ارسالی آقای امیرعباس شاهسواری
نزدیک گاراژ، یک عرب اومد گفت: مهران ۲۰ دینار، ماشین الانتارا، ۲ نفر دیگه حرکت
خیلی خسته بودم، داشتم بیهوش میشدم
گفتم باشه
چون از مرز مهران باید تنها رانندگی می کردم و دینار ها هم از پارسال مونده بود و سال خمسی نزدیک بود!
گفتم بگذار به خودم یک حالی بدم!
نشستیم توی ماشین، کولر گرفته بود ولی باد گرم می زد
حرکت که کرد، گفتم حار، لا تبرید
دستش رو برد جلو گفت:لا، اوکی ...اوکی
چند بار بهش گفتم اما دیدم حالیش نمیشه یا گاز کولرش تموم شده
گفتم میخوام پیاده بشم، لا کولر، لا تبرید ....
گفت لا، حرام، شلوغ، ترافیک (رفته بود از دور برگردون دور بزنه )
خلاصه سر و صدا بالا گرفت
یکم جلوتر زد کنار گاراژ
رفتیم توی گاراژ و یک هایس (ون های خیلی مشتی و باحال) گرفتیم با کولر یخچالی سردخونه ای نفری ۱۳ دینار و مثل بچه آدم اومدیم
پ.ن : چندین سال پیش هم از کاظمین تا مرز با چندتا از رفقا سوار یک الانترا شدیم
اونقدر رفقا گفتند، عجب خوشگله، چقدر از پراید نرمتره، چقدر از پژو دل وا تره و .....که وسط راه موتورش سوخت😑
بعد ما رو سوار یک تویوتا کمری کرد که کولرش خراب بود، شیشه رو داده بود پایین باد گرم میخورد تو صورتمون
تا خود مرز مهران، انگار داشتم چند ساعت کنار شاطر اصغر با زیرپوش آبی اورجینال باباها، خمیر میزدم تو تنور
خلاصه مثل بچه آدم با ون یا مینیبوس کولر دار برید هم راحت تره، هم کم هزینه تر
#روایت_اربعین
#روایت_الانترا
#لاتبرید
#لاکولر
#لا_خواهر
#لابرادر
ما رو اینجا دنبال کنین⬇️
🆔@Radio_Taalei