eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
112 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
#ڪلام_شهید اهـل دل دو خصلت دارد: ⇦دلـے، سخــن پذیـر ⇦وسخنــے، دل پذیـر... #شهید_محمد_ابراهیم_همت 🌷 @SALAMbarEbrahimm
🍃انسان یک تذکردرهر۴ساعت به خودش بدهد،بدنیست.بهترین موقع بعدازپایان نماز،وقتی سربه سجده میگذارید،مروری براعمال خودازصبح تا شب خود بیندازد،آیا کارمان برای رضای خدابود.🍃 التماس دعا❤️
هروقت میخواست براےجَوان ها یادِگارےبنویسَد مےنوشت: مَن ڪانَ لِلّه ، ڪانَ اللهُ لَهُ!💫 هرڪ باخُدا باشد خُدا با اوست...!🍃 رسم عاشِق شدن این نیست! بایڪ دِل دو دلبَر داشتن... 🎈| @SALAMbarEbrahimm
🔻چشم از آسمان نمی‌گرفت. يك ريز اشك می‌ريخت. طاقتم طاق شد. - چی شده حاجی؟ جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهميدم،‌ ولی بعد چرا. آسمان داشت بچه‌ها را همراهی می‌كرد. وقتی می‌رسيدند به دشت،‌ ماه می‌رفت پشت ابرها. وقتی می‌خواستند از رودخانه رد شوند و نور می‌خواستند،‌ بيرون می‌آمد. پشت بی‌سيم گفت «متوجه ماه هم باشين.» پنج دقيقه‌ بعد،‌صدای گريه‌ی فرمانده‌ها از پشت بی‌سيم می‌آمد. #شهید_محمد_ابراهیم_همت @SALAMbarEbrahimm
كار به توهين و بد و بی راه گفتن كشيده بود. حاجی خون سرد نشسته بود و بحث می كرد. ديگر نمی توانستم تحمل كنم. نيم خيز شدم كه ورامينی دستم را كشيد و مجبورم كرد بنشينم. خودمان بوديم توی چادر و حاجی كه توی خودش بود. داشتم فكر مي كردم الان است كه دستور اخراج آن ها را از لشكر بدهد. بلند شد و از چادر رفت بيرون. دو ركعت نماز خواند. آمد كنارمان نشست و كارهای لشكر را پيش كشيد. مثل اين كه هيچ اتفاقی نيفتاده بود. 📚 يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت #شهید_محمد_ابراهیم_همت
می خوای خدا عاشقت بشه؟ قلم میزنی… گام برمیداری… سخن میگویی… همه چی و همه چی برای خدا باشه…
؟ از بیت امام تا لشگر ویژه شهدا؛ در سن۲۱ سالگی فرمانده لشگر ویژه شهدا فرمانده ای که گروهک های ضد انقلاب برای زنده و مرده‌ی او جایزه تعیین کردند... که در سن ۲۵ سالگی به رسید! شهادت دو برادر در یک روز؛ در سن ۲۱ سالگی مسئول واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران در دزفول و سوسنگرد و چندی بعد به فرماندهی لشگر علی ابن ابیطالب رسید. و در سن ۲۵ سالگی در کنار برادرش مجید به رسید! . فرمانده ای با دست قطع شده؛ از گردان حبیب بن مظاهر تا فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا در عملیات والفجر دو با وجود شدت زخم خود را به سنگر دشمن رساند و با سیم ارتباطی آن‌ها با عقبه‌شان را قطع کرد. و در نهایت در ۲۸ سالگی به رسید! چشم بینا و مغز متفکر دفاع مقدس؛ موسس واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران فرمانده قرارگاه در عملیات های فتح المبین،بیت المقدس،رمضان و در نهایت در سن ۲۷ سالگی به رسید! سردار خیبر،ابراهیمِ قربانگاهِ جزیره‌ی مجنون؛ فرمانده ۲۷ ساله لشگر۲۷ محمد رسول الله؛ که با فرق شکافته همانند مولایش... در سن ۲۸ سالگی به رسید! فرمانده سپاه و حماسه ساز هویزه؛ در سال ۵۸ نمایشگاه پیش بینی جنگ در اهواز بر پا نمود! در سال ۵۹ کلاسهای قرآن و نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه پاسداران برگزار کرد. و در سال ۱۶ دی ماه ۵۹ در سن ۲۲ سالگی به رسید! دیده بان ولایت و انقلاب؛ در بزرگی او همین بس که می گوید: من این است که حرف‌هایم را زودتر از زمان خودم گفتم... که در سن ۲۷ سالگی به رسید! آنگاه که انسان می تواند خود را بسوزاند و از این سوختن، نور مشعل نسل هایی گردد در تاریکی دنیا‌.... ما در مانده ایم! درگیر هزاران تعلقات پوچ و بی ارزش... و بازیچه ی زمان و مکان و هوس.... از خود عبور کنیم... ؟! اللهم عجل لولیک الفرج
🕊 🌱ما در قبال تمام کسانی که راه را میروند مسئولیم☝️ حق نداریم❌ با آنها تند کنیم ✨از کجامعلوم که ما در انحراف اینها نقش باشیم!؟ 🌷
برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه باید داشته باشیم.... برمی داریم برای رضای خدا بر می داریم روی کاغذ برای رضای خدا . . . می زنیم برای رضای خدا می دیم برای رضای خدا برای رضای خدا   خاص خدا باشه، که اگر شد پیروزی نزدیک است... اینقدر پاک باشیم که خدا کلا از ما راضی باشه 🕊🌹
🍃انسان یک تذکردرهر چند ساعت به خودش بدهد بدنیست. بهترین موقع بعدازپایان ، وقتی سربه سجده میگذارید،مروری براعمال خود ازصبح تا شب بیندازد آیا کارمان برای رضای خدابود.!؟🍃 ❤️ 🌷 یادش با ذکر
مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم می دانستم. می دانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه می پوشند، چه می خورند، چه می گویند. می گفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد. مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد. خیلی از خانه های آن جا فرش داشتند ما نداشتیم. تلویزیون داشتند ما نداشتیم. وسایل رفاهی داشتند ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن می نشستیم. ابراهیم همیشه هم می گفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. می گفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند. حتی مرا مأمور کرده بود یواشکی بروم اختلاف بین دوست هایش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل شان کند. 🕊🌹