eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
112 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
گر بگردی در زمین و در زمان و عالمین هیچ عشقی نشود والاتر از عشق ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدا ۰۰۱.m4a
5.18M
🍃شهید ابراهیم هادی ، به خیلی تاکید میکردن و اینو میشد تو اعمالشون دید... برادر شهیدمون راه شهدای کربلا رو به خوبی درک کرده بود و هرگز نماز اول وقتش ترک نشد💔اذان امشب رو ابراهیم برات میگه.. 🌹 برو و با دلت بهترین نماز عمرت رو بخون ، باهاش عهد ببند که دیگه نگاهش رو فراموش نکنی و شرمنده نگاه شهدا نشی ❤️ 🍃رفاقت بدون شباهت رفاقت نیستا... 💚
حـــــــاج میـــرزا اسماعیل دولابی: محبت و عزاداری برای امام حسین(علیه‌السلام) انســـــــان را زود به مقصد می رساند
گر دخترکی‌پیش‌پدرنازکند گِره‌کربُبلای‌همه‌رابازکند...💔 _ 🍃
این دهه اول یکم بیشتر مراعات کن، وسوسه شیطون رو پس بزن به احترام حسین علیه سلام چشمهاتو وگوشهاتو از نامحرم بگیر ! همین... خیلی سخته اما تا جایی که تونستی ...😉
یه چیز دیگه هم بگم در این مورد، اینکه اگر تو عاشق کسی شدی چه دختر چه پسر که امام حسینیه چادریه... بچه هیئتیه... کارش از نظرتو درسته... حرفهای قشنگ میزنه... کمال گراست... آخر معرفته ... پس اینو بدون امام حسین علیه السلام راضی به این ارتباط نیست، اگر بود جور میکرد که حلال بشه...
حقیقت بعضی وقتا تلخه ،اما همیشه باعث میشه از خواب بیدار شی !
1_101237517_6041752906422551891.mp3
5.39M
شنیدن این صوت را ازدست ندهید❗️ وقتی میگن ابا عبدالله توی صحرای کرب وبلا تنها شد خیلیا دلشون میسوزه و گریه میکنن... ولی... هیچ کس برای تنهایی و غربت چند هزار ساله عجل الله نه دلش میسوزه و نه گریه میکنه... گریه برای علیه السلام خرجی نداره ولی... گریه برای مظلومیت امام زمان خرج داره... باید از خودمون بپرسیم اصلا چرا امام مون تنهاست؟! مگه ما شیعیان نیستیم که امام مون این طور آواره وغریبه؟!
Seyed Majid Banifatemeh - Muharram 98 Shab 4 - 2.mp3
4.34M
حُر، الگویِ توبه و حقیقت‌جویی است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من حُرِ رو سیاهِ توأم حسین، دستم بگیر و عاقبتم را بخیر کن..
در میان نامه اعمال در محشر فقط؟! روزهایی که برایت گریه کردم دیدَنیست...
دنیا باید اینو بدونه که هیچی نتونسته و نمیتونه محبت اهل بیت رو از دلای ما بگیره...
رفقا اگر هیئت میرید حتما پروتکل ها رو رعایت کنید حتی اگر واکسن زدید! نذارید مراسم عزا با شمال رفتن بعضیا مقایسه شه...! شعور حسینی رو به رخ بکشید...!!
وقتی حتی با سنگین ترین روضه هم اشکت در نیومد برو جلوی آینه از خودت بپرس؛ چیکار کردی با خودت...؟!
1_1126099824.mp3
9.19M
تو خیمه هنوز، من سرلشگرتم 🎤 حاج محمود کریمی
🔴 مستند داستانی: 6⃣3⃣ (قسمت آخر) ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد ....تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن شهادت سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد: «عباس برات از حاج قاسم چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای شهادت بردم: «چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید: «برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم: «حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد: «اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و تهدیدت می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد: «امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط امیرالمؤمنین مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم غیرت می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم: «حیدر چجوری اسیر شدی؟» دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت: «برای شروع عملیات، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت: «یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» از اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم کریم اهل بیت (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم. تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. پایان..🍂
👈در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت می‌گذارم؛ 🔹گروه اول، کسانی که در پوچ‌گرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، درصدد برمی‌آیند تا ما را در راهی که هستیم، بی‌هدف نشان دهند. 🔹و گروه دوم، کسانی هستند که با مکر و ریا، سعی می‌کنند برای به‌دست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج‌سواری کنند. 🌷
یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی من پای سفره‌ی تو شدم محترم حسین..