برای پوشیدن لباس پاسداری کلی نذر و نیاز کرد
او عاشق لباس سپاه و پاسداری بود و برای پوشیدن این لباس کلی نذر و نیاز کرد و از ما می خواست که برایش دعا کنیم و بالأخره اوایل دهه 80 وارد سپاه شد با این که قراردادی بود و رسمی نشده بود از شوق سر از پای نمیشناخت و عاشقانه خدمت میکرد.
خیلیها نمیدانستند علی چهکاره است و معمولاٌ خودش هم بروز نمیداد. بعد از 5 سال رسمی شد. این اواخر یک چاپخانه راه انداخت که در آن کار چاپ بنر انجام میداد. اکثراٌ هیئتیها و بسیجیان شهر ری علی را میشناختند ، از بس که بنر با تخفیف و رایگان برای مراسمهای مذهبی و شهدا میزد. همه بنرهای مراسم شهدای گمنام را رایگان چاپ میکرد. گاهی به او ایراد میگرفتیم که چرا اینقدر بنر رایگان میزنی؟ میگفت:«کار فرهنگی است اشکال ندارد.»
🎙راوی: پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در ایام فتنه ۸۸ 🔥برای ایجاد آرامش و دفاع از ولایت فعال بود
علی در ولایت ذوب شده بود و اعمال و رفتارش همه تابع ولایت بود. او همیشه آماده فداکردن جان در راه حفظ اسلام و حریم ولایت بود. نمونه بارز آن ایام فتنه ۸۸ بود. در این مدت روزها در خانه نبود نمی توانست در برابر کسانی که مقابل ولایت فقیه قد علم کرده اند، بی تفاوت باشد.
اگر می توانست از محل کار خود مرخصی می گرفت و برای ایجاد آرامش در جو غبارآلود فتنه، به همراه بسیج به خط دشمنان ولایت می زد.
گاهی می گفتم: «کمتر برو در میان این شلوغی ها» می گفت: «اگر ما نرویم، آقا تنها می شود. من نمی گذارم ولایت تنها شود.» او همیشه گوش به فرمان رهبر بود. سخنرانی ایشان را گوش می کرد و از بین حرف های آقا خط مشی تعیین می کرد. با کسانی که نسبت به فرامین رهبری کاهل بودند، صحبت و تلاش می کرد آنها را مجاب کند که نسبت به ولایت آماده و بیدار باشند.
🎙راوی:پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃خاطره ای از شهید علی امرایی🍃
اولین برنامه ی فرهنگی که بعد از فرمانده شدنش توی مسجد گرفت،نمایشگاه دفاع مقدس بود.
یه روز بهم گفت :
میخوام تو حیاط، نمایشگاه درست کنم.
منم گفتم :باشه ولی فکرنکنم بشه. آخه فضا جوری بود که نمی شد کار کنیم.
گفت "کار شهدا رو زمین نمیمونه"
فردا ی اون روز شروع کردیم به کار.
اولش هیچ کس باور نمی کرد تو فضای حیاط مسجد بشه اینقدر قشنگ کار کرد. ولی بعدش همه متعجب بودن.
یادمه یکی از فرماندهان سپاه اومد برای سر زدن.
واقعا لذت برد از این همه پشت کار و گفت واقعا زحمت کشیدین و کارتون قابل تحسینِ
یه کار قشنگی که انجام داد این بود که تو نمایشگاه دفاع مقدس یه جایی که خیلی دید داشت،عکس شهدای مدافع حرم که رفیقاش بودن رو زده بود.
شهید بیضائی
شهید خلیلی
از جیب خودش تمام خرج نمایشگاه رو داد. بدون اینکه به کسی بگه ...
زمان بازدید از نمایشگاه که شد با عجله اومد تو حیاط گفت بریم.
گفتم علی کجا؟
گفت: بریم به خانواده شهدا سر بزنیم.
با چند نفر از ریش سفیدای محل ،به تک تک خانواده شهدا سر زد.
خانواده هاشون خیلی خوش حال شده بودن .
یاد اون موقع ها میافتم میگم:
واقعا علی برا شهدا از جون گذاشت
که آسمونی شد.
دل همه رو یه تکونی داد....
آخه اون موقع ها کسی مثل الان شهدای مدافع رو نمیشناخت ولی اون با عکسایی که از اونا میاورد و خاطراتی که تعریف میکرد، باعث شدخیلی ها مدافعان حرم وشهدای مدافع رو بشناسن...
🎙راوی:رفیق شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر جا برم دلم پر میزنه به کربلا
هر #اربعین دلم سر میزنه به کربلا
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الکربلا💔
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خیلی خیلی ساده
یادش بخیر بهمن 93 بود همه اهالی محل را به سوی پایگاه فراخواند. به من گفت: (انقلاب کردن که ما ساکت بشینیم باید تو محل یه تحولی رخ بده)
با خودم گفتم کارم در اومد .
دو تایی رفتیم وسایل آتیش بازی رو گرفتیم. بعد از نماز همرو به پشت بام مسجد دعوت کرد برا بعضی ها خیلی جالب بود برا اولین بار اومده بودند شروع کرد به تکبیر گفتن «الله اکبر..... مرگ بر آمریکا ......»
همه بعد از علی آقا تکرار میکردند یادمه یه جمله ای داشت : تاکید میکرد: " ویتامین c داره بگو مرگ بر اسراییل...""
ههههههه.....😁
یه بنده خدایی رو هم دعوت کرده بود راجع به خاطرات انقلاب صحبت میکرد ......
داش علی امسال دلمون برای بانگ الله اکبرت خیلی تنگ شده بود شمایی که یادمون دادی همیشه پشتیبان این انقلاب باشیم. همیشه یادت هستیم.
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌸یک خیر به تمام معنا 🌸
شهید امرایی عضو نیروی قدس سپاه بود، اما در میان مأموریتها و مشغله هایش در بسیج هم فعالیت میکرد و فرمانده پایگاه بسیج مسجد سیدالشهدا(ع) بود. فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی علی که رویکردی خیرانه داشت، نقطه عطف زندگی او به شمار میرود.که شاید راز شهادت علی را باید در همانها جستجو کنیم
«بعد از شهادت پسرم فهمیدیم که او یک خیر به تمام معنا هم بود. همان اولین روزهای شهادتش مقابل در ایستاده بودم که دیدم یک پیرزن آمد و با دیدن اعلامیه علی خیلی تأسف خورد. بدون اینکه بداند پدر شهید هستم با حالت خاصی از من پرسید این جوان کی شهید شد؟
پرسیدم علی را از کجا میشناسی؟
پیرزن شروع کرد به گریه کردن و گفت: زمستان دو سال پیش ما بخاری نداشتیم و از سرما به زحمت افتاده بودیم. نمیدانم شهید از کجا فهمیده بود بخاری نداریم که یک بخاری برایمان خرید و به خانهمان آورد.»
🎙راوی:پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
علی مجموعأ هشت یتیم را سرپرستی میکرد🌸
علی دو خط تلفن داشت که یکی در سوریه مفقود شد و دیگری در منزل بود. چند روز بعد از شهادت گوشیاش زنگ خورد و دخترم جواب داده بود. خانمی قصد داشت علی را برای افطار دعوت کند. از کمیته امداد تماس گرفته بود و به دخترم گفته بود که مراسم دیدار با حامی داریم. دخترم متوجه منظورش نشده بود و گفته بود که علی در سوریه به شهادت رسیده است.کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که دو خانواده و سه یتیم تحت پوشش حمایت مالی علی بودند. یعنی علی مجموعاٌ هشت یتیم را سرپرستی میکرد. تازه بعد از یک عمر زندگی با علی فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج میکرد. من که مادرش بودم، نفهمیدم علی چه کاری میکرد✨
🍃علی اصغر 6 ماهه را به سرپرستی قبول کرد
بهجای علی ما به مراسم کمیته امداد رفتیم. آن خانوادهها را از نزدیک دیدم. آنها هم به مراسم چهلم علی آمدند. مسئولین کمیته امداد خواستند پروندهها را ببندند ولی همسرم اجازه نداد و گفت: «خودم مخارج آنها را به جای علی میدهم. علی برای سرپرستی ایتام به کمیته امداد شهرری مراجعه نکرده بود و برای این که کسی نفهمد به کمیته امداد منطقه دیگری رفته بود. از آنجا یتیمها را انتخاب کرده بود. مسئول طرح اکرام ایتام میگفت: «روز اول آقای امرایی گفت میخواهم یک علی اصغر و یک زهرا در بین ایتام باشد. و ما هم یک علی اصغر 6 ماهه در بین ایتام برایش انتخاب کردیم.
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#دوچرخه_آسمانی🚲
🍃علی اصغر ، همان یتیمی که شهید علی امرایی سرپرستی اش را به عهده گرفته بود زمان شهادت علی نه سال داشت
میگفت: یک بار علی آقا به من گفت دعا کن شهید بشوم تا برایت یک دوچرخه بخرم. علی اصغر هم گفته بود عمو اگر تو شهید شدی چطور برایم دوچرخه میخری؟
شهید در جوابش گفته بود برایت یک دوچرخه آسمانی میخرم.
بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرم دوچرخه ای برای علی اصغر خریدیم🍃
🎙راوی:پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دشمنان به جای حاج قاسم❤️ ماشین علی را زدند
علی به همراه شهیدان حسن غفاری و محمد حمیدی پنجم ماه مبارک رمضان، ساعت 11 صبح با زبان روزه آماده مأموریت شدند.
علی آقا مرتباٌ به دوستانش میگفت: «من امروز به شهادت میرسم و شب بعدی درمیان شما نیستم.»
آن روز دشمن برای ترور حاج قاسم سلیمانی کمین کرده بود. قرار بود که حاج قاسم🌹 ابتدا از آن معبر عبور کند ولی به فاصله یک ساعت علی و شهید غفاری و حمیدی که در خودرو پر از مهمات و سلاحهای انفجاری سوار بودند، زودتر از معبر مورد نظر عبور میکنند و مورد هدف موشک قرار میگیرند.
شاید خیلی پیش تر از اینکه سردار قاسم سلیمانی❤️ را به شهادت🌹 برسانند، بسیاری از شهدای مدافع حرم همانند نحوه شهادت او مظلومانه مورد هدف دشمنان تکفیری، امریکایی و صهیونیستی قرار گرفتند و توصیفات شهادتشان همچون حاج قاسم در ذهن خانواده هایشان ثبت شده است.
یکی از این شهدا شهید علی امرایی است که همانند فرمانده اش اما ۴ سال قبل از او به شهادت رسید. علی هدف موشکی قرار گرفت که سردار سلیمانی🌹 را نشانه رفته بود اما تقدیر بر این بود که علی برود و فرمانده ۴ سال دیگر در این میدان نقش آفرینی کند✨
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پیکر اربأ اربای علی را حاج قاسم🌹 از روی انگشتر شناسایی کرد💍
بعد از یک ساعت که خود سردار با همراهانش به محل شهادت بچهها میرسد، خیلی متأثر میشود و به گفته همرزمان شهید خیلی گریه میکند.🥀💔
حاج قاسم دست علی آقا را از روی انگشترش شناسایی کرد و با وجود اصرار اطرافیان، خودش پیکرهای ارباٌ ارباٌ شده را جمع کرد. به همین دلیل بخش زیادی از بدن علی همانند وصیتش همانجا در خاک سوریه باقی ماند.
بعداٌ دوسه بار به خواب خانواده آمد و گفت: «قرار نبود این دست هم برگردد ولی برای نشانه یک دستم برگشت.»
بعداٌ که حاجی هم شهید و دستش از بدنش جدا شد، "روضه دست" دوباره برای ما زنده شد.💔
🎙راوی:پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹ماجرای وصیتنامه✉️
پیدا شدن وصیتنامه شهید علی امرایی ماجرایی شنیدنی دارد که حقیقت زنده بودن شهدا را برایمان بازگو می کند. مادر شهید ماجرای پیدا شدن وصیتنامه پسرش را این طور بیان میکند: یک روز بعد از شهادت علی به دنبال وصیتنامه اش گشتیم اما پیدایش نکردیم.
گذشت تا اینکه در شب هفدهم ماه رمضان، نوه دختری ام ملیکا خواب علی را میبیند و او به ملیکا میگوید برو وصیتنامه مرا از کتابخانه ام پیدا کن. ملیکا فردایش میرود و هرچه می گردد تنها دستنوشته های دایی علی را پیدا میکند. ناامید نمیشود و شب نوزدهم ماه رمضان به سر مزار دایی اش میرود و می گوید دایی خودت کمکم کن.
از بهشت زهرا برمی گردد و باز سر کتابخانه می رود و آن قدر می گردد تا اینکه وصیتنامه را داخل یک پاکت چسب شده و امضا کرده پیدا میکند. شب بعدش علی به خواب ملیکا میآید و از او تشکر می کند.🌸
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR