eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.3هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
5.7هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل خاطره از از کوچکی گوشش با آشنا بود. توی سن کودکی معمولا درب ماشین لباسشویی رو باز می کرد دستش می گرفت و سرشو نزدیک در ماشین لباسشویی می کرد و شروع می کرد با صوت زیبا به قرآن خوندن☺️😁 صداش توی ماشین لباسشویی می پیچید و خوشش میومد😉😄 بعضی مواقع من ای از رو بارها و بارها تکرار می کردم تا حفظ کنم، مسعود می گفت: من شدم شما هنوز نشدی! ؟😕😄 و شروع می کرد قسمتی از آیه رو از حفظ می کرد. توی خونه بعضی مواقع آیاتی رو با صوت زیبا تلاوت می کرد. بهش می گفتم: صدات خیلی قشنگه، برو کلاس. در جواب فقط لبخند میزد😊😊😊 وقتی به جلسه قرآن میرفتیم و نوبت تلاوت مسعود میشد خیلی ساده و فارسی قرآن می خوند. قبل از شهادت مسعود، شبکه قرآن هر روز ساعت شش صبح یک جز قرآن پخش می کردند و تلویزیون ما معمولا روشن بود. مسعود نیم خیز به سمت تلویزیون می نشست و با دقت به تلویزیون نگاه می کرد. نمیدونستم آیات قرآن رو با دقت می خونه یا داره ترجمه رو می خونه🤔 هرگز سوال نکردم، ولی همیشه از این نوع نشستن و دقتش لذت می بردم☺️😊☺️... 🌸به نقل از مادر شهید🌸 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
نقل خاطره از و 😂 یه روز طبق معمول رفتم فرودگاه سپهر دیدم مسعود جلوی آشیانه ایستاده بود (تو اون دوران مسعود دوران خلبانی شو تموم کرده بود و داشت به اصطلاح خلبانا ساعت پرواز پر می کرد تا به استادی برسه) بعد از سلام و احوال پرسی دیدم مسعود هی میخنده و یهو جدی میشه . متوجه شدم هروقت استاد قنبری از دفترش که کنار اتاق دیسپچ(برج مراقبت) بود میومد بیرون مسعود خندش قطع میشه🙄🙄🙄 ... پرسیدم چی شده؟ گفت مثل هر روز با استاد قنبری یه پرواز دوتایی رفتیم که بعدش پرواز سولویی(تنهایی) انجام بدم که ساعت پرواز پر کنم. تیک آف کردیم رفتیم بالا ، همه چی اوکی بود اومدیم نشستیم استاد به من گفت خیلی خوب بود خودت تنها پرواز کن، منم تنهایی تیک آف کردم ، تازه داشتم ارتفاع می گرفتم یهو😵 یه صدای بوم💥🗯💥 شنیدم . هی به اینور اونور نگاه کردم گفتم شاید صدای موتور بوده به اینسترومنت ها (گییج، عقربه ها) نگاه کردم دیدم همه چی نورماله، همش دنبال دلیلش بودم....نگو بالشی که استاد قنبری همیشه تو پرواز ازش استفاده میکردیادش رفته بود برداره تو پرواز باد زده رفته تو موتور😂😂😂😂 هی میخندید نمیتونست تعریف کنه😂😂😂 باخنده میگفت : حسین بالشه پوووووودر شد😂😂😂 منم گفتم چیزی نشد!!؟😳 موتور نرفت!!؟ بازم با خنده گفت : نه بابا 😂اومدم نشستم تازه فهمیدم بالشه استاد قنبری بوده که رفته تو موتور، تو همین حین استاد قنبری دوباره اومد بره آشیانه با مسعود چشم تو چشم شدن استاد قنبری با پرستیژ خاص خودش از چند متری ما به مسعود گفت : مقصر تویی که وقتی میخوای بری پرواز وسیلتو (پرنده) چک نمی کنی😡 مسعود با مظلومیت و یه لبخند خیلی ریز گفت:😔😳☺️ استاد من چیکار کنم!!؟ ، شما بالشو جا گذاشتی... یکم باهم بحث کردن و تقصیر همدیگه انداختن تا استاد قنبری رفت تو اتاقش منو مسعود شروع کردیم به خندیدن و مسعود دوباره تعریف می کرد و می خندیدیم ... خوشبحال هردوشون که الآن پیش اربابشون امام حسین علیه السلام خندون هستن... ان شاءالله شفیع ما باشن... شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات 🎙به نقل از دوست شهید 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سال ۹۱ با مسعود و چند تا از بچه های گردان قسمت شد مشرّف شدیم برای عمره مفرده. از فرودگاه جدّه با اتوبوس رفتیم سمت محل اسکان تو شهر مدینه. به بچه ها گفتم خدا کنه هتل نزدیک مسجد النبی(ص) باشه، برای زیارت راحت بریم حرم؛ وقتی رسیدیم متوجه شدیم که هتل دقیقا تو خیابون مسجد النبی(ص) هستش. خیلی خوشحال شدیم. گفتم پنجره اتاقمونم رو به حرم باز بشه عالی میشه. به من و مسعود و دو نفر دیگه یه کلید دادن و اتاق ما مشخص شد کدومه. رفتیم بالا، کلیدُ انداختم درو باز کردم زود دویدم سمت پنجره و پرده رو زدم کنار دیدیم به به دقیقا روبروی مسجد النبی(ص) هستیم😍😍 کلی داد زدیم و خوشحال شدیم...😍😍 دیگه همش مسجدالنبی(ص) بودیم، ساعتهایی ام که بقیع باز بود برای زیارت اهل بیت (ع) می رفتیم بقیع. چند روزی که گذشت گرمی هوا😰😩، کم خوابی و البته غذاهای هتل😜 و خنکی اتاق😂... بععععله یه خواب درست حسابی😴😴، پرده هارو میکشیدیم و میخوابیدیم😴😴 حسابی تنبل شده بودیم. گفتم آقا اینجوری نمیشه، کِرِخت شدیما همش میخابیم. با شوخی و کتک کاری پتوها رو از روی بچه ها کشیدم و گفتم بریم حرم بسه چقدر میخوابید😤 با مصیبت بیدارشون کردمو رفتیم حرم. ولی دیگه از فردا ول کن من نبود😫 چشمم و میذاشتم رو هم میومد بیدارم میکرد میگفت: آقای برادر پاشو، پاشو دیگه، مگه ما کِرِختِ شماییم 😂 پاشو بریم حرم😂 میگفتم بابا تازه اومدیم استراحت کنیم😩 حالا بعداً می ریم. میگفت: نه تو مارو کِرِختِ خودت کردی پاشو بریم😂😂😂... 🎙به نقل از دوست و همرزم شهید 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌼 "اگہ‌یہ‌روزخواستےتعریفےبراے شهیدپیداڪنے، بگو شهیـد یعنے باران.🌧 حُسْنِ‌باران🌧این‌است ڪه‌زمینےست،ولــے آسمانےشدھ‌است؛ وبہ‌امداد‌زمین‌مےآید..."🦋 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
[ شهيد مسعود عسگري] مسعود يه راننده حرفه اي موتور و ماشين بود براي بخشي از... ادامه خاطره👇 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
[ شهيد مسعود عسگري] مسعود يه راننده حرفه اي موتور و ماشين بود براي بخشي از فعاليت هاش دوره هاي مختلفي در زمينه خودرو و موتور گذرونده بود و مثل هميشه تو دوره ها درخشيده بود.هر موقع موتور سنگين دستش بود تازه انگار بال و پر گرفته بود و حسابي باهاش از خجالت آسفالت كف خيابون در ميومد. و برعكسش من،تاحالا موتور سوار نشده بودم. يه روز اوومد و گفت: بايد رانندگيت خوب باشه و همينطور موتور سواري. گفتم :سخته،تو خودتو نگاه نكن از بچگي سوار موتوري. گفت: تو بيا من درستش ميكنم. بعد از مدتي بالاخره تونستيم شروع كنيم، كلاس خصوصي ما شروع شده بود. روز اول جاي كلاچ و ترمز جلو رو هم قاطي ميكردم. چند روز درميان، بعد از ظهرا ميرفتيم آموزش و تمرين يه بيست روزي گذشته بود كه ديگه خيالش ازم راحت شده بود، روي موتور و پشت من كمتر حرص ميخورد. ميرفتم و ميومدم واسه خودم.