مِنَ اَلْمَاءِ ثُمَّ أَمَرَ بِالرَّحِيلِ فَارْتَحَلَ مِنْ قَصْرِ بَنِي مُقَاتِلٍ فَقَالَ عُقْبَةُ بْنُ سِمْعَانَ سِرْنَا مَعَهُ سَاعَةً فَخَفَقَ وَ هُوَ عَلَى ظَهْرِ فَرَسِهِ خَفْقَةً ثُمَّ اِنْتَبَهَ وَ هُوَ يَقُولُ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ فَفَعَلَ ذَلِكَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاَثاً فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ اِبْنُهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ عَلَى فَرَسٍ فَقَالَ مِمَّ حَمِدْتَ اَللَّهَ وَ اِسْتَرْجَعْتَفَقَالَ: يَا بُنَيَّ إِنِّي خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ لِي فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ يَقُولُ: اَلْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ اَلْمَنَايَا تَصِيرُ إِلَيْهِمْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِيَتْ إِلَيْنَا فَقَالَ لَهُ يَا أَبَتِ لاَ أَرَاكَ اَللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى اَلْحَقِّ قَالَ بَلَى وَ اَلَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ اَلْعِبَادِ قَالَ فَإِنَّنَا إِذاً لاَ نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَزَاكَ اَللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ. فَلَمَّا أَصْبَحَ نَزَلَ فَصَلَّى اَلْغَدَاةَ ثُمَّ عَجَّلَ اَلرُّكُوبَ فَأَخَذَ يَتَيَاسَرُ بِأَصْحَابِهِ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَهُمْ فَيَأْتِيهِ اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَيَرُدُّهُ وَ أَصْحَابَهُ فَجَعَلَ إِذَا رَدَّهُمْ نَحْوَ اَلْكُوفَةِ رَدّاً شَدِيداً اِمْتَنَعُوا عَلَيْهِ فَارْتَفَعُوا فَلَمْ يَزَالُوا يَتَيَاسَرُونَ كَذَلِكَ حَتَّى اِنْتَهَوْا إِلَى نَيْنَوَى اَلْمَكَانِ اَلَّذِي نَزَلَ بِهِ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِذَا رَاكِبٌ عَلَى نَجِيبٍ لَهُ عَلَيْهِ اَلسِّلاَحُ مُتَنَكِّبٌ قَوْساً مُقْبِلٌ مِنَ اَلْكُوفَةِ فَوَقَفُوا جَمِيعاً يَنْتَظِرُونَهُ فَلَمَّا اِنْتَهَى إِلَيْهِمْ سَلَّمَ عَلَى اَلْحُرِّ وَ أَصْحَابِهِ وَ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ دَفَعَ إِلَى اَلْحُرِّ كِتَاباً مِنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَإِذَا فِيهِ: أَمَّا بَعْدُ: فَجَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ حِينَ يَبْلُغُكَ كِتَابِي وَ يَقْدَمُ عَلَيْكَ رَسُولِي وَ لاَ تُنْزِلْهُ إِلاَّ بِالْعَرَاءِ فِي غَيْرِ حِصْنٍ وَ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ فَقَدْ أَمَرْتُ رَسُولِي أَنْ
يَلْزَمَكَ وَ لاَ يُفَارِقَكَ حَتَّى يَأْتِيَنِي بِإِنْفَاذِكَ أَمْرِي وَ اَلسَّلاَمُ. فَلَمَّا قَرَأَ اَلْكِتَابَ قَالَ لَهُمُ اَلْحُرُّ هَذَا كِتَابُ اَلْأَمِيرِ عُبَيْدِ اَللَّهِ يَأْمُرُنِي أَنْ أُجَعْجِعَ بِكُمْ فِي اَلْمَكَانِ اَلَّذِي يَأْتِي كِتَابُهُ وَ هَذَا رَسُولُهُ وَ قَدْ أَمَرَهُ أَلاَّ يُفَارِقَنِي حَتَّى أُنَفِّذَ أَمْرَهُ. فَنَظَرَ يَزِيدُ بْنُ اَلْمُهَاجِرِ اَلْكِنَانِيُّ وَ كَانَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى رَسُولِ اِبْنِ زِيَادٍ فَعَرَفَهُ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ مَا ذَا جِئْتَ فِيهِ قَالَ أَطَعْتُ إِمَامِي وَ وَفَيْتُ بِبَيْعَتِي فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْمُهَاجِرِ بَلْ عَصَيْتَ رَبَّكَ وَ أَطَعْتَ إِمَامَكَ فِي هَلاَكِ نَفْسِكَ وَ كَسَبْتَ اَلْعَارَ وَ اَلنَّارَ وَ بِئْسَ اَلْإِمَامُ إِمَامُكَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ لاٰ يُنْصَرُونَ فَإِمَامُكَ مِنْهُمْ. وَ أَخَذَهُمُ اَلْحُرُّ بِالنُّزُولِ فِي ذَلِكَ اَلْمَكَانِ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ وَ لاَ قَرْيَةٍ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَعْنَا وَيْحَكَ نَنْزِلْ فِي هَذِهِ اَلْقَرْيَةِ أَوْ هَذِهِ يَعْنِي نَيْنَوَى وَ اَلْغَاضِرِيَّةَ أَوْ هَذِهِ يَعْنِي شِفْنَةَ قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَسْتَطِيعُ ذَلِكَ هَذَا رَجُلٌ قَدْ بُعِثَ إِلَيَّ عَيْناً عَلَيَّ فَقَالَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ إِنِّي وَ اَللَّهِ مَا أَرَاهُ يَكُونُ بَعْدَ اَلَّذِي تَرَوْنَ إِلاَّ أَشَدَّ مِمَّا تَرَوْنَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّ قِتَالَ هَؤُلاَءِ اَلسَّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَيْنَا مِنْ قِتَالِ مَنْ يَأْتِينَا بَعْدَهُمْ فَلَعَمْرِي لَيَأْتِينَا بَعْدَهُمْ مَا لاَ قِبَلَ لَنَا بِهِ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ ثُمَّ نَزَلَ وَ ذَلِكَ يَوْمَ اَلْخَمِيسِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلثَّانِي مِنَ اَلْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ . فَلَمَّا كَانَ مِنَ اَلْغَدِ قَدِمَ عَلَيْهِمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ مِنَ اَلْكُوفَةِ فِي أَرْبَعَةِ آلاَفِ فَارِسٍ فَنَزَلَ بِنَيْنَوَى فَبَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عُرْوَةَ بْنَ قَيْسٍ اَلْأَحْمَسِيَّ فَقَالَ لَهُ اِئْتِهِ فَسَلْهُ مَا اَلَّذِي جَاءَ بِكَ وَ مَا ذَا تُرِيدُ. وَ كَانَ عُرْوَةُ مِمَّنْ كَتَبَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاسْتَحْيَا مِنْهُ أَنْ يَأْتِيَهُ فَعَرَضَ ذَلِكَ عَلَى اَلرُّؤَسَاءِ اَلَّذِينَ كَاتَبُوهُ فَكُلُّهُمْ أَبَى ذَلِكَ وَ كَرِهَهُ فَقَامَ إِلَيْهِ كَثِيرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلشَّعْبِيُّ وَ كَانَ فَارِساً شُجَاعاً لاَ يَرُدُّ وَجْهَهُ شَيْءٌ فَقَالَ أَنَا أَذْهَبُ إِلَيْهِ وَ وَ اَللَّهِ لَئِنْ شِئْتَ لَأَفْتِكَنَّ بِهِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ مَا أُرِيدُ أَنْ تَفْتِكَ بِهِ وَ لَكِنِ اِئْتِهِ فَسَلْهُ مَا اَلَّذِي جَاءَ بِكَ. فَأَقْبَلَ كَثِيرٌ إِلَيْهِ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو ثُمَامَةَ اَلصَّائِدِيُّ قَالَ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قَدْ جَاءَكَ شَرُّ أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ أَجْرَؤُهُمْ عَلَى دَمٍ وَ أَفْتَكُهُمْ وَ قَامَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ ضَعْ سَيْفَكَ قَالَ لاَ وَ لاَ كَرَامَةَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولٌ فَإِنْ سَمِعْتُمْ مِنِّي بَلَّغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ اِنْصَرَفْتُ عَنْكُمْ قَالَ فَإِنِّي آخِذٌ بِقَائِمِ سَيْفِكَ ثُمَّ تَكَلَّمْ بِحَاجَتِكَ قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ تَمَسُّهُ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي بِمَا جِئْتَ بِهِ وَ أَنَا أُبَلِّغُهُ عَنْكَ وَ لاَ أَدَعُكَ تَدْنُو مِنْهُ فَإِنَّكَ فَاجِرٌ فَاسْتَبَّا وَ اِنْصَرَفَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَأَخْبَرَهُ اَلْخَبَرَ. فَدَعَا عُمَرُ قُرَّةَ بْنَ قَيْسٍ اَلْحَنْظَلِيَّ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ يَا قُرَّةُ اِلْقَ حُسَيْناً فَسَلْهُ مَا جَاءَ بِهِ وَ مَا ذَا يُرِيدُ فَأَتَاهُ قُرَّةُ فَلَمَّا رَآهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُقْبِلاً قَالَ أَ تَعْرِفُونَ هَذَا فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ نَعَمْ هَذَا رَجُلٌ مِنْ حَنْظَلَةِ تَمِيمٍ وَ هُوَ اِبْنُ أُخْتِنَا وَ قَدْ كُنْتُ أَعْرِفُهُ بِحُسْنِ اَلرَّأْيِ وَ مَا كُنْتُ أَرَاهُ يَشْهَدُ هَذَا اَلْمَشْهَدَ فَجَاءَ حَتَّى سَلَّمَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَبْلَغَهُ رِسَالَةَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ مِصْرِكُمْ هَذَا أَنِ اِقْدَمْ فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتُمُونِي فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْكُمْ ثُمَّ قَالَ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ وَيْحَكَ يَا
قُرَّةُ أَيْنَ تَرْجِعُ إِلَى اَلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ اُنْصُرْ هَذَا اَلرَّجُلَ اَلَّذِي بِآبَائِهِ أَيَّدَكَ اَللَّهُ بِالْكَرَامَةِ فَقَالَ لَهُ قُرَّةُ أَرْجِعُ إِلَى صَاحِبِي بِجَوَابِ رِسَالَتِهِ وَ أَرَى رَأْيِي قَالَ فَانْصَرَفَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَأَخْبَرَهُ اَلْخَبَرَ فَقَالَ عُمَرُ أَرْجُو أَنْ يُعَافِيَنِي اَللَّهُ مِنْ حَرْبِهِ وَ قِتَالِهِ وَ كَتَبَ إِلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّي حِينَ نَزَلْتُ بِالْحُسَيْنِ بَعَثْتُ إِلَيْهِ رُسُلِي فَسَأَلْتُهُ عَمَّا أَقْدَمَهُ وَ مَا ذَا يَطْلُبُ فَقَالَ كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ هَذِهِ اَلْبِلاَدِ وَ أَتَتْنِي رُسُلُهُمْ يَسْأَلُونَنِي اَلْقُدُومَ فَفَعَلْتُ فَأَمَّا إِذْ كَرِهُونِي وَ بَدَا لَهُمْ غَيْرُ مَا أَتَتْنِي بِهِ رُسُلُهُمْ فَأَنَا مُنْصَرِفٌ عَنْهُمْ. قَالَ حَسَّانُ بْنُ قَائِدٍ اَلْعَبْسِيُّ وَ كُنْتُ عِنْدَ عُبَيْدِ اَللَّهِ حِينَ أَتَاهُ هَذَا اَلْكِتَابُ فَلَمَّا قَرَأَهُ قَالَ: اَلْآنَ إِذْ عَلِقَتْ مَخَالِبُنَا بِهِ يَرْجُو اَلنَّجَاةَ وَ لاٰتَ حِينَ مَنٰاصٍ . وَ كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي كِتَابُكَ وَ فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ فَاعْرِضْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ أَنْ يُبَايِعَ لِيَزِيدَ هُوَ وَ جَمِيعُ أَصْحَابِهِ فَإِذَا فَعَلَ هُوَ ذَلِكَ رَأَيْنَا رَأْيَنَا وَ اَلسَّلاَمُ. فَلَمَّا وَرَدَ اَلْجَوَابُ عَلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ قَدْ خَشِيتُ أَنْ لاَ يَقْبَلَ اِبْنُ زِيَادٍ اَلْعَافِيَةَ. وَ وَرَدَ كِتَابُ اِبْنِ زِيَادٍ فِي اَلْأَثَرِ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَنْ حُلْ بَيْنَ اَلْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَيْنَ اَلْمَاءِ فَلاَ يَذُوقُوا مِنْهُ قَطْرَةً كَمَا صُنِعَ بِالتَّقِيِّ اَلزَّكِيِّ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَبَعَثَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِي اَلْوَقْتِ عَمْرَو بْنَ اَلْحَجَّاجِ فِي خَمْسِمِائَةِ فَارِسٍ فَنَزَلُوا عَلَى اَلشَّرِيعَةِ وَ حَالُوا بَيْنَ اَلْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَيْنَ اَلْمَاءِ أَنْ يَسْتَقُوا مِنْهُ قَطْرَةً وَ ذَلِكَ قَبْلَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ بِثَلاَثَةِ أَيَّامٍ وَ نَادَى عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ حُصَيْنٍ اَلْأَزْدِيُّ وَ كَانَ عِدَادَهُ فِي بَجِيلَةَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَا حُسَيْنُ أَ لاَ تَنْظُرُ إِلَى اَلْمَاءِ كَأَنَّهُ كَبِدُ اَلسَّمَاءِ وَ اَللَّهِ لاَ تَذُوقُونَ مِنْهُ قَطْرَةً وَاحِدَةً حَتَّى تَمُوتُوا عَطَشاً فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ اُقْتُلْهُ عَطَشاً وَ لاَ تَغْفِرْ لَهُ أَبَداً. قَالَ حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ اَللَّهِ لَعُدْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فِي مَرَضِهِ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ يَشْرَبُ اَلْمَاءَ حَتَّى يَبْغَرَ ثُمَّ يَقِيئُهُ وَ يَصِيحُ اَلْعَطَشَ اَلْعَطَشَ ثُمَّ يَعُودُ فَيَشْرَبُ اَلْمَاءَ حَتَّى يَبْغَرَ ثُمَّ يَقِيئُهُ وَ يَتَلَظَّى عَطَشاً فَمَا زَالَ ذَلِكَ دَأْبُهُ حَتَّى لَفَظَ نَفْسَهُ .)
[9] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۴۸ (قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِمْعَانَ : وَ مَضَيْنَا حَتَّى إِذَا قَرُبْنَا مِنْ نَيْنَوَى وَ إِذَا رَجُلٌ مِنْ كِنْدَةَ اِسْمُهُ مَالِكُ بْنُ بَشِيرٍ مَعَهُ كِتَابٌ مِنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ إِلَى اَلْحُرِّ أَنْ جَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ وَ لاَ تُنْزِلْهُ إِلاَّ بِالْعَرَاءِ فِي غَيْرِ خَصْبٍ وَ لاَ نَهَرٍ. فَقَرَأَ اَلْكِتَابَ .)
[10] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۷ ، صفحه ۲۲۹ (و قال المفيد «ره»: فلمّا سمع الحرّ ذلك تنحّى عنه، و كان يسير بأصحابه ناحية، و الحسين عليه السّلام في ناحية [اخرى] حتّى انتهوا إلى عذيب الهجانات، ثمّ مضى الحسين عليه السّلام حتّى انتهى إلى قصر بني مقاتل فنزل به فاذا هو بفسطاط مضروب، فقال: لمن هذا؟ فقيل لعبيد اللّه بن الحرّ الجعفيّ، قال: ادعوه [إليّ]، فلمّا أتاه الرسول، قال له: هذا الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهما السّلام يدعوك، فقال عبيد اللّه: إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، و اللّه ما خرجت من الكوفة إلاّ كراهيّة أن يدخلها الحسين عليه السّلام و أنا بها ،و اللّه ما اريد أن أراه و لا يراني. فأتاه الرسول فأخبره، فقام [إليه] الحسين عليه السّلام فجاء حتّى دخل عليه و سلّم و جلس، ثمّ دعاه إلى الخروج معه، فأعاد عليه عبيد اللّه بن الحرّ تلك المقالة و استقاله ممّا دعاه إليه، فقال له الحسين عليه السّلام: فإن لم تكن تنصرنا فاتّق اللّه أن لا تكون ممّن يقاتلنا، فو اللّه لا يسمع واعيتنا أحد ثمّ لم ينصرنا إلاّ هلك، فقال له: أمّا هذا فلا يكون أبدا إن شاء اللّه تعالى، ثمّ قام الحسين عليه السّلام من عنده حتّى دخل رحله.
و لمّا كان في آخر الليل أمر فتيانه بالاستقاء من الماء، ثمّ أمر بالرحيل، فارتحل من قصر بني مقاتل، فقال عاقبة بن سمعان: فسرنا معه ساعة فخفق عليه السّلام و هو على ظهر فرسه خفقة ثمّ انتبه و هو يقول:«إنّا للّه و إنّا إليه راجعون»[و] الحمد للّه ربّ العالمين، ففعل ذلك مرّتين أو ثلاثا، فأقبل إليه ابنه عليّ بن الحسين فقال: ممّ حمدت اللّه و استرجعت؟(ف) قال: يا بنيّ إنّي خفقت خفقة فعنّ لي فارس على فرس و هو يقول: القوم يسيرون و المنايا تسير إليهم، فعلمت أنّها أنفسنا نعيت إلينا، فقال له: يا أبت لا أراك اللّه سوءا، أ لسنا على الحقّ؟ قال: بلى و اللّه الذي إليه مرجع العباد، فقال: فإننا إذا ما نبالي أن نموت محقّين، فقال له الحسين عليه السّلام: جزاك اللّه من ولد خير ما جزى ولدا عن والده. فلمّا أصبح نزل و صلّى بهم الغداة، ثمّ عجّل الركوب و أخذ يتياسر بأصحابه يريد أن يفرّقهم فيأتيه الحرّ بن يزيد فيردّه و أصحابه، فجعل إذا ردّهم نحو الكوفة ردّا شديدا امتنعوا عليه فارتفعوا، فلم يزالوا يتسايرون كذلك حتّى انتهوا إلى نينوى بالمكان الذي نزل به الحسين عليه السّلام، فإذا راكب على نجيب له عليه سلاح متنكّبا قوسا مقبلا من الكوفة فوقفوا جميعا ينتظرونه، فلمّا انتهى إليهم سلّم على الحرّ و أصحابه و لم يسلّم على الحسين عليه السّلام و أصحابه، و دفع إلى الحرّ كتابا من عبيد اللّه بن زياد لعنه اللّه فإذا فيه: أمّا بعد فجعجع بالحسين حين [ي] بلغك كتابي [هذا] و يقدم عليك رسولي و لا تنزله إلاّ بالعراء في غير خضر و على غير ماء، و قد أمرت رسولي أن يلزمك و لا يفارقك حتى يأتيني بإنفاذك أمري و السلام. فلما قرأ الكتاب قال لهم الحرّ: هذا كتاب الأمير عبيد اللّه يأمرني أن اجعجع بكم في المكان الذي يأتيني كتابه، و هذا رسوله و قد أمره أن لا يفارقني حتى أنفذ أمره فيكم، فنظر يزيد بن مهاجر الكنديّ – و كان مع الحسين عليه السّلام – إلى رسول ابن زياد فعرفه، فقال له: ثكلتك امّك ما ذا جئت فيه قال: أطعت إمامي و وفيت ببيعتي، فقال له ابن المهاجر: بل عصيت ربّك و أطعت إمامك في هلاك نفسك و كسبت العار و النار و بئس الإمام إمامك، قال اللّه تعالى «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ لاٰ يُنْصَرُونَ» فإمامك منهم، و أخذهم الحرّ بالنزول في ذلك المكان على غير ماء و لا في قرية، فقال له الحسين عليه السّلام: دعنا ويحك ننزل [في] هذه القرية أو هذه – يعني نينوى و الغاضرية – أو هذه يعني شفيّة ،قال: لا و اللّه ما أستطيع ذلك، هذا رجل قد بعث إليّ عينا عليّ، فقال له زهير بن القين: إنّي و اللّه لا أرى أن يكون بعد الّذي ترون إلاّ أشدّ ممّا ترون، يا ابن رسول اللّه إنّ قتال هؤلاء القوم الساعة أهون علينا من قتال من يأتينا من بعدهم، فلعمري ليأتينا من بعدهم مالا قبل لنا به، فقال الحسين عليه السّلام: ما كنت لأبدأهم بالقتال، ثم نزل و ذلك اليوم يوم الخميس و هو اليوم الثاني من المحرّم سنة إحدى و ستّين .)
[11] الکافي ، جلد ۴ ، صفحه ۱۴۷ (وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِكِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلاَءَ وَ اِجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ اَلشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ وَ فَرِحَ اِبْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ اَلْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا وَ اِسْتَضْعَفُوا فِيهِ اَلْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَيْقَنُوا أَنْ لاَ يَأْتِيَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ نَاصِرٌ وَ لاَ يُمِدَّهُ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ بِأَبِي اَلْمُسْتَضْعَفُ اَلْغَرِيبُ ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا يَوْمُ عَاشُورَاءَ فَيَوْمٌ أُصِيبَ فِيهِ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ صَرِيعاً بَيْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَى حَوْلَهُ عُرَاةً أَ فَصَوْمٌ يَكُونُ فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ كَلاَّ وَ رَبِّ اَلْبَيْتِ اَلْحَرَامِ مَا هُوَ يَوْمَ صَوْمٍ وَ مَا هُوَ إِلاَّ يَوْمُ حُزْنٍ وَ مُصِيبَةٍ دَخَلَتْ عَلَى أَهْلِ اَلسَّمَاءِ وَ أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ جَمِيعِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ يَوْمُ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ لاِبْنِ مَرْجَانَةَ وَ آلِ زِيَادٍ وَ أَهْلِ اَلشَّامِ غَضِبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ ذَلِكَ يَوْمٌ بَكَتْ عَلَيْهِ جَمِيعُ بِقَاعِ اَلْأَرْضِ خَلاَ بُقْعَةِ اَلشَّامِ فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّكَ بِهِ حَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَ آلِ زِيَادٍ مَمْسُوخُ اَلْقَلْبِ مَسْخُوطٌ عَلَيْهِ وَ مَنِ اِدَّخَرَ إِلَى مَنْزِلِهِ ذَخِيرَةً أَعْقَبَهُ اَللَّهُ
تَعَالَى نِفَاقاً فِي قَلْبِهِ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ وَ اِنْتَزَعَ اَلْبَرَكَةَ عَنْهُ وَ عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ وُلْدِهِ وَ شَارَكَهُ اَلشَّيْطَانُ فِي جَمِيعِ ذَلِكَ .)
[12] اللهوف علی قتلی الطفوف ، صفحه ۹۵
[13] وقعة الطف ، جلد ۱ ، صفحه ۲۱۳ (لَمَّا زَحَفَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ قَالَ لَهُ اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ: أَصْلَحَكَ اَللَّهُ! مُقَاتِلٌ أَنْتَ هَذَا اَلرَّجُلَ؟ قَالَ: إِي وَ اَللَّهِ قِتَالاً أَيْسَرُهُ أَنْ تَسْقُطَ اَلرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ اَلْأَيْدِي! قَالَ: أَ فَمَا لَكُمْ فِي وَاحِدَةٍ مِنَ اَلْخِصَالِ اَلَّتِي عُرِضَ عَلَيْكُمْ رِضًا؟ قَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ: أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ كَانَ اَلْأَمْرُ إِلَيَّ لَفَعَلْتُ، وَ لَكِنْ أَمِيرُكَ قَدْ أَبَى ذَلِكَ! فَأَقْبَلَ [اَلْحُرُّ] حَتَّى وَقَفَ مِنَ اَلنَّاسِ مَوْقِفاً، وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ قَوْمِهِ يُقَالُ لَهُ: قُرَّةُ بْنُ قَيْسٍ فَقَالَ: يَا قُرَّةُ! هَلْ سَقَيْتَ فَرَسَكَ اَلْيَوْمَ؟ قَالَ: لاَ، قَالَ: إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَهُ؟ قَالَ (قُرَّةُ): فَظَنَنْتُ – وَ اَللَّهِ – أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتَنَحَّى فَلاَ يَشْهَدَ اَلْقِتَالَ، وَ كَرِهَ أَنْ أَرَاهُ حِينَ يَصْنَعُ ذَلِكَ فَيَخَافُ أَنْ أَرْفَعَهُ عَلَيْهِ، فَقُلْتُ لَهُ: لَمْ أَسْقِهِ وَ أَنَا مُنْطَلِقٌ فَسَاقِيهِ. فَاعْتَزَلْتُ ذَلِكَ اَلْمَكَانَ اَلَّذِي كَانَ فِيهِ، فَوَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّهُ أَطْلَعَنِي عَلَى اَلَّذِي يُرِيدُ لَخَرَجْتُ مَعَهُ إِلَى اَلْحُسَيْنِ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ]. [وَ أَمَّا اَلْحُرُّ فَإِنَّهُ] أَخَذَ يَدْنُو مِنَ حُسَيْنٍ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ] قَلِيلاً قَلِيلاً، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ قَوْمِهِ يُقَالُ لَهُ: اَلْمُهَاجِرُ بْنُ أَوْسٍ : مَا تُرِيدُ يَا اِبْنَ يَزِيدَ؟ أَ تُرِيدُ أَنْ تَحْمِلَ؟ فَسَكَتَ وَ أَخَذَهُ مِثْلُ اَلْعُرَوَاءِ فَقَالَ لَهُ: يَا اِبْنَ يَزِيدَ؟ وَ اَللَّهِ إِنَّ أَمْرَكَ لَمُرِيبٌ، وَ اَللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِنْكَ فِي مَوْقِفٍ قَطُّ مِثْلَ شَيْءٍ أَرَاهُ اَلْآنَ، وَ لَوْ قِيلَ لِي: مَنْ أَشْجَعُ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ رَجُلاً مَا عَدَوْتُكَ، فَمَا هَذَا اَلَّذِي أَرَى مِنْكَ!؟ قَالَ: إِنِّي – وَ اَللَّهِ – أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ، وَ وَ اَللَّهِ لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِّقْتُ! ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَلَحِقَ بِحُسَيْنٍ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ] فَقَالَ لَهُ: جَعَلَنِيَ اَللَّهُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ! أَنَا صَاحِبُكَ اَلَّذِي حَبَسْتُكَ عَنِ اَلرُّجُوعِ وَ سَايَرْتُكَ فِي اَلطَّرِيقِ، وَ جَعْجَعْتُ بِكَ فِي هَذَا اَلْمَكَانِ، وَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ اَلْقَوْمَ يَرُدُّونَ عَلَيْكَ مَا عَرَضْتَ عَلَيْهِمْ أَبَداً، وَ لاَ يَبْلُغُونَ مِنْكَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: لاَ أُبَالِي أَنْ أُطِيعَ اَلْقَوْمَ فِي بَعْضِ أَمْرِهِمْ، وَ لاَ يَرَوْنَ أَنِّي خَرَجْتُ مِنْ طَاعَتِهِمْ، وَ أَمَّا هُمْ فَسَيَقْبَلُونَ مِنْ حُسَيْنٍ هَذِهِ اَلْخِصَالَ اَلَّتِي يَعْرِضُ عَلَيْهِمْ، وَ وَ اَللَّهِ لَوْ ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ لاَ يَقْبَلُونَهَا مِنْكَ مَا رَكِبْتُهَا مِنْكَ، وَ إِنِّي قَدْ جِئْتُكَ تَائِباً مِمَّا كَانَ مِنِّي إِلَى رَبِّي وَ مُوَاسِياً لَكَ بِنَفْسِي حَتَّى أَمُوتَ بَيْنَ يَدَيْكَ، أَ فَتَرَى ذَلِكَ لِي تَوْبَةً؟! قَالَ [اَلْإِمَامُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ]: نَعَمْ، يَتُوبُ اَللَّهُ عَلَيْكَ، وَ يَغْفِرُ لَكَ، مَا اِسْمُكَ؟ قَالَ: أَنَا اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ قَالَ: أَنْتَ اَلْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ، أَنْتَ اَلْحُرُّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ. اِنْزِلْ. قَالَ: أَنَا لَكَ فَارِساً خَيْرٌ مِنِّي لَكَ رَاجِلاً، أُقَاتِلُهُمْ عَلَى فَرَسِي سَاعَةً وَ إِلَى اَلنُّزُولِ مَا يَصِيرُ آخِرُ أَمْرِي! قَالَ اَلْحُسَيْنُ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ]: فَاصْنَعْ مَا بَدَا لَكَ.)
[14] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ، جلد ۲ ، صفحه ۹۵ (فَأَقْبَلَ اَلْحُرُّ حَتَّى وَقَفَ مِنَ اَلنَّاسِ مَوْقِفاً وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ قَوْمِهِ يُقَالُ لَهُ قُرَّةُ بْنُ قَيْسٍ فَقَالَ لَهُ يَا قُرَّةُ هَلْ سَقَيْتَ فَرَسَكَ اَلْيَوْمَ قَالَ لاَ قَالَ فَمَا تُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَهُ قَالَ قُرَّةُ فَظَنَنْتُ وَ اَللَّهِ أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتَنَحَّى فَلاَ يَشْهَدَ اَلْقِتَالَ وَ يَكْرَهُ أَنْ أَرَاهُ حِينَ يَصْنَعُ ذَلِكَ فَقُلْتُ لَهُ لَمْ أَسْقِهِ وَ أَنَا مُنْطَلِقٌ فَأَسْقِيهِ فَاعْتَزَلَ ذَلِكَ اَلْمَكَانَ اَلَّذِي كَانَ فِيهِ فَوَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّهُ أَطْلَعَنِي عَلَى اَلَّذِي يُرِيدُ لَخَرَجْتُ مَعَهُ إِلَى اَلْحُسَيْنِ
بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَخَذَ يَدْنُو مِنَ اَلْحُسَيْنِ قَلِيلاً قَلِيلاً فَقَالَ لَهُ اَلْمُهَاجِرُ بْنُ أَوْسٍ مَا تُرِيدُ يَا اِبْنَ يَزِيدَ أَ تُرِيدُ أَنْ تَحْمِلَ فَلَمْ يُجِبْهُ وَ أَخَذَهُ مِثْلُ اَلْأَفْكَلِ وَ هِيَ اَلرِّعْدَةُ فَقَالَ لَهُ اَلْمُهَاجِرُ إِنَّ أَمْرَكَ لَمُرِيبٌ وَ اَللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِنْكَ فِي مَوْقِفٍ قَطُّ مِثْلَ هَذَا وَ لَوْ قِيلَ لِي مَنْ أَشْجَعُ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ مَا عَدَوْتُكَ فَمَا هَذَا اَلَّذِي أَرَى مِنْكَ فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ إِنِّي وَ اَللَّهِ أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ فَوَ اَللَّهِ لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِّقْتُ. ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَلَحِقَ بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَا صَاحِبُكَ اَلَّذِي حَبَسْتُكَ عَنِ اَلرُّجُوعِ وَ سَايَرْتُكَ فِي اَلطَّرِيقِ وَ جَعْجَعْتُ بِكَ فِي هَذَا اَلْمَكَانِ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ اَلْقَوْمَ يَرُدُّونَ عَلَيْكَ مَا عَرَضْتَهُ عَلَيْهِمْ وَ لاَ يَبْلُغُونَ مِنْكَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ وَ اَللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّهُمْ يَنْتَهُونَ بِكَ إِلَى مَا أَرَى مَا رَكِبْتُ مِنْكَ اَلَّذِي رَكِبْتُ وَ إِنِّي تَائِبٌ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى مِمَّا صَنَعْتُ فَتَرَى لِي مِنْ ذَلِكَ تَوْبَةً فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ نَعَمْ يَتُوبُ اَللَّهُ عَلَيْكَ فَانْزِلْ قَالَ فَأَنَا لَكَ فَارِساً خَيْرٌ مِنِّي رَاجِلاً أُقَاتِلُهُمْ عَلَى فَرَسِي سَاعَةً وَ إِلَى اَلنُّزُولِ مَا يَصِيرُ آخِرُ أَمْرِي فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاصْنَعْ يَرْحَمُكَ اَللَّهُ مَا بَدَا لَكَ. فَاسْتَقْدَمَ أَمَامَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ أَنْشَأَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ – لَنِعْمَ اَلْحُرُّ حُرُّ بَنِي رِيَاحٍ وَ حُرٌّ عِنْدَ مُخْتَلَفَ اَلرِّمَاحِ وَ نِعْمَ اَلْحُرُّ إِذْ نَادَى حُسَيْنٌ وَ جَادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ اَلصَّبَاحِ. ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ اَلْهَبَلُ وَ اَلْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا اَلْعَبْدَ اَلصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ اَلتَّوَجُّهَ فِي بِلاَدِ اَللَّهِ اَلْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لاَ يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لاَ يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ – عَنْ مَاءِ اَلْفُرَاتِ اَلْجَارِي يَشْرَبُهُ اَلْيَهُودُ وَ اَلنَّصَارَى وَ اَلْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ اَلسَّوَادِ وَ كِلاَبُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ اَلْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لاَ سَقَاكُمُ اَللَّهُ يَوْمَ اَلظَّمَإِ اَلْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
روضهی ورود اسرا به کوفه
این ایام ایامِ اسارتِ آل الله است، خواندنِ روضهی اسارت هم خیلی سخت است، من فقط چند جمله عرض میکنم که به مصیبت اشاره کرده باشم، بیان این مصیبت خیلی سخت است.
در ابتدا مقدّمهای بگویم، این قسمت روضه را که علما خیلی بیچارهی این جمله هستند، ولی شاید برای عموم مردم خیلی روشن نباشد را توضیح بدهم…
در رفت و آمدهای اهل علم که آدابی را رعایت میکنند، همیشه مادون به دیدار مافوق میرود، پایین به دیدارِ بالا میرود، اگر بالا تفضلاً و اختیاراً به دیدارِ پایین برود، خیلی کَرَم کرده است. برای همین آدابی را رعایت میکردند. اگر یک عالم ربّانی میخواست از نجف به قم بیاید یا از قم به نجف برود، چون یک عالم برجستهای بود و به آن شهر وارد شده بود، برای اینکه ادب را رعایت کنند، چند کیلومتر جلوتر از شهر به استقبال او میرفتند که حرمت او حفظ شود، اینطور نباشد که مثلاً یک مرجع تقلید به خانهی من بیاید، این من هستم که باید به دیدنِ او بروم. ممکن است او تکرماً این کار را کند یا خودش بخواهد، ولی این موضوع خیلی تفضّل است.
اگر بخواهند عالمی را برای این امر مجبور کنند، خیلی اهانت است.
عرب این موضوع را خیلی بشدّت رعایت میکرد، اینکه چه کسی وارد است و وارد شده است، به کجا وارد شده است. آن هم شهرِ کوفه… تفاوت شهر کوفه با شام این بود که… شاید در روضهها بیدقّتی کنند، در شهر کوفه بجز نزدیکیهای کاخ و خود کاخ، کسی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جسارت نکرد، کوفیان گریه میکردند. در کوفه ناصبی هم بود، ولی فضای کوفه اینطور نبود که بشود در همه جای کوفه به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهانت کرد. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در کوفه طرفدار و محب زیاد داشتند. لذا بیشتر گریه میکردند که چه غلطی صورت گرفت و چه فاجعهای رخ داد. کوفه در یاد دارد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر غیرتی بود، کوفه در یاد دارد که اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میدید یک شوهری همسرِ خود را ترسانده است، ممکن بود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر بکشد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی به ناموس حساس بود… خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم همین ابتلا را کشید…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی روی ناموس حساس بود، از جایی رد میشد و دید کنیزی در گوشهای گریه میکند، کار خود را رها میکرد که ببیند این کنیز چه مشکلی دارد… بلکه خودش فرمود «أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ»،[10] اگر زنِ بیسرپرست بود، من سرپرست او هستم… کسی اینها را بیصاحب حساب نکند… چه برسد به فرزندانِ خودش، چه برسد به دخترِ صدیقه طاهره سلام الله علیها…
حال چند روز قبل این بزرگواران را از کربلا آوردهاند…
این ایامی که ما با یکدیگر صحبت میکنیم، یک مظلومیت دیگر هم رخ داد، آن هم این است که اسرای کربلا دو قسم بودند، بعضیشان خانوادهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودند، بعضیشان خانوادهی انصار بودند. مثلاً ظاهراً همسر حبیب بن مظاهر سلام الله علیه، شاید همسر مسلم بن عوسجه سلام الله علیه، شاید همسر زهیر سلام الله علیه، همسرِ جُناده انصاری سلام الله علیه و… هم در کربلا بودند و اسیر شدند، اینها کوفی بودند. وقتی یک یا دو روز گذشت، قبایل اینها آمدند و پول دادند و اینها را آزاد کردند… نه اینکه نخواهند برای اسرای آل الله پول بدهند، حکومت قبول نمیکرد… با همسر شهدای انصار کاری نداشت که بخواهد آنها را تا شام بفرستد… جریمه گرفتند و اینها را آزاد کردند… این ایامی که ما با یکدیگر صحبت میکنیم، فقط ناموسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اسیر است، دیگر کسی از انصار اسیر نیست، لذا تعدادشان هم کمتر است، وقتی تعداد کمتر است، یعنی بیشتر در تیررسِ نگاه هستند…
حال من فقط اشاره میکنم و با توضیحاتی که عرض کردم، نمیتوانم بیشتر تشریح کنم…
اهل مقتل اینطور نوشتهاند که «دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَی بْنِ زِیَاد»…
اشارهشان به همین چیزی است که عرض کردم، شأن حضرت زینب کبری سلام الله علیها این نبود که بر این مادونِ بدونِ شرافت وارد شود، منتها حضرت زینب کبری سلام الله علیها را با دستِ بسته وارد کردند…
برای اینکه اوضاع مناسب نبود… شما به هر مجلسی که بروید باید لباس مناسب آن جلسه را داشته باشید، اما شیخ مفید با تعابیری شبیه این دارد که «فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا»[11] لباس مناسب شأن حضرت نبود، لباس پاره بود، خاکآلود بود… مشکلات دیگری هم داشت…
لذا وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها میخواست وارد شود، این چند خانم از آل الله که غیور بودند گفتند ما هرکه هستیم، حضرت زینب کبری سلام الله علیها دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، دور حضرت زینب کبری سلام الله علیها حلقه زدند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها دیده نشود…
«فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا»…
همینکه وارد جلسه شد، طبق نقل بیاجازه از عبیدالله ملعون در گوشهای نشست که این بانوان دور او را بگیرند، عبیدالله ناپاکزاده متوجه این موضوع شد، چون گفت: «مَنْ هَذِهِ مُتَنَكِّرَةً؟» آن کسی که میخواهید بپوشانید تا من نبینم کیست؟… گفتند: «هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ أمِیرِالمُؤْمِنِین»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه جاثیه، آیه 23 (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ)
[5] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، جلد ۴، صفحه ۱۲۱ (وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ رَأَى بَعْضَ أَصْحَابِهِ يَنْظُرُ فِي اَلتَّوْرَاةِ بَعْدَ مَا رَأَى اَلْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ لَوْ كَانَ مُوسَى حَيّاً لَمَا وَسِعَهُ إِلاَّ اِتِّبَاعِي .)
[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه 26 (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)
[7] بحار الأنوار (ط – بيروت)، جلد 33، صفحه 21.
[8] الکافي، جلد ۸، صفحه ۵۸ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَلاَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌوَ لاَ حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اَللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالاً أَلاَ إِنَّ اَلْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اِخْتِلاَفٌ وَ لَوْ أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلاَنِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي اَلشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا اَلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا اَلصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا اَلْكَبِيرُ يَجْرِي اَلنَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ اَلسُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى اَلنَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ اَلْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى اَلذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ اَلْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ اَلرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ اَلْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ اَلدُّنْيَا بِأَعْمَالِ اَلْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ اَلَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي
مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَدَدْتُهُ إِلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ اَلْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اِسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ اَلْحُكْمَ فِي اَلْفُرُوجِ وَ اَلْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ اَلْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ اَلْمِسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ اَلْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ اَلرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ اَلْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ اَلْمَسْحَ عَلَى اَلْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى اَلنَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلاَلِ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ اَلنَّاسَ اَلْجَهْرَ بِ «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ عَلَى اَلطَّلاَقِ عَلَى اَلسُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ اَلصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ اَلْوُضُوءَ وَ اَلْغُسْلَ وَ اَلصَّلاَةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ اَلْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ اَلنَّاسَ أَنْ لاَ يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلاَّ فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اِجْتِمَاعَهُمْ فِي اَلنَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ اَلْإِسْلاَمِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ اَلصَّلاَةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنَ اَلْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا يَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ يَوْمَ اِلْتَقَى اَلْجَمْعٰانِ » فَنَحْنُ وَ اَللَّهِ عَنَى بِذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَرَنَنَا اَللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ تَعَالَى «فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِيلِ» فِينَا خَاصَّةً: «كَيْ لاٰ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيٰاءِ مِنْكُمْ وَ مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ» فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ : «إِنَّ اَللّٰهَ شَدِيدُ اَلْعِقٰابِ » لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اَللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ اَلصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اَللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ اَلنَّاسِ فَكَذَّبُوا اَللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ
جَحَدُوا كِتَابَ اَللَّهِ اَلنَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اَللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ» عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ .)
[9] سوره مبارکه شعراء، آیه 62 (قَالَ كَلَّا ۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ)
[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلامبحار الأنوار، جلد ۴، صفحه ۸ (يد، [التوحيد] ، اِبْنُ اَلْوَلِيدِ عَنِ اِبْنِ أَبَانٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي خُطْبَةٍ: أَنَا اَلْهَادِي وَ أَنَا اَلْمُهْتَدِي وَ أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ أَنَا حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِينُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اَللَّهِ اَلْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اَلتَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اَللَّهِ وَ لِسَانُهُ اَلصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اَللَّهِ اَلَّذِي يَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ وَ أَنَا يَدُ اَللَّهِ اَلْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةٍ مَنْ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ حَقِّي فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّي وَصِيُّ نَبِيِّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ لاَ يُنْكِرُ هَذَا إِلاَّ رَادٌّ عَلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ .)
[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۱۱۴ (أَقُولُ رَأَيْتُ فِي بَعْضِ اَلْكُتُبِ اَلْمُعْتَبَرَةِ رُوِيَ مُرْسَلاً عَنْ مُسْلِمٍ اَلْجَصَّاصِ قَالَ: دَعَانِي اِبْنُ زِيَادٍ لِإِصْلاَحِ دَارِ اَلْإِمَارَةِ بِالْكُوفَةِ فَبَيْنَمَا أَنَا أُجَصِّصُ اَلْأَبْوَابَ وَ إِذَا أَنَا بِالزَّعَقَاتِ قَدِ اِرْتَفَعَتْ مِنْ جَنَبَاتِ اَلْكُوفَةِ فَأَقْبَلْتُ عَلَى خَادِمٍ كَانَ مَعَنَا فَقُلْتُ مَا لِي أَرَى اَلْكُوفَةَ تَضِجُّ قَالَ اَلسَّاعَةَ أَتَوْا بِرَأْسِ خَارِجِيٍّ خَرَجَ عَلَى يَزِيدَ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا اَلْخَارِجِيُّ فَقَالَ: اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ فَتَرَكْتُ اَلْخَادِمَ حَتَّى خَرَجَ وَ لَطَمْتُ وَجْهِي حَتَّى خَشِيتُ عَلَى عَيْنِي أَنْ يَذْهَبَ وَ غَسَلْتُ يَدَيَّ مِنَ اَلْجِصِّ وَ خَرَجْتُ مِنْ ظَهْرِ اَلْقَصْرِ وَ أَتَيْتُ إِلَى اَلْكِنَاسِ فَبَيْنَمَا أَنَا وَاقِفٌ وَ اَلنَّاسُ يَتَوَقَّعُونَ وَصُولَ اَلسَّبَايَا وَ اَلرُّءُوسِ إِذْ قَدْ أَقْبَلَتْ نَحْوَ أَرْبَعِينَ شُقَّةً تُحْمَلُ عَلَى أَرْبَعِينَ جَمَلاً فِيهَا اَلْحُرَمُ وَ اَلنِّسَاءُ وَ أَوْلاَدُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ وَ إِذَا بِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى بَعِيرٍ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِكَ يَبْكِي وَ يَقُولُ: يَا أُمَّةَ اَلسَّوْءِ لاَ سُقْيَا لِرَبْعِكُمْ يَا أُمَّةً لَمْ تُرَاعِ جَدَّنَا فِينَا لَوْ أَنَّنَا وَ رَسُولُ اَللَّهِ يَجْمَعُنَا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَا كُنْتُمْ تَقُولُونَا تُسَيِّرُونَا عَلَى اَلْأَقْتَابِ عَارِيَةً كَأَنَّنَا لَمْ نُشَيِّدْ فِيكُمْ دِيناً بَنِي أُمَيَّةَ مَا هَذَا اَلْوُقُوفُ عَلَى تِلْكَ اَلْمَصَائِبِ لاَ تُلَبُّونَ دَاعِيَنَا تُصَفِّقُونَ عَلَيْنَا كَفَّكُمْ فَرَحاً وَ أَنْتُمُ فِي فِجَاجِ اَلْأَرْضِ تَسْبُونَا أَ لَيْسَ جَدِّي رَسُولُ اَللَّهِ وَيْلَكُمْ أَهْدَى اَلْبَرِيَّةِ مِنْ سُبُلِ اَلْمُضِلِّينَا يَا وَقْعَةَ اَلطَّفِّ قَدْ أَوْرَثْتِنِي حَزَناً وَ اَللَّهُ يَهْتِكُ أَسْتَارَ اَلْمُسِيئِينَا قَالَ صَارَ أَهْلُ اَلْكُوفَةِ يُنَاوِلُونَ اَلْأَطْفَالَ اَلَّذِينَ عَلَى اَلْمَحَامِلِ بَعْضَ اَلتَّمْرِ وَ اَلْخُبْزِ وَ اَلْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ قَالَتْ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ إِنَّ اَلصَّدَقَةَ عَلَيْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِكَ مِنَ أَيْدِي اَلْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرْمِي بِهِ إِلَى اَلْأَرْضِ قَالَ كُلُّ ذَلِكَ وَ اَلنَّاسُ يَبْكُونَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ.
ثُمَّ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ اَلْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُكُمْ وَ تَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ فَالْحَاكِمُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اَللَّهُ يَوْمَ فَصْلِ اَلْقَضَاءِ فَبَيْنَمَا هِيَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ اِرْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ يَقْدُمُهُمْ رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِيٌّ قَمَرِيٌّ أَشْبَهُ اَلْخَلْقِ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لِحْيَتُهُ كَسَوَادِ اَلسَّبَجِ قَدِ اِنْتَصَلَ مِنْهَا اَلْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ اَلرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا يَمِيناً وَ شِمَالاً فَالْتَفَتَتْ زَيْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِيهَا فَنَطَحَتْ جَبِينَهَا بِمُقَدَّمِ اَلْمَحْمِلِ حَتَّى رَأَيْنَا اَلدَّمَ يَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَ أَوْمَأَتْ إِلَيْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَ جَعَلْتْ تَقُولُ: يَا هِلاَلاً لَمَّا اِسْتَتَمَّ كَمَالاً غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا يَا أَخِي فَاطِمَ اَلصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا يَا أَخِي قَلْبُكَ اَلشَّفِيقُ عَلَيْنَا مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِيبَا يَا أَخِي لَوْ تَرَى عَلِيّاً لَدَى اَلْأَسْرِ مَعَ اَلْيُتْمِ لاَ يُطِيقُ وُجُوبَا كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاكَ بِذُلٍّ يَغِيضُ دَمْعاً سَكُوبَا يَا أَخِي ضُمَّهُ إِلَيْكَ وَ قَرِّبْهُ وَ سَكِّنْ فُؤَادَهُ اَلْمَرْعُوبَا مَا أَذَلَّ اَلْيَتِيمَ حِينَ يُنَادِي بِأَبِيهِ وَ لاَ يَرَاهُ مُجِيبَا ثُمَّ قَالَ اَلسَّيِّدُ : ثُمَّ إِنَّ اِبْنَ زِيَادٍ جَلَسَ فِي اَلْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِيءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ اَلْحُسَيْنِ وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُتَنَكِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِيلَ هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ فَأَقْبَلَ عَلَيْهَا فَقَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ كَتَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمُ اَلْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اَللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ اَلْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا اِبْنَ مَرْجَانَةَ قَالَ فَغَضِبَ وَ كَأَنَّهُ هَمَّ بِهَا فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَةٌ وَ اَلْمَرْأَةُ لاَ تُؤَاخَذُ بِشَيْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِيَادٍ لَقَدْ شَفَى اَللَّهُ قَلْبِي مِنْ طَاغِيَتِكِ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلْعُصَاةِ اَلْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ كَانَ هَذَا شِفَاءَكَ فَقَدِ اِشْتَفَيْتَ فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ هَذِهِ سَجَّاعَةٌ وَ لَعَمْرِي لَقَدْ كَانَ أَبُوكِ سَجَّاعاً شَاعِراً فَقَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ مَا لِلْمَرْأَةِ وَ اَلسَّجَّاعَةَ. و قال ابن نما : و إن لي عن السجاعة لشغلا و إني لأعجب ممن يشتفي بقتل أئمته و يعلم أنهم منتقمون منه في آخرته وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ رَحِمَهُ اَللَّهُ: فَوُضِعَ اَلرَّأْسُ بَيْنَ يَدَيْهِ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يَتَبَسَّمُ وَ بِيَدِهِ قَضِيبٌ يَضْرِبُ بِهِ ثَنَايَاهُ وَ كَانَ إِلَى جَانِبِهِ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ صَاحِبُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ شَيْخٌ كَبِيرٌ فَلَمَّا رَآهُ يَضْرِبُ بِالْقَضِيبِ ثَنَايَاهُ قَالَ اِرْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ اَلشَّفَتَيْنِ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَيْهِمَا مَا لاَ أُحْصِيهِ يُقَبِّلُهُمَا ثُمَّ اِنْتَحَبَ بَاكِياً فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِيَادٍ أَبْكَى اَللَّهُ عَيْنَيْكَ أَ تَبْكِي لِفَتْحِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنَّكَ شَيْخٌ كَبِيرٌ قَدْ خرقت [خَرِفْتَ] وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَنَهَضَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ.
وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ : ثُمَّ رَفَعَ زَيْدٌ صَوْتَهُ يَبْكِي وَ خَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ مَلَكَ عَبْدٌ حُرّاً أَنْتُمْ يَا مَعْشَرَ اَلْعَرَبِ اَلْعَبِيدُ بَعْدَ اَلْيَوْمِ قَتَلْتُمُ اِبْنَ فَاطِمَةَ وَ أَمَّرْتُمُ اِبْنَ مَرْجَانَةَ حَتَّى يَقْتُلَ خِيَارَكُمْ وَ يَسْتَعْبِدَ أَشْرَارَكُمْ رَضِيتُمْ بِالذُّلِّ فَبُعْداً لِمَنْ رَضِيَ وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ : فَأُدْخِلَ عِيَالُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا عَلَى اِبْنِ زِيَادٍ فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا وَ مَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِيَةً وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ مَنْ هَذِهِ اَلَّتِي اِنْحَازَتْ فَجَلَسَتْ نَاحِيَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا فَلَمْ تُجِبْهُ زَيْنَبُ فَأَعَادَ اَلْقَوْلَ ثَانِيَةً وَ ثَالِثَةً يَسْأَلُ عَنْهَا فَقَالَتْ لَهُ بَعْضُ إِمَائِهَا: هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْبَلَ عَلَيْهَا اِبْنُ زِيَادٍ وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ طَهَّرَنَا مِنَ اَلرِّجْسِ تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ إِلَى آخِرِ مَا مَرَّ وَ قَالَ اَلسَّيِّدُ وَ اِبْنُ نَمَا : ثُمَّ اِلْتَفَتَ اِبْنُ زِيَادٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقِيلَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَتَلَ اَللَّهُ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ عَلِيٌّ قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّى عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ قَتَلَهُ اَلنَّاسُ فَقَالَ بَلِ اَللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ : اَللّٰهُ يَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهٰا وَ اَلَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنٰامِهٰا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ وَ لَكَ جُرْأَةٌ عَلَى جَوَابِي اِذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ فَسَمِعَتْ عَمَّتُهُ زَيْنَبُ فَقَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ إِنَّكَ لَمْ تُبْقِ مِنَّا أَحَداً فَإِنْ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِهِ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ وَ اِبْنُ نَمَا : فَتَعَلَّقَتْ بِهِ زَيْنَبُ عَمَّتُهُ وَ قَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مِنْ دِمَائِنَا وَ اِعْتَنَقَتْهُ وَ قَالَتْ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ فَنَظَرَ اِبْنُ زِيَادٍ إِلَيْهَا وَ إِلَيْهِ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنِّي قَتَلْتُهَا مَعَهُ دَعُوهُ فَإِنِّي أَرَاهُ لِمَا بِهِ. وَ قَالَ اَلسَّيِّدُ : فَقَالَ عَلِيٌّ لِعَمَّتِهِ اُسْكُتِي يَا عَمَّةِ حَتَّى أُكَلِّمَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي يَا اِبْنَ زِيَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا اَلشَّهَادَةُ ثُمَّ أَمَرَ اِبْنُ زِيَادٍ بِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَهْلِهِ فَحُمِلُوا إِلَى دَارٍ إِلَى جَنْبِ اَلْمَسْجِدِ اَلْأَعْظَمِ فَقَالَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ – لاَ يَدْخُلَنَّ عَلَيْنَا عَرَبِيَّةٌ إِلاَّ أُمُّ وَلَدٍ أَوْ مَمْلُوكَةٌ فَإِنَّهُنَّ سُبِينَ وَ قَدْ سُبِينَا .)
هدایت شده از رساله امام خامنهای
🏴 حکم ذکر مصیبت در بین دعا و زیارت
🔷 س ۸۶۴۷: برخی مداحان در بین خواندن دعا و زیارت، روضه و مصائب اهل بیت (علیهم السلام) را میخوانند و گاهی باعث از دست رفتن مفاهیم دعا و اذیت مردم بخاطر طولانی شدن دعا میشوند، وظیفه مداح و مردم چیست؟
✅ ج: مناسب است دعا و زیارت به همان نحوی که نقل شده خوانده شود و شایسته نیست جلسات دعا به گونهای باشد که موجب خستگی و اذیّت شرکت کنندگان گردد.
🆔 @resale_ahkam