eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.9هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌿🌷 تو مراسم اﻋﺘﻜﺎﻑ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ(علیه السلام) ﺑﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﻧﻮﺟﻮاﻥ اﻃﺮاﻓﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ، ﺷﻮﺧﻲ میکردن ﻭ ﺳﺮ ﻭﺻﺪای زیادی بلند میشد. حسین آقارو ﺻﺪا ﻛﺮﺩﻡ و ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺑﺎ ﻳﻜﻤﻲ ﻣﺮاﻋﺎﺕ ﻛﻨﻴﺪ، مثلا اﻋﺘﻜﺎفه، ﺳﻦ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﻣﻌﺘﻜﻔﻴﻦ ﺑﺎﻻاﺳﺖ اعصابشون نمیکشه. ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﻲ اﻳﻦ ﻧﺴﻞ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ آﻭﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ، ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﭘﺎﺭکه و ﭼﻪ ﻭﺿﻌﻲ ﺩاﺭﻩ. دیگه ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﻲ ﻛﺮﺩﻥ و برای اینکه ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﻥ ﺳﺮ ﻧﺮﻩ و ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ اﻭﻣﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﻛﻨﻦ یه جوری جاذبه ایجاد کرد. ﺩﻳﺪﻡ ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮﻱ اﻳﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﻭاﻧﻔﺴﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺷﻜﻠﻲ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ اﻭﻝ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎﻣﺴﺠﺪ اﺷﻨﺎ ﻛﺮﺩ. اﻣﺴﺎﻝ ﺧﻴﻠﻲ اﻳﻦ ﺷﻬﻴﺪ ﻋﺰﻳﺰ ﺟﺎﺵ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﻮﺩ، هم شب قدر و هم اعتکاف. ﺗﻮ تشییعش ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺣﺮﻑ قشنگی ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻪ اﻡ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩو ﺧﻮﺷﺪﻝ ...🌸 ﻭﻟﻲ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺪﻟﻴﺶ ﺑﺮﺩﺵ ﺭﻭﺣﺶ ﺷﺎﺩ اﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻪ ...🌿 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤سال ۹۴ نزدیک اربعین که همه نیرو لازم بودند، صبح‌ها سرکار بودیم و بعد از کار تا نیمه‌های شب در بسیج مشغول بودیم...🌱 بعدهم که خانه می‌آمدیم دوباره ۶ صبح بیدار می‌شدیم... 🌸 حسین به شوخی می‌گفت پدرم می‌گوید دروغ می‌گویی که در سپاهی! تو مامور کلانتری شدی!☺️با اینکه بسیج یک نهاد مردمی‌ست و اینطور نیست که به کسی حقوق بدهند، اما اولویت حسین‌آقا همیشه بسیج بود. حتی یادم می‌آید برای یک ماموریت بسیج سرکارش در سپاه نرفت. گاهی هم که من کم آوردم می‌گفت دربدترین شرایط هرچیزی را رها کردید بسیج را رها نکنید. تا این اندازه به بسیج اعتقاد داشت...🖐🏼 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
••[♥️🌱] - میگفت:قبل‌ازشوخے نیتِ‌تقرب‌ڪن‌وتودلت‌بگو: دل‌یہ‌مؤمن‌ُشادمیڪنم،قربة‌الےالله این‌شوخیاتم‌میشہ‌عبادت..(:🖐🏻 ✨ 🌱♥️| ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دوستت دارم برای خدا ...♥️🌱 🌱رفاقت کردنش واقعا بی نظیر بود . بعد از حسین هیچ کس رو من ندیدم و امکان نداره ببینم که اینجوری رفاقت کنه . وقتی با کسی، رفاقت رو شروع می کرد، چند تا راه کار داشت، اول اینکه بعد از چند وقت می گفت : رفیق ، بدی های من رو بگو، اون بنده خدا هم می گفت:من بدی از تو ندیدم که بگم، همش خوبی دیدم چی بگم ؟حسین ادامه می داد پس من بدی های تورو می گم شروع می کرد،خودمونی این ها رو بهش می گفت اینکار رو نکن! اونجوری لباس نپوش! با فلانی رفاقت نکن! 🖐🏼 🌸یا تولد بچه ها می شد، کسی شلوار لی می پوشید ایشون می رفت شلوار شیش جیب براش می خرید می گفت این شش جیب بیشتر بهت میاد. اینجوری بپوش. یک بار یادم هست برای یکی از بچه ها دو تا پیرهن آستین بلند خرید و بهش گفت پیرهن آستین بلند بپوش!رفاقت کردن ها و محبت کردن های حسین فقط واسه خدا بودش بارها به من پیام می داد می گفتش دوست دارم برای خدا! می گفتم حالا برای خدا رو ننویسی چی میشه؟ می گفت نه من باید بهت بگم که بدونی برای خدا دوست دارم، برا خودت نیست که دوست دارم...👌🏼 🎙راوی : (دوست‌ِشهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شَهیدِمدافعِ‌حرم‌حسین‌ِمُعِزغلـامی ...♥️🌱🌸(: 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
