eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.1هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
📍چایخانه حرم مطهر رضوی 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴*کلانتر کوچه* دخترِ خانمِ ...میگفت: تو کوچه بازی میکردیم حمیدرضا هم اونورتر دوچرخه‌سواری می‌کرد. یه دفعه دیدم حمیدرضا داره با کسی بحث میکنه، نگاه کردم، دیدم دو تا پسرِ غریبه با دوچرخه‌هاشون، اومدن تو کوچه و حمیدرضا داره میگه از کوچه‌مون برین. اونا گفتند: مگه تو کلانترِ محلی حمیدرضا گفت: آره من کلانترِ این کوچه‌م. و اونا رفتند مادرِ حمیدرضا با دست به سینه‌ش میکوبید و میگفت: پسرم حواسش به همه‌چی بود، از بچگی غیرت داشت. نقل خاطره از مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ورزشکار بود ⚫️هم تکواندوکار بود و هم هندبالیست. در تکواندو می‌توانست موفق باشد اما در مسابقه‌ای ناخواسته ضربه‌اش باعث آسیب به بینی رقیبش که دوستش هم بود، می‌شود و بعد از آن تکواندو را کنار می‌گذارد. می‌گفت اگر قرار است با ورزش به کسی آسیب بزنم‌، ترجیح می‌دهم آن ورزش را کنار بگذارم...  🎙(نقل از برادر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
با هم برادریم🖐🏻 یک بار سر یک موضوع سیاسی با شوهرم بحثش افتاد. با این که شوهرم ده سال از حمید کوچکتر بود، حمید آمد بغلش کرد و گفت:« آقا ابراهیم ببخشید اگه خوب حرف نزدم. درسته که ما با هم اختلاف نظر داریم ولی با هم برادریم.» شوهرم حسابی خجالت کشید و بهش گفت:« نه حمید آقا چیزی نگفتی که معذرت بخوای.» نقل از خواهر شهید الداغی 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مثل حمید کارش نقشه کشی ساختمان بود. توی خیابان باغ ملی یک دفتر مهندسی داشت و با شهرداری کار می کرد. اهل خیابان گردی و دور زدن های بیهوده هم نبود. همان راه سرکار تا خانه را می رفت و می آمد. کلا سر و کارش با کارهای بیهوده نبود. گاهی وقتی می دید من و مادرم نشسته ایم و صحبت می کنیم، می گفت:«از خودتون بگید چرا انقد راحت مردمو قضاوت می کنید.» شاید اصلا بد کسی را هم نمی گفتیم ولی همش تذکر می داد و می گفت از خودتان حرف بزنید. 🎙(نقل از خواهر شهید الداغی) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴خیلی با حیا و مظلوم بود... از تیپ و قیافه هم چیزی کم نداشت. گاهی دوستانم می گفتند: « داداشت چرا این جوریه. اصلا نگاه نمی کنه. تو خیابون می بینیمش بهش سلام می کنیم. اصلا سرشو بالا نمیاره.» نقل از خواهر شهید الداغی 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💌 سلام رفـیق ...! ✋🏻 رفیق من ، آرزو نڪـن شهیـد بشـی ؛ آرزو ڪـن ... مـثل شهـدا زندگـی ڪـنی ... ♡ 🌷 ‎‎‌‌‎🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴عضو بسیج نبود اما بسیجی زندگی کرد او سابقه عضویت در بسیج را نداشت اما بسیجی زندگی کرد. حمیدرضا پسر آرامی بود و اگر ظلمی به خودش می‌شد از آن می‌گذشت و همیشه سعی می‌کرد از دعوا و اختلاف پیشگیری کند. اما در برابر ظلم به دیگران نمی‌توانست ساکت بماند. یادم هست یک بار چند نفر را دید که از کودک زباله‌گردی می‌خواستند برقصد تا به او پول بدهند. با دیدن این صحنه نتوانست سکوت کند و سراغشان رفت و خواست دست از این کار زشت بکشند. بعد کودک زباله‌گرد را از دست آنها نجات داد. از همسایه‌ها تحقیق کنید همه از آرامی و خوش برخوردی برادرم تعریف می‌کنند. آن شب هم با دیدن این صحنه و این‌که خودش دختری همسن دختر گرفتار داشت‌، برای دفاع وارد عمل شد‌. حتی می‌بینید با چاقوکشی آنها بازهم دفاع می‌کند 🎙(نقل از برادر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ترسی نداشت❗️ چند ماه پیش دوستانم تعریف می‌کردند که عده‌ای مزاحم ناموس مردم شده بودند و برادرم با این که با پنج نفر روبرو شده بود، اما از زخمی شدن و مصدومیت، ترسی نداشت. و با اراذل و اوباش برخورد کرده بود. 🎙(نقل از برادر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌داشـتم فکر می‌کردم کـه، این مصرع باید کامل شه و این شد که قلم نوشت؛ صد پسر در خون بغلتد گُم نگـردد دختـری، کـاش، آن دختر بفهمد غیرتِ آن صد پسر💔..." ‎‎‌‌‎ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR