eitaa logo
شھیـدان‌مـحـمـدخاڪستـرے🇮🇷
211 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
702 ویدیو
76 فایل
⸎ارتباط با سازنده کانال و مدیر اصلی ⸎👇 کپی حلال به شرط صلوات برای محمد و آل محمد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرد باید وقتی خانومش رانندگی میکنه از مرگ نترسه😐😂 @SHAHIDMOHAMADEKHAKETARI ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@dars_akhlaq,.mp3
925.1K
🔺 عج 🎙🌸 (حفظه الله) 🔵 موضوع: آیا ما از منتظرانیم؟ @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
‼️میدونی چـــــرا ؛ ظهور نمیڪنه❓ 🔖یڪ ڪـــــلام : چون من و تو جامعه نساختیم زمان در جامعه ای ڪه حرمت ندارد ، نـــــباید بـــــیاید ... چون اگر بیاید ، مانند پدرانش شهید خواهد شد ؛‼️ 👌هیچ کارے نمیخواد بڪنے ؛ فقط خودت رو درست ڪن ... دو ڪلمہ 🚫 🚫 🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌ می‌خوایم باهم بشیم یک یار ، یاری برای امام خوبمون پس همتون دعوتین @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
راهیان نور توی اندیمشک یه پادگان هست به اسم حاج یداله کلهر، یه بار آقامصطفی حدود ۲۰۰ نفر از بچه های پایگاه و حوزه بسیجشون رو میبرن اردوی راهیان نور.... روز چهارشنبه نزدیکای ظهر بوده که میرسن پادگان، از اونجایی که آقامصطفی به برگزاری هیأت های چهارشنبه شب مقید بودن تصمیم میگیرن اون شب توی همون پادگان هیأت رو برقرار کنن. اما بلندگو و میکروفون نداشتن. تو حیاط پادگان دوتا بلندگو بوقی بوده، باهمکاری یکی از بچه ها میرن اون دوتا رو باز میکنن و از سربازای پادگان میکروفون میگیرن، ولی به این شرط که تا فردا صبحش هم بلندگوها و هم میکروفون سرجاش باشه. اون شب مراسم پرشوری توی پادگان برگزار شد به طوری که علاوه بر بچه های حوزه، بچه های پادگان هم اومده بودن و حدود ۵۰۰ نفر شده بودن. مراسم ساعت ۱۲ شب تموم شده و آقامصطفی و بچه ها از شدت خستگی فراموش میکنن بلندگوها رو بذارن سرجاش. صبح زود فرمانده پادگان برای مراسم صبحگاه میاد و‌میبینه بلندگوها نیست. عصبانی میشه😡...... رو به سید و دوستش میکنه و میگه شماها هیچی رو جدی نمیگیرید، فکر کردید همه جا پایگاهه که سرسری بگیرید😠 هیچی دیگه.... سید و‌بچه ها میخندیدن🤣 و اون فرمانده ی بنده خدا هم حرص میخورده😖 طرف زنگ میزنه سپاه ناحیه و میگه اینا فرمانده هاشون پدر منو درآوردن😣،وای به حال نیروهاشون. سید هم میخندیده🤣 البته بعدش عذرخواهی میکنن و از دل اون بنده خدا درمیارن.... @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 یه روز به علی آقا گفتم: برای کاری نذر کرده بودم، دعام مستجاب شده؛ قصد کردم یه هیئت برپا کنم و روضه اباعبدالله (علیه السلام) رو بخونیم😌 و آخرش هم به بچه‌ها پیتزا🍕 بدم😋 گفت: واقعا قصد انجامش رو داری؟ گفتم: آره ☺️ همون موقع تلفن همراهش رو برداشت و شروع کرد زنگ زدن به چندتا از بچه‌ها...📲 جمعشون کرد دور هم. بعد به یکی گفت بشین روضه بخون...🏴 اون هم مونده بود... شروع کرد به خوندن... چند دقیقه‌ای دل‌هامون کربلایی شد و تمام :) ♥️ با لبخند و خیلی جدی گفت: خب حالا وقت مرحله دوم نذر شماست. اونم پیتزا دادن به اهل هیئت...🍕✨ به همین راحتی...😌 اصلا معتقد نبود که باید با تعداد خاصی با شرایط خاصی در مکان خاصی روضه و هیئت برپا کرد... هرجا دلش می‌رفت ، بچه‌ها رو دورهم جمع می‌کرد و به یکی هم می‌گفت بخون. ✨ همیشه اولین نفری هم که اشکش جاری می‌شد خودش بود ...💦 🥀 ✨به روایت از:حسین رزمی✨ :) 🥀 @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
♥️ 🎙 مصطفی روز اولی که سر کلاس دانشگاه حاضر می‌شود، هر کسی بلند می‌شده و خود را معرفی می‌کرده. مثلا یکی کارمند بوده یکی دیگر معلم و.. آن زمان مصطفی گاوداری داشت و وقتی بلند می‌شود می‌گوید: من مصطفی صدرزاده هستم گاودار و متاهل 🖐🏻😄 استاد به او می‌گوید: بعید بدانم شغل تو گاوداری باشد، حتما شغل دیگری داری که نمی خواهی رو کنی! مادر شهید می‌گوید شاید به خاطر چهره خیلی مثبت مصطفی، استاد فکر کرده بوده یا اطلاعاتی است یا سپاهی✌️🏻☺️ پدر می‌گوید: مصطفی خیلی خیلی شوخ طبع بود♥️ یک بار در خانه ظرف می‌شست مادرش گفت: چرا ظرف می‌شوری؟ 🧐 گفته بود خانه شهید ظرف شستن ثواب دارد 😌 بعد‌ها شنیدم که مادر شهید قاسمی دانا می‌گفت؛ مصطفی می‌آمد آشپزخانه شروع می‌کرد به شستن ظرف‌ها می‌گفت: ثواب دارد😎 آن موقع‌ها همه این رفتارهای مصطفی را به شوخی می‌دیدیم، چون به قول همسرش اصلا معلوم نبود کی شوخی می‌کند کی جدی است. اما در عین همه شوخی هایی که داشت خیلی جدی بود! ♥️ @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
منم اولش فکر کردم خوش بحالش شده😂 @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
مورد داشتیم طرف زیر برگه امتحانش زده: بای امتحانات دبیرش امضا کرده زده: شهریور میبینمت @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
EitaaBot.ir/poll/3sz4e دوستان حتما تو نظرسنجی شرکت کنین😉 ممــ❤️ــ❤️ــ❤️ــنون
EitaaBot.ir/poll/8i3b اگه چالش رو انتخاب کردین کجا برگزار کنیم؟؟؟