البته تو خيابونهاي نه چندان شلوغ. اوضاعم روي موتور خوب شده بود،حالا ديگه مثل روزهاي اول مردم پشت سرم به خاطر آروم رفتن و گير كردن وسط خيابون بوق نميزدن،تازه هر از گاهي من يه راننده ناشي پيدا ميكردم و به تلافي روزهاي اول پشتش بوق ميزدم، خيلي از دستم شاكي ميشد.خودش هم كلا با بوق كاري نداشت. اما همچنان تو اصل كار مهارت لازم رو پيدا نكرده بودم. تو خيابونهاي باريك و شلوغ و ترافيك خوب نميتونستم از بين ماشينها راه باز كنم و حركت كنم و معمولا كند بودم. يه روزي مثل هميشه تو شهر ميچرخيديم و من راننده بودم، رسيديم به ترافيك و سرعتمو كم كردم تا آروم از كنار ماشينها رد بشم،بين دوتا ماشين فاصله كمي بود .البته به نظر من كم بود و مسعود ميگفت زياد هم هست. گفت: براچي آروم ميكني،موتور رو از شتاب ميندازي از اون بين رد شو ديگه. گفتم: نميتونم يه وقت ميزنيم به ماشين مردم، گفت تو برو و جلوتر رو ببين و فرمون رو صاف نگه دار رد ميشيم. با همون سرعت زياد،خيلي خوب از وسط دو تا ماشين رد شديم. بعدش بهش گفتم :خوب رفتم استاد؟خدايي با چند سانت فاصله خوب رفتما... خنديد و گفت: تو نميري كه! من دارم از پشت همش حركت موتور رو اصلاح ميكنم.اگه ول كرده بودم كه زده بودي به هر دوتا ماشين. گفتم :نه بابا.خودم رفتم. گفت :فكر ميكني برا چي تو اين مدت يه تصادف هم نداشتيم...! تازه متوجه شدام كه چي ميگه. اون موقع بود كه فهميدم خيلي مونده تا بشم "موتور سوار". ------------------------- 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
•°~🪴✨ یه روز با مسعود و يكى از دوستان رفته بودیم یه منطقه رو براى كار آموزشى شناسایی کنیم اینقدر اين طرف، اون طرف رفتیم تا آخرش نفهمیدیم کجاییم😐 چطوری باید برگردیم دوستى كه همراهمون بود پرسید حالا از کدوم طرف باید برگردیم مسعود به شوخی انگشتشو کرد تو دهنش بعد گرفت سمت باد 😅 و گفت از این طرف بايد برگرديم درست مارو برگردوند سر جای اولمون.🙂 🌺 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید مدافع حرم مسعود عسگری ...♥️! 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
چند سال پیش مشکلی داشتم که دو سال شده بود به هر دری میزدم حل نمیشد ، تا اینکه از طریق تلویزیون مستندی که در مورد آقا مسعود بود رو دیدم ، . همون روز بهشون گفتم مگه نمیگن شهدا زنده هستن !! پس اگه هستی و صدای منو میشنوی مشکلم رو حل کن ، منم قول میدم یادبود شما رو تا حد توان نشر بدم در عرض ۴۸ ساعت مشکلم به لطف خدا و وساطت گل پسر شما حل شد ، حدودا ۵ سال پیش بود، . از اون سال تقریبا سعی کردم یادبود ایشون رو به طرق مختلف نشر بدم ، . اوایل از طریق چاپ بر روی برگه و توزیع بین مردم ، بعد از طریق تهیه فایل و انتشار از طریق تلگرام و یه دو هفته پیش تصمیم گرفتم از طریق اینستاگرام این کار رو انجام بدم خیلی به ایشون ارادت دارم من برای آقا مسعود هر زمان میرم مشهد دعا میکنم و براشون یه جلد قرآن وقف حرم امام رئوف کردم و از طریق یکی از دوستانم در لندن تا حدی یادبود شهدا رو نشر میدیم البته در حد توان و بین دوستان... من حجابم رو مدیون شهدای مدافع حرم هستم و از طریق این عزیزان الان روی حجاب و نماز مقیدتر شدم . قبلا خیلی روی این مسائل حساس نبودم و زیاد با مفاهیم شهید و شهادت ارتباطی نداشتم . به نظرم شهدای مدافع حرم باعث یه بیداری جدید در جامعه شدن . 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💌 🌹شهـــید مسعود عسگری ما نباید به نزدیک بشیم و باید برای خودمون ترمز بذاریم، اگه بگیم فلان کار به گناه نزدیکه ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله‌ای نداریم... پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب‌گرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم... 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خاطره دوست و همرزم شهید: 😂 یا رفیق من لا رفیق له یادمه وقتایی که مابین عملیاتها بیکار میشدیم بچه ها دست به خلاقیت و اختراع میزدن 😇مسعودم که تو این کارا صاحب سبک و تفکر بود 🤔بیکار نمی نشست. چون هوا سرد بود بچه ها با ماشین میرفتن جعبه موشک کاتیوشا می آوردن آتیش 🔥روشن میکردیم و دور اون جمع میشدیم بساط چای و تخم مرغ صبحونه و شوخی و خاطره و سربه سر هم گذاشتن دور این آتیش بود که از روز اول که ایام محرم بود مسعود و چند نفر دیگه تو پادگانی که تو عقبه بود این آتیش و به نیّت ایستگاه صلواتی برای هئیت و ماه محرم درست کردن 🙃و بعد از اعزام به منطقه عملیاتی اونجا هم از روز اول آتیش روشن شد و تا روز آخر خاموش نشد.🥀 بگذریم... وقتی بچه ها میرفتن برای آوردن جعبه، مسعود🌺هم برای کمک میرفت و مقدار زیادی خرج پرتاب از توپخونه میگرفت برمی گشت اختراعات شروع میشد😁. با ظرف نوشابه و لوله بخاری و وسایل دیگه شروع می کرد موشک درست کردن. اول اصلا پرتاب نمیشد😐 اما به مرور زمان با برطرف کردن ایرادا تا ده بیست متر پرتاب میشد 😍و مسعود هم بلند بلند میخندید💕 و کلی ذوق زده میشد،😃چند نفرم اومدن رقابت کنن که اصلا کارشون قابل مقایسه نبود🙁. بهش میگفتیم مسعود تهرانی مقدم...😅 شادی روح شهدا علی الخصوص شهید و شهید مسعود عسگری صلوات 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید مدافع حرم مسعود عسگری 🌹... 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
21.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد... 🕊 ☘️ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌷امام علی علیه السلام : فرصت ها همانند ابر می گذرند. پس هرگاه فرصت خیری پیش آمد آن را مغتنم بشمارید. 📗 حکمت ۲۱ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏‌ دستخط استاد شهید نادر طالب زاده که روی سنگ قبرش حک شد! کاش ما هم به این واقعیت مومن و عامل بشیم! ‌ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💣 گلوله‌ توپی که رویش نوشته : محمدزمان ولی‌پور ✍️ جلب رضایت مادر برایش اهمیت داشت. تمام این سال‌ها تلاش می‌کرد کاری نکند که دل او را از خودش برنجاند. مرتبه اول وقتی عزم رفتن کرد دید مادر محزون و دلشکسته او را از رفتن منع می‌کند.چیزی نگفت. فردایش دوباره عزم رفتن کرد. این بار دست مادر را بوسید و گفت: خواب دیده‌ام گلوله توپ یا خمپاره‌ای می‌آید که رویش نوشته شده: محمدزمان ولی‌پور... 🚀گلوله‌ای که فقط یک ماموریت داشت گلوله توپ از میان آن همه جمعیت راهش را پیدا کرده بود. این شاید همان گلوله‌ای بود که شیخ در خواب دیده بود. آن گلوله فقط یک ماموریت داشت که باید انجام می‌داد. آمد و درست نشست زیر پای شیخ.... (منبع کتاب مسافر ملکوت نوشته حجت الاسلام سید حمید مشتاقی ) شهید محمد زمان ولی پور از طلاب حوزه علمیه جعفریه رستمکلا(مازندران) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
این اواخر وقتی نماز می خواند حالات عجیبی پیدا می کرد. مثلا بارها دیده بودم که در قنوت نماز، دستش را به صورتش می زد! یکبار با سماجت از احمد علی پرسیدم: باید بگی چرا توی نماز به خودت سیلی می زنی؟ اینقدر اصرار کردم تا گفت: من در نماز بخصوص در قنوت، حالاتی برایم ایجاد می شود که باطن عالم و بهشت و نعمتهایش را می بینم، اما علاقه ای به دیدن آنها ندارم. ✅من باید در نماز وظیفه عبادتم را درست انجام دهم، لذا به صورت خودم می زنم تا از این حالت خارج شده و مشغول نماز باشم... 📙برگرفته از کتاب عارفانه(ویرایش جدید) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠تمرین خودسازی و ندیدن خود «وَ ما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ رَمىٰ»؛ اگر تیر هم زدی، خیال نکن که تو تیر زدی. اگر انسان بخواهد به این مرحله برسد که خودش را نبیند، می خواهد. یک دفعه نمی‌تواند به این مرحله برسد. تمرین را باید از کم شروع کرد. کم یعنی مخالفت‌های ابتدایی و کوچک با خواسته‌های ابتدایی و به ظاهر کوچک که نتیجه آن، است. ✍🏻 اثر 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
-پنجشنبھ ها بھ یاد ســࢪدار شھــید حاج قاسم سُلیمانے♥️ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️شهدا فرمودن که شب جمعه مارو یاد کنید تا ماهم شمارو یاد کنیم حاج قاسمو یاد کنیم که به جامون حرم امام حسین نه، خود آقارو زیارت کنه... 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔰 " اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا ♥️ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✍🏻از شهدا تا شهدا... یکی از مزیت‌های ارتباط با شهدا دیدن زندگی از منظر آن‌هاست... و رسیدن به دیدگاه شهدا زیبایی‌های جهان که بر همه امور آن حاکم است را فاش میکند...✨ شهدا از عمق جانشان بر این اعتقاد بودندکه، خداوند هرآنچه که خیر است در مسیرشان قرار میدهد...🌸 ⇚ و هر مانعی در راه انسان برای بالا رفتن در مسیر معنوی است...🕊 برای همین شکست های عجیب و سنگین در هیچ مقطعی باعث سرگردانی و عقب نشینی انسان‌هایی که در راه قرار گرفته‌اند نشده و نمی‌شود...✔️ حاج قاسم سلیمانی در رفاقت چند ده ساله‌اش با شهدا این دیدگاه را با همه وجودش درک کرده بود و معنای واقعی ⇚ یقیناً کُلهُ خَیر ⇛ را می‌دانست... و همین نگاه خیر به زندگی؛ ابرقدرت‌های جهان را در برابر او به ذلت کشانده بود...💫 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
گاهی لبخند گاهی بغض گاهی اشک گاهی سکوت دلتنگی از بین نمی رود هر روز یکجور خاص دلتنگ توام 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌹حاج قاسم سلیمانی: حضرت آیت‌ الله خامنه‌ای را مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی شماست. 🔰بخشی از وصیت‌نامه سردار سلیمانی 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا