eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
یه قسم دادن هایی خیلی قشنگن! مثل، الهی به نماز شب سیده زینب سلام الله
ما روضه ی حسین‌ شنیدیمو زنده ایم... ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود... ...
گفت: امسال محرم حال سالهای قبل رو نداره...! و جواب ماندگار مهدی رسولی: ما عبدالحال نیستیم، عبدالله هستیم...
ایها الناس! بدانید و آگاه باشید... جواز زیارت اربعین، همین حسین حسین گفتناست!
✍چقدر زورش زیاد می‌شود دل وقتی که دلتنگ می‌شود...😔 پنجشنبه است و یادت میان جان، غوغا به پا کرده است باز...💔
اگه همدیگه رو گم کردیم، قرارمون باشه کفشداری باب زینبیه... هرجا بودی ساعت ۱۰ خودتو برسون اونجا... از جذابترین دیالوگ های رد و بدل شده بین زائرا توی حرم...☺️
کانال کمیل
✍ #تنهامیان‌داعش قسمت 4⃣3⃣ ...نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند دا
قسمت 5⃣3⃣ ....اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم: «دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون غیرت در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم: «قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم: «مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به‌خدا فقط یه قدم مونده بود…» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید:«زخمی بود، داعشی‌ها داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد: «دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد: «حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که عاشقانه نجوا کردم: «عباس برامون یه نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه…» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد: «هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های دلتنگی را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرماند‌هان بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد: «معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد: *«حاج قاسم بود!»* با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم آمرلی در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد… حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش حاج قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد: «عاشق سید علی خامنه‌ای و حاج قاسمم!» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد: «نرجس! به‌خدا اگه ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان کشید: «مگه شیعه مرده باشه که حرف سید علی و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» ادامه دارد...
که به محرم ۱۴۴۳ هم رسیدیم خیلیا نمیدونستن‌ که پارسال آخرین محرمشون رو گذروندن و الان آروم و بی صدا زیر خروار خروار خاک چشم رو هم بستن... چشمهاشون ناتوانه برای اشک ریختن به غم پسر فاطمه سلام الله و دهان هاشون پر از پنبه و ناتوانن برای گفتن یه یا حسین علیه السلام... خدایا ، به حق صاحب همین شبها دستگیر همه باش اینا همه شون گریه کن های پسر فاطمه سلام الله بودن یه روزایی اینا گریه کن دختر علی علیه السلام بودن خدایا نکنه تنهاشون بزاری قربونت بشم مخصوصا اونایی که شب اول قبرشونه... برس به فریاد همه مون
نشد...؟! نمیشه...؟! سرگردونی؟! این ده شب رو برو در خونه ی حسین علیه السلام بشین درِ خونه اش.. بگو اومدم با معجزه ی عشقت آدم شم... کشتی حسین علیه السلام واسه همه جا داره! ...!
تو این روزها خیلیا حرف از شور و شعور حسینی میزنن خیلیا میگن بجای شور حسینی شعورشو داشته باشین و هیئت ... میخواید بدونید شعور حسینی یعنی چی؟! شعور حسینی یعنی دختری که توی این گرما با چادر و ساق دست و روسری که محکم اونو میبنده و با دو تا ماسک به جای اینکه بره زیر سقف هیئت یا زیر کولر بشینه میره روی آسفالت داغ خیابون میشینه تا مبادا آسیبی به بقیه برسونه ...! شعور حسینی یعنی اون پسری که هر شب از یک ساعت قبل و تا یک ساعت بعد از هیئت کلی فرش سنگین و بلندگو رو میزاره رو دوششو جا به جا میکنه تا مبادا به من و توعه هموطنش آسیبی بزنه ...! شعور حسینی نشستن تو خونه نیست شعور حسینی یعنی اهمیت دادن به عزای کسی که اگر یاد و خاطرش در خاطره ها نباشه ، هیچ انسانیتی هم نیست... درکنار این ، حواست باشه که به کسی ضرر نزنی...
کانال کمیل
گر بگردی در زمین و در زمان و عالمین هیچ عشقی نشود والاتر از عشق ❤️
صدا ۰۰۱.m4a
5.18M
🍃شهید ابراهیم هادی ، به خیلی تاکید میکردن و اینو میشد تو اعمالشون دید... برادر شهیدمون راه شهدای کربلا رو به خوبی درک کرده بود و هرگز نماز اول وقتش ترک نشد💔اذان امشب رو ابراهیم برات میگه.. 🌹 برو و با دلت بهترین نماز عمرت رو بخون ، باهاش عهد ببند که دیگه نگاهش رو فراموش نکنی و شرمنده نگاه شهدا نشی ❤️ 🍃رفاقت بدون شباهت رفاقت نیستا... 💚
حـــــــاج میـــرزا اسماعیل دولابی: محبت و عزاداری برای امام حسین(علیه‌السلام) انســـــــان را زود به مقصد می رساند
این دهه اول یکم بیشتر مراعات کن، وسوسه شیطون رو پس بزن به احترام حسین علیه سلام چشمهاتو وگوشهاتو از نامحرم بگیر ! همین... خیلی سخته اما تا جایی که تونستی ...😉
یه چیز دیگه هم بگم در این مورد، اینکه اگر تو عاشق کسی شدی چه دختر چه پسر که امام حسینیه چادریه... بچه هیئتیه... کارش از نظرتو درسته... حرفهای قشنگ میزنه... کمال گراست... آخر معرفته ... پس اینو بدون امام حسین علیه السلام راضی به این ارتباط نیست، اگر بود جور میکرد که حلال بشه...
حقیقت بعضی وقتا تلخه ،اما همیشه باعث میشه از خواب بیدار شی !
1_101237517_6041752906422551891.mp3
5.39M
شنیدن این صوت را ازدست ندهید❗️ وقتی میگن ابا عبدالله توی صحرای کرب وبلا تنها شد خیلیا دلشون میسوزه و گریه میکنن... ولی... هیچ کس برای تنهایی و غربت چند هزار ساله عجل الله نه دلش میسوزه و نه گریه میکنه... گریه برای علیه السلام خرجی نداره ولی... گریه برای مظلومیت امام زمان خرج داره... باید از خودمون بپرسیم اصلا چرا امام مون تنهاست؟! مگه ما شیعیان نیستیم که امام مون این طور آواره وغریبه؟!
Seyed Majid Banifatemeh - Muharram 98 Shab 4 - 2.mp3
4.34M
حُر، الگویِ توبه و حقیقت‌جویی است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من حُرِ رو سیاهِ توأم حسین، دستم بگیر و عاقبتم را بخیر کن..