eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🕊🌹🕊🕊🌹 @salambarebrahimm چه آرزوهای قشنگی می کردند و چقدر زیبا اجابت می شد... 🌷 آرزو کرده بود: "بدست شقی ترین انسانهای روی زمین یعنی کشته بشم" و حالا دست اونهاست... 🌷 از خدا خواسته بود: "مثل مولایم بدون سر وارد بشم" ترکش خمپاره سرش رو برد... 🌷 همیشه می گفت: "دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم" سالها پیکرش بود... 🌷 می گفت از خدا خواستم: "بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه" آب دجله او رو برای همیشه با خودش برد... 🌷 در مسیر پیاده روی مشهد می گفت آرزو دارم: "در جاده (مشهد) از دنیا برم" تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوارامام_رضا دفن شد... حاج حسین یکتا: میخواستن؛ میشد... میخوایم! نمیشه.. چه کار کردیم با این دل ها..
کانال کمیل
دلم رفاقتی میخواهد که را ببندد که دلم را کند که خاکی باشد ، دلم رفاقتی را میخواهد که کند عاقبت بخیرم کند رفاقتی تا 😔 رفقا تو خاطرات شهید ابراهیم هادی ،یادتونه چقدر داش ابرام به نماز تاکید میکرد!؟ اذان امروز رو ابراهیم برات میگه😉 🌹 برادرا و خواهران گلم ، نماز اول وقت فراموش نشه❤️ 🌹رفاقت بدون شباهت ارزش نداره ها😉
@salambarebrahimm در تمام مناطق #عملیاتی با پای #برهنه بود می گفت : گوشت و پوست #شهدا در این مناطق مانده و خاک شده، نباید بی احترامی بشه عشق او #سفر به مناطق جنگی بود می گفت #بهشت من اونجاست به فکه و #کانال_کمیل بسیار علاقه مند بود. #شهید_سید_میلاد_مصطفوی🌷 #شهید_مدافع_حرم
💠گفت: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... به ما چه فلانی دزدی میکنه! فلانی رشوه گرفت.. فلانی درد و مشکل داره! 📝گفتم: را خوانده ای... دو دسته جمله دارد یا یا ؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان، عاقبت هم دو دسته میشوند، و ، وسط ندارد. 📝گفت: حتی ها؟؟؟؟ 📝گفتم: در زیارت جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشکر (ع) نباشد در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است. گفت: زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفتم: باز زیارت عاشورا جوابت را داده، (و اخر تابع له علی ذلک) تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد. گفت: با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفتم: یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. گفت: حسین زمان که در است؟ گفتم: اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، ولی امر است. 👈ببین چقدر گوش به فرمان هستی...👉 @salambarebrahimm
جـــاي شـــُهـــدا خــالــی جای "" خالی که توی خطاب به همسرش نوشت: "اگر نصیبم شد منتظرت میمانم.. ((جای "" خالی که میگفت: در زمان به کسی میگویند که منتظر باشد... 😔😭)) جای "" خالی که خانمش میگفت: همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم.. اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔 جای "" خالی که همسرش گفت: لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک.. روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم... خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون.. بوی عطر پیچید توی خانه... عطر گل محمدی. بوی عطری که حسن میزد.. جای "" خالی که میگفت: برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید ای شُهدا برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...! شهادت یک لباس تک سایز است هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی، هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔 "" ❤️شهدا را یاد کنیم با یک ❤️ @SALAMbarEbrahimm
بهشت ! بهشت ! #بهشت حرکت ... بدو جا نمونی، بوفه هم سوار می کنیم... بی چاره اونایی که هشت سال این فریادو شنیدن و جا موندن.... #شهادت
بهشت ! بهشت ! #بهشت حرکت ... بدو جا نمونی، بوفه هم سوار می کنیم... بی چاره اونایی که هشت سال این فریادو شنیدن و جا موندن....
#شهادت🕊 همین است دیگر به ناگه پنجره ای باز میشود به سمتِ #بهشت ... #مهم_تویی که چقدر از دلبستگی هایِ این طرفِ پنجره دل کنده ای ...‼️
بهشت ! بهشت ! حرکت ... بدو جا نمونی ، بوفه هم سوار می کنیم... بیچاره اونایی که هشت سال این فریادو شنیدن و جا موندن.
کانال کمیل
رَبِّ_العَالَمِين الرَّحمنِ_الرَّحِيمِ مَالِک_يَومِ_الدِّين میگیم: خدایی که صاحب #این جهانه، بعد می
اهدنا الصراط المستقیم ◀چرا میگیم را به راه راست هدایت کن؟ چرا نمیگیم منو؟ چرا میگیم ما؟ این یکی از درس های نمازه، دلیلش اینه که خدا میگه: بنده ی من، خوبی هارو برای همه بخواه. یکی از درس های دانشگاه نماز اینه: ! ◀چرا میگیم ما را به راه هدایت کن؟ چرا مثلا نمیگیم ما را به راه قرآن، به راه دینت، به راه پیامبر هدایت کن؟! دیگه این همه که ریاضی خوندیم این یه چیزو یاد گرفتیم: نزدیک ترین فاصله بین دو نقطه؟! خط راست و مستقیم. خدایا خودت میدونی بیراهه ها چقدر زیاده! من نمیخوام تو زندگی همش چپ برم، بالا برم، پایین برم، انقدر الکی دور خودم بچرخم، تا یه روزی هم برسم به سرمنزل مقصود. خدایا من میخوام زود بهت برسم❤ مستقیم و راست به خود خودت زود زود خدایا نزدیک ترین راه رسیدن به تو چیه؟ همونو میخوام...❤ بعضیا میان دوساعت سخنرانی میکنن و میگن که به جای راه مستقیم بگین راه پیامبر آخه آدم چی بگه به اینا! وقتی خدا میگه راه راست، یعنی راه راست❤ حتما دلیل داره چون کج راهه ها و بیراهه ها زیادن! چون تو به اسم راه پیغمبر هم ممکنه بیراهه بری! ولی یدونه بیشتر نیست. صِرَاطَ الَّذِينَ انعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم وَلاَ الضَّالِّينَ این راه راست چه راهیه؟ صِرَاطَ الَّذِينَ انعَمتَ عَلَيهِم راه کسانی که بهش نعمت دادی، خب اینا چه کسانی هستند؟! سوره نسا،آیه 69، خدا میگه به چهار گروه نعمت دادم؛ پیامبران، صدیقین، صالحین، شهدا شمایی که تو قنوت نمازت دعا میکنی که شهید بشی! نمیخواد از این کارا کنی، خدا برای همه تو نماز توفیق خواسته! وقتی میگی راه کسانی که بهشون نعمت دادی، دیگه نمیخواد بگی منو ببر تو راه پیامبر، خدا خودش اینا رو درست کرده (غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم) نه راه کسانی که بهشون غضب کردی خدا به چه کسانی غضب کرده؟! خدا خودش تو قرآن گفته به چه کسانی غضب کرده، (سوره فتح، آیه ۶) منافقین مشرکین کسانی که به بدگمانند. وَلاَ الضَّالِّينَ (و نه گمراهان) ضالین چه کسانی هستند؟ کسانی که خدا رو قبول داشتند و گذاشتند کنار. دیگه کیا گمراهن؟ سوره مومنون آیه104-106، کسانی که میگن خدا دروغه آیات اللهی دروغه میگن؛ ببین و و اینا رو آخوندا ساختن... ول کن بابا، بهشت و جهنم چیه؟! میمیری و پودر میشی تموم میشه، برو خوش باش و حال کن، خدا میگه اینا گمراهن...!
کانال کمیل
رَبِّ_العَالَمِين الرَّحمنِ_الرَّحِيمِ مَالِک_يَومِ_الدِّين میگیم: خدایی که صاحب #این جهانه، بعد می
اهدنا الصراط المستقیم ◀چرا میگیم را به راه راست هدایت کن؟ چرا نمیگیم منو؟ چرا میگیم ما؟ این یکی از درس های نمازه، دلیلش اینه که خدا میگه: بنده ی من، خوبی هارو برای همه بخواه. یکی از درس های دانشگاه نماز اینه: ! ◀چرا میگیم ما را به راه هدایت کن؟ چرا مثلا نمیگیم ما را به راه قرآن، به راه دینت، به راه پیامبر هدایت کن؟! دیگه این همه که ریاضی خوندیم این یه چیزو یاد گرفتیم: نزدیک ترین فاصله بین دو نقطه؟! خط راست و مستقیم. خدایا خودت میدونی بیراهه ها چقدر زیاده! من نمیخوام تو زندگی همش چپ برم، بالا برم، پایین برم، انقدر الکی دور خودم بچرخم، تا یه روزی هم برسم به سرمنزل مقصود. خدایا من میخوام زود بهت برسم❤ مستقیم و راست به خود خودت زود زود خدایا نزدیک ترین راه رسیدن به تو چیه؟ همونو میخوام...❤ بعضیا میان دوساعت سخنرانی میکنن و میگن که به جای راه مستقیم بگین راه پیامبر آخه آدم چی بگه به اینا! وقتی خدا میگه راه راست، یعنی راه راست❤ حتما دلیل داره چون کج راهه ها و بیراهه ها زیادن! چون تو به اسم راه پیغمبر هم ممکنه بیراهه بری! ولی یدونه بیشتر نیست. صِرَاطَ الَّذِينَ انعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم وَلاَ الضَّالِّينَ این راه راست چه راهیه؟ صِرَاطَ الَّذِينَ انعَمتَ عَلَيهِم راه کسانی که بهش نعمت دادی، خب اینا چه کسانی هستند؟! سوره نسا،آیه 69، خدا میگه به چهار گروه نعمت دادم؛ پیامبران، صدیقین، صالحین، شهدا شمایی که تو قنوت نمازت دعا میکنی که شهید بشی! نمیخواد از این کارا کنی، خدا برای همه تو نماز توفیق خواسته! وقتی میگی راه کسانی که بهشون نعمت دادی، دیگه نمیخواد بگی منو ببر تو راه پیامبر، خدا خودش اینا رو درست کرده (غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم) نه راه کسانی که بهشون غضب کردی خدا به چه کسانی غضب کرده؟! خدا خودش تو قرآن گفته به چه کسانی غضب کرده، (سوره فتح، آیه ۶) منافقین مشرکین کسانی که به بدگمانند. وَلاَ الضَّالِّينَ (و نه گمراهان) ضالین چه کسانی هستند؟ کسانی که خدا رو قبول داشتند و گذاشتند کنار. دیگه کیا گمراهن؟ سوره مومنون آیه104-106، کسانی که میگن خدا دروغه آیات اللهی دروغه میگن؛ ببین و و اینا رو آخوندا ساختن... ول کن بابا، بهشت و جهنم چیه؟! میمیری و پودر میشی تموم میشه، برو خوش باش و حال کن، خدا میگه اینا گمراهن...!
1_401390193.mp3
849.4K
✨صدایی از به ظاهر برای علی آقا اما نصیحتی برای تمام عاشقان این راه... 🍃سعی کن‌ جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه...🌱 مثلا با ..🕊
کانال کمیل
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_یازدهم 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کر
✍️ 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... ✍️نویسنده:
کانال کمیل
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده:
غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم نه راه کسانی که بهشون غضب کردی خدا به چه کسانی غضب کرده؟! خدا خودش تو قرآن گفته به چه کسانی غضب کرده، سوره فتح، آیه ی ۶ منافقین، مشرکین، کسانی که به بدگمانند وَلاَ الضَّالِّينَ (و نه گمراهان) ضالین چه کسانی هستند؟! کسانی که خدا رو قبول داشتند و گذاشتند کنار... دیگه کیا گمراهن؟! سوره مومنون آیه۱۰۴ و ۱۰۶ کسانی که میگن خدا دروغه آیات اللهی دروغه میگن، ببین و و اینا رو آخوندا ساختن... ول کن بابا، بهشت و جهنم چیه؟! می میری و پودر میشی تموم میشه، برو خوش باش و حال کن، خدا میگه اینا گمراهن...!