#خاطراتِتفحص
هدیه شهدا به گروه تفحص 🌺
روزی در منطقه حاج عمران دنبال شهدا میگشتیم مطمئن بودیم پیکر چند تن از شهدای عزیزمان در همان نقطه جا مانده است، روزانه حدودا 8 الی 9 ساعت با مشکل قطعی برق مواجه بودیم هوا سرد بود برف زمین را فرا گرفته بود، نفت هم نمیتوانستیم پیدا کنیم از لحاظ گرمایشی دچار مشکل شدید بودیم به طوری که 48 ساعت بدون نفت سرکردیم هوا به شدت سرد و استخوانسوز بود، حتی بیل مکانیکی هم به زور در آن شرایط سخت و یخبندان قادر به کار بود..
برادر گلمحمدی با بیل مکانیکی در حال کار بود میخواستند جای بیل را عوض کنند بیل زمین را شکافت، در میان تعجب و ناباوری جمع، پیت پر نفت مربوط به دوران دفاع مقدس یعنی اوایل سال 62 پیدا کردیم.
شهدا نخواستند همرزمانشان در سرما اذیت شوند. این به جز نعمت شهدا، به جز صداقت شهدا، به جز راه حق شهدا که مایه خیر و برکت است، چیز دیگری نیست...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#خاطراتِتفحص 👇🏼
🔻از رویای صادقه تا پیداشدن پیکر دو شهید
🔵سال 70 در منطقه عملیاتی والفجر 4 یک جایی هست به نام قله 450، در آنجا خیلی شهید پیدا کردیم شاید حدود 30 شهید، بعد از آن زمان، بیشتر شهدا را از طریق اطلاعات و کروکی اسرا و رزمندگانی که آن زمان در مناطق عملیاتی بودند پیدا میکردیم.
🔹قرار شد فردای آن روز منطقه دیگری را کاوش کنیم، من آن شب خواب دو شهید دیدم که به من میگویند شما دو نفر را جا گذاشتهاید بعد شهدای عزیز رو به من کردند و جای خودشان را با دست به من نشان دادند و به من گفتند ما را هم با خودتان ببرید.
جریان خواب را با اعضای گروه در میان گذاشتم و از آنها خواستم به همان مکانی که روز گذشته تفحص کرده بودیم برگردیم، به بچهها گفتم باید این سنگها را برداریم خدا گواه است همان جایی که در خواب به من نشان داده بودند با همان کیفیت آن دو شهید را پیدا کردیم...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#خاطراتِتفحص
#زیارت_عاشورا
🔻ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود❌
#شهدا خودشان را نشان نمی دادند🖐🏻
شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری #شهدا بود نماز را خواندیم. سپس در حضور #شهدا یکی از برادران با حال عجیبی خواندن #زیارت_عاشورا را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت : "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی ..." که یکباره پیکر یک #شهید به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود .
بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم . باورش سخت است . اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد :
#الله_اکبر ... #شهید... #شهید...
به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم . شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود . همه می گفتند : #زیارت_عاشورا کار خودش را کرد .
پیکر #شهید کاملا از خاک خارج شد . اما هر چه گشتیم از #پلاک او خبری نبود! او یک #شهید_گمنام بود . ما پس از پایان #زیارت_عاشورا همگی #شهدا را به حق سید و سالار #شهیدان قسم داده بودیم . حالا به همراه پیکر این #شهید_گمنام به جز سربند زیبای #یا_حسین_ع کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد .
روی آن کتابچه نوشته شده بود :
#زیارت_عاشورا
📚کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹
#شهدای_گمنام🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR