eitaa logo
شھیـدان‌مـحـمـدخاڪستـرے🇮🇷
210 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
702 ویدیو
76 فایل
⸎ارتباط با سازنده کانال و مدیر اصلی ⸎👇 کپی حلال به شرط صلوات برای محمد و آل محمد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃   در مقابل تقـــــدیر خـــــداوند🌸 مثل کودکی یک ساله باش وقتی او را به هوا می اندازی,🍂🌸 می خندد! چون ایمـــــان دارد که او را خـــــواهی گرفت..🍂🌸 @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
قاسم سلیمانی نام پدر حسن متولد ۲۰ اسفند سال ۱۳۳۵ در شهرستان رابُر از توابع استان کرمان در ایل عشایر سلیمانی و فرمانده پیشین سپاه قدس است. او در دوران جنگ ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله و از فرماندهان عملیات‌های والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج بود. قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ش از سوی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. پس از ظهور داعش در عراق و سوریه، سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس با حضور در این مناطق و سازماندهی نیرو‌های مردمی، به مبارزه با این گروه پرداخت. وی در سال ۱۳۸۹ش، موفق به أخذ درجه سرلشکری شد. سردار سلیمانی بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ به شهادت رسید. سوابق شغلی قاسم سلیمانی در ۱۸ سالگی به استخدام اداره آب کرمان درآمد. او در حوادث انقلاب اسلامی ایران با روحانی مشهدی به نام رضا کامیاب آشنا شد و او را وارد جریانات انقلاب کرد. به نقل از سهراب سلیمانی، برادرش یکی از گردانندگان اصلی راهپیمایی‌ها و اعتصابات کرمان در زمان انقلاب بود. دوران جنگ ایران و عراق قاسم سلیمانی پس از انقلاب اسلامی ایران، در سال ۱۳۵۹ش عضو سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی شد و هم‌زمان با شروع جنگ ایران و عراق، چند گردان را در کرمان آموزش داده و به جبهه‌ها فرستاد. وی در دوره‌ای فرماندهی سپاه آذربایجان غربی را بر عهده داشت. سلیمانی در سال ۱۳۶۰ش با حکم محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسدارن، به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله منصوب شد. @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
‍ 💠خاطره ای زیبا از زبان شهید صدرزاده: 🌷تعریف میکرد تو حلب شب ها با موتور حسن(شهیدحسن قاسمی دانا) غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش می رسوند. ما هروقت می‌خواستیم شب ها به نیرو ها سر بزنیم با چراغ خاموش می رفتیم. یک شب که با حسن می رفتیم، غذا به بچه ها برسونیم چراغ موتورش روشن میرفت. چندبار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن، امکان داره قناص ها بزنند. خندید! من عصبی شدم، با مشت تو پشتش زدم و گفتم ما رو می زنند. دوباره خندید! وگفت مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی؟ که گفت شب روی خاکریز راه می رفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد میشد. نیروهاش میگفتن فرمانده بیا پایین تیر میخوری. در جواب میگفت اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده. مصطفی میگفت: حسن میخندید و میگفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاق هایی براش افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید. @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا