eitaa logo
سربازان رهبری
92 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
11.1هزار ویدیو
68 فایل
ارتباط بامدیر09352556084 علیرضا حسنی انتقادات و پیشنهادات پذیرفته میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 🌹مولایم به کمتر از شهادت راضی نمیشوم. تو به خدایی خود نگاه کن نه به بیچارگی این مسکین. پس به حق حسین شهید دعایم را مستجاب فرما و به حق زهرای شهیده خواسته ام برآورده کن. 🥀🕊 پاسدارمدافع حرم ❤️
🍃🌸 تا کي دل من چشم به در داشته باشد؟ اي کاش کسي از تو خبر داشته باشد💔 آن باد که آغشته به بوي نفس توست از کوچه ما کاش گذر داشته باشد... 💔
❤️ 🥀✨ چند وقت از شهادت علی جان می گذشت ساعت ۱۰ شب یکدفعه امیر محمد آمد گفت بابا آمده. بابا آمده بابا آمده بیاید دنبالم همه با تعجب به امیر محمد نگاه می کردیم که رفتیم داخل اتاق خواب گفت ببین بابا اینجاست پیراهن بابا را گرفت وبااشک و خنده بومی کرد . 🥀✨ می گفت بوی بابا میده .بوی بابا میده و آن شب پیراهن بابا را پوشید و بعد از مدتها با آرامش خوابید : پدربزرگوار 🌷
❤️ 🍃✨ ایشان دوران کودکی، با رفتار و منشی بسیار خوب، در نزد ما زندگی می کرد طوری که در اخلاقش هیچ گاه اشتباهی دیده نمی شد. اگر احیاناً کاری می کرد که مورد پسند من نبود، با یک تذکر کوچک، به حرف های من اعتنا می کرد و آن کار را انجام نمی داد. 🍃✨ اعتقاد قلبی او نسبت به خدا و پیامبر بسیار بالا و جذاب بود طوری که با آن سن کمی که داشت، من ندیدم که نمازش را ترک کند، و اگر به او کاری را محول می کردم، تا زمانی که نمازش را  نمی خواند، بدنبال آن کار نمی رفت. گرفتن روزۀ او نیز با دقت و زیبا بود، هیچ گاه روزه اش را نمی شکست. : پدربزرگوار شهید 🌷 🌷 :۱۳۴۸/۰۶/۲۰ روستای پاسند بهشهر 🕊 : ۱۳۶۵/۱۰/۰۴ ام الرصاص
❤️ 🥀✨ آخرین بار که داشت می رفت گفت: مادرم! من تا عید برای مرخصی به منزل نمی آیم و اگر قبل از عید می خواهم بیایم به صورت پستی می آیم یعنی شهید می شوم و تنها هم نمی آیم، با مردم به حیاط شما می آیم. گفتم: پسرم! ان شاء ا... با دست پر بر می گردی می روی قبر امام حسین (ع) را زیارت می کنی و صدام را نابود می کنید و بر می گردید. گفت: هر چه خدا بخواهد همان است، راضی ام به رضای خدا خلاصه آن شب رفت و نگذاشت بدرقه اش کنیم فقط برادر و دامادش او را بدرقه کردند. 🥀✨ وقتی برادرش برگشت گفت: مادر! فکر نکنم دیگر محمدرضا برگردد و شهید می شود، این بار با دفعات قبل خیلی فرق داشت. : مادربزرگوار 🌷 🌷 : ۱۳۴۶/۰۱/۲۴ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ شلمچه
❤️ 🥀✨ شهید بسیار مردم دار بود و به داد مردم می رسید. بعد از چهلم شهید یک پیرمرد آمد مغازه ما و گفت: فلانی کجاست؟ گفتیم ایشان شهید شد. پیرمرد دو دستی کوبید روی سرش و گفت ای خدا چرا او رفت جبهه و شهید شد. او تازه برای ما درمانگاه درست کرد، می خواست حمام هم درست کند و به داد ما برسد. گفتم خواست خدا بود که رفت جبهه و شهید شد. جاذبه و محبوبیت شهید خیلی خوب بود. با مردم خیلی خوش رفتار و خوش برخورد بود.و همه او را دوست داشتند.   :مادربزرگوار شهید 🌷 🌷 : ۱۳۳۸/۰۱/۲۸ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۷/۰۳/۱۱ شلمچه
❤️ 🍃✨ همیشه راه راست را به ما یاد می داد و می فرمود با جان و مال خود به جبهه کمک کنید و ما را تشویق می کرد که در پشتیبانی از رزمندگان و کمک به آن ها از هیچ کاری دریغ نکنید. : خواهربزرگوارشهید 🌷 🌷 :۱۳۴۷/۰۶/۳۰ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۷/۰۳/۱۰ شلمچه
❤️ 🍃✨ او بسیار مهربان، دلسوز و عاشق خدمت به كشور بود. وی در تسخیر زندان اوین همراه مردم انقلابی بود. 🍃✨ عاشق كار در جهت رسیدن به استقلال بود و در كار خود مجرب و خلاق، به طوری كه بعد از اخراج مستشاران آمریكایی مسئولیت كارهای برنامه‌نویسی با كامپیوتر به وی سپرده شده بود. 🍃✨ با شروع جنگ تحمیلی در پشت جبهه خدمت می‌كرد، ولی همیشه آرزوی رفتن به خط مقدم را داشت و موفق شد طی مأموریتی به پاسگاه شرهانی عازم شود. سرانجام این ارتشی دلاور پس از رشادت های فراوان در منطقه در مقابل دشمن متجاوز مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسید 🌷 🌷 : ۱۳۳۳/۱۰/۰۵ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۱/۰۹/۰۴ عین خوش
❤️ 🍃✨ زمانی که برادرمان حسن در جبهه بود شهید برای جبهه رفتن بی طاقتی می کرد ما به او می گفتیم تو صبر کن تا برادرت از جبهه برگردد و بعد برو. اما او یک روز عکس خودش را آماده کرد و به منزل من آمد. کتابهایش را از منزلم جمع آوری کرد و بعد از چند روز عازم جبهه شد. : خواهربزرگوارشهید 🌷 🌷 : ۱۳۳۹/۰۸/۰۴ روستای رباط بهشهر 🕊 : ۱۳۶۰/۰۹/۲۹ دهلاویه
❤️ 🍃✨ در شب عملیات والفجر ۶ در منطقه ی دهلران که آن شب ، داشتیم می رفتیم ایشان حالت پریشانی داشت و من از شهید پرسیدم: «چرا ناراحت هستی؟» ایشان گفت: «قاسمعلی! من دیگر بر نمی گردم، خانه که بودم خواب دیدم که شهید می شوم. ✍ به روایت همرزم شهید 🌷 🌷 : ۱۳۴۷/۰۵/۰۲ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۲/۱۲/۰۵ دهلران
❤️ 🥀✨شهادت را افتخار می‌دانست و دفاع از ناموس و وطن را تکلیف. به دیگران هم توصیه می‌کرد که حتی در پشت جبهه نیز، برای کمک به رزمندگان فعالیت کنید. ✍ به روایت همسر شهید 🌷 🌷 : ۱۳۴۳/۰۴/۱۶ بهشهر 🕊 :۱۳۶۷/۰۱/۲۸ فاو
❤️ به حسین بواس گفتن: حسین، تو که پاسدار نیستی، نمیترسی بعد از شهادتـت، فراموش بشی؟! میگفت: ما کارگر انقلابیم و به شوخی میگفت اگر شهید شدم بنویسید کارگر شهید حسین بواس. شهید مدافع حرم🕊❤️ 🌷 🍃🌸 هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar