حمید مادر🖐🏻
حمید چون طبقه پایین خانه مادرم زندگی می کرد. خیلی می آمد بالا و می رفت. چون همسرش اکثر اوقات سرکار بود، بیشتر وعده هایش را با مادرم می گذراند.
صبح ها حیاط را آب و جارو می کرد. صبحانه اش را با مامان می خورد بعد هم ظرف ها را می شست و می رفت محل کار
مامان می گفت صبح همان روز حادثه، حمید کولر را درست کرد. آب حوض را عوض کرد. همه خانه را جاروبرقی کشید و ظرف ها را هم شست. مادرم تازه گچ پایش را باز کرده بود. حمید نمی گذاشت از جایش تکان بخورد. شب حادثه وقتی ما به خانه رسیدیم، همه جا مثل دسته گل بود. به مادرم گفتم:«چرا این همه کار کردی؟» گفت:« کار من نیست مادر. حمید همه کارارو کرده.»
خیلی هوای مادرم را داشت. گاهی حتی اگر پنج دقیقه می خواست دیر بیاید حتما خبر می داد. چون مامان عمل قلب باز کرده بود و حمید نمی خواست نگرانش کند.
🎙(نقل از خواهر شهید)
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سلام بر جوانمرد شهید ❤️
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شھـادت ...
همیناستدیگر . . !
بہناگہ،پنجرھا بازمیشود
بہسمتبھشت . .
مھمتویۍڪہچقدر
ازدلبستگۍهای اینطرفِپنجرھ
دلڪَنـدھ ای
#شهیدحمیدرضا_الداغی
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید راه مروت، شهیدخوش غیرت
غم تو اشک همه شهر را درآورده است!💔
#خوش_غیرت
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_نوشت | شهیدان الگویند
💗 از شهید باغانی تا شهید حمیدرضا الداغی
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
#جوانمرد
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فوق العاده مهربان
(حمیدرضا الداغی از نگاه خواهرش)
حمیدرضا فوقالعاده مهربان بود. بسیار نوعدوست و حمایتگر ضعفا بود و درعین حال شخصیت درونگرایی داشت.
خیلی مظلوم بود و زیاد اهل صحبت کردن با دیگران نبود. اصلاً اهل رفیق بازی نبود برای همین فقط دوستان محدودی داشت.
حمیدرضا دائماً حتی به اعضای خانواده خود نیز ارزش و معرفت عمیق دینی را توصیه میکرد تا اینکه جان خود را در همین راه فدا کرد.
یکی از خصوصیات اخلاقی که در او بسیار بارز بود این بود که نسبت به همه مخلوقات خدا و جاندارها احساس وظیفه میکرد، مثلاً اگر در خیابان پرندهای میدید که بالش شکسته است، بیاهمیت از کنارش رد نمیشد بلکه آن را میآورد منزل و مداوا میکرد. وقتی میدید خوب شده است رهایش میکرد.
یا اگر حیوان گرسنهای را میدید غذا برایش میبرد. از این دست کارها برای حیوانات زبان بسته زیاد انجام میداد تا جایی که دامپزشکی محلهمان برای مداوای حیواناتی که حمیدرضا برایش میبرد از او هزینهای دریافت نمیکرد.
یکبار دیدم برادرم به حرکات یک ماهی نگاه میکند، پرسیدم به چه نگاه میکنی؟ در پاسخ گفت:
«هرچه بیشتر به حرکات ظریف ماهی نگاه میکنم به آفرینش و خلقت آفریدگار بیشتر پی میبرم.»
همیشه به چیزهای ریز بسیار توجه میکرد که برای دیگران عادی به نظر میرسید.
#شهیدحمیدرضا_الداغی❤️🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
از ویژگیهای خاص شهید حمیدرضا الداغی
دوستانش بعد از شهادت ایشان برایمان تعریف کردند حمیدرضا یکسری ویژگیهای اخلاقی خاص خودش را داشت و غرور خاصی در چهرهاش بود.
مثلاً هیچ وقت عادت نداشت در صف شلوغ سلف دانشگاه بایستد تا غذا بگیرد. گرسنه میماند تا برود خانه چیزی درست کند و بخورد،
در عین حال وقتی میدید یک بچه جلوی دانشگاه ایستاده و دارد کفشها را واکس میزند، به خاطر آن بچه میرفت در صف سلف دانشگاه میایستاد تا غذایی بگیرد و بدهد این بچه تا غذایی بخورد.
موقعی که حمیدرضا در تربت جام به دانشگاه میرفت، پدرمان برای او خانهای اجاره کرده بود. آن خانه اجارهای از آن خانههای قدیمی بود که خیلی اتاق داشت. یکی از همکلاسیهای دیگرش میگفت من آن زمان پول نداشتم اتاقی را اجاره کنم و خوابگاه هم از طرف دانشگاه به من داده نشده بود. حمیدرضا به همکلاسیاش گفته بود خانه اجارهای من اتاق زیاد دارد تو هم بیا در یکی از اتاقها بنشین.
دوستش میگفت من سه ماه در خانه حمیدرضا زندگی کردم بدون اینکه مبلغی اجاره بدهم.
حتی یکبار از من نخواست که تو هم بیا غذا درست کن یا اتاقها را جارو کن. میگفت در مدت این سه ماه حمیدرضا کاری از من در خواست نکرد و خیلی برادرانه از من مراقبت کرد. من کم و کسری در آن مدت که پیش حمیدرضا بودم احساس نکردم
🎙نقل از خواهر شهید
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
امروز سالگرد شهادت حمیدرضا الداغی هست...❤️
🍃فاتحه و صلوات برای این شهید عزیز یادتون نره🍃
💠 سید شهیدان اهل قلم شهید آوینی🌷:
«شجاعتی که ریشه در یقین داشته باشد، شجاعت حقیقی است و در سخت ترین شرایط نیز از دست نمی رود.»
#جوانمرد
#شهید_غیرت
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴*کلانتر کوچه*
دخترِ خانمِ ...میگفت:
تو کوچه بازی میکردیم حمیدرضا هم اونورتر دوچرخهسواری میکرد. یه دفعه دیدم حمیدرضا داره با کسی بحث میکنه، نگاه کردم، دیدم دو تا پسرِ غریبه با دوچرخههاشون، اومدن تو کوچه و حمیدرضا داره میگه از کوچهمون برین.
اونا گفتند: مگه تو کلانترِ محلی
حمیدرضا گفت: آره من کلانترِ این کوچهم.
و اونا رفتند
مادرِ حمیدرضا با دست به سینهش میکوبید و میگفت: پسرم حواسش به همهچی بود، از بچگی غیرت داشت.
🎙نقل خاطره از مادر شهید
#شهیدغیرت
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹مثل حمید
کارش نقشه کشی ساختمان بود. توی خیابان باغ ملی یک دفتر مهندسی داشت و با شهرداری کار می کرد. اهل خیابان گردی و دور زدن های بیهوده هم نبود. همان راه سرکار تا خانه را می رفت و می آمد. کلا سر و کارش با کارهای بیهوده نبود.
گاهی وقتی میدید من و مادرم نشسته ایم و صحبت میکنیم، میگفت:«از خودتون بگید چرا انقد راحت مردمو قضاوت می کنید.»
شاید اصلا بد کسی را هم نمیگفتیم ولی همش تذکر می داد و می گفت از خودتان حرف بزنید.
🎙(نقل از خواهر شهید الداغی)
#شهیدغیرت
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#پیامکی_از_بهشت 💌
سلام رفـیق ...! ✋🏻
رفیق من ، آرزو نڪـن
شهیـد بشـی ؛
آرزو ڪـن ...
مـثل شهـدا
زندگـی ڪـنی ... ♡
#شهیدحمیدرضا_الداغی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR