eitaa logo
روی موج تعالی
289 دنبال‌کننده
77 عکس
24 ویدیو
0 فایل
🎙رادیو تعالی، صدایی برای همدلی در مسیر نور و آگاهی؛ شنوندگان عزیز صدای ما را از رادیو تعالی در آیتم هایی جذاب و متنوع روی موج تعالی می‌شنوید ارتباط با ادمین @Admin_Roye_mojetaalei
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیایش 2.mp3
2.27M
نیایش✨ 🎙خانم راستین 💫پرودگارا❗️ با ایمان و یقین کوچه‌های زندگی را طی می‌کنم... ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
🔸روایتگر پیاده روی اربعین باشید🔸 📻 رادیو تعالی افتخار دارد تا در ایام پیاده روی اربعین روایت های متنی، صوتی و تصویری با کیفیت شما رو که برای ادمین کانال به آیدی زیر می‌فرستین، با نام خودتون تو کانال بارگزاری کنه @admin_radio_taalei ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی آقای احمد کریمی اینکه چرا آدم‌ها بعد از یک بار آمدن به مشّایه اینجا را رها نمی‌کنند و می‌شوند مشتری هر ساله، دلایل زیادی دارد؛ و من خیلی از این دلایل را نه می‌دانم نه می‌فهمم! اما «محبت» شاید یکی از مهم‌ترین‌هایش باشد. اینجا آدم «عاشق» زیاد می‌بینید که کارشان توی دایره عقل هیچ تعریفی ندارد. اینجا «فدایی» زیاد می‌بینید! اینجا با «لبخند» زیاد مواجه می‌شوید. اینجا جوری به آدم «لطف» می‌کنند که انتظارش را نداری... من «لبخند» مشّایه را هیچ کجای دیگری نه دیده‌ام و نه تجربه کرده‌ام. مثل همین پدر و پسرِ موکب‌دار که هیچ جای دیگری تکرار نمی‌شوند... و به قول بزرگان اگر می‌خواهید نمونه‌ای از جامعه‌ی امام زمانی را ببینید، بیایید مشّایه را سِیر کنید...
ارسالی آقای امیرعباس شاهسواری آمدم کنار جاده ماشین بگیرم خوب نگاه کردم پیرمرد مشهدی ای کنارم نباشد که بگوید :آهای میخواهی سر امام حسین را کلاه بگذاری ... یک ون نگه می دارد و می گوید سه دینار، سوار می شوم جلو کنار راننده می نشینم .از ابتدای نشستن متوجه می‌شوم که افراد داخل ماشین خیلی سرخوش اند .کمی که گوش میدهم لهجه شیرین شیرازی به گوشم میخورد من با دفترچه دارم نکاتی می نویسم .پشت سری ام می گوید چه می نویسی کاکو؟ می گویم روایت سفر میگوید، بنویس میرزا محمد حبیبی پسر خوبی است . میخندم با اینکه ندیده امش از صدایش متوجه می‌شوم پسر خوبی است داشتیم صحبت می‌کردیم که یکهو دیدم یک ماشین از سمت چپ جاده یکهو آمد سمت راست جلوی ما ترمز زد برای مسافر و راننده ما فرمون رو به سمت چپ چرخاند و با فاصله سه و هفتاد و پنج صدم میکرومتر از کنار ماشین عبور کردیم قلبم آمده بود درون دهانم و خدا روشکر کردم که زنده مانده بودم ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی آقای امیرعباس شاهسواری من میرزا رو نمی دیدم پشت سرم بود می‌گفت ۱۴۰۱ تصادف کرده کنار دستی اش فوت شده و از گردن تا پایین همه پلاتین و پروتز است می گفت روز اول ماه رمضون رفتم توی کما شب شهادت امام علی ع از کما بیرون اومدم. عباس موزون بالقوه خونم بالفعل شد پرسیدم چیزی ندیدی؟ گفت فقط یک کانالی رو می‌دیدم که توش احساس بی وزنی می کردم و پر از نور بود .خیلی حس خوبی بود .اگر همین الان بهم بگن میای بریم اونجا میگم آره اونجا تا عمو ام رو دیدم از کما اومدم بیرون، نشد باهاش صحبت کنم می‌گفت عمویم شهید شده است .من خیلی با عمویم مانوس ام هر مشکلی برام پیش می آید می روم سر قبر عمویم بهش گفتم اسم عمویت چیست : ((گفت میرزا محمد حبیبی!! )) گفتم :مگه تو ...گفت اسم عمویم را پدرم گذاشت روی من تا یاد او زنده شود .چون بعد از شهادت عمویم به دنیا آمدم ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عامو ابرام.mp3
10.79M
قصه شب📚 «عامو ابرام» ✍ اسحاق دریوش 🔸عامو ابرام، مغازه کوچیک فلافل فروشی داشت، کل مغازه اش پرچم برزیل بود و چند تا عکس از بچه‌های قدیم صنعت نفت و ساختمان های شیک تو اوج رونق قدیم آبادان.ماکت بزرگ عینک ریبن هم بود. ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفت شهر عشق قسمت بیست ونهم.mp3
2.74M
هفت شهر عشق✨ قسمت بیست و نهم 💠 نگاهی نو به حماسه عاشورا ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیرمرد حکیم.mp3
2.9M
حکایت✨ «پیرمرد حکیم» 💠 از پیرمردی حکیم پرسیدند؛ از گذر عمر خود چه آموختی⁉️ پاسخ گفت: ... ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
🔸روایتگر پیاده روی اربعین باشید🔸 📻 رادیو تعالی افتخار دارد تا در ایام پیاده روی اربعین روایت های متنی، صوتی و تصویری با کیفیت شما رو که برای ادمین کانال به آیدی زیر می‌فرستین، با نام خودتون تو کانال بارگزاری کنه @admin_radio_taalei ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی آقای احمد کریمی عراقی‌های نزدیک به مشّایه عادت دارند بیایند توی جاده و زائرین را دعوت کنند به خانه‌شان. دعوت یکی از عراقی‌ها را پذیدفتیم دستمان را گرفت و ده بیست متری آورد توی خیابان فرعی و ریموت ماشین را زد. سوار ماشین مدل بالایی شدیم که اسمش را نمی دانستیم او ما را از وسط نخلستان‌های زیبا رد کرد و ما را با عزت و احترام برد به خانه‌ای وسط نخل‌های بلند بالا قسمتِ عرق‌ریزان ماجرای مهمان شدن در منزل عراقی‌ها، وقت سفره چیدن است. باید مثل آقاها بنشینید آن بالا، دست به سیاه و سفید نزنید تا صاحب منزل با برادرها و پسرهای بزرگش، سفره را بچینند. و چیدن سفره تا پر شدنش تا خرتناق ادامه دارد،پر که شد شما باید به عنوان مهمان شروع به خوردن کنید تا بزرگانِ خانه شروع کنند. دستمان که به جمع‌کردنِ ظرف‌های سفره رفت تذکر گرفتیم! از ما خواستند که برویم و در قسمت دیگری از اتاق بنشینیم جمعیتی از پسرهای خانواده پشت سرمان ریختند داخل اتاق. نشستند دور سفره و عرب‌طور و بدون قاشق، سه انگشتی افتادند به جان باقیمانده غذاها! و ما که در طرف دیگر اتاق داشتیم با چاییِ عراقی پذیرایی می‌شدیم سفره که جمع شد، آمار حمام را گرفتم و بعد از یک دوشِ مشتی زود بیرون زدم، گفتیم باید به رفیق‌هامان برسیم و بالاخره بیرون آمدیم. سه تا چفیه‌ی متبرک حرم امام رضا علیه السلام هم به رسم تشکر تقدیم کردیم که خیلی پسندشان شد... همان ماشین مدل بالا که راننده توی آن منتظرمان بود را سوار شدیم و برگشتیم همان نقطه‌ای که سوار شده بودیم؛ این بار مدل ماشین را هم پرسیدم؛ یک شورلت آمریکاییِ مدل بالا...!
ارسالی آقای احمد کریمی پاها... ☺️ تاول های دوست داشتنی 😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفت شهر عشق قسمت سی ام.mp3
2.21M
هفت شهر عشق✨ قسمت سی‌ام 💠 نگاهی نو به حماسه عاشورا ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای خداوند فرقی ندارد.mp3
5.21M
حکایت✨ 🎙خانم رضائی زاده ♻️ حاکم نیشابور دهقانی را مشغول کار دید، او را به کاخ فرا خواند و دستور داد... ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
🔸روایتگر پیاده روی اربعین باشید🔸 📻 رادیو تعالی افتخار دارد تا در ایام پیاده روی اربعین روایت های متنی، صوتی و تصویری با کیفیت شما رو که برای ادمین کانال به آیدی زیر می‌فرستین، با نام خودتون تو کانال بارگزاری کنه @admin_radio_taalei ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی آقای احمد کریمی اربعین یک‌چیزی را کم‌کم حالی‌ت می‌کند! سفرِ بدونِ زیارتِ دلِ صبر! یعنی اول‌هاش آدم یک‌طوری‌ش می‌شود. چرا که فکر می‌کند باید بیاید سرِ صبر برود یک زیارتنامه دست‌ش بگیرد و جلوی حرم راست‌راست بایستد و توی حالِ معنویِ قاضی‌طور ارتباط با امام بگیرد. نه‌خیر از این خبرها نیست! اربعین خودش است؛ یک خودِ خودِ مستقل که باید تجربه شود. حتماً هم نوع زیارتش، نوع دیدارش، نوع دلبری‌ش و حتی نوعِ پذیرفته شدنِ زائر فرق دارد. به قول عرب‌های عراقی، این یک لشکرکشیِ برای جنگ است! برای لبیک گفتن به امام. همه‌ی قواعد مرسومِ زیارت هم‌ درش به هم می‌خورد... دیشب، ورودی حرم حضرت ابوالفضل یک جای خالی که حتی چند ثانیه بایستم نبود. لاجرم از دری که می‌رود بین‌الحرمین آمدم بیرون. تویِ فشارِ درست و حسابی خودم را کشاندم تا حرم امام حسین. آنجا شلوغ‌تر از حرم برادر. فرصت یک سلام شد و دو رکعت نماز زیارت که آن هم به لطف جا خالی دادن دوستان نصیب شد. و با کمر و زانوی خرد و خمیر در عرض کمتر از یک و نیم ساعت تمام کردیم که بیاییم بیرون یک جا برای نشستن توی خیابان پیدا کنیم! همین... فقط آمدیم که بگوییم «وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ ...» و هنوز سفر تمام نشده، فکری شده‌ام! از حالا باید تمرکز کنم روی اربعین سال بعد! ان‌شاءالله...
ارسالی آقای احمد کریمی توی بخشِ موکت‌شده‌ی سالن انتظار فرودگاه نجف دراز به دراز خوابیده‌ام جلوی کولر گازی. دارم فکر می‌کنم به لحظه‌هایی که تجربه کردم؛ به قدم‌هایی که زمین بین نجف تا کربلا را بوسیده‌اند. به موکب‌ها، به موکب‌دارها، به کوچولوهای آلبالو گیلاسِ توی جاده، به پیرهای فرتوتِ ویلچر نشین و عصا به دست، به یزله‌های جوانان عراقی، به کارواش‌های خنک‌کننده‌ی هوای تن زائرها، به سقف‌های توریِ سبز، به فریادهای هلابیکمِ میزبان‌های خیسِ عرق، به وفورِ کولرهای روشن در موکب‌ها و مسیر جاده، به صدای مداحیِ عربی و فارسیِ گُله‌به‌گُله‌ی مسیر و به هر چیز دیگری و حتی به زباله‌های توی مسیر که با هر زباله‌ای در دنیا فرق دارند؛ و دارم فکر می‌کنم مشّایه هنوز در جریان است و تا روز اربعین هم ادامه خواهد داشت. با اینکه من و میلیون‌ها نفر زودتر رفته و برگشته‌اند... و من برای همه‌چیز این سفر دلم تنگ می‌شود. حتی برای پرایدِ پوکیده‌ای که یک‌جای سالم توی تنش نبود و همان یک دستگیره‌ی سالمی که داشت هم، وقت بستنِ توسطِ ناصر کنده شد! حتی برای راننده‌اش که هنرمندترین آدم عراق است! هنرمندی که توانسته این کُلِ آهن پاره را براند و حداقل ما را برساند مطار...