eitaa logo
[ غࢪوب‌ خوࢪشید ]
455 دنبال‌کننده
83 عکس
18 ویدیو
0 فایل
SUNSET>🌤 قلم‌ ِاینجـٰا: دُخْـتَࢪِ آفْـ‌تـاب منو می تونین جایی که کتاب هست و بهش نور خورشید تابیده پیدا کنین . جهت تبادل: @S9013Z کپی؟! نـه، راضی نیستم قشنگَ‌م. < ورود آقایون مـمنوع >
مشاهده در ایتا
دانلود
. عیدتون مبااااارک دخترا🥺💘 .
۳۰ اسفند
سلااام از شروع بهار☺️🌤. بریم سراغ حالت کارخونمون که شما خیلی پیگیرش بودید..😅
۱ فروردین
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠• Part ②①⑤ خلاصه که کم کم با گذشت زمان اون اتفاق به خاطرم سپرده شد و سعی کردم فراموشش کنم. پیگیر سفر کربلا بودیم ولی نمی دونم چرا هی یه اتفاقی می افتاد که ما نتونیم بلیط جور کنیم! یه بار مسئولمون سخت مریض شد؛ یه بار قیمت ها به طرز وحشتناکی رفت بالا؛ یه بار اصلا اتوبوس پیدا نمی شد و خلاصه هزارجور بهانه‌ی دیگه! دلم گرفته بود که چرا نمی تونستم برم. با خودم می گفتم نکنه بخاطر من نمی تونن برن؟ ازینجور فکرا زیاد میومد سراغم. تا که یه روز رفتم و به خانم موسوی گفتم که من نمیام! نورا ایستاده بود داشت کتابهایی رو مرتب می کرد که با حرف من برگشت طرفم. نورا: چی می گی ساحل؟ تو تاحالا نرفتی باید بیای. ساحل: نه نورا..من نمیام. دریا رو با خودتون ببرید نورا: عههه. خانم موسوی شما یه چیزی بگید صنوبر: نورا راست می گه ساحل جان. این حرفا چیه؟ دستای خانم موسوی رو گرفتم و آروم گفتم.. ساحل: خواهش می کنم منو بیخیال بشید و خودتون برید. •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠• @SAHEL1289
۱ فروردین
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠• Part ②①⑥ بعد از اون حرف چیزی بینمون رد و بدل نشد. خداحافظی کردم و رفتم بیرون و نفس عمیقی کشیدم. داشتم راه می رفتم که گوشیم زنگ خورد. در آوردم و جواب دادم. ساحل: بله؟ _ساحل خانم؟ ساحل: بله، خودم هستم. شما؟ _ساحل خانم من مادر نیکا هستم. دریا جان که اومده بود خونمون؛ حالش بد شده. خواهش می کنم زود برسونید خودتونو! چیزی نگفتم. فقط قطع کردم و سریع هراسان یه تاکسی گرفتم و آدرس خونشونو به راننده دادم. ساحل: آقا سریع تر! سریع تر! تا رسیدیم جوری دویدم که نزدیک بود چادرم لای پاهام گیر بکنه. اصلا حالم دست خودم نبود. مردم با تعجب بهم نگاه می کردن. تا رسیدم آپارتمانشون زنگو همینجوری زدم و تا باز شد سراسیمه بدون توجه به آسانسور از پله ها می دویدم. تا که رسیدم دم در واحدشون و زنگ درو زدم. در باز شد.. •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠• @SAHEL1289
۱ فروردین
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠• Part ②①⑦ با دیدن دریا که با نیشخند جلوم ایستاده بود؛ فقط خودمو انداختم جلوش و محکم بغلش کردم. ساحل: دریا عزیزم خوبی؟ خوبی؟ چی شده؟ حالت خوبه؟ کجات درد می کنه؟ که با صدای خنده های بلند دریا و نیکا دستامو از دورش ول کردم و بهشون نگاه کردم که از ته دل می خندیدن. ساحل: چرا می خندید؟ نیکا: ساحل یعنی شما نفهمیدی که صدای من بود که تغییر صدا داده بودم؟ ساحل: چی می گی نیکا؟ مامانت کو؟ نیکا: مامانم رفته خرید. برگشتم به طرف دریا. دریا: خوب سرکارت گذاشتیم! با اخمی که کرده بودم خنده‌ی دریا و نیکا و کم کم لبخندشون هم محو شد. •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠٠• @SAHEL1289
۱ فروردین
یه عکس آوردم براتون عااالی🥺🪄 این عکس آقا پسرا که از جلو گرفته شده که این رو هم از یه عزیزی گرفتم و هیچکسس نداره؛ آمار ۴۶۷ تقدیم می شه بهتون😌🎀 هرکی عضو نشه از دستش می ره چون خیلی به درد ادیت می خوره👀🤏🏻 [ غروب خورشید ]
۱ فروردین
26.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازکجـاےکیہـان‌ ؟ درقـالب‌انسـان‌امدی🥺🤍 .. )) ⤿ 𝗺y l𝗶ttle 𝗮𝗱y ۫ 𓍼ִֶָ H𝗼s𝗻𝗮 کپـی؟فـور @hosnaafrakhteh
۱ فروردین
هدایت شده از -فرشتہزمینۍ-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومدم‌‌با‌یک‌قول‌اماری✨🥲. دلبری‌زینب‌خانوم‌محشره‌ه‌ه.🫐 جوری‌که‌دست‌تکون‌میده🕶 حلما‌قانوم‌هم‌تو‌فیلم‌هست🤍! فاطمه‌ژون‌هم‌اخرش‌دست‌تکون‌میده🤏🏻💗 ‌آمار‌۴۹۰‌تقدیم‌نگاهاتون‌میکنم🪄🎀 اهم‌، راستی‌کپی‌ازاد‌میذارم.🫀 بدو‌که‌جانمونی...🏃‍♂ @FAN_ESLI_ZAINAB_MAKARMI
۱ فروردین
۱ فروردین