گفتم: دارم‌ از استرس‌ می‌میرم ‌‌√گفت‌: یہ بهت‌ میگم‌ هر بار ڪردی ‌بگو، من ‌خیلی ‌قبولش ‌دارم: √گره‌ی‌ڪار ِ‌منم‌ همین ‌باز ڪرد (آخہ ‌خودشم‌ بہ‌ سختـی ‌اجازه‌ی ‌خروج ‌گرفت) گفتم: باشہ ‌داداش ‌بگو، √گفت: تسبیح ‌داری؟ گفتم: آره، √گفت: بگو " ‌سلام ‌الله ‌علیها"... √حتمـا ‌سہ‌ سـالہ‌‌ی‌ ارباب ‌نظر می‌ڪنہ، منتظرتم و قطع‌ ڪردم‌ چشممو بستم‌‌ شروع‌ ڪردم: ‌سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها...✨ ۱۰تا‌ نگفتم ‌ڪہ ‌‌یهو گفتن: این ‌پنج ‌نفـر آخرین ‌لیستہ، بقیہ‌اش ‌فـردا‼️، توجہ‌ نڪردم‌ همینجور ‌ذڪر می‌گفتم ڪہ ‌یهو اسمم ‌رو خوندن، بغضم ‌ترڪید با گریہ ‌رفتم‌ سمت ‌خونہ حاضر‌شم، وقتی حسین رو دیدم ‌گفتم: درست‌شد، √اشڪ ‌تو چشمش ‌حلقہ ‌زد‌ و گفت: "الهی ‌بالرقیہ‌ سلام‌ الله ‌علیها"...💔 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر کاری کنی یکی ناراضیه، پس برای کسی کار نکن ...🍃 🌺 مراقب اعمالمون باشیم... ✋ شهیدحسین‌ِمعزغلـامی ...♥️🌱 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙گفت : حاجی قسمت می دم به حضرت زینب(سلام الله‌علیها)✋🌸 مخالفت نکن بزار من برم ...😞 حاجی من مال اینجا نیستم .من اونجا راحتم ،گفتم برو دوره مربیگری بعد،گفت حاجی من دوست دارم برم منطقه، دیدم حسین واقعا بند نیست رو زمین.بعد از برگشت از منطقه روحیاتش خیلی تغییر کرده بود و یه وقت های بهش نگاه می کردم، می دیدم تو خودشه و ذهنش با خودش درگیره،باخودش کلنجار می ره.راستش افراد زیادی رو واسطه کرده بود که رضایت بدم دوباره بره ماموریت و من همش مخالفت می کردم، حتی از فرماندهی زنگ زدن گفتن منطقه اعلام نیاز حسین رو فرستادن که من باز اجازه ندادم.چون معتقد بودم باید بچه ها با فاصله زمانی خاصی برن منطقه [سوریه] ولی حسین من رو تو یه شرایط خاصی قرار داد، واقعا نتونستم بهش بگم نه،وقتی قسمم داد، یه جورایی شل شدم و دل من لرزید، حس خوبی نداشتم، احساس کردم خیلی آسمانی شده. بعدا که رفت منطقه، خبر دار شدیم ، اول مجروح شده بعد حدود بیست و چهار ساعت مفقود شده بود، بعد پیکرش رو طی مراحلی پیدا کردن و مشخص شد شهید شده . . .💔🥀 🎙راوی : (فرمانده‌شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
حسین برای ما دو بخش داشت ...✋ یک بخش جدی✊🏻 و جهادی و یک بخش شوخ و رفاقتی 🙂🌱🌸 این دو بخش باهم کاملا متفاوت بود ... 🔴 فرمانده‌های حاج حسین می‌گفتند هیچ‌وقت اهل شوخی درکار نبود و همیشه در پاسخ به هرسوالی کوتاه‌ترین جواب را می‌داد؛ اما همان شخصیت در محله و میان دوستانش به شدت شوخ‌طبع بود. آنقدر که از روی شوخی با همه حسابی کتک‌کاری می‌کرد. خاصیت شوخی‌هایش این بود که هیچ‌کس ناراحت نمی‌شد. به این فکرکنید که ما یک حسین را از دست داده‌ایم و دیگر حال شوخی نداریم. اما حسین خیلی‌ها را از دست داده بود، ولی نشاطش را در جمع نگه‌ می‌داشت و غصه‌هایش را درون خودش می‌ریخت ...🥀 همین روحیه باعث شده بود آدم تاثیرگذاری باشد ...👌🏻🍃 🎙راوی : دوست‌ِشهید ♥️ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
غلبه بر نفس به شیوه شهید مغز غلامی ✋🌹 🏴دفعه دومی که حسین رفته بود سوریه تو بود ... مثل همیشه بهش پیام داشتم میدادم ازش پرسیدم حسین عزاداری هم میکنید اونجا؟ 🌱 گفت نه اینجا اکثرا ۴امامی هستن عزاداری نمیکنن .... بهم خیلی سخت میگذره که نمیتونم عزاداری کنم خوش به حال شما خیلی استفاده کنید از محرم بعد ها وقتی برگشت به حسین گفتم چرا محرم رفتی گفته بود من همه ی چیزایی که بهشون وابسته بودم گذاشتم کنار فقط یه چیز مونده بود که نمیتونستم ولش کنم برم؛ اونم ایام محرم بود که باید به نفسم غلبه میکردم و میرفتم... 🎙راوی : مادرشهید🌹 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR