🕊خاطراتےازکرامات #شھیدعباسآسمیہ🌷
🔸قسمت چهارم
اگه خاطره کربلا و همسفری بنده و کاروانمون با این شهید بزرگوار رو خوانده باشید متوجه میشید که من عکس شهید رو در ابعاد A3 چاپ کردم و هرجا رفتم زیارت، با خودم بردم حتی وقتی رفتم حرم حضرت ابوالفضل ، متاسفانه فقط سرداب برای زیارت خانم ها باز بود و ضریح اصلی به دلیل ازدحام جمعیت فقط مخصوص آقایان بود ،دلم خیلی شکست خیلی دوست داشتم عکس #شهید_آسمیه رو به زیارت حضرت عشق ببرم ،در همین فکرها بودم که خودم رو در ورودی حرم حضرت ابوالفضل دیدم و همینطور خیره به حرم بودم، در همین حین خانم جوانی اومدند و از خادمی که در بخش آقایان بودن خواهش کردند که چفیه شون رو ببرن و به ضریح حضرت عشق متبرک کنند ،آقای خادم بنا به وظیفه ای که داشتند نمیتونستند این کار رو انجام بدند و با لهجه ی عربی غلیظ و کلمات دست و پاشکسته به خانم گفتند که اجازه ندارند و خودتون به یک آقای دیگه بدهید در همین حین آقای ایرانی که منتظر خانمشون بودند و کنار خادم بودند گفتند بدید من میبرم و ایشان بردندو چفیه رو متبرک کردند 🌱
💔دلم خیلی شکست با عکس شهید دقیقا رو به ضریح بودم از طرفی نمیخواستم کسی به زحمت بیفتهو از طرفی خیلی دوست داشتم شهید آسمیه به زیارت بره(صد البته که شهدا زنده اند و هرشب جمعه زایر ارباب هستند ،منتها به دید دنیایی بنده اینطور می آمد)...
خلاصه در همین حین همون آقا اومدند چفیه رو دادند به اون خانم و به من گفتند میخواید عکس شهید شماروهم ببرم ؟
زبونم بند اومده بود هیچی نمیتونستم بگم ،فقط عکس رو دادم
وقتی که عکس رو دادم انگار تمام روح من هم به زیارت رفت،عکس رو میدیدم که به ضریح مالیده میشه
میدیدم و باتمام وجودم زیارت شهید رو حس میکردم ،زیارت شهید بیشتر از اونچه که فکر میکردم طول کشید
انگار نمیخواستند برگردند،خود اون آقا بنده خدا کلی معذرت خواهی کردکه ببخشید طول کشید ولی من ایمان داشتم که این خود شهید بود که دوست نداشت برگرده و خود اون آقا میگفتند من نمیدونم که عکس برنمیگشت ومن باز به طرف ضریح میرفتم . .❤️
👌خلاصه خیلی خیلی خوشحال شدم که حداقل ایشان به نیابت از ما تونستند برن زیارت...🕊
🎙نقلازآسیہرحیمی #مسافرکربلا '
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR